دور خیز برای نبرد نهایی(پیرامون وضعیت فعلی جنبش دانشجویی)

اوضاع یک حکومت رفتنی را،از آرامش قبل از توفان(عدم خودنمایی حساب شده)ی جنبشهای اجتماعی تشخص یافته می توان تشخیص داد. احتمالا ۱۶ آذر امسال،عدم حضور جنبش دانشجویی با پلاکاردهای و پرچمهای سرخ ،چون سالهای ۸۵ و ۸۶ حسابگریهای غلت و نتیجه گیریهای مایوسانه ای را در مورد جنبش دانشجویی موجب شده باشد.
اما واقعیت از درون چیز دیگریست،گرایش رادیکال جنبش دانشجویی بر عکس جنبش اعتراضی عمومی و جنبش کارگری ابتدا رشد کیفیش شروع شد و در سال ۱۳۸۸ همگام و متاثر از حضور تکان دهنده و انقلابی عمومی رشد کمیش نیز تکمیل گردید.
اگر به تاریخچه جنبش دانشجویی در ایران نگاهی گذرا خصوصا به یک دهه ی اخیرش داشته باشیم،اگر به تعرض کوبنده و انقلابی  دانشجویان فرانسوی دهه ۷۰ در فرانسه مراجعه بکنیم.اگر به تئوریزه شدن اغراق آمیز نقش انقلابی دانشجو  در کتاب معروف مارکوزه(انسان تک ساحتی) نظری بیندازیم ،اثبات اهمیت جنبش دانشجویی و زود جوشی دانشجویان از لحاظ سیاسی آسان خواهد بود.هر تحلیلی از جنبش دانشجویی که تحلیلی قائم به ذات باشد و جنبش را از شرایط و موقعیت کنونی حکومت ایران و از عمق بیگانگی و فاصله مردم ایران ازحکومت اسلامی جدا بررسی کند نارسا خواهد بود و به نتایجی واقعی و همخوان با اوضاع کنونی جنبش نخواهد رسید.
جنبش دانشجویی ایران تاریخچه و ماهیت
جنبش دانشجویی ایران در واقع از روزی سنگ بنایش گذاشته شد که معمار اولین آجر بنا نهادن دانشگاه را در این کشور بر روی هم گذاشت. دانشگاه  در مقابل مسجد و حوزه از بدو تاسیس مورد آماج و تهاجم روحانیت بود و چنان مراکز ترویج و تحصیل الحاد و دانش شیطانی معرفی می شد. درست سه ماه بعد از کودتای ۲۸ مرداد ۱۳۳۲ در اعتراض به سفر نیکسون معاون ریاست جمهوری آمریکا  اعتراض وسیع دانشجویی سازمان داده شد و ظرفیت تکان دهنده ی جنبش دانشجویی عجین با جریان کمونیستی را به مرتجعان داخلی و امپریالیسم در خارج و حکومت شاهنشاهی در راس هرم حکومت نشان داد. به دانشجویان تعرض وحشیانه و هیستریکی شد صدها دانشجو زخمی و دستگیر شدند و ۳ دانشجوی جسور و پیشگام جان عزیزشان را به آسمان پر از درخشش مبارزین کمونیست ایرانی که غالبا در آن دوران از فارغ التحصیلان دانشگاهی بودند بخشیدند.
این حادثه جدید دانشگاه و ظرفیت آگاهانه و آگاهی بخش را به روحانیت مرتجع و استبداد وابسته شاهنشاهی نشان داد.
تحرک روحانیت و در راس آن خمینی در سال ۱۳۴۲ در واقع برای عقب نیفتادن مسجد و حوزه از دانشگاه و احزاب، چون ابزارهای مدرن شکل دهی به افکار و آراء سیاسی، فکری و فرهنگی جامعه باید بررسی کرد. همگام با این تحرک عده ای از دانشجویان مذهبی به مطالعات و فورمولبندی جدید و دوگانه ای از دین در واکنش و بدیل سازی در مقابل موج روشنفکری کمونیستی و نویسندگان و چهره های جنبش فرهنگی رادیکال می پردازند.
سروشها، شریعتیها و… نتیجه چنین پروسه و بدیل سازیهای طیفهای مختلف، ارتجاع داخلی جامعه ایران بود.
در تمامی این سالها از ۱۳۳۲ تا ۱۳۵۷ دانشگاهها چنان کانون شکل گیری و تولید و باز تولید افکار و آراء کمونیستی و مرکز نهادینه شدن و تسلسل سنتهای کمونیستی و انقلابی ،تاثیرماندگار و عمیقی در کالبد تحرک دانشجویی و دانشگاه باقی گذاشت. وجه تشابه اصلی و محوری جنبش دانشجویی با جنبش تحزب یابی کمونیستی، خود از همین جایگاه ناشی می شود.
از سال ۱۲۹۹ و تاسیس اولین حزب کمونیست ایران تا به امروز، تحرک کمونیستی دوره ای حضور و تاثیر داشته و پس از یک پیشروی دوره ای مورد تعرض وحشیانه و خون باری قرار گرفته است؛ این امر در مورد جنبش دانشجویی نیز عینا به همین شکل اتفاق افتاده است.
با دخالت امپریالیسم از میان کاراکترهای موجود در ایران که محوریترینش احزاب کمونیست،تشکلهای کارگری و کمونیستی بود،خمینی به قدرت رسید.سوال اینجاست چرا خود ابراهیم یزدی که رابط آمریکا و غرب در هدایت خمینی بود،مهدی بازرگان و… ازجبهه ملی مورد توجه امپریالیسم قرار نگرفت،چرا خمینی؟
چون روحانیت با دانشگاه چنان مراکز آموزش  افکار کمونیستی،چنان مراکز پرورش دهنده موسسین احزاب کمونیست  ناسازگاری تاریخی داشت و از بالاترین ظرفیت در سرکوب آن برخوردار بود.اتفاقات و رویدادهای پس از به قدرت رسیدن خمینی در سال ۱۳۵۷ و پس از آن انقلاب فرهنگی،انقلاب  پاکسازی دانشگاهها از دانشجویان چپ و از ظرفیت علمی و آگاهیبخش آن بود.این امرگویای ماهیت و حجم تعرضی است که به جنبش کمونیستی بخش دانش جویی و غیر دانشجویی نیز هست.تعطیلی دانشگاهها،سایه انداختن فضای جنگی بر جامعه و پس از بازگشایی بر دانشگاهها نیز،یک دوره رکود مطلق را بر دانشگاه تحمیل کرد.دوره رفسنجانی که دوران خلاصی موقتی حکومت از دست جنبشهای داخلی و از جنگ فرساینده اما پر برکت ایران و عراق برایشان بوده دانشگاه و تحرک تحصیلی به جریان می افتد.اما به لحاظ سیاسی در جمود و قید و بند اقتدار موقتی و سیاه این دوران ، ترور محور باقی می ماند.اما تحرک و تغیر جامعه ایران به پیش، حکومت اسلامی را میان تداوم سرکوب و قهر یا رفتن به سوی رفرمهای درون حکومتی و از بالا قرار داد.چنانکه می بینیم حاکمیت دومی را انتخاب می کند و محمد خاتمی (سید خندان) مجری این جریان می شود.
دوران خنده دار سید خندان
دوران محمد خاتمی از تیره ترین دوره های سیاسی در تاریخ ایران و جنبش دانشجویی به لحاظ گسترش توهمات حکومت پذیرانه در جامعه ایران بود.در این دوره چنان دوران سرکوبهای دهه شصت نبود.در دهه شصت دانشجو و غیر دانشجو را به سبب درک سیاسی و طبقاتیشان تحت فشار سیاسی قرار میدادند.شکنجه، زندان،حتی اعدام می کردند،اما در دوره خاتمی خصوصا یکی دو سال اول دوره اولش دانشجو را به خاطر عدم درک سیاسیش از خود دانسته و مورد انواع و اقسام تایید و تحسین حکومتی قرار می دادند.در این دوره دانشجویان چپ و میل سوسیالیستی در اقلیت قرار داشتند،  ودر متن فعالیتهای روتین دانشجویی که تحت مدیریت انجمن اسلامی،و دفتر تحکیم وحدت قرار داشت حضور نداشتند.در این دوره دانشجویان سوسیالیست بیشتر در انجمنهای شعر و داستان،جمعها و جمعیتهای مطالعاتی و کوهنوردی قرار داشتند.
حکومت توانسته بود در قالب تشکلهای خودساخته استخان بندی تشکیلاتی گزینش شده ، دانشجویی را  که در راستای اهداف دولتی فعالیتش تسهیل شده بود، به کار گرفته و تحت مدیریت نظری و عملی خود قرار می دهد.دیری نپایید که دانشجویان در واکنش به بستن روزنامه سلام توسعه سیاسی مصنوعی و فریبکارانه خاتمی را مورد سنجش قرار دادند.با سرکوبهای وحشیانه ۱۸ تیر   تلنگر سیاسی بیدار گرانه ای به ذهنیت واندیشه سیاسی دانشگاه وارد شد و دوره دیگری از بیداری سیاسی در دانشگاه استارت خورد.دانشجویان خود را در محاصره گله های درنده گروه های فشار به خون غلطیده دیدند و هیچ گونه وفاداری و فریادرسی را از جانب سید خندان مشاهده نکردند. از این تاریخ ریزشهای انجمن اسلامی و دفتر تحکیم وحدت نیز استارت خورد.
قتلهای زنجیره ای و اشک تمساح ریزی سید
قتلهای زنجیره ای، برخورد متزورانه اصلاح طلبها از دیگر سنگ محکهای سیاسی بود که ماهیت پوشالی اصلاح طلبان د رون حکومتی را به همگان شناساند.از دیگر اتفاقات آن سالها سرکوبها و کشتارهای ۳ اسفند ۱۳۷۷ بود که در کردستان به بهانه اعتراض به دستگیری عبدلله اوجالان رهبر کردهای ترکیه صورت گرفت.این سرکوبها به فرمان عبدلله رمضان زاده صورت گرفت که خود از مهره های اصلی حکومت خاتمی بود.گفتگوی تمدنها،توسعه سیاسی،اقتدار ملی ودیگر شعارهای اصلاح طلبان در دانشگاه و خارج از آن روز به روز بیشتر از فریبندگی می افتاد.
مجموعه این اتفاقات از همان سالها دانشگاه را به سوی بازگشت به ریل ضد حکومتی و کمونیستی سوق داد. در آخرین سخنرانی که خاتمی در روزها ی آخر ریاست جمهوریش در دانشگاه تهران انجام داد با اعتراض و هو شدن از طرف دانشجویان روبرو شد.اصلاحات بورژوایی چون راهی برای بخشیدن مشروعیت همیشه نداشته به نظام شکست خورد،در آن سالها هر فرصتی که خاتمی ایجاد کرد و سعی نمود آن را چون دامی بگستراند و اقشار مختلف طبقه کارگر را در آن متوهم نگه دارد نتیجه عکس داد.جناح مقابل این امر را به خوبی درک کرده بود و سپاه پاسداران و فرماندهانش این بار در کودتای انتخاباتی دور اول حکومت احمدی نژاد خنجر را از رو بستند.این بار و چون گذشته به همان نبوغ امام راحل برگشتند.سرکوب و جنایت  برای حفظ اسلامیتر نظام.
سوال این است آیا مردمانی که به ساز رفرمهای حکومتی و از بالا نرقسیدند در روبرو شدن با حکومت اعدام خیابانی عقب می نشینند،یا نشسته اند؟
احمدی نژاد،اوباشیگری بی پرده،مقاومتی عیان و قاتع
با سر کار آمدن احمدی نژاد،تحرکات رادیکال کارگری استارت خورده بود.۱ می علنی شهر سقز،کمیته های کارگری، به دنبال شروع دوری از مبارزات آگاهانه کارگری را به جریان انداخته بود.مرگ یک جوان مهابادی به اسم شوانه سید قادر و درج تصاویر طن شکنجه شده اش اعتراضاتی قاتع و یک اعتصاب عمومی وسیع را به دنبال داشت که سازماندهنده آن جریان چپ و سوسیالیست،کومله سازمان کردستان حزب کمونیست ایران بود،حرکت دانشجویی  نیز از اوضا ع و احوال مورد بحث بیشتر قوت میگرفت.اینها همه نشان از این بود که جامعه ایران توده های زنان و مردان کارگر زن و مرد جنگند و اگر به جنگ آمده ای تا آخر در سنگر  می مانند.
در این سالها موجی گسترده از نشریات و وبلاگ دانشجویی از طرف دانشجویان چپ به راه انداخته شده بود.این پروسه در ۱۶ آذر ۱۳۸۵ و ۱۳۸۶ به وضوح به نتیجه رسید،دیگر به امری غیر قابل انکار برای رسانه های امپریالیستی،گرایش لیبرال درون دانشگاه و حکومت تبدیل شده بود.با سرکوبهای ۱۶آذر ۱۳۸۶حاکمیت و دستگاههای سرکوبش را که مدتها بود در کمین دانشگاه و گرایش چپ بودن و به دنبال شرایط و بهانه مناسب برای حمله به آن بودند را به جان دانشجویان انداخت .این امر سبب عقب نشینی نسبی گرایش رادیکال از برخی مواضعش شد.این اتفاق بحثهای فراوانی  در میان فعالین این جنبش،احزاب سیاسی خارج کشور،حتی در میان فعالین جنبشهای اجتماعی دیگر را نیز به دنبال داشت.
آنچه که از محتوای پرونده برخی از دانشجویان درز کرد حاکی از آن بود که برخی از دانشجویان با اقدامات ماجرا جویانه ،با بی احتیاطی و دست کم گرفتن توان تجسسی دشمن، با توهم امکان حمله به ایران پس از عراق و بالا بردن شعار ضد جنگ امکان این تعرض زود هنگام را برای حاکمیت آسان کرده اند.

۱۶ آذر ۱۳۸۶ تاثیرات واتفاقات متعاقب آن
جنبش دانشجویی با تاخیر  و پس از جامعه نافش، از توهمات اصلاح طلبانه بریده شده بود.تحولات درون جامعه، تغیر توازن قوایی که از تحرک جنبشهای اجتماعی وتشکلات کارگری ناشی می شد در این امر تاثیر گذار بود،جریانات چپ خارج کشوری نیز در سال ۱۳۸۶تاثیرات معنوی غیر مستقیمی در جریان چپ دانشجویی داشت،دانشجویان چپ یا متاثر از مطالعات شخصی و مستقل گرایش چپ پیدا کرده بودند یا در ارتباط با سازمانهای چپ خارج کشوری .تاثیرات گرایش چپ خورده بورژوایی در کنار گرایش کمونیستی کارگری،گرایش موسم به چپ دموکراتیک(مکتب فرانکفورتی) نیز قابل مشاهده بود.این جنبش ترکیبی بود از دانشجویان با  گرایش سازمانی متفاوت،یا منفرد اما عموما چپ گرایانه،بخشی ازآن که مورد تعرض قرار گرفت به پشتوانه بخش وسیعتر و محتاطتری از فعالین امکان عرضه اندام پیدا کرده بود.بخش مشخصی از دستگیر شدگان ۱۶ آذر ۸۶مربوط به چپ خورده برژوایی بود،این گرایش بنا به تخمین غلط و مشخصی امکان بروز جنگ و حمله آمریکا به ایران را برجسته می کرد و با بر افراشتن شعار ضد جنگ
توهم مماشات تاکتیکی حاکمیت را با این حرکت پیشبینی کرده بود.بنا به همین تخمین هم در این مراسمها شرکت کرده بود،از دیگر سو با دست کم گرفتن امکانات تجسسی دشمن اقدامات ماجراجویانه ای را انجام داده بود که از دید حاکمیت پنهان نمانده بود.مجموعا این امر تعرضی وسیع و زود هنگام به جنبش چپ دانشجویی را تسهیل کرد وبه دستگیریهای وسیع آن دوره ختم شد.
خرداد ۱۳۸۸شکست پروژه نجات نرم نظام
جنبش دانشجویی چپ در میانراه یک انقلاب از این تعرض زود هنگام هم تجربه گرفت و درس آموخت،هم به ناچار از برخی مواضع و سنگرهایش برای دوره ای پا پس کشید.اما راه برگشتی نداشت،چون ارتباطی چرخ دنده ای با دیگر جنبشها ی اجتماعی پیدا کرده بود و از تحرک و در سنگر ماندن آنها جان می گرفت. در این میان مناقشاتی سطحی در گرفت جریانی خود را رزمنده و محور این حرکت فرض کرده بود و از چنین جایگاهی هر گونه انتقادی از آن ماجراجوییها رانامسولانه و حتی فراتر از اینها همکاری با دستگاهای امنیتی می دانست،از دیگر سو بخشی از دانشجویان همدیگر را به سبب اصل ارتباط حزبی و تحزب یابی مورد انتقاد قرار میدادند.انتقاد و تدقیق چگونگی تحزب یابی را به انتقاد از چرایی ارتباط و فعالیت حزبی کشانده بودند.اما با شروع بازار گرمیهای انتخابات ۱۳۸۸  و به میدان آمدن حاکمیت با روئیای نجات نرم نظام شور و شوق وآماده شدن مردم برای بهره برداری از فرصتها،غفلتهای نظام و اختلافات درونیش بر علیه خود نظام جامعه را در بر گرفته بود، از جمله دانشگاهها.
دولت پادگانی سر مست از سرکوبها و جنایتهایش با همکاری و روئیا پردازی متقابل جناح مقابل پروسه یک انتخابات با ژست دموکراتیک ،دموکراسیهای پارلمانی غربی را به راه می اندازد.مناقشه های تلوزیونی نتیجه عکس می دهد وه به هر دو جناح نشان می دهد مردم ایران از رفرم و هر گونه پروژه ای که نجات نرم نظام را مد نظر داشته باشد گذشته اند.
جنبش دانشجویی نیز از این آگاهی و آمادگی اجتماعی درس آموخت و متاثر شد.استفاده به هنگام مردم از اختلافات داخلی نظام و به میدان آمدن و رزمندگی در سطح میلیونی دانشجویان را نیز با این سیل خروشان همراه کرد.رادیکالیزم دانشجویی از سرکوبهای ۱۸ تیر ۱۳۸۷ استارت خورد،در سالهای ۸۵ و ۸۶ به وضوح پرچمش بر افراشته شد.تعرضهای ۸۶ محتاطترش کرد  و به سوی سازمانیابی مخفی علنی و حتی مخفی سوقش داد.با حضور در اعتراضات توده ای۸۸به لحاظ کمی هم رشد  کرد و  از این تاریخ قطب چپ دانشجویی در میان ترکیب عموما سیال و در جریان عمومی غالبا سکولار و سرنگونی طلب دانشگاه به سوی تدقیق نظری و تفکیک تشکیلاتی پیش رفت . اکنون زمینه برای محوریتر شدن چپ دانشجویی از همیشه فراهمتر است ،چون اصلاح طلبی کاملا شکست خورده است ،  گرایش لیبرال هم به دلیل نداشتن برنامه اقتصادی راهگشا و متفاوتری از حاکمیت، در دانشگاه و خارج از آن نیز افق روشنی ندارد.جریان لیبرال در دانشگا هها به حمایتها و بزرگنماییهای بی دریغ رسانه های بورژوایی متکی است .البته از  حمایتهای مالی و حقوقی اصلاح طلبان هم بهرمند است و از پس مانده های اداری،مالی و سازمانی آنها استفاده میکند.
جنبش کارگری،موجی از نویسندگان و مترجمین و فعالان فرهنگی چپ،حضور قدرتمند جریان کمونیستی در جنبش انقلابی کردستان،به میدان آمدن زنان و جنبش رهایی زن در همه عرصه ها نشان می دهند که در  جامعه ایران جنبشهای اعتراضی امکان ارتقا به سوی یک جهت گیری سوسیالیستی را داراند.امروز دیگر واکنشها و اعتراضات گاه به گاه و پراکنده خیابانی، برگزاری مراسمات علنی در سطوح سنفی،تاسیس کمیته های محدود کارگری پیش پا افتاده تر از آن رستاخیز بزرگ و تاریخی است که جنبشهای اجتماعی،ازآن جمله جریان  سوسیالیتی دانشگاهی در تدارک آن هستند.
امروز برای دولتهای سرمایداری غرب مسئله هسته ای بهانه ایست تا با آویزان شدن به آن جامعه ایران را که برایشان مسئله است با سمت و سوی دلخواهشان هدایت و هماهنگ کنند.
تحزب یابی کمونیستی دینامیسم پیروزی نهایی
در این دوره که از کل جناحهای حکومتی افسون زدایی شده ، جنبش دانشجویی و دیگر جنبشهای اجتماعی به گذر قطعی از حکومت اسلامی وقوف پیدا کرده اند و ضرورت تحزب یابی کمونیستی از همیشه محرزتر است.پیشروی به سوی یک شرایط انقلابی بدون درس گرفتن و به کارگیری تجارب شکستها و پیروزیهای تاریخی،جنبشهای کمونیستی عموما و جنبش دانشجویی چپ غیر ممکن است.بدون پرورش و تسلیح نظری جنبش پیروزی در جدالهای پیش رو با جریان لیبرالی غیر محتمل است.امروزه جنبش دانشجوی آگاهانه با جنبشهای اجتماعی دیگر در می آمیزد،امروزه دانشجویان مبارز پی برده اند با توسعه به سوی مدارس و جریان دانش آموزی و محیطهای کار است که بقا و حفظ دست آوردها تضمین میشود.حزب کمونیستی دانشجویان را چنان فعالین یک جنبش دوره ای پس از فارغ التحصلی نیز در محیطهای کار  و زیست در چرخه مبارزه نگه میدارد و پیوند دانشگاه با جامعه را سهل الوسولتر میکند. گام برداشتن در مسیری که آخرین رهروانش گلبوته های گلذار خاوران بوده اند؛ احتیاط و بیگدار به آب ندادن دانشجویان چپ را توضیح می دهد و قابل درک است.نباید شتابزده قضاوت کرد تاریخ پر جنب و جوش جنبشهای اجتماعی و انقلابی در ایران،شکست پروژه های زبر و نرم حفظ نظام اسلامی،وقوع انقلابها در کشورهای عربی،موقعیت تضعیف شده نظام در منطقه،سیاستهای بحرانزایش،نزول نرخ اسکناس و اختلافات حاد شده درون حکومتی ،بحران جهانی اقتصاد سرمایداری،همه و همه امکان در گرفتن یک توفان انقلابی را از درون این آرامش قبل از توفان نوید میدهد.
اقدامات دیرهنگام دانش گریز، نشانه ای گویا
اقدامات دانشگریزانه( کامران دانشجو) وزیر آموزش عالی احمدی نژاد،چون تغیر کتب درسی،تفکیک جنسیتی در دانشگاهها،سهمیه بندی برخی از رشته های تحصیلی برای دانشجویان دختر،جابه جایی دختران دانشجو به شهرستانهای محل تحصیلشان خود به وضوح گویای توازن قوای مورد اشاره و پیشروی به سوی افق مذکور است.این طرحها را حکومتی دارد اجرا می کند که در دوران اصلاحات ولی فقیهش به وحدت حوزه و دانشگاه امید داشت.در سالهای سیاه اقتدار رفسنجانی به آسانی می توانست با اتکا به دستگاههای وحشت آفرینش این طرحها را در میان دانشجویان تازه رها شده از جنگ اجرا کند.در آن سالها چون واقعا کانالهای ماهواره ای،فیسبوک،سایتهای انترنتی و موبایل نبود ،چون جنبش کمونیستی به خون غلتیده و سرکوب شده، در رکود به سر می برد پیش بردن چنین پروژه هایی ممکنتر بود.در آن دوره تغیر کتب درسی شاید می توانست بر ذهنیت دانشجو تاثیر بگذارد؛چون واقعا به غیر از کتب سانسور شده و روزنامه های دولتی امکانات دیگری در دسترس دانشجو قرار نداشت،در آن دوره اگر کسی آنقدر کند ذهن بود که می خواست ارتباط دختر پسر دانشجو را محدود کند،چون موبایل،فیسبوک و ایمیل نبود میتوانست ممانعتها و مزاحمتهایی را برایشان ایجاد کند.در دوره ای که شصت درصد دانشجویان دختر نبودند وچهر های جنبش زنان که از فارغ تحصیلان همین دانشگاهها بودند سر بر نیاورده بودند.اما امروزه که به قول خودشان تهاجم فرهنگی و هجوم افکار الحادی و غیر مذهبی،مترقی و انقلابی از طریق سایتهای انترنتی و کانالهای ماهواره ای مرزهای توتالیتاریسم ولی فقیه را در نوردیده،امروزه که به قول یکی از دانشجویان(عقد دختر پسر دانشجو)در فیسبوکها و موبایلها بسته میشود نه در همجواریهای کلاس درس،چرا این رجز خوانیهای بی محل رهبر و دانش گریز این چنین غوغا سالارانه اجرا می شود،یعنی خودشان از دیر هنگامی و بیهودگی این اقدامات بیخبرند؟
توازن قوای واقعی را امروزه چه در جنبش دانشجوی ،چه در جنبشهای اجتماعی دیگر تنها نباید از برگزاری مراسمات و مناسبات فهمید.در شرایطی که فرزندان رفسنجانی در زندان به سر می برند.موسوی و کروبی و همسرانشون در حبس خوانگی هستند،در شرایطی که دختر مسوی استاد دانشگاه است اما از ورودش به دانشگاه جلهو گیری می شود.معلوم است که دانشجویان اگر شرایط را مناسب نبینند ممکن است در مواردی از برگزاری برخی از مراسمات پرهیز کنند تا از تعرضهای کور کورانه این هیولای زخمی آسیبی به پیشروی جنبش وارد نشود.
واقعیت این است جنبش دانشجویی در موقعیت کنونی به دور از هر گونه غوغا سالاری و توهم پراکنی به سوی تشکل یابی مناسب با نبرد نهایی و پیش رو گام بر میدارد. باید زود قضاوت نکرد و تردید نداشت که دانشگاه زنده است.