حزب باد

برخی جریانات و گروه های سیاسی را براستی باید حزب باد نامید. این نوع احزاب همیشه و در تمام ادوار تاریخ بشر که تاریخ مبارزه طبقاتی بوده است وجود داشته اند و بعنوان ابزاری در اختیار جریانات اصلی و احزاب اصلی جنبش های اجتماعی و طبقاتی بوده اند. اصطلاحا در ادبیات مارکسیستی اینها احزاب ابزاری اند. در این دوره و زمانه اما این خیلی مناسب حال و وضع این ها نیست و حزب باد گویا تر است. 
ابتدا یک مقدمه که چندان نامربوط نیست.
بیش از دو ماه است که اعتراض معلولین در شهرهای کردستان عراق در جریان است. این اعتراضات توجه میدیا، مردم و سازمانهای مختلف در کردستان را به خود جلب کرده است. یکی از دوستان در این رابطه سوالی طرح کرد که به گمان من این سوال، سوال بخش زیادی از مردم درآن جامعه است. وی پرسید: چگونه است احزاب و حکومت کردی به اعتراض معلولین جنبش (کردایتی) خود و مردم زحمتکشی که بخشی از بدن خود را در راه مبارزه با رژیم فاشیست بعث از دست داده و در به قدرت رساند این احزاب نقش داشتند، اکنون باید برای تأمین بدیهی ترین نیازهای زندگی خود دست به اعتراض در برابر این احزاب حاکم بزنند و اینگونه مورد عمیق ترین بی توجهی قرار بگیرند و در حالی که ما میدانیم که این حکومت میلیون میلیون دلار خرج کمک به احزاب اپوزسیون رنگارنگ میکند، بخشی از این احزاب هم نیروهای اپوزسیون به اصطلاح چپ و کمونیست هستند؟
عجیب است !!
چگونه ممکن است این حکومت تحصن ، راهپیمایی و حتی اعتصاب غذا و دوختن لب از طرف معترضین ناقص العضو را که یا در جبهه های جنگ علیه رژیم بعث و یا در پاکسازی میدانهای مین در کردستان که به هدف بهره برداری دوباره از زمینهای زراعی و راه های آمد و رفت و خلاصه عمران و آبادانی منطقه به این وضع افتاده اند و اعضایی از بدن را از دست داده اند بی توجه باشد . مدت دو ماه است که اعتراضات این معلولین همینطور ادامه داشته و کوچکترین اقدامی در برآورده کردن خواسته های این معترضین برای اضافه حقوق و دست یابی به حداقلی شایسته جواب نگرفته است .
تعجب اصلا این نیست که چرا حکومت اقلیمی کردستان به این اعتراضات وقعی نمینهد و آن را بی محل کرده است. این احزاب برای جواب دادن به مشکلات مردم زحمتکش کردستان بوجود نیامده و تشکیل نگردیده اند. احزاب ناسیونالیست در این منطقه جغرافیایی هم همچنان که احزاب خواهر و هم جنبشی آنان در کردستان ایران شریک شدن در قدرت با بورژوازی مرکزی هویت اصلی شان را تشکیل میدهد، این احزاب هم در کردستان عراق برای حکومت کردی و شریک شدن در قدرت با بورژوازی مرکزی خود و یا حتی بطور مستقل هم که شده، بوجود آمده اند و جواب دادن به نیازهای مردم کارگر و زحمتکش جایی در قاموس سیاسی و مبارزاتی آنان را اشغال نمیکند. حداقل این مساله از نظر ما کمونیستها بدیهی بوده است. این دیگر یک واقعیت است و نه یک تحلیل سیاسی صرف. دیگر باید برای کارگران و فعالین سیاسی و چپ در این جامعه روشن شده باشد که حکومت اقلیمی کردستان حکومت طبقه سرمایه دار است ، حافظ منفعت این طبقه است و در سرکوب مردم معترض و کارگر اعتصابی هم ردیف رژیم بعث است. این را واقعیات و فاکتهای چندین ساله حکومت این احزاب ثابت کرده است. جلال طالبانی یکی از رهبران جنبش “کردایتی” اعلام کرد که قبلا در کردستان یک نفر میلیونر داشتیم اما در حال حاضر صد ها میلیونر داریم! تاریخ چندین ساله در قدرت بودن احزاب ناسیونالیست در کردستان عراق ثابت کرده است که اینها هم مانند هر رژیم بورژوایی حافظ منافع اقلیت سرمایه دار در برابر اکثریت مردم کارگر و زحمتکش هستند و هر معترضی که میکوشد برای احقاق حق خود مبارزه کند ، باید خواستهای خود را به آنها تحمیل کند و از راه مبارزاتی متنوع از جمع کردن طومار و تظاهرات و اعتصاب و غیره گرفته تا تقاضای کمک و همدردی از دیگر جنبشهای اجتماعی و کارگری و آزادیخواه و برابری طلب وروی آوری به جنبشها و سازمانهای زنان و جوانان و تشکل های کارگری. تاریخ ثابت کرده است که حق را باید گرفت و به حکومتها تحمیل کرد . به عنوان مثال اگر کارگران کارخانه ای و یا کارگران متشکل در اتحادیه ای جهت همدردی و حمایت از این عزیزان دست به اعتصاب زده و دیگر جنبشهای اجتماعی را ترغیب کرده که در حمایت این معلولین دست به اقدامهای مشابه و یا هر اقدام ممکن بزنند ، و چرخ کار و تولید، یعنی چرخ پر کردن جیبهای احزاب بورژوایی را برای مدت کوتاهی هم شده متوقف کنند ، آنگاه این احزاب برای حفاظت از در آمد خود هم شده مجبور خواهند شد که به برآورده کردن خواستهای این عزیزان تن دهند ، وگرنه رحم و مروت وانصاف و وجدان هم مقوله هایی طبقاتی هستند. راه واقعی مبارزه کارگران و مردم زحمتکش در کردستان عراق از طریق سازماندهی جنبش کارگری و دیگر جنبشهای اجتماعی همچون زنان و جوانان ممکن میشود. جلال طالبانی اگر قدرت پول و سازمان میلونر های جامعه را شب و روز اعلام میکند، کمونستها و طبقه کارگر وجود بیش از ۳۰۰ (سیصد) کارگاه و کارخانه به اصطلاح استراتژیک و ۹۰۰۰ (نه هزار) کارگاه و شرکت کوچکتر در همین منطقه کردستان را که همراه با کل خانواده در خانه و مدرسه و دانشگاه و در میدانهای کار و بیکاری، باید ببینند و جنبش طبقه خود را سازمان بدهند.
بخش دوم مساله که مستقیما به این وضعیت مرتبط است تعجب از روی آوری احزاب و شخصیتهای به اصطلاح چپ و کمونیست ایرانی به این احزاب در قدرت در کردستان است. دوست ما سوالش را اینگونه دنبال میکند که چرا این دوستان شما که در حزب حکمتیست بودند و جدا شدند به این کار اقدام کرده اند؟
امر مبارزه اینها بر علیه جمهوری اسلامی قرار است با “تکیه” کردن به این کمک ها دنبال شود. معمولا برای خود فریبی هم شده نقش و اهمیت کمک کننده برجسته میشود و “ظرفیت های شخصی” برجسته میشود تا هدف های بسیار روشن و استراتژیک کمک کننده نادیده گرفته شود. به نظر من تعجبی نمیتواند وجود داشته باشد که چرا حکومت اقلیمی کردستان که با این میزان از “انصاف و مروت” با خواستهای شهروندان جامعه خود برخورد میکند ، اما در کمک کردن میلیونی به این احزاب دست و دل باز است. طبعاً هر حکومتی برای ثبات و حفاظت از منافع خود دست به کارهای دیپلماتیک و فعالتهایی میزند که همگی در جهت تأمین منافع دراز مدت و کوتاه مدت آنان آست. کمک های بدون قید و شرط و داشتن شرایط لازم برای آن هم مدتهاست سپری شده است! اگر به این احزاب کمکی میکنند قطعا منفعتی را در آن برای خود دیده و یا این احزاب هم جنبشی هستند و یا کمک کردن به آنها باعث حفظ منافعی میشود . تعجبی اگر هست این است که این احزابی که به خود کمونیست و طرفدار طبقه کارگر میگویند ، چرا دست کمک به سیستمی دراز میکنند که در برابر چشمان خود آنها چندین و چندین بار کارگران و زحمتکشان و شهروندان آن جامعه را سرکوب کرده اند و به گلوله بسته اند و حتی احزاب کمونیستی و چپ ان جامعه هم اعلام کرده اند که کمک های داده شده به احزاب وابسته در همان کردستان عراق هم دقیقا برای به مسلخ کشاندن کارگران و مردم زحمتکش است. در کردستان ایران اینگونه احزاب کم نیستند و اخیرا تعدادی از رفقای سابق ما هم که “حزب باد” تشکیل داده اند و فرصت طلبانه نام حزب را برای فروش بهتر نیازدارند و از آن سواستفاده میکنند به این قافله پیوسته اند و ظرفیتهای شخصی شان که حدود ۲۰ سال “اسیر” کمونیستهایی همچون کورش مدرسی بود، با دور شدن از خط حزب حکمتیست و دوستی با کورش مدرسی، “آزاد” شده است.
داستان این دوستان داستان انتخاب جنبشی دیگر است که با همه خصوصیاتش به راه حل عبدالله مهتدی بعد از اینکه جنبش ناسیونالیستی را انتخاب کرد شبیه است. او هم نام کومه له را احتیاج داشت. داستان اینها پشییمانی از “افراطی گری” کمونیستی است، داستان پشیمان شدن برای جنبش سبز است. این دوستان سیاست های جدیدی برای این انتخاب لازم دارند و همانطور که اعلام کرده اند بدون اینکه به کسی “پرخاش ” کنند و برخورد “تند” داشته باشند و در دیالوگ با دیگران “منعطف” باشند این کار را دنبال میکنند! سناریوهای این نوع کمونیستها ۳۰ سال است نزد ما بسته شده است و هر سیاست و جمله ای صرفا برای خدمت به جنبشی است که انتخاب شده است. در کمونیسم اینها مبارزه مستقل طبقه کارگر و تحزب کمونیستی و اتحاد صفوف آن نه جایی دارد و نه به آن قائل هستند. کمونیسم اینها قرار است از طریق شخصیتهایی که ظرفیت شخصیشان بعد از “پژمردگی” طولانی گل انداخته است و از طریق آویزان شدن به جریانات و جنبشهای ملی و چپ “فعال” شود. داستان همان صفر تلفنی است که وقتی یقه خود را از سیاستهای لنینی حزب حکمتیست رها دید ، دوباره به دامان جنبش مادر یعنی همان کمونیسم بورژوایی برگشت . داستان سیاستی است که جنبش کمیته های کمونیستی را پاسیفیسمم قلمداد میکند ، اما هم داستان شدن و هم کمپ شدن با جنبش سبز و هخا و غیره را اوج فعالیت قلمداد میکنند. در بیرون از بازی ها و خودفریبی های درون تشکیلاتی هیچ چیزی غیر از “حزب باد” نمیتواند اکروبات بازهای یکسال گذشته این دور افتادگان از حزب حکمتیست را توضیح بدهد.
۲ ژانویه ۲۰۱۳