نگاهى به “متن”(نکاتى پیرامون مباحث اخیر محمد آسنگران حول “اتحاد نیروهاى کمونیزم کارگرى”)

مصاحبه اخیر نسان نودنیان و محمد آسنگران حول بحث جارى “اتحاد نیروهاى کمونیزم کارگرى” از چند جنبه قابل تامل است. این مصاحبه، مستقل از تهییج و داستان “بیدارى غول خفته” و غیره، در درجه اول جوابى است به ناکامى و شکست بحث “اتحاد” حمید تقوایى.  چرا؟ چون اساس بحث حمید تقوایى خارج از تشریفات تئوریک و تحلیلى، این بود که، بعد از انشعاب سال ٢٠٠۴ در حککا، خط راست کورش مدرسى شکست خورده و با انشعاب اخیر در حزب حکمتیست این شکست مسجل شده است. حمید تقوایى و رهبرى حککا در فکر جمع کردن نیروى حاصله از شکست خط کورش مدرسى بودند. هدف اساسى جناح اکثریت حزب حکمتیست بود. درعمل طرح “اتحاد” با دو عامل شاید پیش بینى نشده مواجه شد، اول، وجود خط ثالث و خط انتقادى که خواهان نقد دو طرف معادله و بررسى آن دو خط سیاسى که  بازیگران اصلى در جریان انشعابات سال ٢٠٠۴ بودند و ارزیابى و نتیجه گیرى از نقش آن دو خط سیاسى، و دوم، اتحاد و ادغام حزب (اتحاد ) با (حزب حکمتیست). این دو عامل در همان ابتدا پایه و اساس آن طرح را  از ریل اصلى خود خارج کرد. اینجا است که فرمول “نباید به گذشته برگشت، ما انتقاد نمیکنیم شما هم نکنید، کیلومترها را صفر میکنیم” و غیره بعنوان شاخ و برگهاى روپوش این ناکامى تئوریزه شد.

محمد آسنگران از نتیجه عملى آن طرح که منجر به انجام کارى و یا پیوستن کسى نشد، این فرمول جدید را که “اگر کسانى بیایند یا نیایند ما بحث خود را داریم” براى نجات طرح مشخص حمید تقوایى، در قالب کلى گویى و ابهامات فراوان، این طرح را از زمین به آسمان و دنیاى خوفریبى پرواز میدهد. آسنگران براى این خود فریبى  ماتریال کافى در دسترس ندارد و ناچار به مورالیزه کردن جدل سیاسى روى میاورد، داستان “انقلابات سوریه و لیبى و جهان عرب” و علم کردن “بیدارى غول خفته” قرار است مخالف را مرعوب و ذوب کند و چشم را بر حقایق کدر نماید.

سنتى در این یک دهه اخیر که به نحوى در میان جریانات موسوم به کمونیزم کارگرى نهادینه شده است، این است که هر گاه این جریانات با تناقضات و مشکلات درونى روبرو میشوند به جاى پرداختن صریح و صمیمانه به اصل مساله، با تئورى پردازیهاى عجیب و ادعاهاى نامتناسب با موقعیت خود، ظاهر خود را رو به بیرون تزئین میکنند. براى درک بیشتر موضوع به این پاراگراف توجه کنید:

“با توجه به شرایط سیاسی در ایران و در منطقه و با توجه به موقعیت امروز حزب در جامعه، کسب قدرت سیاسی باید در دستور کار روز حزب قرار بگیرد. امروز حزب موقعیت ویژه ای در صحنه سیاسی ایران یافته است. حزب بخاطر نفوذ اجتماعی اش در یک مقیاس وسیع و بطور غیر مستقیم در شکل دهی به اعتراضات در جامعه نقش دارد. حضور و نفوذ اجتماعی حزب به شکل چپ و رادیکالیزه شدن حرکتهای اعتراضی و مضمون بیانیه ها و شعارها در مراسم ها و تجمعات خود را نشان میدهد. در سطح محدودتری حزب توانسته است بطور مستقیم، یعنی از طریق فعالیت و دخالت عملی ارگان های حزبی و فعالین کمپینهای حزبی در سازماندهی مبارزات نقش داشته باشد و تاثیر گذار باشد. بدون حضور و فعالیت حزب این درجه از رادیکالیسم و روی آوری به چپ در جامعه امکانپذیر نمی بود. در چنین شرایطی پیشروی و اعتلای جنبش انقلابی مردم و سرنگونی جمهوری اسلامی تماما به عملکرد حزب گره خورده است. سرنگونی انقلابی جمهوری اسلامی و پیروزی مردم بدون ظاهر شدن قدرتمند حزب در عرصه کسب قدرت سیاسی ممکن نیست. “

در نگاه اول بنظر میرسد این متن مقدمه پلاتفرم حزبى باشد که در آستانه کسب قدرت سیاسى قرار گرفته است، چنان وانمود میشود که انقلابى در جریان است که “فوریه” اش را پشت سر نهاده  و در “آوریل ” منتظر “اکتبر”ش میباشد. اما حقیقت افشاگر داستان دیگرى است. این مقدمه پلاتفرم مصوب پلنوم ٢٧ حزب کمونیست کارگرى است در فوریه سال ٢٠٠٧ تحت عنوان (پلاتفرم عملى حزب براى کسب قدرت سیاسى) یعنى دقیقا زمانى که آن حزب با مشکلات و تعارضات درونى به خود میپیچد و برنامه اخراج ۶ تن از اعضاى دفتر سیاسى خود را(جمعى که بعدا حزب اتحاد کمونیزم کارگرى را تشکیل دادند) در دستور دارد.

به همین دلیل یک جنبه مهم این مصاحبه به نظر میرسد رو به درون و مصرف درونى داشته باشد. با توجه به روانشناسى این جریانات و اشارات مبهم و شکایت”بزرگوارانه” محمد آسنگران از اینکه بخشى از کادرهایشان این طرح را درک نکرده اند، بعید نیست که یکى از جهت گیرىهاى این بحث، زدن و کوبیدن طرف مقابل در یک نزاع درون خانوادگى باشد. این واقعى است چون سیر تناقضات و بحرانى که این خط با اعترضات میلیونى سال ٨٨ و تحولات اخیر جهانى و بویژه منطقه در درون این حزب همراه با کش و قوس هاى درهم از خود بروز داد، قاعدتا باید دیر یا زود منجر به کشمکش واختلافات شود. هر چند منطق و قانونمندى سیاسى حکم بر این دارد ،اما شخصا دوست ندارم در چنیین شرایطى حککا با مشکلات درونى مواجه شود. بر عکس آرزو میکنم که با بر افراشتن پرچم یک نقد کمونیستى، سیاستهاى غیر کمونیستى این دهه را شجاعانه زیر نقد قرار دهند و از این اوضاع به نفع کمونیزم عبور کنند. نیروى انسانى این حزب براى من ارزشمند هستند. بخش زیادى از این نیرو محصول و سرمایه تاریخ سى ساله کمونیزم  در ایران میباشند. میشود و میتوان راه بهترى براى عبور از این تند پیچ انتخاب کرد.

نکته دیگر که در مصاحبه فوق الذکر برجسته است این است که این طرح بهانه اى شد که زمزمه هاى درونى “ناکارآمدى” کمونیزم منصور حکمت، صراحت لهجه پیدا کند. در پوشش طرفدارى از ماهواره و اینترنت و کشف فواید فیس بوک و تویتر، رهبرى از نوع مارکس و لنین و منصور حکمت را فداى توجیه حاشیه اى بودن و بى تاثیرى خود کنند. به وضوح دارند میگویند که اگر منصور حکمت رهبر کاریزماتیک بود داستانى مربوط به گذشته و دوران سپرى شده است. اکنون با فیس بوک و تویتر افردا جامعه همه با هم در دولت و سازمان زندگى خود دخالت میکنند، در نتیجه اگر حزب کمونیست کارگرى امروز رهبر کاریزماتیک ندارد اقتضا و حکم “دوران” است. این حکم نه تحلیلا بلکه تحقیقا غلط و غیر قابل قبول است. ما روزانه شاهد اعمال نفوذ رهبران کاریزماتیک در جنبش هاى ضد انسانى و فوق ارتجاعى اسلامى هستیم. همین چند روز قبل در پاکستان ملایى مرتجع با بسیج نیرو انحلال دولت و پارلمان را جهت خواست خود مورد تهدید قرار داد. ما روزانه شاهد عملى اقدام و سیاستگذارى و بسیج نیرو از جانب رهبران کاریزماتیک جنبش ناسیونالیستى هستیم.

سوال این است مگر همین چند سال پیش، سال ١٣٨٨، در اعتراضات میلیونى مردم ایران علیه جمهورى اسلامى، فیس بوک و میدیا و ماهواره نبود؟ مگر همین حزب موجود در کانال تلویزیونى خود بى وقفه کار نمیکرد و فراخوان نمیداد؟ کدام فراخوان اینترنتى و فعالیت دنیاى مجازى این حزب ١٠ نفر را براى کارى جمع کرد؟ اینجا باید اضافه کرد که داستان “بیدارى غول خفته” و “تغییر دوران”  که البته من با ارزیابى ایشان در باره اوضاع سیاسى بطورکلى مخالفم، اما با این همه اگر داراى خاصیتى باشند اساسا نه به نفع تداوم خط سیاسى این دهه اخیر حزب کمونیست کارگرى بلکه در جهت مخالف و نقد پایه اى آن است.

حقیقت این است که فشار سنگین تاثیرات تاریخى منصور حکمت بر کمونیزم در ایران، امرى غیر قابل انکار است. مدتهاست که حککا قصد صراحت بخشیدن به عبور از منصور حکمت را در برنامه خود دارد. مصوبات مربوط به انقلاب انسانى و جنبش ٩٩ درصدیها و هر حرکت منطقه خاورمیانه را انقلاب نامیدن و فاکتور گرفتن ماهرانه از نقش شخصیت های انقلابی و حزب دخالتگر در ساختن تاریخ، به دلیل این “شرایط عینی” و خلاصه تبدیل کردن کمونیزم کارگرى و منصور حکمت به تاکتیک و انقلابیگرى غیر کمونیستى و تبدیل آن به پدیده مربوط به گذشته و دوران بسر آمده و بازگشت به “شرایط عینی و ذهنی” سوسیالیسم خلقی چپ ۵۷ی، نشاندهنده این تلاش است. با فراخوان به ایرج آذرین و رضا مقدم، قدمى در جهت تکمیل کردن تلاش در این مسیر را به ما نشان میدهد. محمد آسنگران در تحلیل خود میگوید جمع ایرج آذرین تغییر مثبت کرده اند. “دشوارى” کار این است که سیاستهاى دو خردادى سال ١٩٩٩ خود را به روى خود نمیاورند… من میگویم اتفاقا این ماتریال مناسب براى طرح اتحاد براى شماست، مشکل انتقاد از گذشته را خود بدوا حل کرده اید، تز “صفر کردن کیلومترها ” میتواند در اتحاد با جمع آذرین و “شورشیان آوریل ٩٩” موثر واقع شود. شما که علاقه اى به نقد و بازبینى گذشته ندارید چرا نباید این جمع، که واقعا در هجمه ای ناسالم موسسان یک ندامت تمام عیار از تمامی بنیانهای سیاسی و رفاقت های کمونیستی را بنیان گذاشتند و تمام آن تاریخ را برای متعارف کردن سرمایه داری ایران زیر سایه بانک جهانی “معامله” کردند، هم مشمول این تز نباشند؟

من این صراحت لهجه را به فال نیک میگیرم ، بالاخره در متن این صراحت بیان، محمد آسنگران معلوم کرد که چرا قصد ندارند به نقد و ارزیابى گذشته بپردازند؟! ایشان میگویند:

” با این حال من این را طبیعی میدانم زیرا این نوع رفقا از قبل هم با همین اشتراکات مباحث امروزشان با کورش مدرسی همراه شدند. اینکه در وسط راه دیر یا زود متوجه شدند که نباید دنبال کورش مدرسی میرفتند از انتخاب سیاست نادرست٬ آنها چیزی کم نمیکند. حتی وقتی که ما با سعه صدر گفتیم که نمیخواهیم به گذشته برگردیم و داستان انشعاب را به رخ کسی بکشیم و کیلومترها را صفر میکنیم. بعضی از اینها هنوز متوجه نیستند که چرا ما این حرف را میزنیم. ظاهرا هنوز متوجه نیستند که خود اینها نیروی انسانی چه سیاست مخربی شدند آن هنگام که پشت سیاستهای غیر کمونیستی و راست کورش مدرسی قرار گرفتند.”

باید عالم خود فریبى هم جذبه و خلسه پر کششى داشته باشد، پذیرفت که قرار است تحمیل کنندگان انشقاق حزب کمونیست کارگرى و “قهرمانان” انشعاب و تخریب، تبرئه شده در مقام ناجیان تاریخى و این بار “قهرمانان” اتحاد، رهبران مادام العمر احزاب که بدون عذاب وجدانى از آن کرسى به این کرسى میشتابند، این چنیین در مقابل چشم جامعه سخن بگویند. اما انصافا باید پذیرفت که در این فرمان عفو عمومى محمد آسنگران در سایه “سعه صدر” حاوى پیامى واقعى از “متن” به “حاشیه” است. سرانجام محمد آسنگران سرنوشت بازماندگان “خط راست کورش مدرسى” را در سالن انتظار پیوست به “حزب فراگیر” با این شمشیر داموکلس روشن کرده است.

 اگر رهبرى حککا وکسانى در آن حزب خواهان یافتن راه واقعى عروج کمونیزم وسرنوشت کمونیزم در ایران هستند، باید گفت این راه از مجراى یک نقد سلبى ومارکسیستى از کلیت سیاستهاى موجود میگذرد. بدون چنین نقدى نمیتوان  به یک داده اثباتى رسید. کسى که نقدى از وضع خود ندارد و ابزار وسیاست خود را میستاید، چطور میتواند به راه حل اثباتى برسد؟

١٨ ژانویه ٢٠٠١٣