جنبش کمونیستی و جنبش زنان؛ گسستها و چشم اندازها!

متن زیرسخنرانی ارائه شده در اولین نشست زنان چپ و کمونیست در هامبورگ آوریل ۲۰۱۲

با درود به شما رفقا و دوستان حاضر در این نشست و به دوستان و رفقائی که از طریق پالتاک در این نشست سهم گرفته اند.

با درود به همه زنانی که درسراسر جهان علیه ستم بر زن مبارزه کرده و می کنند.

با درود به همه زنان و مردان کمونیست، به ویژه زنان کمونیستی که در عرصه تئوری و عمل به برداشتن گامهای مهم در راه رهایی زنان خدمت کردند.

و با قدردانی از رفقای حزب کمونیست ایران (مارکسیست – لنینیست – مائوئیست) که تلاش کردند با جمعبندی از نقاط قوت و ضعف جنبش کمونیستی در سطح ملی و بین المللی در برخورد به موضوع ستم بر زن، جهت گیری استراتژیکی نوینی در عرصه تئوری و پراتیک جلو بگذارند. نظراتم در این سخنرانی بر پایه افکار و ایده های این حزب است.

*****

مبنای سخنرانی ام نقد درکها و گرایشات موجود در جنبش چپ  بر سر مساله زنان است. من آگاهانه بر تمایزات میان جنبش کمونیستی (بویژه آنچه که در ایران جنبش نوین کمونیستی نام گذاری شده ) با جنبش چپ بطور عموم چشم می بندم تا بهتر بتوانم نقطه نظراتی که تحت عنوان چپ مطرح می شود را مورد بحث قرار دهم. برای سهولت فقط واژه چپ را تکرار می کنم.

همچنین تکرار واژه مصطلح “مساله زن”، اشاره دارد به نقد روابط نابرابری که میان زن و مرد در جامعه موجود است نه مساله ای صرفا مربوط به زنان.

لحن تند انتقادی من به معنای نفی دستاوردهای تاریخی جنبش چپ و نقش پیشرویی که کمونیستها در امر رهایی زنان ایفا کردند نیست. ما با مصافی عظیم و امری خطیر روبروئیم. جنبش کمونیستی در موقعیت بحرانی قرار دارد، تکامل مسایل خطی در رابطه با موضوع زنان یکی از مسایل حادی است که جنبش کمونیستی برای تکامل کلی خود با آن روبرو است. اگر جنبش کمونیستی به درک عمیقتر، صحیحتر و همه جانبه تری از رابطه میان رهایی زنان و انقلاب اجتماعی دست نیابد، قادر به پیشروی نیست.

علاوه بر این، همانگونه که خیزش توده ای ۸۸ نشان داد، زنان نیروی اجتماعی تعیین کننده ای در رابطه با تحولات سیاسی کشورند. بدون ارائه خط مشی صحیح و روشن در این زمینه، جنبش کمونیستی قادر به ایفای نقش پیشرو نیست.

وضعیت کنونی جنبش چپ در رابطه با ستم بر زن

اگر بخواهم در مجموع در مورد وضعیت چپ و سیاستهایش در قبال امر زنان اشاره کنم، باید بگویم اوضاع خوب نیست. بهتر است بگویم اوضاع بد است. شاید فکر کنید دارم غلو می کنم یا دارم نیمه خالی لیوان را نشانه می گیرم. ممکنست بر سر ارزیابی از اینکه چند درصد لیوان، خالی یا پر است به توافق نرسیم. مسئله صرفا بر سر کمیت نیست بلکه بر سر کیفیت خطی است که امروزه اغلب سازمانها و جریانهای چپ نسبت به مساله زنان دارند.

واقعیتها از این قرارند:

مساله زنان جایگاه مهمی در خط و برنامه اغلب احزاب وسازمانهای چپ ندارد. مقالات و نوشته ها در اسناد و مصوبات سازمانی (همانند حضور چند زن در رهبری) اغلب تزیینی و تعارفی هستند. هیچ یک از این مصوبات بطور جدی به اصول و سیاستهای مشخص در زمینه فعالیت در بین زنان بدل نمی شود.

جنبش چپ مردانه است. چه در سطح رهبران و چه در سطح اعضا و کادرها، بسیاری از زنان انقلابی که زمانی بخشی از بدنه جنبش چپ بوده اند صفوف این جنبش را ترک گفتند. یا زنانی که امروزه بالقوه جایگاهشان در این جنبش است، روزنه ای برای طرح مسایل خود در این جنبش نمی بینند و در نتیجه بدان نمی پیوندند.

برای مثال بیش ازسی سال است که ما شاهد انواع و اقسام انشعابات درون چپ بر سر مسایل ریز و درشت مختلف هستیم اما به جرئت می توان گفت که در هیچ یک از این مشاجرات موضوع زن طرح نشد و به مرز تمایزی بدل نگشت. متاسفانه شاهد کمتر مبارزه آشکاری توسط زنان در این احزاب علیه برخوردهای مردسالارانه بودیم. اغلب زنان چپ در قبال برخوردهای مردسالارانه احزاب ورهبران شان یا سکوت کرده و یا کوتاه می آیند. برای نمونه زمانی که حزبی تحت نام کمونیسم، در برخورد به مساله سقط جنین بطرز عریانی افکار مردسالارانه را به نمایش گذاشت، و همانند آیات مذهبی فتوا داد که جنین را باید از زمان بستن نطفه، یک انسان تلقی کرد و سقط جنین قتل نفس به حساب می آید، زنی از این حزب به مخالفت برنخاست. (۱)

ماجرای قتل صبیه و علی چگینی و احزابی که آقای چگینی با آنها همکاری می کرد نیز یادمان نرفته است که چگونه احزاب درگیر ماجرا، مساله را زیر سبیلی رد کردند. (۲)

نازل بودن سطح تئوریک جنبش چپ  نسبت به موضوع زنان روشن است. آن هم در شرایطی که طی چند دهه اخیر در زمینه های گوناگون ستم بر زن در سطح جنبش فمنیستی،(بویژه فمنیستهای مبارز و رادیکال)  شاهد تولید تئوریهای زیادی هستیم که جنبش چپ نسبت به آنها بی تفاوت است. حتی برای آنها ارزشی قایل نیست تا چه رسد به جذب نقادانه این تئوری ها.

 اسفبارتر از همه اینکه اغلب چپی ها وقتی به جنبش زنان می رسند، عموما یا مبلغ گرایشات لیبرالی درون این جنبش می شوند و یا به این گرایشات راست امتیاز می دهند و قادر نیستند خط تمایز روشن و قاطعی با این گرایشات ترسیم کنند. عملا رهبری توده زنانی که مشتاق مبارزه علیه مردسالاری هستند به گرایشات بورژوایی سپرده می شود.

گرایشات نظری – عملی چپ در برخورد به موضوع زنان

خدا را شکر! دیگر همه وجود “مساله زن” را قبول دارند. حتی گرایشات مردسالارانه درون چپ نیز تا حدی آن را قبول کرده اند. البته علتش را نباید در نقد آگاهانه از خط و عملکرد چپ جستجو کرد. علتش را باید در مبارزه و مقاومت سی و اند ساله زنان دید. زنان جامعه ما با مبارزات خود در عرصه های مختلف توانستند امر خود را تحمیل کنند. امروز همه – حتی مرتجعین و امپریالیستها – بر سر وجود این مساله حاد اجتماعی متفق القول هستند. بنابراین بهتر است به کسانی که “وجود” مساله زن را قبول کردند گفت واقعا شاخ غول را نشکسته اند.

ما در جنبش چپ عمدتا با سه گرایش مشخص روبرو هستیم. گرایش سنتی – گرایش بورژوا دمکراتیک  و گرایش کمونیستی. می گویم گرایش تا این تقسیم بندی بگونه ای مطلق طرح نشود. گرایش سنتی و گرایش بورژوا دمکراتیک براحتی می توانند به هم تبدیل شوند و گرایش کمونیستی نیز بی تاثیر از گرایشات غلط نباشد و تنها با مرزبندی با دو گرایش فوق می تواند خود را انقلابی تر و کمونیستی تر کند. (۳) به همین دلیل تلاش می کنم گرایش کمونیستی را عمدتا در نقد دو گرایش دیگر توضیح دهم. افزون بر این می توان گفت که هر یک از گرایشات فوق در وجود گروهبندی های سیاسی – سازمانی در جنبش ایران تبارزات گوناگون دارند. بحث من بر سر محتوای ایدئولوژیک سیاسی است که هر حزب و سازمانی را در یکی از گرایشات فوق قرار می دهد.

از گرایش سنتی آغاز می کنم. گرایشی آشکارا مردسالارانه با خصوصیاتی فئودالی. این  گرایش عکس العملی به جنبش زنان بر خورد می کند. گویی جنبش زنان منافع آنان را به خطر انداخته است. نقد اینان به فمنیسم بسیار راست و مردسالارانه است. (منظورم از فمنیستها، در اینجا زنان گرداننده نظام مانند فمنیستهای اسلامی نیست که برای تحکیم رژیم جمهوری اسلامی بر روی مساله زن انگشت می گذارند) این دسته از چپ ها نسبت به فمنیستها ابراز خشم می کنند چون فمنیستها مساله زنان را تبدیل به یک موضوع نقد و مبارزه کرده اند. هیچ ارزشی برای فعالیت فمنیستها قایل نیستند و از آنان قدردانی نمی کنند. قدردانی به خاطر اینکه زشتی های موجود در روابط میان انسانها را بر ملا می کنند.

افزون بر این، آنان به فمنیستها ایراد می گیرند چرا آنان در طرح ابعاد ستم بر زن “حد و حدود” مورد نظر اینان را در نظر نمی گیرند. مثلا می گویند فمنیستها بورژوا هستند زیرا مردان را آماج قرار می دهند. اینان از نقد به مردان وحشت دارند. اما از اینکه مردان از امتیازی که نظام طبقاتی به آنان داده، واستفاده می کنند، وحشت نمی کنند. کافیست به نقد و افشاگریهای شان از مساله زن نگاه شود. هیچ نقد و موشکافی از رابطه ستمگرانه و نابرابر میان مرد و زن که در اردوی خلق یا کارگران موجود است، مشاهده نمی شود.  اما مدام به کسانی که این حقیقت را دیده و بر آن تاکید می کنند، ایراد می گیرند.

گرایش سنتی  به اشکال مختلفی بروز می یابد. از تشکل هایی که  مساله زن در برنامه سازمانی شان جایی ندارد و کماکان مجیزگوی ارزشهای مردانه هستند، می گذرم. بعنوان مثال کسانی که هنوز در تختی “صفا ومردانگی” اش را جستجو می کنند. (۴) بیشتر به شکل رایج و اصلی بروز این گرایش سنتی یعنی شکل کارگر- ایستی آن می پردازم. یعنی کسانی که تحت لوای جنبش کارگری، برای جنبش زنان تعیین تکلیف می کنند. این گرایش آنجایی که می خواهد مساله زنان را طرح کند بسیار “مردانه” و “پدرانه” این کار را انجام می دهد. آنان مساله زنان را به مساله زنان زحمتکش محدود می کنند و می گویند طرفدار حقوق زنان زحمتکش هستند. آنان خود را قیم زنان زحمتکش می دانند. فکر می کنند زنان زحمتکش به صرف اینکه اینان “مردان زحمتکش” هستند این قیمومیت را قبول خواهند کرد. آنان با این روش مبلغ  طرز تفکر عشیرتی مردسالارانه در میان زحمتکشان هستند. در بسیاری از موارد دفاع شان از مبارزات زنان زحمتکش محدود به  زنان کارگری می شود که برای حقوق همسران کارگرشان تلاش می کنند. یعنی معمولا تنها نوعی که می توانند مبارزات زنان زحمتکش را تصور کنند این نوع است. البته صحبت از این می کنند که باید از مبارزات زنان کارگر برای دستمزد و حقوق برابر حمایت کرد اما باز هم برای زنان کارگر “حد و حدود” قایل می شوند و حد و حدودش این است که این مبارزه را باید در چارچوب جنبش کارگری مردانه و تشکلها و مجمع عمومی های مردانه که اصلا فضایی برای حرف زدن زنان نیست طرح کنند و پیش برند. یا مثلا مطالباتی برای زنان زحمتکش فرموله می کنند که نه تنها روابط میان مرد و زن و نظام سرمایه داری را زیر سئوال نمی برد بلکه افکار و روابط مردسالارانه را تقویت می کنند. بطور مثال مطالباتی چون پرداخت دستمزد برای کار خانگی زنان. (۵) کدام مرد کارگری از اینکه خدمتکاری داشته باشد که حقوقش را دولت بپردازد، ناراحت خواهد شد و از این موقعیت و امتیاری که سرمایه داری به او خواهد داد دست خواهد کشید.  این تفکر کجا و تفکر تاریخا موجود در جنبش کمونیستی کجا؟ که مبلغ اجتماعی کردن کار خانگی از طریق از بین بردن روابط سرمایه دارانه بود.

تقلیل دادن یا تبدیل کردن مساله زن به مساله زنان زحمتکش، ضد مارکسیستی است. ستم بر زن از سنگ بناهای تاریخی نظام مالکیت خصوصی است. ما با نظامی روبرو هستیم که فرودست بودن زن (از هر طبقه ای که باشد) نسبت به مرد را امری طبیعی می داند و بخشی از نظامش است. آیا این نظام را می خواهیم سرنگون کنیم و نظامی ایجاد کنیم که بر سرلوحه اش نوشته باشد مرگ بر امتیاز! منجمله امتیار مرد بر زن! یا خیر؟ مساله این است. هیچ جوری از زیر آن نمی شود در رفت اما چپهای آغشته به گرایش سنتی  سعی می کنند از زیر آن در بروند. و با اینکارزنان را به دشمنی با کمونیسم می کشانند. کمونیستها مخالف ستم بر زن بورژوا هم هستند. بله به زنان بورژوا هم ستم می شود علیرغم اینکه این زنان در استثمار کارگران شریک هستند.علت اینکه کمونیستها نمی گویند ستم به زنان بورژوا عیبی ندارد این است که ما کمونیست هستیم و اصولی داریم که طبق آن اصول نمی توانیم بگوییم ستم  به زن بورژوا می شود ولی چون بورژوا است چشمش کور. مبارزه ما علیه زنان بورژوا حتا بر سر چگونگی پیشبرد نبرد بر سر مساله زنان ذره ای از این حقیقت نمی کاهد که ما بگوئیم که خوب است که به آنها ستم شود. این یک موضع اصولی برای کسانی است که مخالف هر گونه ستم و استثمار هستند.

بواقع کسانی که می گویند می خواهند فقط علیه ستم بر زن زحمتکش مبارزه کنند- که البته آن را هم نمی کنند چون شکاف واقعی میان زن و مرد زحمتکش را برسمیت نمی شناسند- می خواهند ترفندی بزنند که تحت لوای آن جنبش زنان را به عنوان یک جنبش قائم بر یک تضاد خاص  برسمیت نشناسند و حداکثر پستویی در جنبش کارگری برای پرداختن به این مساله درست کنند. جنبش زنان یک جنبش مجزا از جنبش کارگری است. قوه محرکه آن یک تضاد خاص است. این تضاد خاص به تضاد طبقاتی ربط دارد ولی یک تضاد خاص است و مبارزه خاص می طلبد.  برای همین انگلس وقتی صحبت از ستم بر زن می کند می گوید تخاصم میان زن و مرد به قدمت تخاصم میان طبقات است.

بروشنی باید گفت که جنبش زنان را نمی توان کارگری کرد ولی می توان کمونیستی کرد چون نظریه کمونیستی ورای کارگر است. کمونیسم با نفی همه طبقات منجمله طبقه کارگر به ثمر می رسد. علت تاکید کمونیسم بر طبقه کارگر به این است که رهایی این طبقه با رهایی کل بشریت گره خورده است.

خلاصه کنم گرایش سنتی با حواله دادن جنبش زنان به جنبش کارگری، از زیر بار مسئولیت مبارزه علیه ستم بر زن شانه خالی می کند و نگاه زنان زحمتکش را محدود به خود می کند تا هدایت کل جنبش . در صحنه سیاسی نیز نسبت به مهمترین مطالبات زنان یا موضوعات حادی که زنان با آن درگیرند یا مخالف اند و یا بی تفاوت. برای مثال در دوران انقلاب ۵۷ در کم بهایی به مساله حجاب می گفتند “حجاب مساله زن زحمتکش نیست” ودر دوره اخیر می گویند”حجاب جایگاه محوری ندارد، مهم خواسته های اقتصادی زنان است.” (۶)

 در مقابل گرایش سنتی که آشکارا به مردسالاری فئودالی آغشته است، ما با گرایش بورژوادمکراتیک نیز روبروئیم که به مردسالاری از نوع بورژوایی آغشته است. بسیاری از چپی ها زمانی که می خواهند از افکار سنتی رایج نسبت به مساله زنان گسست کنند، به چارچوبه بورژوادمکراتیک رو می آورند. یعنی مساله زن را در چارچوب حق برابر طرح می کنند. افق شان از برابری حقوقی میان زن و مرد فراتر نمی رود. آنان افق شان برابری است نه رهایی. تفاوت است میان رهایی از ستم با برابری حقوقی با ستمگر. به قول مارکس حتی در جامعه سوسیالیستی “حق برابر، در واقع هنوز حق بورژوایی است و در مضمون خود مانند همه ی حقوق دیگر حق به نابرابری است.” (۷) اگر چه گرایش بورژوا دمکراتیک به نسبت مردسالاری فئودالی بویژه در جامعه ما پیشرفته تر به نظر می رسد اما این گرایش را نیز باید نوع دیگری از گردن نهادن به سنت دانست.  تعجب نکنید چون که در نزد کمونیستها گرایش سنتی فقط گرایش فئودالی نیست. از نقطه نظر کمونیستی مالکیت خصوصی و ایده های مربوط به مالکیت خصوصی چه از نوع فئودالی یا سرمایه داری  هر دو سنتی اند. به قول مارکس در مانیفست کمونیست، انقلاب کمونیستی یعنی رادیکالترین گسست از مناسبات سنتی مالکیت و رادیکالترین گسست از ایده های سنتی منطبق بر این مالکیت.

البته این گرایش بورژوا دمکراتیک در میان چپی های ایران عمدتا به صورت سوسیال دمکراسی اروپایی بروز می یابد و قبله آمالش، موقعیت زن در کشورهائی هم چون سوئد است. از نقطه نظر تئوریک نیز اینان عمدتا به آثار مارکسیستی دوران انترناسیونال دو پناه می برند که بسیار آغشته به توهمات بورژوا دمکراتیک بود و از حق رای زنان برای کسب آرای بیشتر در پارلمان فراتر نمی رفت. (۸) تفکر بورژوا دمکراتیک، مساله زنان را به برابری حقوقی زن با مرد تقلیل می دهد. اغلب کسانی که به این گرایش آغشته اند فکر می کنند که در چارچوبه سرمایه داری مطالبات حقوقی زنان امکان پذیر است و حل مساله زن ربطی به سرنگونی نظام سرمایه داری ندارد. حتی برخی ها که رک تر صحبت می کنند، تمایزی بین مطالبات حقوقی خود با فمنیسم نوع لیبرالی نمی بینند. با افق برابری نمی توان از پس نابرابریهای واقعی برآمد و آزادی و رهایی واقعی زن و کل بشریت را به ارمغان آورد.

مسلما کمونیستها باید از هر گونه مطالبات دمکراتیک زنان دفاع کنند و برای تحقق آنها مبارزه کنند. زیرا این مطالبات، مترقی و عادلانه اند. مهمتر از آن کمونیستها برای رساندن سطح مساله زنان به سطح آگاهی سوسیالیستی باید آنان را برای کسب این حقوق دمکراتیک بسیج کنند و جنبش توده ای براه اندازند. اما باید همواره هشیار باشند که گرایشات بورژوا دمکراتیک درون جنبش چپ این مطالبات را بعنوان مطالبات سوسیالیستی و کمونیستی جا نزنند چون افق سوسیالیسم را به سطح بورژوا دمکراتیک تقلیل می دهند و در نتیجه چیز رهایی بخشی از سوسیالیسم باقی نمی ماند. در عین حال کمونیستها مدام باید تاکید کنند که در سوسیالیسم هر چند موقعیت زنان کیفیتا فرق خواهد کرد ولی زنان با رهایی کامل و قطعی روبرو نیستند. در جامعه سوسیالیستی که کماکان یک جامعه طبقاتی است هنوز شکاف میان زن و مرد موجود است و این تنش، خود از قوای محرکه مبارزه برای رسیدن به کمونیسم است. از این منظر است که  کمونیستها باید به طرح و تحقق مطالبات دمکر اتیک زنان نگاه کنند.(۹ )

گرایش بورژوا دمکراتیک در سطح سیاسی تحقق مطالبات دمکراتیک جاری زنان، را اوج رهایی قلمداد می کند و از دمکراسی بورژوایی در کشورهای امپریالیستی فراتر نمی رود. طرفداران این گرایش در ارتباط با دعوای میان دو قطب پوسیده و ارتجاعی در جهان امروز یعنی دعوای میان  بنیادگرایی مذهبی و نظام امپریالیستی  عموما با قطب امپریالیستی سمتگیری می کنند و با انگشت نهادن بر روی اشکال قرون وسطایی ستم بر زن، بر اشکال مدرن ستم بر زن در کشورهای امپریالیستی چشم فرو می بندند، و عملا راه را باز می کنند تا مساله زنان به نیروی ذخیره قدرتهای امپریالیستی بدل شود.  آنان قادر به درک این موضوع نیستند که در جهان امروز هر گونه سمت گیری با یکی از این دو قطب ارتجاعی مردسالار در نهایت به معنای تقویت دیگری است. قرار دادن زنان بر سر این دو راهی بیهوده عملا به معنای جاودانه ساختن مردسالاری است.(۱۰)

دو مفهوم تئوریک غلط و چند ایده نادرست*

دو گرایش غلطی که نام بردم از پایه نظری مشترک و واحدی برخوردار هستند که ریشه در پاره ای از درکهای غلط بجا مانده از قبل در جنبش کمونیستی دارد. جنبش کمونیستی نیاز به بازبینی و تعریف عمیقتر، صحیحتر و کاملتر از رابطه میان ستم و استثمار و طبقه و جنسیت دارد. اغتشاش و سردرگمی تئوریک در این زمینه بیداد می کند. اغلب تعاریفی که ارائه می شود حتی ربطی به درک پایه ای که مارکس جلو نهاد ندارد. برخورد تقلیل گرایانه به این دو مساله سبب می شود که  حل مساله زنان به حل مسایل دیگر حواله داده شود. به این شکل که اگر مساله استثمار طبقه کارگر و شیوه تولید حل شود بقیه مسایل خودبخود حل خواهند شد. در صورتی که بدون مبارزه همه جانبه علیه کلیه روابط ستمگرانه امکان تغییر شیوه تولید و از میان بردن استثمار نیست. هیچ رابطه استثماری در تاریخ بشر موجود نبوده و نیست که از دل شبکه ای از روابط اجتماعی ستمگرانه به پیش نرفته باشد. مارکس تاکید کرد که ما در جامعه طبقاتی با چهار کلیت مرتبط با یکدیگر روبرو هستیم. تمایزات طبقاتی که مبتنی بر روابط تولیدی استثمارگرایانه است، روابط اجتماعی ستمگرانه که منطبق بر این روابط تولیدی استثمار گرانه اند و افکار و ایده های سنتی که از این روابط اجتماعی نشئت می گیرند و در خدمت آن هستند.

ستم بر زنان یا فرودستی زن یکی از آن روابط اجتماعی ستمگرانه ای است که به استحکام شالوده های جامعه طبقاتی استثماری خدمت می کند. این ستمگری اجتماعی قدمتی به اندازه ظهور جامعه طبقاتی دارد. رابطه اجتماعی که میان زن و مرد برقرار است در قلب جامعه طبقاتی قرار دارد و لازمه تمامی اشکال استثمار منجمله استثمار سرمایه دارانه است.

“در نظام سرمایه داری ستم بر زن معلول رابطه استثمار گرانه کارگر و – سرمایه دار نیست بلکه حاصل موقعیت کار زن در شبکه روابط اقتصادی اجتماعی سرمایه داری است.  خرید و فروش نیروی کار میان سرمایه دار و کارگر در چارچوب روابط تولیدی کلی تری که جایگاه فرودست و نابرابر زن یکی از مولفه های مهم آن است انجام می گیرد. ستم بر زن یکی از شرایط این خرید و فروش است.  زیرا کالایی به نام نیروی کار کارگر در یک فرایند کلی اجتماعی تولید می شود که زنان از زاییدن تا ارائه خدمات خانگی نقش تعیین کننده ای در آن دارند. ” (۱۱)

در زمینه رابطه میان جنسیت و طبقه نیز پرسش این است که آیا طبقه کارگر بدون شکافی که بین زن و مرد موجود است، بعنوان یک طبقه شکل می گرفت؟ آیا سرمایه داری بدون تقسیم کار ستمگرانه ای که میان زن و مرد موجود بود و (یا در شکلی نوین بکار گرفته شد) می توانست شکل گیرد؟ تاریخا طبقه بدون شکاف میان زن و مرد شکل نمی گرفت به این معنا ستم بر زنان بیان شکاف اجتماعی عمیقی است که می توان آنرا همسنگ استثمار دانست. بدون شک ستم بر زن ریشه های طبقاتی داشته و بر طرف کردن آن نیز منوط به راه حل طبقاتی معین است. ولی نه مطابق فرمولهای ذهنی که ستم بر زن را محدود به زنان زحمتکش می کنند. ریشه های طبقاتی فرودستی زن نسبت به مرد آن است که با ظهور مالکیت خصوصی بر ابزار تولید  زن نیز به جایگاه فرودست نسبت به مرد سقوط کرد و مرد مالک زن شد. مبارزه علیه فرودستی زنان بطور کل در واقع در نهایت مبارزه علیه مالکیت خصوصی است. و بدون محو مالکیت خصوصی نمی توان شرایط فرودستی زنان را کاملا از میان برد. میان ایندو جنبه از مساله رابطه ای دیالکتیکی موجود است.

اغلب نیروهای چپ مساله زنان را اساسا یک مساله بورژوایی، دمکراتیک و رفرمیستی می دانند و فکر می کنند با اضافه کردن چند بند در دفاع از حقوق زنان کارگر، مانند مهد کودک و حق دوران بارداری و غیره به مساله زنان می توانند خصلت سوسیالیستی ببخشند. آنان توجهی نسبت به این مساله ندارند که مبارزات دیگر بخشهای جامعه نه تنها متاثر از تضاد اساسی عصر سرمایه داری – تضاد میان مالکیت خصوصی و تولید اجتماعی – هستند بلکه هر یک بدرجات مختلف نظم حاکم را زیر سئوال می برند و به عنوان بخشی از کلیت جامعه، از این کلیت عاصی و ناراضی اند. از درون مورد خاص ستم بر زن نیز می تواند و باید محکومیت این کلیت به ظهور رسد. قرار دادن مساله زن که در اساس با نظام مالکیت خصوصی گره خورده، به عنوان مساله ای بورژوایی، رفرمیستی و صرفا دمکراتیک نه تنها بیان خوانش غلط از واقعیت مادی است بلکه توجیهی برای بی توجهی جنبش کمونیستی نسبت به این مساله حیاتی است. در جهان امروز نمی توان از انقلاب سوسیالیستی سخن گفت و از مساله زنان سخن نگفت. انگشت نهادن یا ننهادن بر این مساله به معنای این است که بطور واقعی خواهان انقلاب هستیم یا خیر! هر انقلابی که بخواهد کلیه روابط اقتصادی – اجتماعی حاکم را زیر و روکند به ناگزیر با مساله زن روبرو خواهد شد.

این ایده های نادرست صرفا مختص چپ ایران نیست، بلکه انعکاسی از درکهای عمومی است که در جنبش بین المللی کمونیستی نیز رایج بوده است. از این نقطه ضعفها – همراه با نقاط قوت عمده ای که جنبش کمونیستی بین المللی در ارتباط با مساله زنان داشته باید جمعبندی شود. جنبش کمونیستی در دوره ای بسر می برد که نیاز دارد هم درک عمیقتر و همه جانبه تر تئوریکی از مساله زن ارائه دهد و هم از ایده های غلط گسست کند. این کار باید در پرتو جمعبندی علمی انتقادی از پراتیک انقلابات سوسیالیستی در قرن بیستم صورت پذیرد. نیاز به سنتز نوینی از کل تجربه ۱۶۰ ساله مرحله اول انقلابات پرولتری است. جالب توجه است که گرایش سنتی و گرایش بورژوادمکراتیکی که  مورد اشاره قرار دادم هردو قادر به درک ضرورت ارائه سنتز نوین نیستند. عموما گرایش بورژوا دمکراتیک کل دستاوردهای جنبش کمونیستی در زمینه زنان را نفی و منحل می کند (بطور مشخص بر تجارب انقلابی در دو کشور سوسیالیستی چین و شوروی و خدمات تاریخی که این دو انقلاب به امر رهایی زنان کردند، خط بطلان می کشد) و گرایش سنتی به شکل جزم گرایانه ای به این گذشته برخورد می کند. یکی تحت عنوان دفاع از گذشته به ضعفها تکیه می کند و دیگری کمبودها را با رجوع به  ایده آلهای برابری خواهانه متفکران بورژوازی قرن هجده می خواهد برطرف کند. (۱۲) هر دو گرایش هر یک به شکلی خواهان رجوع به گذشته هستند و قادر نیستند طرحی نو در اندازند. آنچه که در هر دو مشترک است عدم دفاع درست از میراث انقلابی و دستاوردهای تاریخی جنبش کمونیستی در زمینه زنان است.

اینکه ما بعد از صد و پنجاه سال از زمانی که مارکس بر جمله فوریه تاکید کرد که “میزان آزادی و پیشرفت یک جامعه با میزان آزادی و پیشرفت زنان آن جامعه مشخص می شود” شاهد تقلیل این شعار به ” برابری حقوق زن و مرد معیار آزادی هر جامعه است” هستیم؛‌عقب گردی به آمالهای بورژوایی نیست؟!

اینکه بعد از صد سال از زمانی که در جریان انقلاب اکتبر روسیه کشف شد “اگر رهایی زنان بدون کمونیسم قابل تصور نباشد، کمونیسم نیز بدون رهایی زنان قابل تصور نیست” شاهد تکرار این آیه های مذهبی گونه هستیم “که رهایی زنان در گروه رهایی طبقه کارگر است” و هیچ ارتباطی میان رهایی طبقه با رهایی زن دیده نمی شود، آیا عقب گردی به ایده های کهن نیست؟

اینکه ما بعد از چند دهه از زمانی که در جریان انقلاب فرهنگی چین روشن شد که یکی از جلوه های بارز حق بورژوایی در جامعه سوسیالیستی نابرابری میان زن و مرد است، و دامن زدن به مبارزه علیه این نابرابری خود محرکی برای انقلابی تر کردن جامعه و جهان است. آیا این عقبگرد نیست که امروزه شاهد آنیم که هنوز کسانی هراس دارند امتیازات مردانه را (به عنوان یک حق بورژوایی)  مورد نقد و خطاب قرار دهند؟

ضرورت گسست رادیکال برای جهش های بیشتر

بدون کشیدن خط تمایز روشن با دو گرایشی که نام بردم گرایش کمونیستی قادر به ایفای نقش در ارتباط با مساله زن نیست. کمونیستها باید از گرایشات خفقان آور فوق گسست کنند. مبارزه علیه ستم بر زن بخش مهمی از انقلاب است. بدون مبارزه علیه این ستم انقلابی در کار نیست. اگر جنبش کمونیستی خط خود را در زمینه برخورد به مساله زنان تکامل ندهد نه تنها خود را از پتانسیل انقلابی زنان در جهان امروز محروم می کند بلکه دچار عقبگرد کلی نیز می شود.

برای اینکه مانع از چنین روندی شویم باید چند اقدام نظری – عملی همزمان صورت گیرد.

در درجه اول باید ایده های نوینی که امروزه توسط بخشهایی از جنبش کمونیستی در سطح ایران و جهان متولد شده را در دست گیریم. از نظر تئوریک در زمینه های گوناگون عمق بیشتری بدانها بخشیم و فراگیرشان کنیم.

بر پایه این درک پیشرفته مساله زنان را به مرز تمایزی برای تشخیص  کمونیسم انقلابی و راستین از کمونیسم دروغین بدل کنیم.

تلاش کنیم این کیفیت نوین، مادیت یابد و به نیروی اجتماعی معین در جامعه بدل شود. برای اینکار با تکیه به پتانسیل موجود در زنان ایران، یک جنبش انقلابی توده ای و سازمان یافته زنان بوجود آوریم که از اشکال مختلف تشکل و فرمهای مختلف مبارزه برای پیشبرد امر رهایی زنان سود می جوید. برای ایجاد اتحاد در میان توده ها باید پیشروترین ها بدور یک افق روشن متحد شوند. از این زاویه مهم است که زنان کمونیست به تدوین و تدقیق برنامه جنبش کمونیستی در زمینه زنان بپردازند. افق گسترده کمونیستی را در زمینه رهایی زنان تعریف کنند و مطالبات دمکراتیک زنان را بر بستر آن جای دهند.

موجودیت هسته مستحکم کمونیستی در جنبش زنان وگسترش دائمی صفوف  آن،  شرط ضروری برای پیشروی و شکوفایی جنبش زنان است. اما این هسته مستحکم بدون الاستیسیته بسیار(انعطاف پذیری – کشسانی) قادر به شکل دادن اتحاد با گرایشات انقلابی و متنوع دیگری که در جنبش زنان موجود است نخواهد بود. (۱۳) بدون اتحاد با فمنیستها (بویژه فمنیستهای مبارز و رادیکال) و یادگیری از تجارب و دستاوردهای آنان، نمی توان جبهه انقلابی گسترده ای سازمان داد. قطعا میان زنان کمونیست با زنان فمنیست، مبارزه و جدل دائمی خواهد بود. اما این جدل و مبارزه نه تنها به نفع جنبش زنان بلکه به نفع کل جنبش انقلابی منجمله جنبش کمونیستی است. چرا که جذب نقادانه تئوریهای آنان نظریه کمونیستی را غنی تر می کنند. ایجاد جنبشی قدرتمند برای کسب قدرت سیاسی  و بنیانگذاری دولت انقلابی و قدرتمند کردن توده ها برای ریشه کن کردن ستم و استثمار نقطه عزیمت کمونیستهاست. بسیاری از فمنیستها عموما از چنین نقطه عزیمتی حرکت نمی کنند وعموما به بدیل کمونیستی برای حل مساله زنان باور ندارند. زنان کمونیست به فمینستها غیر کمونیست باید بطور علمی ثابت کنند که چرا تنها بدیل دنیای کنونی که ستم بر زن جزو لاینفک آن است، جامعه کمونیستی است. تاکید و راهنمای ما باید همان جمله مشهوری باشد که آنیسا آرماند در بحبوحه پیشرویهای انقلاب اکتبر فرموله کرد:”اگر رهایی زنان بدون کمونیسم قابل تصور نباشد، کمونیسم نیز بدون رهایی زنان قابل تصور نیست”.

زمانه پر آشوبی در راهست. خانه تکانی بزرگی لازمست. اینکه در تلاطمات آتی، مبارزه زنان برای رهایی خویش،همچون نگینی بدرخشد و آینده را نوید دهد، به کار و تلاش ما زنان کمونیست بستگی دارد.

* – لازم به تذکر است که به دلیل محدودیت وقت، بخش “دو مفهوم تئوریک و چند ایده نادرست” در نشست رنان چپ و کمونیست ارائه نشد.

یادداشتها و منابع

 

۱ در این زمینه رجوع شود به موضع گیری رهبری حزب کمونیست کارگری ایران در نشریه شماره ۲۵ انترناسیونال، و هچنین نقد این مقاله توسط حزب کمونیست ایران ( م ل م) در کتاب “کمونیسم و مساله زنان، جهت گیریهای نوین” – خرداد ۱۳۸۹

۲ –  بحثهای مربوط به ماجرای قتل صبیه توسط آقای چگینی در فصلنامه هشت مارس شماره ۱۱ ، بهمن ۱۳۸۳ منعکس است.

۳ – برای نمونه رجوع کنید به مقاله “بررسی سیر تحول خط مشی اتحادیه‏ی کمونیست‏های ایران درمورد جنبش‏ زنان” – مریم جزایری، نشریه حقیقت ارگان حزب کمونیست ایران (م ل م)، شماره ۵۹، فروردین ۱۳۹۱

۴ – برای نمونه رجوع شود به نشریه پیام فدایی شماره ۱۵۱ ، دی ماه ۱۳۹۰ مقاله “بیاد تختی، سمبل صفا و مردانگی” برای نقد بیشتر دیدگاههای این جریان می توانید به مقاله “معمای ستم جنسیتی و طبقاتی” – امید بهرنگ، حقیقت شماره ۵۳، اسنفد ۱۳۸۹ و همچنین مقاله “درحاشیه پیام اشرف دهقانی” – امید بهرنگ در مجموعه مقالاتی به نام “جنبش کمونیستی و مساله زن، تجربه ها و نقدها” بهار ۱۳۸۹ ، رجوع کنید.

۵ – برای نمونه رجوع شود به مقاله “به کار خانگی باید دستمزد تعلق گیرد” – منیژه گازرانی – اسفند ۱۳۸۷ – مندرج در سایت آزادی بیان

۶ – برای نمونه رجوع شود به مصاحبه با صلاح مازوجی در مورد جنبش زنان – سایت کومه له

۷ – حق بورژوایی به حق برابر اعضای جامعه سوسیالیستی مربوط می گردد که به هر کس به اندازه کارش داده می شود. در حالیکه این حق برابر نسبت به جامعه سرمایه داری پیشرفت بزرگی است چرا که بطور نسبی اما در اساس خود استثمار را نابود می کند اما جنبه ای  از مناسبات کالایی را در خود حفظ می کند زیر که این خود هنوز تبلوری از قانون ارزش کار (یعنی محاسبه ارزش کالا توسط زمان کار اجتماعا لازم برای تولید) است. بعلاوه از آنجا که افراد مختلف  قابلیتها و نیازمندی های مختلف نیز دارند این برابری رسمی پوششی برای نابرابری می شود. بنابراین همانطور که مارکس گفته حق در این مورد هنوز حقی بورژوایی است و نطفه های مناسبات کالایی را در خود دارد.

تا زمانی که مناسبات انسانها بر مبنای صاحبان (بظاهر) برابر کالا هایی تعیین شود که در بازار باید مورد معامله قرار گیرند، تفاوتهای سنی، جنسی، نژادی، ملی می تواند به رابطه ای ستمگرانه و  نابرابر بدل شود. برای بحث عمیقتر در مورد حق بورژوایی رجوع شود به کتاب اقتصاد سیاسی شانگهای – با مقدمه و موخره ای از ریموند لوتا- این کتاب در سایت سربداران قابل دسترس است.

۸ – نقش و جایگاه مطالبه حق رای زنان در دوران انترناسیونال دوم، از پیچیدگی ها و تناقضات زیادی برخوردار بوده که هم در میان نیروهای جنبش کارگری و کمونیستی و هم مدافعان جنبش زنان بازتاب های گوناگون داشته که به بررسی جداگانه ای نیازمند است.

۹ – در جهان امروز تحقق مطالبات دمکراتیک و ضد فئودالی به امر رهبری پرولتاریا بر انقلاب گره خورده است. اگر چه این مطالبات در محتوی و مضمون از ماهیت بورژوایی برخوردارند اما رهبری پرولتری بدانها ویژگی هایی می بخشد که آنها را از انقلابات بورژوادمکراتیک نوع کهن متمایز می کند. این تمایز در اهداف، سیاستها و روشها  منعکس می شود و راه را برای گذر به سوسیالیسم مهیا می سازد.

۱۰ – برای بحث بیشتر در این زمینه رجوع شود به سخنرانی  آذر درخشان در بنیاد پژوهشهای زنان ایرانی تحت عنوان “جنبش زنان: ویژگی نسلها، چالشها و افقها” مندرج در کتاب “زنان سال صفر” و همچنین مقاله شهرزاد مجاب بنام “زنان و آلترناتیوهای امپریالیستی” این مقالات در سایت هشت مارس قابل دسترس اند.

۱۱ – به نقل از تزهای پیشنهادی ( نوسازی جنبش کمونیستی در ارتباط با مساله زنان) ارائه شده توسط حزب کمونیست ایران (م ل م) – مندرج در کتاب “کمونیسم و مساله زنان، جهت گیریهای نوین” – خرداد ۱۳۸۹

۱۲ – برای بحث بیشتر در مورد گرایشهای اصلی موجود در برخورد به بحران جنبش کمونیستی بین المللی رجوع شود به بیانیه “کمونیسم بر سر دوراهی: پژمردگی یا شکوفایی – خطاب به همه کمونیستهای ایران” – نشریه حقیقت ۴۹ تیرماه ۱۳۸۹ و بیانیه “کمونیسم  آغاز یک مرحله نوین، مانیفستی از حزب کمونیست انقلابی آمریکا” سپتامبر ۲۰۰۸  و مقاله  «”سیاست رهایی بخش” آلن بدیو، کمونیسمی در قفس دنیای بورژوایی» به قلم ریموند لوتا – نایی دونیا – ک. جی. آ، از مجله “مرز تمایز” نشریه تئوریک حزب کمونیست انقلابی آمریکا.

۱۳ – “هسته مستحکم با الاستیسیته بسیار”، مدلی است که باب آواکیان رهبر حزب کمونیست انقلابی آمریکا بر متن جمعبندی از تجارب مثبت و منفی ساختمان سوسیالیسم در قرن بیستم در مورد نحوه اداره جامعه سوسیالیستی جلو گذاشته است. در مدلی که باب آواکیان ارائه می دهد، هسته مستحکم به معنای رهبری نهادینه شده ی حزب کمونیست در جامعه سوسیالیستی و بخش گسترده تری از جامعه است که نسبت به ضرورت دیکتاتوری پرولتاریا، اینکه قدرت را بدست طبقات بورژوازی سرنگون شده یا نوظهور نخواهد داد و بروی هدف رفتن به سوی کمونیسم در جهان روشن است. اما در این چارچوب، این هسته  مستحکم باید حداکثر الاستیسیته (کشسانی) را بوجود آورد تا  افراد بتوانند افق های خود را دنبال کنند و در جهت های متفاوت و متنوع خلاقیت بخرج دهند.

Leila-parnian@hotmail.com