مقاومت

گل داد
درخت پیر ارغوان
قصه داشت
سرود داشت
به گوش گل ها سرود زندگی خواند:
هر آبی دریا نیست
هر جویباری راهش به دریا نیست
هر رودی خروشان نیست
راه دریا سخت است و دور
راه دریا دور است وزیبا
راه دریا آغاز بهار است
بهار را باید یافت
بهار را باید یافت
باید زیست و سرود خواند.

سرود زندگی,هراس باد بود
باد هراسان
تازیانه به درخت پیر زد
گل هایش افتادند و
بهار خونین گشت.

گل ها به بستر جویبار رفتند
آزمون زنده ماندن آغاز گشت
روزها در درد گذشت
جویبار معنی زیبای مقاومت گرفت.

سپیده ای
گل ها به دنیای کوچک برکه رسیدند
برکه را گل پوشاند
حصار خونین جان گرفت
دیوار به قصد کشتن زیستن
نیزه در دست گرفت
برکه نیز زیبایی یک مقاومت بود.

عده ای از گل ها,زانو زدن را سرود کردند:
این دریاست
این آبی زیستن است
این آبی دریاست.

عده ای سکوت کردند
لب نگشودند
سرودی برای خویش نداشتند.

عده ای دیگر فریاد زدند:
این دریا نیست
این دیوار است
این حصار است
دریا نه دیوار است و نه حصار
دریا یعنی امواج و هیاهو
دریا یعنی غوغای زنده بودن
نه حصار و مرگ وسکوت.
حصار خونین را باید شکست
باید بهار را معنی زیستن داد.

“علی رسولی”