حدود ۴۰۰ سال پیش، گالیله ستاره شناس و ریاضی دان ایتالیایی پس از مطالعه و تحقیق و آزمونهای علمی، نظریۀ کپرنیک در مورد چرخش زمین و دیگر سیارات منظومۀ شمسی به دور ستارۀ خورشید را پذیرفت. این برخلاف تصویر نادرست و غیرعلمی کتابهای دینی بود که زمین را مرکز عالم و انسان را اشرف مخلوقات معرفی میکردند. رویاروییِ با ناشناختههای کائنات و عدم آگاهی بشر به قوانین فیزیکی حاکم بر آن باعث شده بود که طی هزاران سال برای توضیح جهان عینی به اسطوره سازی بپردازد. شگفتیهای خود از تولد و حیات و مرگ انسانها و حیوانات و گیاهان، پدیدههای طبیعی قدرتمند و هراس آور مثل آتشفشان و صاعقه و سیل و زلزله، و حرکت رودها و دریاها و جوشش آبهای زیرزمینی را با توسل به ماوراء الطبیعه پاسخ دهد. با ذهن فعال و خلاق خود، شکلهای گوناگونی از افسانۀ آفرینش را تولید کند. برای خود خدایانی اختراع کند و قانون و اخلاق و روش زندگی «آرمانی» یا مطابق میل خود را به خواست خدایان نسبت دهد. خدای واحد ناپیدا را بیافریند تا هراس عمیق بشر از ناشناختههایی که نامش را قضا و قدر یا سرنوشت گذاشته بود در خود جمع کند و به سان یک قدرت مطلق ازلی، ابدی، دست نیافتنی و خدشه ناپذیر بالاتر از هر چیز و هر کس قرار گیرد.
نظریات گالیله با کتاب مقدس خوانایی نداشت و اگر تبلیغ و ترویج میشد پیش از هر چیز قداست و قطعیت کلام خدا زیر سوال میرفت. نشان میداد که انجیل هم میتواند اشتباه کند و چه بسا ادعاها و تعابیر دیگرش در مورد خدای یکتا و آفرینش جهان و انسان نیز اشتباه باشد. بنابراین مقامات کلیسای رم که در آن دوره نه فقط یک دستگاه دینی بلکه یک قدرت بزرگ سیاسی در سراسر اروپا به حساب میآمد، گالیله را پای میز محاکمه کشاندند. او نیز بنا به مصلحت (در واقع برای این که مرتد معرفی نشود و او را مثل بقیۀ دانشمندان پیشرو آن دوره در آتش نسوزانند) نظراتش را در حرف پس گرفت. هر چند تا پایان عمر آن نظرات را قبول داشت.
از آن زمان، بیش از چهار قرن میگذرد. اما هنوز هم کهنه پرستان و تاریکاندیشان دینی در گوشه و کنار دنیا، تئوریهای بارها اثبات شدۀ علمی در زمینۀ کائنات، زیست شناسی، فیزیک و… را بر نمیتابند. دستگاه روحانیتی که بر باورهای کهنه تکیه زده و در حفظ و تحکیم خرافه و جهل منافع سیاسی و اجتماعی خود را دنبال میکند طبیعی است به هر شکل ممکن به روی دانش شمشیر بکشد. البته با پیشرفت دانش بشری و تکامل ذهن انسانها در زمینههای گوناگون، افکار جاهلانه و خرافی نمیتواند به همان شیوههای صدها سال پیش تبلیغ شود. حمله به علم نیز ظرافتهای خاص خود را پیدا کرده است. حالا دیگر به جای رد کامل نظریات علمی و سوزاندن دانشمندان به همراه رسالههای کفرآمیزشان، بیشتر از حربۀ تحریف استفاده میکنند. دستگاه فکرسازی مذهبی از یک طرف میکوشد به نظرات خرافی خود رنگ و لعاب علمی بزند تا آن را برای مخاطب امروزی باورپذیر کند؛ و از طرف دیگر به تحریف تئوریهای علمی که خرافه و ضدعلم را زیر ضرب برده میپردازد و دانشمندان معتبر و پر طرفدار را «نهایتا خداباور» جلوه میدهد. این همان بلایی است که امروز در جمهوری اسلامی ایران میکوشند بر سر استیفن هاوکینگ کیهانشناس و فیزیکدان مشهور انگلیسی بیاورند.
هاوکینگ یکی از اتوریتههای زندۀ عرصۀ علم است. به موازات تکامل تئوریهای علمی وی در مورد هستی و گمانه زنیهای راهگشایی که ارائه میکند، مرتبا بر شمار همفکران و شاگردانش در سراسر دنیا اضافه میشود. اظهاریهها و مقالات وی در مقیاس میلیونی خوانده میشود و هر کلامش میتواند برای نظریهای اعتبار ایجاد کند و یا آن را بی اعتبار سازد. روشن است که باورها، قوانین و خط قرمزهای جمهوری اسلامی نتوانسته راه نفوذ فکری هاوکینگ را در جامعۀ ما ببندد. امروز این نفوذ را به ویژه در میان دانش پژوهان جوان میبینیم.
سال پیش گفتارهای هاوکینگ در مورد پیدایش جهان، در سطح دنیا جنجال به پا کرد. حرفهای وی به شکل یک فیلم مستند از شبکۀ تلویزیونی دیسکاوری پخش شد. در آنجا، او اعلام کرد که قبل از وقوع «بیگ بنگ» (مِهبانگ) جهان تقریبا هیچ، و زمان، صفر بوده است. بنابراین جایی برای وجود خدا یا خالق نبوده است. هاوکینگ در چند جای دیگر از آن گفتار، وجود خدا را به لحاظ علمی رد کرد.
ترجمۀ فارسی کتاب جدید هاوکینگ در ایران تحت عنوان «نظریهای برای همه چیز ـ آغاز و فرجام هستی» توسط انتشارات جهان منتشر شده است. اما مترجم کتاب که محمد رضا غفاری نام دارد بر اساس همان ظرافتی که پیشتر گفتیم کوشیده «زهر کلام هاوکینگ» را بگیرد. در دنیای امروز دیگر به سختی میتوان متفکران توانای علم باور را مثل دوران قرون وسطی به چوبه بست و زیر پایشان هیزم روشن کرد. پس آدم هایی مثل غفاری مجبورند مقدمهای به کتابهای علمی اضافه کنند به این امید که آتش به جان تئوریهای هاوکینگ بیندازند.
البته اعتبار علمی هاوکینگ چنان سنگین و انکارناپذیر است که آقای غفاری مجبور شده در مقدمۀ ترجمۀ فارسی، خشک مغزان مذهبی حوزه و دانشگاه را به شکل مسخرهای به او بچسباند و ادعا کند که:
«گفتنی است که نتایج مترتب بر تحقیقات اختر شناسی دکتر هاوکینگ بارها توسط فلاسفه و دانشمندان اسلامی تحت عنوان “برهان نظم در خداشناسی” به اثبات رسیده و تازگی آن بیشتر مربوط به شواهد علمیای است که ایشان بدان توجه پیدا کردهاند.»
اما ادعاهای مترجم به این ختم نمیشود. او مینویسد: «اخیرا در مورد هاوکینگ حساسیت هایی بوجود آمده است که لازمست به ذکر مطالبی در این خصوص بپردازم. در این باره که دکتر هاوکینگ در ذهن خود دغدغه خدا دارد و در ضمیر پنهان خود درگیر باورمندی به آفریدگار است جای تردید نیست. در این خصوص میتوان از آثار قلمیاش شواهد فراوانی آورد که مترجم به آوردن نمونههایی از همین کتاب بسنده میکند…»
معلوم نیست محمد رضا غفاری با چه عینکی توانسته باورمندی به آفریدگار را در «ضمیر پنهان» هاوکینگ ببیند. اگر چنین بود که دیگر اسمش را ضمیر «پنهان» نمیگذاشتند. و از آنجا که چنین نیست، آقای مترجم مجبور شده گوشهای از متن کتاب هاوکینگ را بدون جملات پس و پیش جلو چشم ما بگیرد و بگوید: دیدید راست میگفتم؟! غفاری از کتاب هاوکینگ نقل قول میآورد که: «چرا جهان باید دقیقا بدین گونه آغاز شود، مگر آن که بگوییم خداوند از قبل تصمیم گرفته بوده است موجوداتی چون ما را خلق کند.»
این جمله میشود نشانۀ خداباوری هاوکینگ! در حالی که هاوکینگ در این بخش از کتاب دارد از مدلها یا تعابیر مختلف (و متضادی) صحبت میکند که از سوی انسانهای مختلف در مورد پیدایش کائنات ارائه میشود! «ضمیر پنهانی» که مترجم میکوشد از درون این جمله بیرون بکشد و به هاوکینگ بچسباند در واقع پندار خداباور خودش است.
البته آقای غفاری خوب میداند که با چنین تحریفی نمیتواند اعلام خداناباوری از طرف هاوکینگ را که این همه در سطح دنیا سر و صدا به پا کرده لاپوشان کند. بنابراین از در دیگری وارد میشود و ادعاهای جدیدی مطرح میکند: «تشکیکی که اخیرا دربارۀ خداباوری هاوکینگ در جامعه ما شده است چندان از سر دقت و برخاسته از مطالعه آثار او نیست و بیشتر متکی است بر اظهارات و قضاوتهای شتابزده روزنامه نگاران غیر متخصص و معدود اشارات مبهم و احساسی خود هاوکینگ. اظهاراتی که به طور عمده در هیچ یک از کتابهای معتبر او نیز نیامده است و اغلب ناشی از التهابهای روحی است که ریشه در شرایط خاص جسمیاش دارد. در نتیجه، این قضاوتها را نباید با برداشتهای علمی هاوکینگ در حوزه اختر شناسی یکی دانست.»
متوجه شدید؟ یا مشکل از «عدم تخصص» روزنامه نگاران است که نمیتوانند به «ضمیر پنهان» هاوکینگ پی ببرند و یا مشکل از خود هاوکینگ است که مشکلات ناشی از معلولیت جسمی به او فشار آورده و دچار التهابات روحی شده است. به یک کلام، روانی شده و فکر میکند خدایی وجود ندارد! باید از آقای غفاری پرسید که چرا تجزیه و تحلیل و تفسیر هستی بر اساس تئوریها و آزمونها و دادههای علمی و واقعی نشانۀ روانی بودن است و اعتقاد به آفرینش دنیا در عرض شش روز، ایجاد بزرگراه در وسط دریای سرخ به یک اشارۀ موسی، زنده شدن مرده با نفس عیسی، نصف کردن ماه توسط محمد، حرف زدن سر بریدۀ حسین بر نیزه و یا دیدن خمینی در ماه، نشانۀ عقل سلیم؟
کاوه اردلان
شجاعت کشف حقیقت
شجاعت کشف حقیقت
استیفن هاوکینگ / مترجم: وریا کریمی
آنچه میخوانید ترجمۀ بخش اول از متن فیلم مستندی است که شبکۀ «دیسکاوری» در مورد تئوریهای علمی استیفن هاوکینگ تهیه کرده است. در این مستند، هاوکینگ دیدگاهها و نظریاتش را به زبانی تا حد امکان عامه فهم مطرح کرده است. نشریه «آتش» کل این متن را به تدریج در شمارههای آتی منتشر خواهد کرد.
***
سلام اسم من استیفن هاوکینگ است، کیهان شناسِ فیزیکدان و یکجور رویا پرداز. اگر چه نمیتوانم از سر جایم تکان بخورم و بایستی از طریق کامپیوتر صحبت کنم در ذهن خود آزاد هستم.
رها برای کاوش ژرفترین پرسشهای گیتی. و از میان آنها ژرفترین سئوال همه آنها ….آیا خدایی وجود دارد که گیتی (از سیارهها و ستارهها گرفته، تا من و شما) را آفریده و اداره کند؟جواب این سئوال ما را با خود به سفری از میان قوانین طبیعت میبرد که من فکر میکنم آنجا پاسخ این راز کهن که کیهان چگونه واقعا ساخته شده و کار میکند نهفته است. خود را برای یافتن جواب آماده کنید.
من به تازگی کتابی را منتشر کردم که در آن این پرسش مطرح شده بود: آیا خدا جهان را آفریده است ؟ این کار، نوعی جنبش به وجود آورد. مردم ناراحت شده بودند که چرا یک فیزیکدان بایستی کاری به مذهب داشته باشد. من هیچ میلی ندارم که به مردم بگویم به چه چیز باور داشته باشند. اما فکر میکنم پرسیدن این که آیا خدا وجود دارد در پیشگاه علم پرسشی امکان پذیر است. باید توجه داشت که به سختی میتوان سئوالی مهمتر و اساسیتر از این یافت که چه چیزی جهان را خلق کرده و آن را اداره میکند؟
خیلی وقت پیش جواب تقریبا همیشه یکی بود، خدایان همه چیز را آفریدهاند. جهان مکانی ترسناک بود، بنابراین مردمانی به خشونت وایکینگها هم برای معنا دار شدن پدیدههای طبیعی همچون آذرخش یا توفان به پدیدههای فرا طبیعی باور داشتند.
وایکینگها خدایان متعدد و گوناگونی داشتند. «تور» الهه آذرخش بود. الهه دیگری به نام «اجیه» مسبب دریاهای متلاطم بود. اما خدایی که از همه بیشتر از آن میترسیدند «اسکول» نام داشت. او مسوول پدیدۀ طبیعی وحشت آوری بود که ما امروز آن را خورشید گرفتگی مینامیم. «اسکول» الههای گرگ سان بود که در آسمان میزیست. گاهی که او خورشید را میخورد، لحظهای رعب آور به وجود میآورد که در آن، روز به شب میگرایید. تصور کنید که دیدن محو شدن خورشید بدون یک توضیح علمی چقدر دهشتناک بوده. وایکینگها به تنها روشی که برایشان مقدور بود از خود واکنش نشان میدادند. آنان تلاش میکردند این گرگ را بترسانند و فراری دهند. وایکینگها بر این باور بودند که با این کار باعث ظهور مجدد خورشید میشوند. البته اکنون ما میدانیم که اعمال آنها هیچ نقشی در ظهور مجدد خورشید نداشت. خورشید به طور طبیعی مجددا ظهور میکرد.
مشخص شده که گیتی آن گونه که به نظر میآید راز آلود یا ماوراء طبیعی نیست. اما کشف حقیقت به شجاعتی بیش از آنچه که وایکینگها داشتند نیاز داشت. انسانِ نوعی مانند من و شما میتواند بفهمد که گیتی چگونه کار میکند. این موضوع (چگونگی کارکرد گیتی) خیلی پیشتر از وایکینگها در یونان باستان آشکار شده بود. حدود سیصد سال قبل از میلاد مسیح دانشمندی به نام «آریستاکوس» نیز به خورشید گرفتگی یا ماه گرفتگیها علاقه مند شده بود. به ویژه ماه گرفتگی ها. او آنقدر شجاعت داشت که بپرسد آیا اینها واقعا کار خداست یا نه؟ «آریستاکوس» حقیقتا یک طلایه دار دانش بود. او به دقت آسمان را مورد مطالعه قرار داد و به یک نتیجه بزرگ دست یافت. او فهمید که ماه گرفتگی در حقیقت سایه زمین است روی ماه، و نه یک پدیده الهی. او با این کشف رها شد. او دیگر تلاش میکرد که بفهمد آن بالاها چه خبر است. شکل هایی را ترسیم کرد که رابطه صحیح خورشید و زمین و ماه را با هم نشان میداد. سپس او به نتایج قابل توجه تری دست یافت. او استنباط کرد که زمین برخلاف آنچه که همگان میپنداشتند مرکز کائنات نیست. بلکه به عکس، دور خورشید میچرخد. در حقیقت درک این ترتیب، همه چیز از خورشید گرفتگی و ماه گرفتگیها را توضیح میداد. وقتی که ماه سایه خود را روی زمین بیندازد، آن لحظه خورشید گرفتگی است و وقتی که سایه زمین روی ماه بیفتد، ماه گرفتگی رخ میدهد. «آریستاکوس» حتی از این هم فراتر رفت. او مطرح کرد که ستارگان (آن گونه که معاصرین او معتقد بودند) روزنه هایی در سقف آسمان نیستند. بلکه خورشیدهایی شبیه خورشید ما هستند که فقط خیلی خیلی دورند. این مساله باید یافتۀ حیرت آوری بوده باشد.
گیتی ماشینی است که بر اساس قوانین و اصول اداره میشود. قوانینی که ذهن آدمی میتواند آنها را دریابد. من بر این باورم که کشف این قوانین بزرگترین دستاورد بشر بوده. به خاطر همین، قوانین طبیعت آنگونه که ما امروز آنها را میشناسیم از ما میپرسند آیا اصلا برای توضیح جهان به خدا نیاز داریم؟ قرنها تصور میشد که افراد معلولی چون من، به خاطر قضای الهی است که اینگونه زندگی میکنند. اگرچه ممکن است با این حرفم کسی را آن بالا اذیت کنم، ولی ترجیح میدهم اینطور فکر کنم که همه چیز را میتوان به شیوهای دیگر توضیح داد: یعنی قوانین طبیعت. خوب قوانین طبیعت دقیقا چه هستند و چرا اینقدر قدرتمندند؟ من آنها را با بازی تنیس برایتان توضیح میدهم. تنیس با دو دسته قانون اداره میشود. یک دسته، قوانین ساختۀ بشراست: قوانین بازی. این دسته از قوانین مواردی از قبیل اندازه زمین بازی، ارتفاع تور، اینکه چه اتفاقی میافتد اگر توپ به داخل زمین زده شود یا به خارج را تعیین میکنند. این قوانین اگر طرفین بازی بخواهند میتوانند تغییر بیابند. اما دسته دیگری از قوانین که در بازی تنیس به کار میروند، ثابت و تغییر ناپذیرند. این قوانین تعیین میکنند که وقتی توپ زده شد چه بر سر آن خواهد آمد. میزان نیرو و زاویۀ ضربۀ وارد شده به راکت دقیقا مشخص میکند در لحظه بعد چه اتفاقی خواهد افتاد. قوانین طبیعت تعاریفی هستند از اینکه پدیدهها در گذشته، حال و آینده واقعا چگونه به وقوع میپیوندند. در بازی تنیس، توپ دقیقا همان جایی میرود که به آن گفته میشود. قوانین زیاد دیگری هستند که در بازی به کار میروند. آنها همۀ اتفاقاتی را که قرار است رخ دهند کنترل میکنند. از نحوۀ تولید انرژی در ماهیچه بازیکن گرفته، تا سرعت رشد چمنهای زیر پای شان. اما نکتهای که بسیار حائز اهمیت است این است که این قوانین فیزیکی نه تنها تغییر ناپذیرند بلکه جهان شمول نیز هستند. آن ها فقط روی پرواز توپ اعمال نمیشوند بلکه روی حرکت سیاره و هر چیز دیگری در جهان به کار میروند. بر خلاف قوانین ساختۀ بشر، قوانین طبیعت هرگز نمیتوانند شکسته شوند. به همین دلیل است که تا به این حد قدرتمند هستند. البته وقتی که از یک منظر دینی به این موضوع (خلل ناپذیری قوانین طبیعت) نگریسته شود به همان نسبت نیز بحث برانگیز و مسئله ساز است. اگر همچنان که من پذیرفته ام شما نیز بپذیرید که قوانین طبیعت ثابت هستند، مدت زیادی طول نخواهد کشید که سئوال شود پس اینجا خدا چه نقشی دارد؟ اینجاست که بزرگترین تضاد بین علم و دین آشکار میشود. اگر چه دیدگاههای من به تازگی خبر ساز شدهاند، اما این موضوع یک چالش و تضاد دیرینه است.
کاوه اردلان
به نقل از آتش شمارۀ ۱۳، دی ۱۳۹۱
email: atash1917@yahoo.com
weblog: n–atash.blogspot.com