غلوگرایان و چیرگی خیال بر واقعیت

آیا تا کنون به واژه ی غلات ،یا غالیان ، یا غلوکنندگان برخورد کرده اید ؟ در فرهنگنامه ی فارسی ، تالیف غلامحسین صدری افشار در توضیح این واژه آمده است : « فرقه هایی در میان مسلمانان ، که در مورد حضرت علی یا فرزندانش غلو کرده اند . » و در فرهنگ فارسی ِ عمید : « غلات ، جمع غالی : کسانی که در عقاید مذهبی غلو کرده و از حد گذشته باشند . فرقه ای از شیعه که امیرالمومنین علی را به خدایی و پیغمبری نسبت داده و آن حضرت را به پایه ای ستوده اند که از حد گذشته است . » .
در ١٣۹۰ کتابی با عنوان « سه گفتار در غلو پژوهی » تالیف جویا جهانبخش انتشار یافته است که به گفته ی مولف در سخن آغازین کتاب « کوششی است در بازشناختن و بازشناساندن غلوگرایی و اندیشه های غالیانه و مواریث غلوگرایان از برای تحقیق در اندیشه ی دینی و دین ورزی محققانه . » ( سه گفتار در غلو پژوهی . تالیف : جویا جهانبخش . نشر اساطیر . تهران . ١٣۹۰ ) .
نویسنده ، در این کتاب ، با تکیه بر اسناد و نقل قول های فراوان از اشخاص و کتاب های معتبر بر بسیاری از پندارها و باورهای رایج مکتوب و غیر مکتوب درباره ی چندین شخصیت علمی ، تاریخی و دینی و از جمله یکی از شناخته شده ترین آن ها ، « جابربن حیان » مشهور به « پدر علم شیمی » – که حتی در میان اروپاییان به این عنوان مشهور است – خط بطلان کشیده است .
او در تعریف ِ غلو و غالی گری ، می نویسد : « غلو ، اصناف و انواع و درجات ِ گوناگون دارد . ای بسا کسی امام را خدا بداند ، ای بسا کسی امام را خدا نداند ولی همان توانشها و برتری های خداوند را در همه چیز جز وجوب ذاتی وجود در امام نیز متحقق بشمارد . ای بسا کسی تنها در باب دانش یا زورمندی یا یکی دیگر از توانشهای امام از حدود مقرر و مبین در دین بگذرد . اینها همه غلو است و درجات و اقسام مختلف غلو را فرا می نماید . » ( ص. ۵٣ ) .
« غلو و فساد عقیده ، نه تنها مستلزم تارک ِ ظواهر شریعت بودن نیست ، ای بسا که در شخص فقیه ( متخصص در ظواهر ِ شریعت ) نیز حادث شود [ و پس از ذکر مثالی می نویسد ] : پس پیداست که سروکار ما با شخص فقیه و در عین حال ، غالی و بد عقیده است . » ( ص. ۵٣ )
نویسنده ، سپس به غلو اندیشان و موارد و نمونه هایی از غلو آنان می پردازد ، و این موارد را که غالبا به پیشوایان نسبت داده می شود به دو دسته تقسیم می کند :
« سیری در حدیث و رجال شیعه بسنده است تا معلوم کند کسانی که از غلو و عقاید غالیانه شان سخن رفته ، در نگاهی فراگیر بر دو قسم اند : یکی غالیان ملحد که پیشوایان یا افرادی دیگر از بشر را از باب حلول یا اتحاد یا … خدا می شمردند ، و گروه دیگر غلو اندیشانی که اگر چه پیشوایان پاک را آفریده ی خدا ، و نه خود ِ خدا ، می دانستند ، پندارهایی افراطی مبنی بر عقیده به تفویض امور جهان به پیشوایان داشتند ، یا علم و قدرت و دیگر توانشها و صفات پیشوایان را بسی فراتر از آنچه در ادله ی معتبر شرعی آمده است دانسته ، صفاتی خدایگونه به ایشان می دادند . غلوی که اغلب در زمان های طولانی و در میان صفوف شیعیان خود را جای می داده و مایه ی دردسرهای دیرباز بوده .
نوع دوم [ غلو در صفات و توانش های علمی ] است . اگرچه عقیده ی هر دو گروه ، خلاف کتاب خدا و سنت و واقعیت ِ تاریخی است ، اما پیداست که بطلان غلو ِ گروه دوم ، به وضوح بطلان غلو گروه نخست نیست ، و به همین سبب عقاید گروه دوم ، در ادوار مختلف تاریخی ، به ویژه از برخی عوام و عوام زدگان ، دل ربوده است . » ( ص. ۵۹-۵۷ )
« از عمر بن فرجی رخجی روایت گردیده است که گفت : به ابو جعفر ، امام جواد در حالی که بر کرانه ی دجله بودیم گفتم : شیعیانت مدعی اند که تو به هر آب که در دجله باشد علم داری و وزن ِ آن را می دانی !
آن حضرت به من گفت : آیا خدای تعالی می تواند علم این مطلب را به پشه ای از آفریدگانش واگذار کند یا نمی تواند ؟
گفتم : چرا ، می تواند .
گفت : من نزد ِ خدای تعالی از یک پشه و از بیشترینه ی آفریدگانش گرامی ترم !
در این روایت که زمینه ی خلط امکان با واقعیت به چشم می خورد ، و عقلا امکان دارد که خداوند فلان علم و بهمان علم را به مخلوق خود بدهد ، پس بپذیریم که این علمها را به امام داده است ! البته می دانیم که به دلایل قطعی علم پیشوایان محدودیت هایی دارد و خداوند هر علم ممکنی را به ایشان نداده است . » ( ص. ۶۷-۶۶ علامت های نگارشی از جویا جهانبخش است . ) .
در توضیح ِ « ممکن » – یا آنچه امکان دارد – و « واقع » – یا آن چه در واقعیت هست – و تفاوت شان می نویسد : « بر خواننده ی نکته سنج پوشیده نیست که شیوه ی نادرست ِ خلط ممکن با واقع ، استدلال را از اعتبار می اندازد ، لیک این بی اعتباری ، الزاما به معنای نادرستی ِ آنچه بر آن استدلال می شود ، نیست . در درازنای تاریخ فکر و فرهنگ بشری استدلال های نادرست برای دفاع از مطالبی که به جای خود درست اند ولی دلیل دیگری دارند کم نبوده است . با این بنیاد در شگفت نباید بود اگر برای اثبات و تبیین معراج نبی اکرم (ص) یا وقوف ِ امامان (ع) بر جمیع آموزه های دینی و لوازم دینداری هم ، کسانی از سر ِ خیرخواهی و البته روش مدانی ، به شیوه های نااستواری چون خلط ممکن و واقع دست یازند . » . ( همان کتاب . ص. ۶۸ ) .
« گاه در استدلال های غلوگرایان به چنین چینش هایی باز می خوریم که چون خداوند بر همه چیز قادر است و چون امکان عقلی این هست که تمامی قدرت و علم و … خود را به طور طولی در اختیار یکی از مخلوقات خود بنهد ، پس ادعای توانایی ِفراگیر و علم بیکران در حق اهل بیت – علیهم السلام – بیراه نیست و این توانایی و علم ناشی از خداست ! آنچه در این چینش مورد غفلت واقع می شود ، در میان آوردن ِ دلیلی استوار است بر این که حقیقتا خداوند چنین کاری کرده و توانایی و علم بیکران اش را در اختیار پیشوایان قرار داده . همچنین برای اثبات این مدعا باید از واقعیت تاریخی و پاره ای گزاره های قطعی کتاب خدا و سنت معتبر نیز چشم پوشی کرد !! » ( ص. ۶۹-۶۸ . علامتهای تعجب از جویا جهانبخش است . ) .
نویسنده ، با مقایسه ی واقعی و خیالی ، یا آنچه خود واقع و ممکن می شمارد ، می نویسد :
« می دانیم که اختراع تلفن و تلویزیون و هواپیما و کشف و معرفی قاره ی آمریکا ، و نیز تالیف کفایه و مکاسب و اصول کافی و بحارالانور همه ی کارهایی است که از ممکن الوجود ( انسان ) سرزده . حال اگر کسی هوس کرد که مثلا ادعا کند تلفن و تلویزیون و هواپیما را امام صادق اختراع کرده اند ، و قاره ی آمریکا را امام کاظم به جهانیان معرفی فرموده اند ، آیا بنده و شما باید به تایید سر بجنبانیم ؟! » . ( ص. ۷۵ . علامتها از جویا جهانبخش است . ) .
« رواج تفکرات ِ ابن عربی و ابن عربی مآبان که از سده ی هفتم و هشتم هجری ، جایی برای خود گشوده بود ، و ظهور متفکرانی چون میرداماد و صدرای شیرازی و فیض کاشانی و رواج نظام فلسفی ِ موسوم به حکمت متعالیه ، که بسیار از اندیشه های ابن عربی متاثر بوده است ، غالی گری در سازمان فکری شیعیان متاخر را جایگاهی استوار بخشید . انگاره ی انسان ِکامل با تقریر ابن عربی مآبانه اش ، مانندگی بسیار با ماحصل تفسیرهای غالیانه دارند . » . ( ص. ۹۶-۹۵ ) .
« به گمان ِ این کم ترین [ = جویا جهانبخش ] ، این که هر چه درباره ی کمالات آنان بگوییم کم گفته ایم ، سخن ِسنجیده ای نیست و عین ِ خوانش ِ غالیانه ی مضمون مورد بحث ماست . اگر ما این سخن غلوکننده را بپذیریم مثلا باید بگوییم ، پیامبر اکرم (ص) از باطن همه ی منافقان پیرامون خویش باخبر بود و بر نفاق همگی شان وقوف داشت ، ولی این ادعا ، که یکی از ثمرات عادی ِ قاعده ای است که غلوکنندگان در انداخته اند ، مخالف قرآن کریم است . زیرا خداوند سبحان در قرآن کریم خطاب به پیامبر گرامی (ص) می فرماید : در کنار تو اعراب منافق و نیز در میان اهل مدینه دورویانی هستند که تو آنها را نمی شناسی و ما آنها را می شناسیم . و از این آیه به صراحت پیداست که پیامبر گرامی گروهی از منافقان ِ همروزگار خود را نمی شناخته است . » . ( ص. ١۰۲. همان کتاب ) .
« ادعای کسانی که پیامبر و امامان – علیه و علیهم الصلات و السلام – را بر جمیع معلومات و اعیان و افراد و امور محیط شمرده اند ، ادعایی بی پایه است که در برابر صریح کتاب و سنت و واقعیت تاریخ تاب پایداری نمی آورد .
مسلمانان همداستانند که جبرئیل به پیامبر وحی می آورد . پیامبر به گزارش قرآن وسیره ، وحی را انتظار می کشید و از برای رسیدن پاسخ برخی پرسش ها . … چشم به راه می ماند و حتا از دیر رسیدن وحی نگران و دغدغه مند می شد . این وحی که این اندازه انتظار کشیدنی بود چه بود ؟ آیا مطالبی بود که پیامبر به همان تفاصیل و پیش از رسیدن به آن آگاهی داشت ؟! آیا تصریح لا تعلمهم – تو آنها را نمی دانی – با فرض ِ احاطه ی نبی بر جمیع نهانی ها می سازد ؟! ( ص. ١۸٨-١٨۷ . علامت ها از جهانبخش است ) . » .
اما ، در خصوص ِ جابربن حیان ، معروف به پدر علم شیمی ، و نمونه ی جهانگیر شده ی مدعاهای غلوکنندگان ( غالیان ) ، که موضوع اصلی و بهانه ی این نوشتار نیز هست ، جویا جهانبخش چنین می نویسد :
« نام جابربن حیان در اذهان ِ بیشترینه ی ما ، بیش و پیش از هرچیز ، تداعیگر ِ پدر علم شیمی ، و شاگرد امام صادق (ع) است . حکایت ِ تاریخی جابر در واقع چیز دیگری است که شاید اهمیت آن برای ما ، بسی بیش تر از جابری باشد که یک شیمیدان ِ کهن و پاره ای از تاریخ علم به شمار آید و بس ، یا یکی از شخصیت های متعددی که به هر روی نزد امام صادق (ع) دانش اندوزی کرده اند .
این اهمیت چند چندان می شود وقتی بدانیم که وجود تاریخی ِ جابر از بن محل تردید ، بل انکار است و به ویژه منابع درجه اول تلمذ چنین شخصی را نزد امام صادق (ع) و حتا حضور واقعی او را در حلقه های علمی و دینی شیعیان پیرو آن حضرت تایید نمی کنند .
میراث منتسب به جابر بر مطالبی اشتمال دارد که تراوش آن را از قلم مردی با آن مختصات تاریخی ِ ادعایی با اشکال مواجه می سازد . » ( همان کتاب . گفتار سوم . ص. ۲۳۳ . ) پیش از ادامه ی این گفتار ، آن چه را که در فرهنگها درباره ی جابر وشخصیت علمی وی نوشته است مرور کنیم :
فرهنگ معین :
« جابربن حیان ازدی کوفی ، کیمیادان مشهور ، شهرت وی در حدود ١۸۶-١۵۹ هجری قمری ( ۸۰۰-۷۷۵ ) میلادی بود . در کتابخانه های اروپا ۲۲ رساله ی عربی به نام جابر هست که ۵ عدد از آنها به چاپ رسیده . آرای رسمی و اختصاصی ِ وی در کتب مذکور و مخصوصا در کتاب الرحمه که اصالت آن قطعی است ، عبارت است از عقیده ی تجسم و عقیده ای که روح را علت غایی ِ موجودات می داند . دیگر آن که فلزات را ذیحیات تصور می کند . به عنوان مثال سرب را ناقص مانده در زیر خاک که سپس کمال یافته و تبدیل به طلا می شود . » .
فرهنگنامه ی فارسی : غلامحسین صدری افشار :
« جابربن حیان : شیمیدان مسلمان ساکن کوفه ، که آثار متعددی به او منسوب است و اغلب به لاتینی ترجمه شده است . از جمله اسرار الکیمیا و اصول الکیمیا . » .
همچنین ، هیچ دانش آموز و دانشجوی ایرانی نیست که در کتاب های درسی با نام جابربن حیان به عنوان بنیانگذار علم شیمی برخورد نکرده باشد ، و با خواندن کتاب غلوپژوهی ، دچار حیرت ناشی از ضربه بر یک اعتقاد متعصبانه ی بی پشتوانه ی علمی دیرپا نشود .
مشوق جویا جهانبخش در پیگیری ِ غلوگرایی و جستار درباره ی شخصیت جابر ، آنگونه که خود می گوید ، کتابی است با نام ِ کیمیا و عرفان در سرزمین اسلام . نوشته ی پی یر لوری به ترجمه ی زینب پودینه و رضا کوهکن از انتشارات طهوری و انجمن ایران شناسی فرانسه در ایران . به سال ١۳٨٨ .
جویا با رهیافت از کتاب یادشده ، خود نیز در قالب ِ تعلیق یا توضیح ، روشنی بیش تری بر آنچه به گفته ی او « به کار ما شیعه پژوهان خواهد آمد » افکنده است . در واقع ، دو گفتار پیشین کتاب ، یعنی : « کارآمدترین خاکریز جنگ و نیرنگ غالیان » و ، «علم امامان – علیهم السلام – در اصول کافی » پیش زمینه ای بوده است تا نویسنده ایده ی اصلی خود درباره ی یک موضوع ِ واحد را که غلو اندیشی و ارتباط آن با غلوکرداری است ، به نگارش در آورد .
به طور خلاصه ، نظر جویا جهانبخش بر این است که : « پذیرش تاریخیت شخصی به نام جابربن حیان و ارتباط واقعی او و نوشتارهایی که به نام وی باز خوانده می شود با امام صادق (ع) به جد بغرنج است . داده های ادعایی ِ موجود در این زمینه ، حاکی است که وی در سده ی دوم هجری در محیط شیعی عراق به دنیا آمده و در مدینه نزد امام صادق شاگردی کرده و جوهره ی دانش کیمیا و تعالیم فراوانی از آن حضرت اخذ نموده است .
این داده های ادعایی از سوی شماری از محققان سخت مورد نقد و تردید است . این که بزرگترین مورخان عصر وی ذکری از نام وی به میان نیاورده اند ، و از بن این نام ، علی الظاهر تنها از اواخر سده ی چهارم هجری بر سر زبان ها افتاده است از یک سو ، و دشواری ِ انتساب آنچه در متون منسوب به جابر یافت می شود به شخصیتی که واجد چنان مختصات تاریخی باشد از سوی دیگر ، تاریخیت جابربن حیان را بی امان زیر سوال می برد . » ( ص. ۲۴۲-۲۴١ . گفتار سوم . )
« این که به گزارش ابن ندیم درباره ی جابر ، شیعیان معتقدند که وی از رجال ایشان و یکی از ابواب ( جمع ِ باب ، به معنی ِ کارگزار و میانجی ِ امام با پیروان ِ ایشان ) است ، ما را به نکته ی مهمی رهنمون می تواند شد . آن نکته این است که چون جابر نزد نویسندگان شاخص و متون رسمی هیچ پایگاه قابل ذکری ندارد ، و چون خردپذیر نیست که آن نویسندگان و متون ، شخصی را که از ابواب ائمه به شمار می آید بدین سان مسکوت بگذارند ، به ناگزیر شیعیانی که ابن ندیم این اعتنا به جابر را از ایشان نقل می کند ، می یابد فرقه های غلوگرا و محافل غالی ِ تشیع بوده باشند . به عبارت دیگر ، این شیعیان ِ غالی بوده اند که جابر را از رجال خویش و یکی از ابواب قلم داده اند . به هر روی ، حضور پررنگ ِ عناصر شیعی ِ غالیانه در اثاری که به نام جابر باز خوانده می شود و بازمانده ی جریان های کهن تشیع غالی است ، جای تردید ندارد . » . ( ص. ۲۵۰-۲۴۷ )
اما ، و مهم اینجاست که : دانش کیمیاگری منتسب به جابر ، آیا همان علم شیمی واقعی است که علمی تجربی یا تجربه گرا ، به معنای دانش ِ ساختار بنیادی ِ ماده و ترکیب ، تبدیل ، تشکیل ، تجزیه و تولید مواد است ، یا « علمی » از بن تخیلی ، که در پی ِ ساخت طلا از مس و فرآورد ِ بودنی از نابوده است ؟ در پاسخ این پرسش ِ کیمیاشناسانه و ماهیت شناسانه ، نویسنده انگشت بر خطای نسبت دادن کیمیا به شیمی ، و « علم کیمیاگری » به علم شیمی می گذارد :
« در نخستین گام باید متوجه بود که کیمیای جابر ، همان شیمی ی دنیای کهن نیست ، بلکه شیمی است با چیزهای دیگر ! کیمیایی که در متونی مانند مواریث جابر بدان بازمی خوریم ، نه تبدل ماده ، بلکه دگر شدن ِ خود ِ انسان را منظور قرار می دهد و در پی به دست آوردن چیزی است شبیه آنچه بعدها در سنت صوفیان سپسین به نام ِ انسان ِ کامل نام بردار شده است . در واقع یک سنت معنوی است که روپوشی از کیمیاگری دارد .
کیمیا ، آنسان که در رسائل جابر و متونی از آن دست مجال ِ طرح می یابد ، علمی است با ابعاد ِ عرفانی و گنوسی و نه یک دانش ِ تجربی ِ متعارف . در این منظر ، کیمیا علمی است مافوق ِ بشری که تمامی ِ نیازهای انسانها را برمی آورد . علمی است لاهوتی که در وهله ی اول از آن ِ پیامبران و امامان است ، و ایشان بی آنکه نیازمند ِ تحصیل آن از طرق ِ بشری باشند ، آن را از راه وحی دریافته اند . » ( ص. ۲۵۳-۲۵١ ) .
جابر ِ غلوگرایان : « مدعی است اسراری را فاش می سازد که تا روزگار وی مکتوم بوده اند . اسراری که انبیا ، تنها بر اولیا مکشوف ساخته بودند ، و البته این علم باید از دست رس عوام ِ نادان دور نگه داشته شود . » ( ص. ۲۵۳ ) .
در زیرنویس صفحه ی ۲۵۳ آمده : « جابر مدعی است که می تواند موجود ِ زنده ، جانور و حتی انسان بیافریند . زیرا کیمیاگری که در فن خود استاد است ، قادر به تبدیل ِ هر ماده ای به ماده ی دیگر است و کارهای او ادامه ی کار خدا روی زمین است . » .
« جابر به تکرار گوشزد می کند که تمامی دانش خود را وامدار امام صادق (ع) است ، و این امام صادق بوده که درباره ی نگارش رسائل کیمیایی متعدد و حتا درباره ی تنظیم ِ ساختار کل یکی از مجموعه های اش به وی دستورها و رهنمودهایی ارایه فرموده است . او ، در جایی می گوید : به واسطه ی علمی که امام (ع) به من منتقل کرد ، من از او اشتقاق یافته ام ، همچون اشتقاق پسر از پدر ، و به او پیوسته ام همچون نصف به دو برابر خویش » ( ص. ۲۵۴ ) .
پیداست که هر کجا نویسنده از جابر نقل می کند ، منظور غالیان ، یا غلوکنندگانی بوده اند که زیر نام جابر عقاید خود را اظهار می کرده اند .
« جابر [ یا همان غالیان ] آشکارا اکسیر اعظم را که تبدیل فلزات ِ پست به طلا را ممکن می سازد ، بر شخصیت امام شیعی منطبق می کند . او پیدایی امامان را نیز با تحلیلی کیمیاگرانه تطابق می دهد و می گوید : هنگامی که مکان ِ شکل گیری ِ یک موجود با زمان دقیق ِ تولید آن هماهنگ باشد ، ترکیب حاصل ، هم در نباتات و هم در احجار ، فسادناپذیر خواهد بود . » ( ص. ۲۵۶ . به نقل از کتاب پی یر لوری ) .
« به حقیقت ، این رشته [ غلوپردازی ] سر دراز دارد . گرایش های غالیانه نه تنها بخشی از جریانهای رمزآگین و راز آلودی اند که با گستره ی کیمیادانی ِ باطن گرایانه پیوند داشته اند ، و جزغالیان شخصیت های مرموز دیگری هم هستند که زیر پوشش این گستره جای می گیرند . » ( ص. ۲۷٣ . ) .
نویسنده از چند شخصیت ِ ناشناخته ولی زبانزد ِ دیگر که شهرت جهانی هم دارند نام می برد ، که همگی « مجهول الحال ، به کلی ساختگی و مخلوق ِ ذهن ِ غلوگرایانی بوده اند که گرایش های معتزلی – شیعی داشته اند . » ( همان صفحه . زیرنویس ۲ ) .
کم ایرانی ِ کتابخوانده ای است که نام ِ ذبیح الله منصوری را نشنیده ، یا چیزی از او نخوانده باشد . جویا جهانبخش ، درباره ی این « غلوپرداز » همروزگار ما چنین می نویسد :
« ذبیح الله حکیم الهی ، معروف به ذبیح اله منصوری ( ١۳۶۵-١۲۷۴ . ه.ش. ) . قلمفرسایی بود که ار بی امانتی های چشمگیر در کار نقل و ترجمه و حتا جعل صریح چندان ابایی نمی کرد ! و در واقع نه از راه ِ ترجمه ، به معنای درست ِ کلمه ، که دانش لازم و بضاعت زبانی کافی برای آن نداشت ، بلکه از راه نوعی نقالی ِ مدرن و خیالپردازی و قصه بافی و دخل و تصرف های بی اندازه در متن های موجود ، و یا احیانا موهومی که ترجمه می کرد ! خوانندگان پرشماری را سرگرم و به نوشته های خود جذب می نمود .
به هر روی ، گستاخی و بی پروایی منصوری در جعل و تزویر – که گویا نیازهای مادی و معیشتی و زمینه ی پیشینه ی اصلی او ، یعنی پاورقی نویسی در برخی مطبوعات عامه خوان ، بسیار در آن موثر بوده ، و نبود ِ واکنش وسیع و حساسیت کافی اجتماعی و فرهنگی در جامعه ی مخاطبان و خوانندگان ِ وی ، اندک اندک سبب گردید برخی از فضلای دانشگاهی و غیر دانشگاهی نیز ملفقات این بافنده ی پرنویس را جدی بگیرند و بدان عطف توجه نمایند .
کتاب ِ مغز متفکر جهان شیعه ، امام جعفر صادق (ع) که منصوری آن را به مرکز مطالعات اسلامی استراسبورگ نسبت داده و خود مدعی ترجمه و اقتباس ، و یا بسط مطالب آن گردیده است ، یکی از همین مکتوبات فریبکار این قلمفرسای تردست به شمار می آید که به رغم فحص بسیار در کتابخانه های فرنگ و پرسشگری از اسلام پژوهان بلند آوازه ی فرانسوی ، و حتا بحث و فحص شفاهی با خود ِ منصوری در زمان حیاتش ، نام و نشان کتابی که اصل آن بتواند قلمداد کرد به دست نیامده است . تنها یکی از جست و جوگران ، عاقبت رساله ای را که بیش از ده صفحه نیست از استراسبورگ تحصیل کرده و دریافته است که علی الظاهر منصوری کتاب ششصد صفحه ای خود را از بسط ؟! همین ده صفحه فراهم آورده !!!
توجه برانگیز است که بنا بر گزارشی ، تا میانه ی سال ١۳۶۵ کتاب مغز متفکر جهان شیعه ، ده بار و مجموعا در ۲۸ هزار نسخه چاپ شده است . و اینک خدا می داند تا امروز که این سطور نوشته می شود چند هزار نسخه ی دیگر از این کتاب پر هرج و مرج آکنده از جعل و دروغ و تزویر انتشار یافته و ذهنیت فرهنگی حاکم بر جامعه را به اغتشاش کشیده است ! باری ، ذبیح الله منصوری چنین کسی است و کتاب مغز متفکر جهان شیعه ، چنان کتابی ! بی دلیل نیست که آن فرزانه مرد نیشابوری گفته است : قوت ِ غالب ما شایعه است و ستون فقرات فرهنگ ما را حجیت ظن تشکیل می دهد . » . ( ص. ۲۳۷-۲۳۵ . تمام علامت های نگارشی از جویا جهانبخش است ) .
فراموش نکنیم که نویسنده در « سخن آغازین » کتاب ، چنین نوشت : « مایه ی نگرانی و شرمساری است که در برابر دهها کتاب و رساله ی غلوگرایانه که هر سال به توده ی مطبوعات دینی افزوده می شود ، اغلب حتا یک رساله ی ناقدانه و غلوپژوهانه – تا چه رسد به غلوستیزانه ! – به عرصه نمی آید . این خود نمودی از حضور گسترده و ظهور بی پرده ی غلوگرایی در گستره ی فرهنگ و اجتماع ماست . » ( همان کتاب . ص. ١۰ )
و این نشان می دهد که غلواندیشی و غلوپردازی ، هنوز هم در جامعه ی ما رواج دارد و : غلوپردازی همان فعلی است که امروزه به آن خالی بندی هم می گویند !