در نکوهش قهرمانی!

در نکوهش قهرمانی!
یا
هنگامی یک شوالیه، اقتصادان وسعدی شناش در باره قهرمانی کارگران حرف می زند!

آقای دکتر قراگوزلو هوادار سابق آیته الله پسندیده دوران شاهنشاهی، سعدی نامه نویس دوران اصلاح طلبان دولتی، مارکس شناس و ضد قهرمان کنونی، البته از نوع قهرمانی کارگران معرف حضور همه تان هست و زیاد نیازمند به معرفی نیست. ایشان هر روز بر طبق باد زمان ، بعد التحریر و مدخلی بر نوشته هایش دارد. مثلا علت اینکه ایشان تا ۱۳۸۶ و اندی کتاب مقدس دین مبین اسلام، کتاب شریفه قرآن مجید و نهج البلاغه امام علی ( همان امام علی که به گفته امام سال ۱۳۵۸ شان آیته الله خمینی از او فاکت می آورد که چرا ما هم مانند ایشان عمل نکردیم و چوبه های در میادین شهرهای بزرگ ایران برای به دار آویختن کارگران کمونیست ، نویسندگان مخالف و تمامی آزادیخواهان بر پا نکردیم که امام علی ۷۰۰ نفر یهودی را در یک روز با ذوالفقار{شمشیر دو سر} سر برید،) را توجیه کند، بودن کتب زاله ای همچون کتاب سرخ مائو و مبارزه مسلحانه هم استراتژی هم تاکتیک نوشته مسعود احمد زاده را گناه کار می داند و مستوجت عذاب، زیرا که آنها یعنی شاه دیکتاتور غیر از آنها کتابی را در دسترش نگذاشته بودند و گر نه ایشان از همان ایام نوجوانی مارکسیست می شدند. مثل اینکه دکتر ما یادش می رود و یا خود را به رسم همۀ رندان و یا…به راهی دیگر می زند.
بابا جان، آقای دکتر همه دان، کتاب احمد زاده در سال ۱۳۵۰ -۱۳۴۹ انتشار یافت که البته در همان زمان نیز همرزم احمدزاده امپر پرویز پویان روشنفکر گنده دماغی چون جلال آل احمد را که مانند جناب عالی در فسیح و بلیغ بودن نهج البلاغه داد سخن می داد و در برابر خدایش “خسی می شد در میقاد و نه چون کسی که به میعاد می رود” را نقادی کرده بود. و در همان کتاب احمد زاده هم در باره اینکه تا چه اندازه دین و مذهب ارتجاعی هستند، تکلیف روشن شده است. و از آن گذشته، در سال های ۱۳۵۶ تا اوایل دهه ۱۳۶۰ که سرمایه داری در ایران به زعامت برادر آن “دانشمند ارجمند” دیکتاتوری خونریز تر از قبل خود را در ایران سر و سامان دهد، هر چند که کتاب فروشی های زیادی سوخته بودند که برخی نیز شاید در دوران رئیس کمیتۀ بودن شما اتفاق افتاده بودند، بازار کتاب ایران، روبروی دانشگاهتان پر از کتابهای مارکسیستی شده بود(کتابهای جلد سفید را می گویم) و شما چند سالی هم اشتباه نکنم به دیار فرنگ تشریف آوردید و دکترای اقتصاد دریافت داشتید. چرازمانی که از شما پرسیده می شود ، دلیلی قانع کننده و نقدی شاملو وار که شما همواره او را استاد خویش می دانید( آنکه به زبان بیگانه سخن می گفت سر ش را آب نداده بریدم) نقل از ذهن، ازعملکرد خودتان تا ۱۳۸۶ نیاورده و نکرده ای؟ که رد پای شما در دم و دستگاه خلیفه خونخوار سرمایه مشخص است، شما یک باره یادت می افتد که باید مسعود احمد زاده و پویان را بکوبی؟ و مستوجب عقوبت الهی؟ هر کسی شغلی دارد، مگر نه؟ آقای دکتر.
در زمان کودکی ما، هنوز سرم ضد سرخک به دهات دور افتاده ما نیامده بود. ما همه کودکان ده سرخک گرفتیم، برخی از ما نتوانستند دوام آورند و زندگی را در همان ایام کودکی وداع کردند. مائی که زنده مانده بودیم، لاغر چون چوب خیزران شده بودیم. و اما، بیمار شدنمان در زمستان بود و در بهار و تابستان، معمولا فصل شیر و ماست و خلاصه لبنیات می رسید و هر کسی چندتا گوسفند و بُزی داشت و ماده گاوی. سال دیگر در آخر پائیز ما کودکان از یک تپه ای بالا می رفتیم. دختر دائی خودم نتوانست، نه که تنبلی کند، به هن هن افتاد و نیرو نداشت، زمانی که پرسیده شد، چرا؟ جواب داد، علت بیماری سرخک زمستان سال قبل بوده است. من همان زمان با فکر کودکی خودم، با خودم گفتم که یعنی این در فصل تابستان پارسال کره ای، ماست و شیری نخورده است؟ و واقعا دلم سوخت و هنورهم آن درد با من هست.
حال حکایت دکتر قراگوزلو ماست. باید از دکتر سئوال کرد، شما تا سال ۱۳۸۶ که “قرآن مجید” و فسیح ترین کتاب نهج البلاغه امام علی ، منابع فاکتی شما بودند که در زیر این نوشته فاکت هائی از نوشته های جنابتان آورده شده اند، شما کتب مارکس- انگلس، لنین، روزالوکزامبورگ و…. را نخوانده بودی؟ پس چطور شد؟ به یک باره در لباس مارکس شناس از مارکس، مارکسیست تر ظاهر شدی؟ آقای دکتر نه ما هالو هستیم و نه شما این قدر ماهر، به قول شاملو دست از گمان بردار.

اگر من، اینها را نوشتم بدین دلیل است که ایشان اخیرا به کارگران بند کرده اند و در صدد قهرمان شوئی از ذهن کارگران هستند. ایشان که زمانی محمود صالحی را بحق “قلب سوسیالیسم کارگری ایران” دانسته بود و به سبیلش فسم می خورد و از محمود صالحی بعنوان یک قهرمان، چون کموناردهای پاریس قدر دانی و یاد میکرد که به نظر من هم بود که اعتصاب غذای خشک را با کلیه بیمار و شکم پُف کرده ادامه می داد و پیروزی را با یاری همطبقه ای هایش به رژیم دیکتاتور و جنایت کار سرمایه اسلامی به ریاست جمهوری (تیر خلاص زن به زندانیان سیاسی) تحمیل کرده بود، قدردانی شایان می کرد، حال که محمود صالحی حرف دکتر را نخوانده است و به نصایح “بزرگوارانه و پدرانه” بر گرفته از سعدی علیه رحمه گوش فرا نداده و چون دانشجویش رفتار نکرده است،در هر نوشته اش و به مناسبت و یا بی مناسبت، یک متلک به این کارگر ساده خباز می زند و بویژه تقاص برخورد پیشین را می خواهد با ترساندن کارگران از به کارگیری شیوه قهرمانانه محمود، بگیرد. در همین چند روز قبل بعد از اینکه رضا شهابی به همان شیوه محمود صالحی، مزه تلخ (جام زهر) شکست را به حاکمیت جنایتکار حامی سرمایه اسلامی خوراند و به آغوش گرم خانواده و دوستان کارگرش برگشت ( حال گیریم این ۵ روز به روز تمدید کردن که نباشد حتی ۵ دقیقه باشد) زمان مهم نیست، بلکه شهد شیرین پیروزی لحظه باز نمودن درب بسته زندان اوین مهم است که به باورمن، همین مسئله ساده و دو تا چهارتا برای جناب دکتر صقیل است! و هیچگاه نمی تواند با “غقل سلیم” دکتریش درک و هضم نماید، ایشان یک ردیه بر قهرمانگری بابی ساندرز چریک ابرلندی می نویسد. جوابی می دهد به محمود صالحی که برای همطبقه ای زندانی اعتصاب غذا کرده زندان اوین،از اعتصاب غذای خویش در زندان سنندج نوشت،و به او حمله میکند که شما دارید، شیوه قهرمانی که شیوه “چریک های ” القاعده است به کارگران تلقین می کنید. باید به دکتر گفت اینکه بردگان مزدی امروز قهرمان هستند و خواهند بود و اینرا در عمل برای شما شوالیه عزیز(دونکیشوت ) زمان، اثبات کرده و باز هم می کنند که قهرمان هستند. و اما بدانید،این نه تنها از ساندرز به آنها به ارث نرسیده است که او نیز یک سر و گردن که چه عرض کنم، از شما روشنفکران گنده دماغ، برتر است بلکه از تن خنجر خورده و صلیب شده بر تیرک های جاده بزرگ منتهی به روم (قم) برده گان سیاه پوست و …، قیام اسپارتاکوس، سمبل مقاومت، دلیری و قهرمانی انسان رنجدیده و استثمار شده و شبکلاه درد به یادگار دارند. حتما شما فردا به علی نجاتی نیز خواهی نوشت آخر کارگر که سرود دایه دایه وقت جنگه نمی خواند و از آن بدتر همسر قهرمانش نیز فیلم برداری کند؟؟ تا شما را که تازه از زندان آزاد شده اید، دو باره دولت اسلامی با همان قوانین “قرآن مجیدی” دادگاهی، درست ترآن بیدادگاهی نماید. دست از این قهرمان بازی ها باید برداشت، مگر نه؟ آقای دکتر! و اما آقای دکتر از من، فرزند یک مادرقالی باف بشنو و دست از این نصایح پدرانه و بردارانه بر دار، بگذارخیلی صریح و روشن بگویم برو و دام جای دگر بنه!، که بهتر است بدانی که زمان شوالیه گری به پایان رسیده است و دوران قهرمانی، قهرمانی کارگران فرارسیده است، اگر چه قهرمانان کمونارد را که بمدت ۸ روز در پای دیوار قبرستان پر لاشز، درست مانند زندان اوین در شهریور ۱۳۶۰ و ۱۳۶۷ تیر باران شدند و تعداشان نیز بالاتر از ۳۰ هزار و تا ۵۰ هزار نوشته اند، هیچگاه از یاد نمی بریم و البته که از این لکه های ننگ برای سرمایه داران جانی واما یادگار سمبل مقاومت برای هم طبقه ای هایمان کم نبوده اند. همین ۱۶ آگوست ۲۰۱۲ . یورش پلیس های مجهز به سلاحهای یک جنگ تمام عیار را به کارگران دلیر اعتصابی معدن طلای سفید آفریقای جنوبی که منجر به جان فشان شدن ۳۴ کارگر و زخمی شدن ۷۶ کارگر و به شکنجه گاه بردن ۲۷۶ تن از همین قهرمانان گردید ، ویا یورش عنان گسیخته نیروی های سپاهی امنیتی دولت اصلاحات سیاسی به کارگران قهرمان اعتصاب کرده در خاتون آباد که شما نیز گوشه چشمی به مدینته النبی سید خندان اش داشتید، را که به یاد دارید؟ ما می دانیم که برای رهائی مان باید هم سرود بر خیز داغ لعنت خورده و حتی دایه دایه را با قهرمانی و از خود گذشتگی، ولی تفنگ بدست بخوانیم و هزینه بپردازیم.
در خاتمه ، توجه دکتر را به این قسمت از نوشته کارل مارکس در باره ضرورت تشکلات کارگری و لزومیت هزینه دادن کارگران جلب می کنم. باز هم می گویم دوران سانچزها به پایان رسیده است، دوران اسپارتاکوس ها باز می گردد. البته نوشته اخیرجناب دکتر به نام “یک دم در این طلام” بر روی سایت های اینترنتی، ولی برای کمنت گذاری از طرف خوانندگان بسته، موجود است.

کارل مارکس- دربارۀ «تشکل کارگری:اقتصاددانان [سرمایه داری] درست می گویند آنگاه که بر ضد تشکل های گارگری اضهار نظر میکنند: :
۱-هزینه های تشکل کارگری برای کارگران عمدتاً بیش از افزایش دریافتی هایی است که آن ها می خواهند از طریق تشکل به دست آورند. تشکل های کارگری در درازمدت نمی توانند در مقابل قوانین رقابت ایستادگی کنند. آن ها ماشین های جدید، تقسیم کار جدید و انتقال از یک محل تولید به محل تولید جدید را با خود به همراه می آورند. پیامد همۀ این ها کاهش دستمزد است. .

۲- اگر تشکل های کارگری موفق شوند که بهای [نیروی] کار در یک کشور را در چنان حد بالایی نگه دارند که سود سرمایه داران این کشور نسبت به میانگین سود در کشورهای دیگر به گونه ای چشمگیر اُفت کند، یا از رشد سرمایه در این کشور جلوگیری کند، این امر باعث رکود و پس رفت صنعت می شود و کارگران را همراه با کارفرمایان شان نابود می کند. زیرا، همان گونه که دیده ایم، زندگی کارگر همین است. هنگامی که سرمایۀ تولیدی رشد می کند زندگی کارگر رو به وخامت می گذارد، و آنگاه که این سرمایه زوال می یابد یا راکد می شود کارگر در همان ابتدای کار نابود می گردد. .

۳- این ایرادهای اقتصاددانان بورژوا، همان گونه که گفته ایم، همه درست است؛ اما فقط در چهارچوب دیدگاه آنان درست است. اگر مسئلۀ تشکل های کارگری واقعاً همان می بود که علی الظاهر هست، یعنی اگر هدف این تشکل ها تثبیت دستمزد می بود، اگر رابطۀ بین کار و سرمایه رابطه ای ابدی می بود، این تشکل ها در برخورد با ضرورت چیزها درهم شکسته می شدند. اما آن ها [نه وسیلۀ تثبیت دستمزد بلکه] وسیلۀ متحد ساختن طبقۀ کارگر و آماده کردن کارگران برای برانداختن کل جامعۀ کهنه و تضادهای طبقاتی آن هستند. و از این دیدگاه، کارگران حق دارند اگر بخندند به استادان باهوش بورژوایی که هزینۀ این جنگ داخلی را از نظر تعداد کشتگان و مجروحان و خسارت های مالی به رخ آنان می کشند. کسی که می خواهد دشمن اش را شکست دهد دربارۀ هزینه های جنگ با او بحث نمی کند. و اقتصاددانان می توانند میزان بیگانگی کارگران با این کوته فکری را از این واقعیت دریابند که بیشتر این تشکل های کارگری را کارگرانی درست کرده اند که دستمزدشان بیشتر از کارگران دیگر است و این که کارگران هرچه قدر بتوانند از دستمزدهایشان می زنند تا صرف ایجاد تشکل های سیاسی و صنعتی و برآوردن نیازهای این جنبش کنند. و وقتی نوع دوستیِ آقایان بورژوا و اقتصاددانان شان گاه آنان را چنان خیرخواه و نیکوکار می کند که اندکی چای یا مشروب یا قند وشکر و گوشت به حداقل دستمزد یعنی به کمترین حد زندگی کارگران اضافه می کنند،و واکنش کارگران تا حد شرم آوری برای آنان غیرقابل درک می شود آنگاه که می بینند کارگران بخشی از همان حداقل دستمزد را صرف هزینۀ جنگ با بورژوازی می کنند و حداکثر لذت زندگی را از فعالیت انقلابی شان می برند. »، تأکید ارمن است.

و اما این مطلب را تمام کرده بودم که روی سایت آزادی بیان چشمم افتاد به دو مطلب یکی از آقای مهدی کوهستانی نژاد(دریغا سیاست که رندی شد و تعقل باز نیامد , اشاره ای به مقاله یک دم درین ظلام محمد قراگوزلو) کارمند اتحادیه های کارگری کانادا و کار چاق کن مرکز همبستگی کارگری آمریکائی (سولیداریتی سنتر) که در آن ، در رابطه با همین نوشته آقای دکتر عزیز و از خود در برابر حملات دکتر دفاع کرده اند و دیگری مطلب جناب آقای دکتر(آقای کوهستانی! متشکرم…متشکر!)و باز هم در فاع از خود در باره اینکه مهدی کوهستانی نژاد مواضع قبلی ایشان را کمی خراش داده اند. من در این جا با آوردن سه کُد از این دو مطلب بهر دو ایشان و بویژه جناب دکتر می گویم که عالی جنابان خیالتان راحت، یعنی در اصل ناراحت که جنبش کارگری در ایران با تمام ندانم کاری و یا کم کاری های کارگران کمونیست سوسیالیست، شاید غم نان و دیکتاتور لجام گسیخته سرمایه گلویشان را گرفته باشد وآب گل آلود کردن های شما دانایان بسیار، نه تنها از حُقه بازی های مراکز امپریالیستی همچون سازمان جهانی کار و کنفدراسیونهای “آزاد” و سولی داریتی سنتر ها و گفتگو و نبرد تمدنها و بذله گوئی های بی مزه احمدی نژادی گذشته است بلکه از استادان گنده گوی “نا قهرمان” نیز در حال گذر به دوران قهرمانی واقعی طبقه کارگر و رهبران کارگری پا گذاشته است. به قول جان لئنون که در درب منزل بوسیله گلوله های سربازان امام زمان منتهی شیطان بزرگ، دولت بزرگ امپریالیست زمان، سازمان مخوف سیا نقش بر زمین و به جوهیل پیوست شد، طبقه کارگر قهرمان است.

کُدها

آقای مهدی کوهستانی نژاد : «در مقاله دولت و توسعه که در نشریه سیاسی اقتصادی شماره ۱۶۷- ۱۶۸ صفحه ۱۱۵نوشتند ” برای مثال ضمن مطالعه ای که در سال ۱۳۶۵ در مورد ساعت کار مفید یک سازمان اداری به عمل آمد مشخص شد که مقدار کار در سازمان مزبور ۵۲ ساعت در هفته بوده است: یعنی افزون بر ۴۴ ساعت مقرر ، کارکنان آن سازمان ۸ ساعت هم اضافه کاری داشته اند، حال آنکه کار مفید کارکنان سازمان فقط ۷/۸ ساعت در هفته بوده است، حال آنکه کار مفید آنها یعنی حتی کمتر از ۸ ساعت اضافه کاری که دریافت کرده اند. بدیهی است این کم کاری در کشوری مانند ایران که نخستین گام های لرزان توسعه را با تردید فراوان یا قرار است بردارد آفتی بزرگ تلقی میشود.” در همان مطلب گفتند که ” نیکبختانه دولتمردان جمهوری اسلامی چشمان اسفندیار توسعه ایران را به درستی شناخته اند”.
در ادامه : «امروز ضدیت با اصلاح طلبان علامت رمزی است برای مقبولیت در کنار کسانی که معتقدند مشکل امروز اقتصاد جامعه ایران از سیاستهای همین اصلاح طلبان می آید در حالی که در زمینه گفتگوی تمدن ها خود ایشان بسیار پر کار بوده اند و میخواستند حوزه را به جامعه مدنی وصل کنید. ایشان در کمتر مقاله ای است که با کنایه، متلک، زخم زبان به رسانه های غربی نپردازید ولی خودشان را به فراموشی زده اند که در مقاله خطوط گسل در نظریه برخورد تمدنها نوشتند ” در حقیقت‌ همین‌ ضرورت‌ تعدیل‌ و حذف‌ حضور آمریکا از منطقه‌ است‌ که‌ خاتمی، رئیس‌ جمهوری‌ ایران‌ را به‌ گفت‌وگوی‌ تاریخی‌ با مردم‌ آمریکا از طریق‌ شبکه‌ «C.N.N» و طرح‌ موضوع‌ گفت‌وگوی‌ تمدنها در سطح‌ کلان‌ مجاب‌ نمود . ‌‌باید اعتراف‌ کرد سیاستی‌ را که‌ آقای‌ خاتمی‌ طی‌ مدت‌ تصدی‌ پست‌ ریاست‌ جمهوری‌ در عرصه‌ ارتباطات‌ خارجی‌ اتخاذ نموده‌ عملاً‌ به‌ برون‌ رفت‌ ایران‌ از انزوای‌ سیاسی‌ و شکست‌ بسیاری‌ از تحریمهای‌ اقتصادی‌ انجامیده‌ است.” آدرس مطلب: http://www.azadi-b.com/G/2013/01/post_271.html

آقای دکترمحمد قراقوزلو: «بعد از تحریر
جناب کوهستانی و دوستانش در سولیداریتی سنتر خوب می دانند که جنبش کارگری ایران سال هاست که از ایشان عبور کرده است. حالا دیگر در ایران کسانی که دفاع از امپریالیسم و سولیداریتی سنتر را مباح می شمردند و در تقابل با استبداد حاکم از مدرنیسم امپریالیستی دفاع می کردند آب توبه روی خود ریخته اند و در خلوت نیز از ابراز چنان مواضعی شرم دارند. آقای کوهستانی و حامیانش در نهادها و رسانه های امپریالیستی آب در هاون می کوبند.
محمد قراگوزلو/ تهران- پنج شنبه ۲۸ دی ۱۳۹۱
آدرس مطلب: http://www.azadi-b.com/G/2013/01/post_279.html

دکتر را مهمان این شعر شاملو می کنم

احمد شاملو
«کریه» اکنون صفتی ابتر است
چرا که به تنهایی گویای خون تشنگی نیست.
تحمیق و گران‌ جانی را افاده نمی ‌کند
نه مفت‌خوارگی را
نه خودبارگی را.

تاریخ
—- ادیب نیست
لغت ‌نامه‌ ها را اما
اصلاح می کند
مدایح بی‌ صله
ـــــــــــــــ
نمی توانم زیبا نباشم…
نمی توانم زیبا نباشم
عشوه ای نباشم در تجلی ی جاودانه .
چنان زیبای ام من
که گذرگاه ام را بهاری نا به خویش آذین می کند :
در جهان پیرامن ام
هرگز
خون
عریانی جان نیست
و کبک را هراسناکی ی سرب
از خرام
باز
نمی دارد .

چنان زیبای ام من
که الله اکبر
وصفی ست ناگزیر
که از من می کنی .

زهری بی پاد زهرم در معرض تو .
جهان اگر زیباست
مجیز حضور مرا می گوید .-

ابلها مردا
عدوی تو نیستم من
انکار توام .
احمد شاملو – ۱۳۶۲ (مدایح بی صله )

http://rezabishetab1.blogfa.com/post-181.aspx

حمید قربانی- ۱۸- زانویه ۲۰۱۲

نوشته کوتاه قبلی من در باره- محمد قراگوزلو .
اصلاح طلبان حکومتی – در سعدی شناسی

http://sadishenasi.com/Detail.aspx?id=737
آتش جبرئیل جان

آتش‌ بر پرّ جبرییل‌ جان‌/ محمد قراگوزلو

درآمد این‌ جستار به‌ بررسی‌ جایگاه‌ عشق‌ و محبت‌ و جمال‌ در قرآن‌ کریم‌، حدیث‌ و متون‌ کهن‌ صوفیه‌ اختصاص‌یافته‌ است‌. و در ادامه‌، حالات‌ عشق‌ پاک‌ در تفکر سعدی‌، با توجه‌ به‌ زمینه‌های‌ جمال‌ دوستی‌، تجلی‌ و نظربازی‌ عرفانی‌مطرح‌ شده‌ا ست . ‌
آتش‌ بر پرّ جبرییل‌ جان ‌
محمد قراگوزلو

برای من که مدتها در باره محمد قراگوزلو و پیشینه او طور دیگری فکر می کردم این جملات خیلی سنگین و صقیل اند. این فقط از این جنبه که چرا این ها را نوشته اند نیست بلکه از همه چیز مهمتر برای من امروز از این جنبه که چرا اول با این مواضع برخورد نکردند و ننوشتند؟ شاید نیز نوشته باشند و من ندیده باشم. فعلا فقط صقیل و سنگین بودن را نوشتم. امیدوارم که خود قراگوزلو در این رابطه ها توضیحات قابل قبول بدهد.
در مقاله ای به نام “گفتمان حقوق انسانی در گلستان سعدی” در نشریه بنیاد سعدی شناسی می نویسد: «گفتمان حق مداری و لزوم رعایت حقوق مردم (حق الناس) در قرآن کریم از منزلتی ویژه برخوردار است. این گفتمان گاه در فرآیندهای “آزادی انتخاب” و “حق گزینش” دین دلخواه و گرایش اختیاری به ایمان یا کفر جلوه می کند:
وَلَوْ شَاء رَبُّکَ لآمَنَ مَن فِی الأَرْضِ کُلُّهُمْ جَمِیعًا أَفَأَنتَ تُکْرِهُ النَّاسَ حَتَّى یَکُونُواْ مُؤْمِنِینَ (یونس ۹۹)
(اگر خدای تو در مشیت ازلی می خواست اهل زمین یکسره ایمان می آوردند (چون نخواستیم) آیا تو به اکراه مردم را واداری میکنی که ایمان بیاورند). در آیه ۱۱۸ از سوره “هود” خواست خداوند بر ایجاد نوعی تکثر فکری و اختلاف عقیدتی (پلورالیسم) تعلق گرفته است:
وَلَوْ شَاء رَبُّکَ لَجَعَلَ النَّاسَ أُمَّهً وَاحِدَهً وَلاَ یَزَالُونَ مُخْتَلِفِی
(و اگر خدا می خواست همه مردم را یک امت کرده بود. لیکن همیشه میان اقوام و ملل اختلاف خواهد بود)

در مقاله ای تحت عنوان “جامعه مدنی و قانونگرائی” در اطلاعات سیاسی-اقتصادی شماره ۱۴۵-۱۴۶ استاد با رجوع به تمدن اسلامی به توضیح موضوع می پردازد و می نویسد: «همه کسانی که با هراس از ارتباط و تعامل جامعه امروزی ایران با آنسوی مرزها یاد می کنند، باید بدانند که تمدن سترگ اسلامی در آمیزش با فرهنگ و ایدولوژیهای سالم عصر خود تحقق یافته است. در این باره توضیحی لازم است.
فرضیه: تمدن اسلامی با مشارکت ایرانیان، اندلسیان، صابیان و نسطوریان در مراجع و مراکز علمی و فرهنگی، بر پایه و مایۀ اصول انکارناپذیر قرآن و سنت نبوی، از زاویه نوعی تساهل و انتخاب خردمندانه قوام گرفته است».

«.اما الگو و ساختاری که طلوع اسلام و شکوفایی بذرهای مدنیت اسلامی از مدینه النبی تا اندلس به وجود آورد، نه تنها بر اصالت جامعه مدنی اسلامی تأکید ورزید، بلکه سندی متقن از وجود تمدنی بزرگ، بالنده و پیشتاز بر دفتر عمر جهان ثبت کرد».

نوشته «آتش بر پرّ جبرییل جان» در کتاب دوم سعدی شناسی چنین بیان می کند: «وجود بعضی مانستگی های نظری میان عرفان اسلامی و بینش های نو افلاطونی و نو فیثاغورثی گری، سبب شده است که برخی از پژوهشگران به این عقیده گرایند که عرفان اسلامی – به ویژه در مقوله عشق پاک – از تعالیم فلوطین متأثر شده است. نگارنده بی آنکه به تمامی به انکار این نظریه برخیزد، بر آن است که عرفان اسلامی از سرچشمه لایزال قرآن و حدیث – در تلفیق با مجموعه ای از سنتها و باورهای حکمی ایران باستان – نشأت گرفته است.
همانطور که دانسته است، عرفان اسلامی نوعی جهان نگری کشفی-شهودی است که دریافت و فهم حقیقت هستی را فقط به یاری عشق و شوق و شور و شیدایی میسر می داند و از معرفتی ورای حکمت عقلی و استدلالی سخن می گوید».

اصلاح طلبان؛ با احتساب آرای نفر آخر این جناح (مهرعلیزاده) به طور قطع اصلاح طلبان به اعتبار آماری که در پی خواهیم گفت، در همان دور نخست برنده انتخابات بودند.
هاشمی رفسنجانی؛ ۴۵۳/۱۵۹/۶ نفر = ۰۱/۲۱ درصد
مهدی کروبی؛ ۳۱۶/۰۶۶/۵ نفر = ۲۸/۱۷ درصد
مصطفی معین؛ ۳۰۴/۰۵۴/۴ نفر = ۸۳/۱۳ درصد
مهرعلیزاده؛ ۳۲۳/۲۸۹/۱ نفر = ۰۴/۴ درصد
مجموع این آرا یعنی ۳۹۶/۵۶۹/۱۶ به مفهوم پیروزی سریع اصلاح طلبان در دور اول بود». از نظر استاد هاشمی رفسنجانی هم به صف اصلاح طلبان تعلق داشت. روشن است که دائره اصلاح طلبی مورد نظر استاد خیلی فراتر از حتی حجاریان و عبدی بود. وی در پایان این مقاله که در سال ۱۳۸۶ به نگارش درآمده است جمعبندی ای ارائه می کند که از جمله در آن می خوانیم: «گسترش ائتلاف که از اولترا چپ های رادیکال «حزب مشارکت» و «مجاهدین انقلاب» تا افراد و گروه های «ملی- مذهبی»، دموکرات، نهضت آزادی، روشنفکران و حتی روحانیان وابسته به جناح راست- حامیان ناطق نوری در انتخابات هفتم- را دربرمی گرفت به گونه ای بود که در یک محاسبه سرانگشتی نیز حکم به پیروزی هاشمی می داد (چنان که به نقل از یک عضو شاخص جناح راست «کوهکن» گفتیم)، اما به دلایلی که – فعلاً بماند- فرجام کار به گونه دیگری رقم خورد».
در همان مقاله مورد اشارۀ “جامعۀ مدنی و قانونگرائی” که استاد مدینه النبی را به عنوان الگوی جامعۀ مدنی معاصر پیش می کشد، مدخل نوشته را با ستایش از همین نظام اسلامی موجود آغاز می کند. می نویسد: «ظهور انقلاب اسلامی با تمام ویژگیهای یگانه و فراز و نشیبهایش، دفاع مقدس ۸ ساله و دستاوردهای حیرت انگیزش، پدید آمدن نگرش جدید فرهنگی و نوعی ایمان اسلامی فراگیر که در فراگرد خود منحصر به تحولات اجتماعی خاصی در جامعه ایران گردیده است و بویژه حافظۀ تاریخی عمومی و آگاهیهای فردی را به گونه ای چشمگیر ارتقا بخشیده است … ضرورت طرح، تأسیس و تحکیم جامعۀ مدنی را پیش کشیده است».
«ظهور مارکسیسم که مدعی بود دین افیون طبقۀ کارگر است و می گفت “در صورت تغییر اساسی در مناسبات تولیدی و فرو ریختن استثمار سرمایه داری، دین از میان خواهد رفت” به اعتباری، نوعی واکنش تاریخی در برابر حکومتهای تئوکراتیک به شمار می آید. در اینجا بی آنکه بخواهیم وارد متن این فراگرد شویم، چندان بیراه نیست این پرسش را مطرح کنیم که آیا اگر کارل مارکس با اندیشه های اساسی تمدن اسلامی – و بطور اخص مبانی عدالتخواهانۀ شیعی – آشنائی می یافت و به جای برخورد با کشیشان قرون وسطایی به مباحثه با فیلسوفی همچون ملا هادی سبزواری کشیده می شد، باز هم دین را “افیون توده ها”، سد راه پیشرفت تاریخی، و توجیه کنندۀ مناسبات ستمگرانۀ “بورژوایی-پرولتری” معرفی می کرد؟».
از سال ۱۳۸۲ استاد به عنوان نتیجه گیری ای از بحث بر سر هویت ملی باز هم گذری به صحرای کربلا می زند و در پاساژ پایانی نوشته بحث را با حمله ای به انقلاب اکتبر به پایان می رساند. می نویسد: « تجربه تاریخ به یاد می آورد که انقلاب اکتبر ۱۹۱۷ گرچه تا آستانه فروپاشی اتحاد جماهیر شوروی مجموعه ای از فرهنگ های ملی را تحت یک واحد معین (دولت ایدئولوژیک) و فراگیر فرو برد و بیش از هفت دهه یکپارچگی سیاسی خود را بر ملت های مختلف تحمیل کرد، اما در نهایت پس از فروپاشی کشور شوراها، مشخص شد که تاجیک ها، ازبک ها، ترکمن ها، ارمنی ها و آذری ها در سراسر این دوران فرهنگ ملی خود را پاس داشته و مجذوب دیکته دیکتاتوری مسکو نشده اند. رمز استقلال خواهی هر یک از این کشورها را در پاسداری از فرهنگ ملی آنان باید جستجو کرد».

و اما کمی از نهج البلاغه نشأت گرفته از همین مکتب قرآن مجید آقای قزاگوزلو .
زنان و توهین امام اول شیعیان
ای مردمان بدانید که زنان، ایمان، بهره مندی و عقلشان ناقص است. اماناقص بودن ایمانشان به دلیل این است که در ایام حیض از نماز و روزه محرومند، و اما ناقص عقلشان دلیل این است که شهادت دو زن با شهادت یک مرد برابر است و اما ناقص بودن بهره مندی شان به دلیل این است که بهره آنها از ارث نصف مردان است. پس از زنان بد پرهیز کنید و از زنان خوب دوری کنید و در کارهای خوب از آنان اطاعت نکنید تا در کار زشت طمع نکنید.. خطبه هشتاد نهج البلاغه.

به گذار بر خیزد این مردم بی لبخند- شاملو
https://www.youtube.com/watch?v=zjq8KgY2nU8