بازی انتخابات و رژیم

با نزدیک شدن به زمان تعین جانشینی احمدی نژاد، بحث بر سر کاندیداهای طیف های حاکم برای تصدی این پست شروع و کم کم داغ می شود. اولین و مهمترین صف بندی که در این مسیر صورت گرفته است، تقسیم بندی از نگاه راست و چپ بودن و یا اصلاح طلب و اصول گرا بودن است. 
در ابتدا سعی در تعریف حزب از نگاه رژیم و بررسی اینکه آیا می توان از حزبی مستقل و مردمی در ایران سخن گفت و یا نه؟ آیا معرفی کاندیداهایی از سوی طیف های درونی رژیم با هم می توانند متفاوت باشند و یا خیر؟ می پردازم و سپس به بررسی طیف حاکم و برنامه آن برای انتخابات آتی و تلاش برای مجاب کردن مردم به شرکت در آن می پردازیم. هم اکنون هم برای این کار به بحث در مورد خطری فراتر از فتنه ٨٨ از نگاه طیف حاکم و تلاش برای کشاندن مردم به پای صندق رای می پردازند.
حزب در ادبیات سیاسی و قانون اساسی رژیم به صورت زیر تعریف می شود :
حزب، جمعیت، انجمن، سازمان سیاسی و امثال آنها تشکیلاتی است که دارای مرامنامه و اساسنامه بوده و توسط یک گروه اشخاص‌حقیقی معتقد به آرمانها و مشی سیاسی معین تأسیس شده و اهداف، برنامه‌ها و رفتار آن به صورتی به اصول اداره کشور و خط مشی کلی نظام‌جمهوری اسلامی ایران مربوط باشد.
در اینجا به بررسی احزاب دو طیف حاکم در ایران می پردازیم.
احزاب و جریانات سیاسی
در صحنهٔ سیاست ایران، عملاً دو نوع تشکل و حزب موجود است. یکی احزابی که مجاز هستند و می‌توانند در مبارزات پارلمانی و ریاست جمهوری شرکت کنند (به شرطی که کاندیداهای آن‌ها توسط شورای نگهبان قانون اساسی تایید شوند) و دیگری طیفی از احزابی که معمولاً طرفدار براندازی نظام جمهوری اسلامی و یا اعمال اصلاحات شدیدی همچون برکناری رهبری و ولایت فقیه هستند.
طیف دومی شدیدا غیرقانونی است و اعضایش معمولاً نمی‌توانند در انتخابات رسمی نامزد شوند. رهبران احزاب دستهٔ دوم معمولاً خارج از ایران هستند.
هرگونه همکاری با این احزاب اپوزیسیون می‌تواند پیامدهای خطرناکی حتی تا مرحلهٔ اعدام را به همراه داشته باشد. «محاربه» یا «اقدام علیه امنیت ملی» جرم‌هایی است که معمولاً به کسانی که احتمال هرگونه همکاری آنان با اپوزیسیون برود، نسبت داده می‌شود.
در زیر به معرفی این احزاب و جریانات می‌پردازیم.
احزاب رسمی و قانونی
در صحنهٔ رسمی سیاست و مبارزات پارلمانی و ریاست جمهوری، دو طیف کلی از احزاب و تشکل‌ها حضور بیشتری دارند. این دو طیف کلی را معمولاً با نام‌های «جناح راست» و «جناح چپ» و یا محافظه‌کاران و اصلاح‌طلبان می‌شناسد. البته هر دوی این طیف‌ها به اسلام، نظام جمهوری اسلامی ایران و ولایت فقیه و انقلاب معتقد هستند اما جناح راست ادعای نزدیکی بیشتر به اسلام، راه خمینی و رهبری خامنه ای دارد.
اصول‌گرایان :
جناح راست و یا به بیان خود آنها، اصول گرایان، طیف محافظه کار ، سنتی و تندرو هستند که چهار اصل اسلام، خمینی ، انقلاب و خامنه ای را مبنای فکری خود قرار داده اند. در ادبیات سیاسی رژیم، اصول گرا به شخصی اطلاق می شود که میکوشند تمام جنبه های زندگی انسانی را از نگاه آسمانی و اهورایی تفسیر کنند.
جناح اصول گرا اصولا از دو تشکل آخوند ( روحانیت) و تشکل های مذهبی و سنتی بازار ایجاد شده است و در نتیجه اصولا دینی و بسیار تندرو هستند.
این جناح شامل تندروهای اسلامی بوده‌است و اختلاف کمی در آن وجود داشته‌است اما زمانهایی هست که برای کسب قدرت بیشتر با هم دارای اختلافاتی خواهند شد. این اختلافات جنبه ایدئولوژیک ندارند.
علی خامنه‌ای مهمترین شخصیت داخل رژیم از این جناح شناخته می‌شود.
مهمترین احزاب درون جناحی اصول گرایان را می توان به قرار زیر نام برد:
حزب نواندیشان ایران اسلامی,حزب عدالت طلبان ایران اسلامی,حزب مؤتلفهٔ اسلامی,جامعهٔ روحانیت مبارز,جمعیت ایثارگران انقلاب اسلامی,حزب جمعیت جوانان انقلاب اسلامی,جامعه اسلامی مهندسین,انصار حزب الله,حزب الله ایران,آبادگران ایران اسلامی.
اصلاح‌طلبان
این جناح با با تفاوت اندکی از جناح راست تشکیل شد. مطرح شدن اصلی این جناح وقتی آغاز شد که در انتخابات ریاست جمهوری ٧۶ خاتمی به نمایندگی از این جناح و به عنوان نماد اصلاح طلبان انتخاب شد. از آن پس جنبشی که عموماً آن را جنبش اصلاح‌طلبی خوانده‌اند در ایران به وجود آمد که به علت این‌که خاتمی در روز ۲ خرداد ۱۳۷۶ به ریاست جمهوری رسیده بود به جنبش ۲ خرداد معروف شد.
این جناح طیف بسیار وسیعی را در بر می‌گرفت و البته تمام شخصیت‌های سیاسی آن مسلمان و معتقد به رهبری خمینی بودند اما طرفداران و حامیان آن حتی به نیروهای اپوزیسیون رژیم اسلامی ، نیز می‌رسید. باید خاطر نشان کرد که این طیف در همان ابتدای سال ٧۶ و پس از آن به صورت مشخص تر سال ٨٨ توسط گروههای اپوزشیون مورد حمایت آشکار قرار گرفتند، احزابی که خود را چپ می نامیدند و اصولگرایان را بانی یک انقلاب در داخل رژیم تصور می کردند.
در حال حاضر حزب جبهه مشارکت ایران اسلامی، سازمان مجاهدین انقلاب اسلامی ایران، مجمع روحانیون مبارز، حزب اعتماد ملی و تا حدودی حزب کارگزاران ایران اسلامی از تشکل‌های این جناح به شمار می‌روند.
این تاریخ مختصر معرفی بسیار کلی از جریانات داخل رژیم رست. اما آیا می توان اصلاح طلبان را چپ نامید؟ چپ در ادبیات سیاسی به نگرشی گفته می شود که هدف آن تغییرات رادیکال و یا تدریجی در ساختار سیاسی یک نظام، برای رسیدن به برابری، عدالت و به بیان کلی، توزیع عادلانه قدرت و ثروت و رسیدن به آزادی است. اصول اساسی اصلاح طلبان به مانند اصول گرایان دارای یک مبنای فکری است ، مورد پذیرش همه طیف ها است و عبور از خطوط قرمز آن پذیرفتنی نیست. زمانی که بعد از حوادث سال ٨٨ ، و شعارهای ساختار شکن مردم و خطاب قرار دادن شخص اول رژیم شروع شد، این گروه از سیاسیون ایرانی این موضوع را قبیح می دانستند و به هیچ عنوان از مردمی که این شعارها را سر می دادند حمایت نکردند. یعنی اصلاح طلبان هم همان اصول اصولگرایی را پذیرفته اند و به آن پایبند هستند.
همانطور که در تعریف حزب بیان شد، همه احزاب سیاسی باید در چارچوب رژیم اسلامی به فعالیت خود بپردازند و از خطوط قرمز و کلی آن حق عبور ندارند. اما از سوی جریان اصولگرا در ایران، اصلاح طلبان را معاند با نظام و حتی برچسب براندازی را به آنان می زنند!! آیا چین طیفی می تواند در داخل رژیم به فعالیت بپردازد؟
جواب قطعا خیر است. اما شاهد آن هستیم که این جریان در تلاش است که کاندیداهایی برای تصدی ریاست جمهوری را معرفی کند؟
از نگاه نگارنده، تقسیم بندی چپ و راست و یا اصول گرا و اصلاح طلب در داخل رژیم بی معنی است و اساسا چنین چیزی وجود خارجی ندارد و تنها بازی واژگان و جدال برای تقسیم قدرت است. بر همگان روشن است که هر حزب و یا شخصی که با نیت تغییر در رژیم، حالا با هر ادبیاتی از جمله اصلاحات، فعالیتی را علنی و در این سطح وسیع در جامعه آغاز کند، جرم تلقی می شود و فعالیتش غیر قانونی می گردد. حال چگونه اصلاح طلبان قصد تغییر ولی با اسم ” اصلاحات ” را دارند و آزادانه و با گستره وسیعی از رسانه ها فعالیت می کنند و برخوردی با آنها نمی شود.
اسلامی بودن و عدم عناد با جمهوری اسلامی و پذیرش اصل ولایت مطلقه فقیه، ستونهای بنا کردن یک حزب در داخل رژیم هستند. با این حال اصلاح طلبان قصد اصلاح چه چیزهایی را دارند؟ افزایش و کاهش میزان آزادی مدنی آن هم بسیار محدود، تغییر در شمار روزنامه ها و بسیاری موارد دیگر که اصلاح طلبان از آن با نام کارنامه درخشان یاد می کنند ، تنها تغییر در مقدار و اندازه بود که در چارچوب قانون اساسی رژیم شکل گرفت. اما آیا نمونه ای از تغییر در محتوا و اصول اساسی پدید آمد؟ به واقع جواب منفی است. هیچ شخص و یا حزبی قادر نیست که فراتر از اصول و اساس رژیم پا را فراتر نهد.
مردم به دنبال تغییر در ستونهای رژیم و ویرانی آن هستند. مردم خواهان وجود آزادی مدنی، آزادی مطبوعات، عدم حجاب اجباری ، انتخابات آزاد و بسیاری دیگر موارد هستند. چیزهایی که در ایران امروز وجود خارجی ندارند. حالا اصلاح طلبان سخن از افزایش آزادی مدنی!!!! در دوران اصلاحات و به حتم شعار آینده خود برای جانشینی احمدی نژاد هستند. اما وقتی چنین چیزی وجود ندارد، چگونه می خواهید مقدار آن را افزایش دهید! در واقع رژیم جمهوری اسلامی خواهان نابودی همه حقوق و آزادی هاست و اصلاح طلبان هم کمکی هستند برای این امر. تاریخ هم گواهی برای این موضوع می باشد. نمونه بسیار قابل لمس هم قتل های زنجیره ای که آغاز آن را به تابستان ۶٧ می توان ارجاع و پایان آن هنوز فرا نرسیده است. بسیاری از اصلاح طلبان امروز در صف جلادان این کشتارها بوده اند و مزد این کارهایشان باعث ارتقای جایگاهشان به چنین منسب های شده است.
این موضوع در مورد همه حقوق فردی و اجتماعی مردم قابل تعمیم است.
در بازی سیاست رژیم، کلیه پست های حساس در دستان شخص اول مملکت قرار دارد. همه افرادی که می خواهند بر صندلی آینده رئیس جمهوری تکیه بزنند، باید از یک صافی بسیار طویل و بسیار حساس به نام ” تایید رهبری” عبور کنند. طبق قانون اساسی باید این اشخاص به تایید شورای نگهبانی برسند که از دوازده عضو آن شش عضو با تایید مستقیم خامنه ای و شش عضو دیگر با معرفی رئیس قوه قضایه انتصاب می شوند. حال این شخص در صورتی می تواند از خان اول این صافی بگذرد که تایید خامنه ای را گرفته باشد. پس موسوی یا خاتمی یا هر اسم دیگر و با هر نام حزب و یا نگرشی که تایید صلاحیت شود به معنای آن است که به تایید خامنه ای رسیده است و هر گونه تلاش برای تشویق رفتن مردم به پای صندوق به معنای تایید خامنه ای و انتخابهای اوست.
مساله دیگری که فراتر از قانون قرار گرفته است و می تواند به آسانی قانون را نقض کند، مساله ای به نام حکم حکومتی است. بر این اساس هر زمان که شخص خامنه ای بخواهد در مقابل شخص، گروه و یا قانونی قرار بگیرد و بدون هیچ گونه مقاومتی آن را از تغییر و یا خواست تغییر منصرف کند و دیواری در برابر آن ایجاد کند از این حکم استفاده می کند. حال اگر شخصی هم به دنبال اصلاح( یا همان تغییر ) در رژیم اسلامی برآید، با چالشی بزرگ روبرو می شود.
پس به واقع سخن از جناح بندی و تقسیم بندی سیاسی کاری گمراه کننده است. این تقسیم بندی ها توسط خود رژیم ایجاد و خود آنها نیز رنگ و لعابی به آن می دهند و همیشه بدون پشتوانه مردمی بوده است. فعالیت این سازمانها و احزاب زیر فرمان مستقیم شخص خامنه ای است و سایرین در این بین نقش مهره های شطرنج را بازی می کنند. در بازی سال ٨٨ ، هر کدام از چهار شخصی که خود را برای جانشینی آماده کرده بودند، نمی توانستند و نمی خواستند که تغییری در وضع مردم صورت دهند. دعوای که در آن زمان صورت پذیرفت تنها برای نشان دادن  اقتدار خامنه ای به عنوان شخص یکه تاز میدان سیاست ایران بود و بس. هیچ کدام از اشخاص مذکور به دنبال بهبود وضعیت مردم نبودند و فقط حفظ رژیم را ارجحترین دلیل آمدن به میدان می دانستند. اشخاصی که به عنوان کاندیدا خواهان تصدی پست ریاست جمهوری در رژیم هستند باید در ولایت خامنه ای ذوب شده باشند. در غیر این صورت هرگز اجازه حضور را به آنها نمی دهند. سال ٨٨ هم یک دعوای درون حکومتی بود برای تقسیم و تعیین قدرت و سرانجام به سخره گرفتن رای مردم.
در انتصابات پیش رو هم وضع بر همین منوال است. چند شخص از سوی. شخص خامنهای به عنوان کاندیدا معرفی می شوند و سرانجام یکی به عنوان رئس جمهور منتصب می شود. با توجه به وضع اقتصادی و فشارهای سیاسی کنونی بر رژیم و تحولات منطقه و بویژه سوریه، احتمال بر این است که این اشخاص دارای نگرش نرمتری نسبت به غرب، با تاکید بر اقتصاد مقاومتی [ ادبیات جدید در رژیم که از لحاظ علمی غیر قابل تفسیر است] و محتاط در پرونده هسته ای، معرفی تصدی این پست شوند.
در پایان خاطر نشان می کنم که هر نوع صف بندی و جناح بندی در درون رژیم، تنها یک بازی است و این افراد و احزاب باید اصول و برنامه های خود را بر اساس دیدگاه خامنه ای و قوانین اسلامی تدوین کنند و تنها در نام تفاوتی را عنوان کنند که فریب دهنده مردم باشد. این احزاب به هیچ عنوان نمی توانند جانب مردم را بگیرند و اسم بردن از اشخاص قدیمی و امتحان پس داده رژیم تنها برای گمراهی مردم است. پس با توجه به شرایط موجود، هر گونه تلاش برای تفسیر مردمی بودن این کاندیداها و تلاش برای اصلاح و تغییر از سوی آنها کاری عبث و بیهوده است. تمام تلاش این افراد حفظ رژیم به هر قیمتی است. مردم و خواست و اراده آنها برای تغییر از طریق چنین نمایشهایی کاری نسنجیده و غیر معقول است. هر انسان آگاه زحمت کشی می داند که برای تغییر باید اساس و پایه های این رژیم را از بین برد. تغییر از دو طریق صورت می پذیرد: یا از بالا و از طریق بدنه هر نظام و یا از پایین و از طریق مردم. بدنه نظام در این مدت نشان داده است که از هیچ تلاشی برای حفظ رژیم کوتاهی نخواهد کرد و تنها تغییر از پایین و توسط مردم می تواند به این امر منجر شود. با عدم حضور در این بازی های انتخاباتی و تلاش برای تشویق همه آحاد جامعه برای عدم شرکت در این بازی، اتحاد بین خود را قویتر، محکمتر و با ثبات تر کرده و گامی محکمتر را برای سرنگونی این رژیم برداریم.

در اینجا هرم قدرت در رژیم جمهوری اسلامی را در یک نمودار ترسیم نموده ام که روشن کننده همه چیز است.

زنده باد آزادی و برابری
سیوان کریمی