روند سوسیالیستی کومەلە، از رٶیا تا واقعیت!

۲ـ از کجا شروع کردیم و به‌ کجا رسیدیم!

یک توضیح ،

این نوشتە روایتی است از نگاە ما بە آنچە روند سوسیالیسی کۆمەڵە درطی چهارسالە اخیر طی کردە است، نگاە انتقادآمیز و اعلام گسست از رویکرد و راهکارهای بالعجبی، کە بە باور ما روی بە زوال و تحلیل دارند و روند را از گام‌برداشتن در مسیری کە معنی و هویت وجودیش را شکل میداد، باز داشتەاند. درضمن بە لحاظ سازمانی هم توانستەاند آنرا با شرایط بسیار ناپایدار، با کمترین انسجام درونی روبرو بسازند. چیزی کە نتایج نامطلوب تا کنونی آن جایی برای انکار باقی نگذاشتە است.

ما این نوشتە را حدود یکسال پیش (٢٧ـ١١ـ٢٠١١) در آستانە کنفرانس دوم خطاب بە رفقای هیئت هماهنگی کە خود نیز جزﺀ آن بودیم، همچنین سایر رفقا و شرکت‌کنندگان در کنفرانس مذکور ارسال داشتیم. در حقیقت این خود بانگ اعتراضی بود بە بی‌اعتنایی مطلق بە کنفرانس اول و مصوبات آن، لاقیدی آشکار بە کنفرانس پیش‌روی و بە بن‌بست کشاندن هر تلاش جمعی برای برون رفت از این استیصال نابجای کە بە روند تحمیل شدە است. اعتراض بە فرصت‌سوزیها، بە پراکندەسازی نیروها و باز تولید هرآنچە کە خود از دل اعتراض بدان بیرون آمدە بودیم و…

از آنجایی کە این نامە گوشەهایی از موانع، از اختلافات و مشکلات درونی، از وضعیتی کە روند با آن روبرو است ـ یا لااقل روایتی از آن ـ را نشان میدهد، انتشار آنرا اکنون مفید می‌بینیم و بە گمان ما میتواند بە دریافت و شناخت بهتر این تجربۀ تا کنونی کمک نماید. البتە چندی پیش شمەای از آنچە کە بر این نامە رفت و علل سکوت یکسالۀ خود را در بخش اول این مجموعە نوشتە «بە دنبال هیچ از این کنفرانس بە آن کنفرانس» شرح دادەایم و لازم بە تکرار نمیبینیم. در ضمن محتوی این نامە خود بطور کافی گویای آن مطلبی است کە میخواستەایم با جمع بیشتری و افکار عمومی درمیان بگذاریم.

برای تاکید مجدد یادآور می‌شویم کە ما میخواهیم از طریق ارائە یک تصویر واقعی از آنچە گذشت، از طریق بە چالش کشیدن روشها و ذهنیتهایی کە نقش بازدارندگی داشتند، از طریق طرح گزینەهایی کە می‌توانستند و می‌توانند حاصل عمل جمعی روند را پربار و امیدبخش میکردند و میکنند، از طریق بازکردن میدان گفتگویی شفاف و علنی از جوانب مختلف در راە تقویت و بسط این باورها، همچنین طرح شفاف چە نباید کردنها بمنظور گشودن باب چەباید کردنهای پیش روی و در راستای کاری کە از همان ابتدا آغاز کردە بودیم، کوشش کنیم.

ما عمیقا اعتقاد داریم کە آنچە گذشتە است باید پایان یک دوران و اعلام ناکارآمدی یک سیاست و یک رویکرد باشد کە همە از نتایج نامطلوب و خسارتبار آن آگاهیم و هیچ راهی جز تغییر ریل و فاصلە گرفتن از این راهها و روشهای محتوم بە شکست و گسست از خودبینی و ذهنیت قیم‌مآبانە و سرانجام بازگشت بە خرد جمعی و گردن‌گذاشتن بە سازوکارهای تعریف شدە سازمانی، شفافیت در کنش سیاسی و در یک کلام انتخاب رویکرد دیگری کە عملا بتواند مشارکت عمومی را محقق کند، باقی نماندە است.

*****

به‌ رفقای گرامی هئیت هماهنگی روند سوسیالیستی کومه‌له‌،

با سلامی گرم،

ما، فرهاد رسولی و ناصر امین‌نژاد میخواهیم بدینوسیله‌ قصد خود مبنی بر کناره‌گیری از روند سوسیالیستی کومه‌له‌ را به‌ آگاهی شما و حاضرین در کنفرانس دوم روند برسانیم. قطعا میل ما براین بود که‌ بتوانیم راهی را، اهدافی را که‌ باهم برگزیده‌ بودیم باهم و در کنار هم طی بکنیم و به‌ پیش ببریم. اما متاسفانه‌ این دیگر میسر نمی‌شود. زیرا نه‌ اعتقاد و اعتمادی به‌ ادامه‌ راه رفته‌ تا کنونی داریم، و نه‌ چشم‌اندازی برای بازگشت از این راه‌، تغییر و تصحیح آن بسوی بهبودی می‌بینیم. این نه‌ از سر بدببینی که‌ حاصل و برآمده‌ از تجربه‌ قریب چهار سال گذشته‌ است. ما یقین داریم که‌  تعداد اندکی از رفقا خواستار ادامه‌ وضع موجود ـ البته‌ با تعداد کمتری هستند، ابزارها و امکانات آنچنانی هم در دست دارند که‌ بتوانند همچنان این غایت خود را عملی کنند. این هرچه‌ باشد و هرچه‌ از آن بیرون بیاید قطعا آنی نخواهد بود که‌ ما از همان ابتدا به‌ دورش حلقه‌ زدیم و برای به‌ پیش بردنش آستینها را بالا زدیم. ما فکر میکنیم حالا که‌ ورق برگشته‌ است و به‌ جاده‌ای درافتاده‌ایم که‌ اصلا تصورش را نمی‌کردیم، چهارچوبه‌ای را روی دست خود گذاشته‌ایم که‌ در مغایرت با هرآنچه‌ قرار دارد که‌ در مخیله‌ خود پرورانده‌ بودیم و برایش تبلیغ میکردیم. به‌ روشهایی گردن گذاشته‌ایم، که‌ آنرا نمی‌خواستیم، دیگر چه‌ جایی برای اصرار در ماندن و ادامه‌دادن این راه‌ به‌ عبث باقی می‌ماند؟ اجازه‌ بدهید اندکی روی این موضوع تاملی داشته‌ باشیم.

از کجا شروع کردیم و به‌ کجا رسیدیم!

رفقا بیش از سه‌ سال از آن روزهایی می‌گذرد که‌ همگی با هم حرکت منتقدانه‌ دگرگون‌خواهانه‌ای را به‌ منظور پشت‌سر گذاشتن ذهنی‌گری سیاسی و مکانیزمهای ناسالم خلق‌شده‌ تشکیلاتی آغاز کردیم. آغاز خوبی که‌ همراهی و همدلی بسیاری با این حرکت ـ که‌ خو‌د را از جنس دیگری تعریف میکرد ـ برانگیخت و به‌ دنبال آورد. ما اهداف و وظایف روشنی را پیش پای خود نهادیم. خواهان درپیش‌گرفتن سیاست و متمرکزشدن بر اولویتهایی بودیم که‌ پای در زمین واقعی داشته‌ باشد، و از آن برخیزد. فضای سالم سیاسی ـ تشکیلاتی را می‌طلبیدیم که‌ به‌ دور از سایه‌ سنگین و پرنخوت “فردیت” راه‌ را برای درافکندن این طرح نو بگشاید. با سینه‌ گشاده‌ و فارغ از میراث‌بری و زیادت‌خواهی می‌طلبیدیم و می‌کوشیدیم که‌ نقطه‌ پایانی بر ازهم بیگانگی، تفرقه‌ و خصم نابجایی که‌ موریانه‌‌وار به‌ جان و روان دوستان و رفقای دور و نزدیک افتاده‌ بود، گذاشته‌ شود. ما راه‌ معقول و متمدنانه‌ تعامل فکری، گفتگوی سیاسی را در عین شفافیت عملی یافته‌ بودیم و در حد توان خود، چه‌بسا همراه‌ با مشکلات بعضا طبیعی و موانع فراوانی که‌ پیش‌روی قرار داشت آن را شروع کردیم. اما دریغا آنگونه‌ که‌ همگی شاهد هستیم دیری نپایید که‌ این تلاش هنوز راه‌ نیافتاده‌ به‌ توقف و سرانجام پسروی کشانده‌ شد.

واقعیت امر آنست که‌ خشت اول این بنای کج تا کنونی از آنجایی آغاز گشت که‌ بجای اینکه‌ سرراست سراغ وظایف عاجل پیش‌روی برویم و سازماندهی آنچه‌ را که‌ نقدا در دسترس است آغاز کنیم و در کنار آن منزلگاههای دیگر را دنبال کنیم  و پی بریزیم، روان شدیم به‌ دنبال طرحهای غیر واقعی و غیر عملی، آغشته‌ به‌ توهمات نوستالژیکی ساده‌ شده‌ بازگشت به‌ کومه‌له‌ بزرگ. در این میانه‌ و در ظاهر امرهمه‌ چیز سپرده‌ شد به‌ نتایج “دیالوگ” و رایزنی بزرگ با مجموعه‌ احاد کومه‌له‌ای های بیرون و درون تشکیلاتها. از همان ابتدا معلوم بود که‌ این خیز بزرگ ذهنی‌گرایانه‌، فرود سریع‌الوقوع به‌ دنبال خواهد داشت، چیزی که‌ امروز عینیت آن بر کسی پوشیده‌ نیست. همه‌ دیدیم که‌ این رایزنی بزرگ غیرجدی و این “دیالوگ” وارونه‌ شده‌ و بی‌نقشه‌، ناکاری روند را به‌ دنبال خود آورد. بطوری که‌ می‌بینیم امروز بعد از سه‌ سال هنوز نه‌ دیالوگ یکطرفه‌ موردنظر آغاز شد و نه‌ آن رایزنی بزرگ به‌ غلطک افتاد. رقت انگیز آنکه‌ آن جمع کوچک، اما آماده‌ به‌ کار خود را هم پراکنده‌ و متفرق ساختیم. علاوه‌ بر آن روز از پی روز به‌ از هم بیگانگی بیشتر و کلنجار رفتنهای بی‌حاصل با همدیگر گرفتار آمدیم. این پروژه‌ “اغفال و خودسرگردانی” که‌ خود از درون پیش پای خود قرار دادیم، محافظه‌کاری و انفعال در برابر کنشهای اجتماعی، مغالطه‌ کاری و پاسیفیسم در موضعگیری و سرانجام دنباله‌روی و حاشیه‌گزینی در تحولات اجتماعی را در پی داشت و به‌ همراه‌ آورد.

ما قرار بود در عرصه‌ فعل و انفعالات جاری جامعه‌ فعال باشیم و آنرا بستر واقعی برای ابراز وجود سیاسی، به‌ محک خوردن درستی و نادرستی تفاوتهای دیدگاهی و پراکتیک اجتماعی و مسئولیت‌پذیری در قبال آن میدانستیم. ما قرار بود یک الگوی تشکیلاتی بدست دهیم، متفاوت با آنچه‌ که‌ خود تجربه‌ تلخی از آن داشتیم و ناکارآمدی آن را با پوست و گوشت خود لمس کرده‌ بودیم. ما میخواستیم خرد جمعی معنی داشته‌ باشد و ابزارهای سازمانی در دست فرد منحصر و متمرکز نباشد. ما میخواستیم به‌ دور از روابط و سایه‌ سنگین فرد موازین و ضوابط شفافی داشته‌ باشیم که‌ ناظر بر حیطۀ وظایف و اختیارات همۀ‌ ما باشد و راه‌ را بر خودسری و “خودمختاری” تشکیلاتی ببندد. اینها رویکردها و خواستهای دور از دسترس نبودند. ما میتوانستیم به‌فراخور حال خود آنها را حداقل قدم به‌ قدم برداریم و به‌ پیش ببریم. می‌بینیم که‌  اینگونه‌ نشد، خواسته‌ یا ناخواسته‌ به‌ بیراهه‌ای افتاده‌ایم که‌ نه‌ تنها ما بلکه‌ تاکنون هیچ جمع و “سازمان” اینگونه‌ای نتوانسته‌ است خود را از عوارض بلافصل و خردکننده‌ آن برهاند. این همان ورطه‌ای است که‌ روند در آن دست و پا می‌زند و قطعا نخواهد توانست از آن قِسِر دربرود.

در این مسیر ما از همان روزهایی که‌ از تنگناهای مادی و تنگدستیهای ناشی از آن در آمدیم و توقع میرفت که‌ بنای جدیدی را بیآغازیم، به‌ جاده‌ پردست‌انداز اصطکاکات درونی درافتادیم. اختلافات آشکار و پنهان، پینه‌بسته‌ و بی‌انتها، همچنین ذهنیتهای توطئه‌ بین نضج گرفته‌ از درون هسته‌ اولیه‌ “فراکسیون” سایه‌ سنگین و عوارض نازدودنی خود را مستولی و همه‌ را در خود غوطه‌ور ساخت. تا جایی که‌ هر روز قدمها را برای به‌ پیش‌رفتن سنگینتر و ادامه‌ راه‌ را دشوارتر و تا امروز که‌ به‌ مرز فرسودگی و فلجی کامل به‌ پیش برده‌ است. طرفه‌ آنکه‌ این کش و قوس بی‌انتها همچنان سفت و سخت ادامه‌ دارد.

رفقا راه‌ طی شده‌ و آنچه‌ تا کنون از آن حاصل شده‌ است به‌ وضوح نشان میدهد که‌ واقعا توانستن تنها از خواستن برنمی‌آید. حرکتهای خواهان دگرگونی به‌ درجه‌ اول علاوه‌ بر خواستن، ذهنیتهای دگرگون شده‌، هم در حیطه‌ اندیشه‌ و فکر و هم در رفتار و منش را میخواهد. مضافا اینکه‌ افق روشن، برنامه‌ و منزلگاههای واقعی و عینی برای پیشروی بیشتر را می‌طلبد. این درست آن چیزی است که‌ متاسفانه‌ از همان ابتدای کار دستان ما از آن خالی بود و کمبود آن مثل آوار برسر فراکسیون و روند فرود آمد. از اینها گذشته‌ میراث “رهبریت” گذشته‌، منش و روشهای مضر و اختلاف برانگیز رفتاری آن درمیان روند هم سریعا خود را بازتولید کرد.

متاسفانه‌ ما از همان اوایل تا چشم بازکردیم خود را در میان یک جمع بسیار محدود “رهبری” دیدیم که‌ نه‌ آماده‌ پذیرش چنین مسئولیتی بودند، نه‌ خود را برای چنین کاری مهیا کرده‌ بودند، نه‌ توانش را داشتند و نه‌‌ میدانستند که‌ به‌ کجا و چگونه‌ میخواهند بروند. این در حالی بود و هست که‌ می‌بایستی تمام تصمیمات و موضعگیریها از دالان توافق و رضایت همین رهبران نیز بگذرد که‌ هر کدام فارغ از “پیاده‌ نظام پرگوی” اسب خود را بسویی زین کرده‌اند. این را باید به‌ حساب منبع‌ اصلی و نقطه‌ آغازین تناقضات و مغالطه‌کاریهای ما شمرد، که‌ هنوز هم رتبه‌ اول را دارد. این در واقع امر معنایی جز راکد ماندن تمام امور و گیجانه‌سر دستها را بر دستها سائیدن نمی‌توانست داشته‌ باشد. این همان دایره‌ باطلی است که‌ بیش از سه‌ سال است آنرا دور می‌زنیم. وه‌ که‌‌ چه‌ تقلاهایی در طی این مدت از سوی مای مصلحت‌خواه‌ بی‌زبان و بارکشان معذور بیهوده‌ بخرج ثنای این عزیزان رفت که‌ دست بردارید و فتیله‌ این تنشهای سبک و خنک را پایین بیاورید، اینقدر ما و خود را به‌ همدیگر پاس ندهید، دنبال نخود سیاه‌ سوالات مثلا دیدگاهی نفرستید، بیایید راست حسینی بر‌نامه‌هایتان را، حرفهای ته‌ دلی خودتان را بزنید. نشد که‌ نشد، تا اینکه‌ خود را، ما را و روند را به‌ این فلاکت چه‌کنم چه‌ کنم مبتلا کردند.

آیا امیدی به‌ بازگشت از راه‌ طی شده‌ تاکنونی که‌ بی‌حاصلی و عبث بودن خود را عمـلا نشان داده‌ است وجود دارد؟ آیا اراده‌ای برای تغییر ریل و گشودن دفتر دیگری درکار هست؟ به‌ گمان ما که‌ برگرفته‌ از تجربه‌ این چند ساله‌ است هیچ امیدی به‌ بهبودی نمیتوان داشت، زیرا هیچ قاعده‌ بازی و بستر دموکراتیکی وجود ندارد که‌ بر پایه‌ آن و از طریق به‌ پیش‌بردن بحثها درونی بتوان تغییرات لازم سازمانی و برنامه‌ای را هر زمان به‌ میزان آرایش آراء موجود ایجاد کرد‌. در شرایطی که‌ چنین سازوکاری وجود نداشته‌ باشد، در شرایطی که‌ میتوان هر قرار و قطعنامه‌ و میثاق جمعی را به‌ بهانۀ اینکه‌ “نابجای” هستند زیرپای گذاشت، در شرایطی که‌ رفقای “دست‌اندرکار” دربرابر هر طرح تشکیلاتی و هر بحث و جدلی که‌ روی به‌ آینده‌ روند دارد حکیمانه‌ راه‌ سکوت و قهر را برمی‌گزینند و آخرسر خود آن می‌کنند که‌ خود می‌خواهند، در شرایطی که‌ طرح هرگونه‌ ارزیابی انتقادی ابتدا به‌ ساکن در ترازوی شک و به‌ نرخ توطئه‌ سنجیده‌ میشود، چگونه‌ میتوان به‌ شکوفایی، به‌ تغییر و پیشرفت امید بست و اساسا چگونه‌ میتوان امید داشت که‌ چنین برداشتی از کار و فعالیت سیاسی اجتماعی میتواند حامل نیکبختی و تغییرات پیشرونده‌ برای جامعه‌ باشد!

عدم توفیق همه‌ تلاشهای صبورانه‌ و صادقانه‌ تا کنونی اکثریت هیئت هماهنگی برای برون‌رفت از بن‌بستی که‌ روند در آن گرفتار است، به‌ ناکامی کشاندن کنفرانس قبلی و عدم پذیرش مصوبات آن و کارشکنی در اجرایی کردن آنها به‌ وضوح اسباب این ناامیدی و وجود این فضای نامتعارف، منقبض و بسته‌ را نشان می‌دهد که‌ هیچ میلی به‌ تغییر ندارد و طالب ادامه‌ وضع موجود است. ما فکر میکنیم که‌ اگر امکانا ادامه‌ این راه‌ دستاوردی فردی دربر داشته‌ باشد، بی‌گمان به‌غیر از تفرقه‌ و ریزش بیشتر هیچ مابازاء دیگری نمیتواند برای “روند” و اهداف اولیه‌ای که‌ هویت وجودی آنرا شکل داد، داشته‌ باشد. باز به‌ همین دلیل هیچ چشم‌انداز روشنی برای موفقیت کنفرانسی که‌ اکنون درجریان است نمی‌بینیم.

ممکن است جلسه‌ “چشم در چشم” قبل از کنفرانس توانسته‌ باشد با ماله‌کشی و توافقات مصلحتی مقداری از واقعیات و تنشهای موجود و اسبابهای آنرا در جلو چشم حاضرین غیرهیئتی کنفرانس پنهان کند و مقدمات توافقات موقتی را فراهم کرده‌ باشد، اما شک نیست که‌ این راهکار پینه‌ به‌ وصله‌کردن چند صباحی بیشتر دوام نخواهد آورد و در همان هفته‌های اول بعد از کنفرانس گیم دیگری از این کلنجاررفتنهای رنج‌آور و بیحاصل، با شدت بیشتر ادامه‌ خواهد داشت.

ما فکر میکنیم واقعا این سرنوشت محتومی برای روند نبود، میتوانست اینگونه‌ نباشد، میتوانست بیش از این فرصتها را از دست نداد و از طریق مسولیت‌پذیری مستقم در عملکرد و سیاست روی به‌ جامعه‌، از طریق درست‌کردن شفافیت در سازوکارهای درونی، از طریق ضابطه‌مندکردن وظایف و اختیارات و احیای پاسخگویی در برابر مسئولیتهای محوله‌ و در یک کلام از طریق بدست دادن یک الگوی تشکیلاتی مسولیت‌پذیر با همه‌ مکانیزم، برنامه‌ و فونکسیون‌های آن ـ فارغ از هرنامی که‌ روی آن باشد، در جایگاه‌ بسیار امیدوارکننده‌ای قرار داشت. اما چه‌ میشود کرد، نمیتوان آرزوها را در جای واقعیتها نشاند. واقعیتها را هر چند هم که‌ تلخ باشند باید پذیرفت. ما هم همین کار را کرده‌ایم و چاره‌ای جز این نیست.

رفقای گرامی اینجا ما سعی‌کرده‌ایم نقطه‌نظرات خود را درحدی که‌ اکنون مقدور است با شما درمیان بگذاریم. ما برخلاف توصیه‌ای که‌ می‌شد خواسته‌ایم نه‌ در کنج چراغهای خاموش بلکه‌ در پرتو نظرات مکتوب روشن، آنهم نه‌ ازسر خستگی و بریدن در برابر دشواریها، بلکه‌ بخاطر رنج دشوار ماندن در استیصال نابجای و غیرمحتوم به‌ این کناره‌گیری ناچاری تن داده‌ایم. درضمن نیک میدانیم  که‌ این کنار کشیدن ما را از مسئولیت شرکت در بوجودآوردن چنین وضعیتی که‌ روند را با آن روبرو کرده‌ است برکنار نمی‌کند. ما به‌ سهم خود تقبل مسئولیت میکنیم و آماده‌ پاسخگویی در مقابل آن هستیم. و باز به‌ سهم خود آنچه‌ را که‌ درخور ماست به‌ گردن می‌گیریم.

امیدواریم کسی این موضوع را به‌ کناره‌گیری از رفاقت تلقی نکند. ما برای‌ همه‌ این رفاقتها، جدلها و مصاحبتهایی که‌ با هم داشته‌ایم عمیقا احترام قائلیم، از آنها بسیار چیزهای باارزش آموخته‌ایم و شک نداریم که‌ در آن اهداف بزرگ و بینش رهایی انسان که‌ همه‌ خود را متعلق به‌ آن میدانیم درجوار هم خواهیم بود. ما تماما سعی خواهیم کرد که‌ درجاده‌ ناخواسته‌ای نیافتیم که‌ متاسفانه‌ به‌ صورت بسیار چندش‌آوری باب شده‌ است که‌ “جداشده‌ها” و “مانده‌‌ها” سلاح تکفیر و تحقیر بسوی هم نشانه‌ می‌روند. ما آمادگی داریم هرطور که‌ جمع بپسندد، حتی در این جلسات کنفرانس شنونده‌ نظرات و انتقادات احتمالی، همچنین پاسخگوی هر سوال و یا ابهام احتمالی باشیم و یا اگر درافزوده‌ای لازم باشد با شما عزیزان در میان بگذاریم.

از صمیم قلب آرزوی موفقیت برای کنفرانس، پیشروی برای روند و تندرستی برای همگی داریم.

موفق و پیروز باشید.

ناصر امین‌نژاد ـ فرهاد رسولی(پاوه‌)

Peyam.rewt@gmail.com

     ٢٧ـ١١ـ٢٠١١

روند سوسیالیستی کومەلە، از رٶیا تا واقعیت!

٢ـ از کجا شروع کردیم و به‌ کجا رسیدیم!

یک توضیح ،

این نوشتە روایتی است از نگاە ما بە آنچە روند سوسیالیسی کۆمەڵە درطی چهارسالە اخیر طی کردە است، نگاە انتقادآمیز و اعلام گسست از رویکرد و راهکارهای بالعجبی، کە بە باور ما روی بە زوال و تحلیل دارند و روند را از گام‌برداشتن در مسیری کە معنی و هویت وجودیش را شکل میداد، باز داشتەاند. درضمن بە لحاظ سازمانی هم توانستەاند آنرا با شرایط بسیار ناپایدار، با کمترین انسجام درونی روبرو بسازند. چیزی کە نتایج نامطلوب تا کنونی آن جایی برای انکار باقی نگذاشتە است.

ما این نوشتە را حدود یکسال پیش (٢٧ـ١١ـ٢٠١١) در آستانە کنفرانس دوم خطاب بە رفقای هیئت هماهنگی کە خود نیز جزﺀ آن بودیم، همچنین سایر رفقا و شرکت‌کنندگان در کنفرانس مذکور ارسال داشتیم. در حقیقت این خود بانگ اعتراضی بود بە بی‌اعتنایی مطلق بە کنفرانس اول و مصوبات آن، لاقیدی آشکار بە کنفرانس پیش‌روی و بە بن‌بست کشاندن هر تلاش جمعی برای برون رفت از این استیصال نابجای کە بە روند تحمیل شدە است. اعتراض بە فرصت‌سوزیها، بە پراکندەسازی نیروها و باز تولید هرآنچە کە خود از دل اعتراض بدان بیرون آمدە بودیم و…

از آنجایی کە این نامە گوشەهایی از موانع، از اختلافات و مشکلات درونی، از وضعیتی کە روند با آن روبرو است ـ یا لااقل روایتی از آن ـ را نشان میدهد، انتشار آنرا اکنون مفید می‌بینیم و بە گمان ما میتواند بە دریافت و شناخت بهتر این تجربۀ تا کنونی کمک نماید. البتە چندی پیش شمەای از آنچە کە بر این نامە رفت و علل سکوت یکسالۀ خود را در بخش اول این مجموعە نوشتە «بە دنبال هیچ از این کنفرانس بە آن کنفرانس» شرح دادەایم و لازم بە تکرار نمیبینیم. در ضمن محتوی این نامە خود بطور کافی گویای آن مطلبی است کە میخواستەایم با جمع بیشتری و افکار عمومی درمیان بگذاریم.

برای تاکید مجدد یادآور می‌شویم کە ما میخواهیم از طریق ارائە یک تصویر واقعی از آنچە گذشت، از طریق بە چالش کشیدن روشها و ذهنیتهایی کە نقش بازدارندگی داشتند، از طریق طرح گزینەهایی کە می‌توانستند و می‌توانند حاصل عمل جمعی روند را پربار و امیدبخش میکردند و میکنند، از طریق بازکردن میدان گفتگویی شفاف و علنی از جوانب مختلف در راە تقویت و بسط این باورها، همچنین طرح شفاف چە نباید کردنها بمنظور گشودن باب چەباید کردنهای پیش روی و در راستای کاری کە از همان ابتدا آغاز کردە بودیم، کوشش کنیم.

ما عمیقا اعتقاد داریم کە آنچە گذشتە است باید پایان یک دوران و اعلام ناکارآمدی یک سیاست و یک رویکرد باشد کە همە از نتایج نامطلوب و خسارتبار آن آگاهیم و هیچ راهی جز تغییر ریل و فاصلە گرفتن از این راهها و روشهای محتوم بە شکست و گسست از خودبینی و ذهنیت قیم‌مآبانە و سرانجام بازگشت بە خرد جمعی و گردن‌گذاشتن بە سازوکارهای تعریف شدە سازمانی، شفافیت در کنش سیاسی و در یک کلام انتخاب رویکرد دیگری کە عملا بتواند مشارکت عمومی را محقق کند، باقی نماندە است.

*****

به‌ رفقای گرامی هئیت هماهنگی روند سوسیالیستی کومه‌له‌،

با سلامی گرم،

ما، فرهاد رسولی و ناصر امین‌نژاد میخواهیم بدینوسیله‌ قصد خود مبنی بر کناره‌گیری از روند سوسیالیستی کومه‌له‌ را به‌ آگاهی شما و حاضرین در کنفرانس دوم روند برسانیم. قطعا میل ما براین بود که‌ بتوانیم راهی را، اهدافی را که‌ باهم برگزیده‌ بودیم باهم و در کنار هم طی بکنیم و به‌ پیش ببریم. اما متاسفانه‌ این دیگر میسر نمی‌شود. زیرا نه‌ اعتقاد و اعتمادی به‌ ادامه‌ راه رفته‌ تا کنونی داریم، و نه‌ چشم‌اندازی برای بازگشت از این راه‌، تغییر و تصحیح آن بسوی بهبودی می‌بینیم. این نه‌ از سر بدببینی که‌ حاصل و برآمده‌ از تجربه‌ قریب چهار سال گذشته‌ است. ما یقین داریم که‌  تعداد اندکی از رفقا خواستار ادامه‌ وضع موجود ـ البته‌ با تعداد کمتری هستند، ابزارها و امکانات آنچنانی هم در دست دارند که‌ بتوانند همچنان این غایت خود را عملی کنند. این هرچه‌ باشد و هرچه‌ از آن بیرون بیاید قطعا آنی نخواهد بود که‌ ما از همان ابتدا به‌ دورش حلقه‌ زدیم و برای به‌ پیش بردنش آستینها را بالا زدیم. ما فکر میکنیم حالا که‌ ورق برگشته‌ است و به‌ جاده‌ای درافتاده‌ایم که‌ اصلا تصورش را نمی‌کردیم، چهارچوبه‌ای را روی دست خود گذاشته‌ایم که‌ در مغایرت با هرآنچه‌ قرار دارد که‌ در مخیله‌ خود پرورانده‌ بودیم و برایش تبلیغ میکردیم. به‌ روشهایی گردن گذاشته‌ایم، که‌ آنرا نمی‌خواستیم، دیگر چه‌ جایی برای اصرار در ماندن و ادامه‌دادن این راه‌ به‌ عبث باقی می‌ماند؟ اجازه‌ بدهید اندکی روی این موضوع تاملی داشته‌ باشیم.

از کجا شروع کردیم و به‌ کجا رسیدیم!

رفقا بیش از سه‌ سال از آن روزهایی می‌گذرد که‌ همگی با هم حرکت منتقدانه‌ دگرگون‌خواهانه‌ای را به‌ منظور پشت‌سر گذاشتن ذهنی‌گری سیاسی و مکانیزمهای ناسالم خلق‌شده‌ تشکیلاتی آغاز کردیم. آغاز خوبی که‌ همراهی و همدلی بسیاری با این حرکت ـ که‌ خو‌د را از جنس دیگری تعریف میکرد ـ برانگیخت و به‌ دنبال آورد. ما اهداف و وظایف روشنی را پیش پای خود نهادیم. خواهان درپیش‌گرفتن سیاست و متمرکزشدن بر اولویتهایی بودیم که‌ پای در زمین واقعی داشته‌ باشد، و از آن برخیزد. فضای سالم سیاسی ـ تشکیلاتی را می‌طلبیدیم که‌ به‌ دور از سایه‌ سنگین و پرنخوت “فردیت” راه‌ را برای درافکندن این طرح نو بگشاید. با سینه‌ گشاده‌ و فارغ از میراث‌بری و زیادت‌خواهی می‌طلبیدیم و می‌کوشیدیم که‌ نقطه‌ پایانی بر ازهم بیگانگی، تفرقه‌ و خصم نابجایی که‌ موریانه‌‌وار به‌ جان و روان دوستان و رفقای دور و نزدیک افتاده‌ بود، گذاشته‌ شود. ما راه‌ معقول و متمدنانه‌ تعامل فکری، گفتگوی سیاسی را در عین شفافیت عملی یافته‌ بودیم و در حد توان خود، چه‌بسا همراه‌ با مشکلات بعضا طبیعی و موانع فراوانی که‌ پیش‌روی قرار داشت آن را شروع کردیم. اما دریغا آنگونه‌ که‌ همگی شاهد هستیم دیری نپایید که‌ این تلاش هنوز راه‌ نیافتاده‌ به‌ توقف و سرانجام پسروی کشانده‌ شد.

واقعیت امر آنست که‌ خشت اول این بنای کج تا کنونی از آنجایی آغاز گشت که‌ بجای اینکه‌ سرراست سراغ وظایف عاجل پیش‌روی برویم و سازماندهی آنچه‌ را که‌ نقدا در دسترس است آغاز کنیم و در کنار آن منزلگاههای دیگر را دنبال کنیم  و پی بریزیم، روان شدیم به‌ دنبال طرحهای غیر واقعی و غیر عملی، آغشته‌ به‌ توهمات نوستالژیکی ساده‌ شده‌ بازگشت به‌ کومه‌له‌ بزرگ. در این میانه‌ و در ظاهر امرهمه‌ چیز سپرده‌ شد به‌ نتایج “دیالوگ” و رایزنی بزرگ با مجموعه‌ احاد کومه‌له‌ای های بیرون و درون تشکیلاتها. از همان ابتدا معلوم بود که‌ این خیز بزرگ ذهنی‌گرایانه‌، فرود سریع‌الوقوع به‌ دنبال خواهد داشت، چیزی که‌ امروز عینیت آن بر کسی پوشیده‌ نیست. همه‌ دیدیم که‌ این رایزنی بزرگ غیرجدی و این “دیالوگ” وارونه‌ شده‌ و بی‌نقشه‌، ناکاری روند را به‌ دنبال خود آورد. بطوری که‌ می‌بینیم امروز بعد از سه‌ سال هنوز نه‌ دیالوگ یکطرفه‌ موردنظر آغاز شد و نه‌ آن رایزنی بزرگ به‌ غلطک افتاد. رقت انگیز آنکه‌ آن جمع کوچک، اما آماده‌ به‌ کار خود را هم پراکنده‌ و متفرق ساختیم. علاوه‌ بر آن روز از پی روز به‌ از هم بیگانگی بیشتر و کلنجار رفتنهای بی‌حاصل با همدیگر گرفتار آمدیم. این پروژه‌ “اغفال و خودسرگردانی” که‌ خود از درون پیش پای خود قرار دادیم، محافظه‌کاری و انفعال در برابر کنشهای اجتماعی، مغالطه‌ کاری و پاسیفیسم در موضعگیری و سرانجام دنباله‌روی و حاشیه‌گزینی در تحولات اجتماعی را در پی داشت و به‌ همراه‌ آورد.

ما قرار بود در عرصه‌ فعل و انفعالات جاری جامعه‌ فعال باشیم و آنرا بستر واقعی برای ابراز وجود سیاسی، به‌ محک خوردن درستی و نادرستی تفاوتهای دیدگاهی و پراکتیک اجتماعی و مسئولیت‌پذیری در قبال آن میدانستیم. ما قرار بود یک الگوی تشکیلاتی بدست دهیم، متفاوت با آنچه‌ که‌ خود تجربه‌ تلخی از آن داشتیم و ناکارآمدی آن را با پوست و گوشت خود لمس کرده‌ بودیم. ما میخواستیم خرد جمعی معنی داشته‌ باشد و ابزارهای سازمانی در دست فرد منحصر و متمرکز نباشد. ما میخواستیم به‌ دور از روابط و سایه‌ سنگین فرد موازین و ضوابط شفافی داشته‌ باشیم که‌ ناظر بر حیطۀ وظایف و اختیارات همۀ‌ ما باشد و راه‌ را بر خودسری و “خودمختاری” تشکیلاتی ببندد. اینها رویکردها و خواستهای دور از دسترس نبودند. ما میتوانستیم به‌فراخور حال خود آنها را حداقل قدم به‌ قدم برداریم و به‌ پیش ببریم. می‌بینیم که‌  اینگونه‌ نشد، خواسته‌ یا ناخواسته‌ به‌ بیراهه‌ای افتاده‌ایم که‌ نه‌ تنها ما بلکه‌ تاکنون هیچ جمع و “سازمان” اینگونه‌ای نتوانسته‌ است خود را از عوارض بلافصل و خردکننده‌ آن برهاند. این همان ورطه‌ای است که‌ روند در آن دست و پا می‌زند و قطعا نخواهد توانست از آن قِسِر دربرود.

در این مسیر ما از همان روزهایی که‌ از تنگناهای مادی و تنگدستیهای ناشی از آن در آمدیم و توقع میرفت که‌ بنای جدیدی را بیآغازیم، به‌ جاده‌ پردست‌انداز اصطکاکات درونی درافتادیم. اختلافات آشکار و پنهان، پینه‌بسته‌ و بی‌انتها، همچنین ذهنیتهای توطئه‌ بین نضج گرفته‌ از درون هسته‌ اولیه‌ “فراکسیون” سایه‌ سنگین و عوارض نازدودنی خود را مستولی و همه‌ را در خود غوطه‌ور ساخت. تا جایی که‌ هر روز قدمها را برای به‌ پیش‌رفتن سنگینتر و ادامه‌ راه‌ را دشوارتر و تا امروز که‌ به‌ مرز فرسودگی و فلجی کامل به‌ پیش برده‌ است. طرفه‌ آنکه‌ این کش و قوس بی‌انتها همچنان سفت و سخت ادامه‌ دارد.

رفقا راه‌ طی شده‌ و آنچه‌ تا کنون از آن حاصل شده‌ است به‌ وضوح نشان میدهد که‌ واقعا توانستن تنها از خواستن برنمی‌آید. حرکتهای خواهان دگرگونی به‌ درجه‌ اول علاوه‌ بر خواستن، ذهنیتهای دگرگون شده‌، هم در حیطه‌ اندیشه‌ و فکر و هم در رفتار و منش را میخواهد. مضافا اینکه‌ افق روشن، برنامه‌ و منزلگاههای واقعی و عینی برای پیشروی بیشتر را می‌طلبد. این درست آن چیزی است که‌ متاسفانه‌ از همان ابتدای کار دستان ما از آن خالی بود و کمبود آن مثل آوار برسر فراکسیون و روند فرود آمد. از اینها گذشته‌ میراث “رهبریت” گذشته‌، منش و روشهای مضر و اختلاف برانگیز رفتاری آن درمیان روند هم سریعا خود را بازتولید کرد.

متاسفانه‌ ما از همان اوایل تا چشم بازکردیم خود را در میان یک جمع بسیار محدود “رهبری” دیدیم که‌ نه‌ آماده‌ پذیرش چنین مسئولیتی بودند، نه‌ خود را برای چنین کاری مهیا کرده‌ بودند، نه‌ توانش را داشتند و نه‌‌ میدانستند که‌ به‌ کجا و چگونه‌ میخواهند بروند. این در حالی بود و هست که‌ می‌بایستی تمام تصمیمات و موضعگیریها از دالان توافق و رضایت همین رهبران نیز بگذرد که‌ هر کدام فارغ از “پیاده‌ نظام پرگوی” اسب خود را بسویی زین کرده‌اند. این را باید به‌ حساب منبع‌ اصلی و نقطه‌ آغازین تناقضات و مغالطه‌کاریهای ما شمرد، که‌ هنوز هم رتبه‌ اول را دارد. این در واقع امر معنایی جز راکد ماندن تمام امور و گیجانه‌سر دستها را بر دستها سائیدن نمی‌توانست داشته‌ باشد. این همان دایره‌ باطلی است که‌ بیش از سه‌ سال است آنرا دور می‌زنیم. وه‌ که‌‌ چه‌ تقلاهایی در طی این مدت از سوی مای مصلحت‌خواه‌ بی‌زبان و بارکشان معذور بیهوده‌ بخرج ثنای این عزیزان رفت که‌ دست بردارید و فتیله‌ این تنشهای سبک و خنک را پایین بیاورید، اینقدر ما و خود را به‌ همدیگر پاس ندهید، دنبال نخود سیاه‌ سوالات مثلا دیدگاهی نفرستید، بیایید راست حسینی بر‌نامه‌هایتان را، حرفهای ته‌ دلی خودتان را بزنید. نشد که‌ نشد، تا اینکه‌ خود را، ما را و روند را به‌ این فلاکت چه‌کنم چه‌ کنم مبتلا کردند.

آیا امیدی به‌ بازگشت از راه‌ طی شده‌ تاکنونی که‌ بی‌حاصلی و عبث بودن خود را عمـلا نشان داده‌ است وجود دارد؟ آیا اراده‌ای برای تغییر ریل و گشودن دفتر دیگری درکار هست؟ به‌ گمان ما که‌ برگرفته‌ از تجربه‌ این چند ساله‌ است هیچ امیدی به‌ بهبودی نمیتوان داشت، زیرا هیچ قاعده‌ بازی و بستر دموکراتیکی وجود ندارد که‌ بر پایه‌ آن و از طریق به‌ پیش‌بردن بحثها درونی بتوان تغییرات لازم سازمانی و برنامه‌ای را هر زمان به‌ میزان آرایش آراء موجود ایجاد کرد‌. در شرایطی که‌ چنین سازوکاری وجود نداشته‌ باشد، در شرایطی که‌ میتوان هر قرار و قطعنامه‌ و میثاق جمعی را به‌ بهانۀ اینکه‌ “نابجای” هستند زیرپای گذاشت، در شرایطی که‌ رفقای “دست‌اندرکار” دربرابر هر طرح تشکیلاتی و هر بحث و جدلی که‌ روی به‌ آینده‌ روند دارد حکیمانه‌ راه‌ سکوت و قهر را برمی‌گزینند و آخرسر خود آن می‌کنند که‌ خود می‌خواهند، در شرایطی که‌ طرح هرگونه‌ ارزیابی انتقادی ابتدا به‌ ساکن در ترازوی شک و به‌ نرخ توطئه‌ سنجیده‌ میشود، چگونه‌ میتوان به‌ شکوفایی، به‌ تغییر و پیشرفت امید بست و اساسا چگونه‌ میتوان امید داشت که‌ چنین برداشتی از کار و فعالیت سیاسی اجتماعی میتواند حامل نیکبختی و تغییرات پیشرونده‌ برای جامعه‌ باشد!

عدم توفیق همه‌ تلاشهای صبورانه‌ و صادقانه‌ تا کنونی اکثریت هیئت هماهنگی برای برون‌رفت از بن‌بستی که‌ روند در آن گرفتار است، به‌ ناکامی کشاندن کنفرانس قبلی و عدم پذیرش مصوبات آن و کارشکنی در اجرایی کردن آنها به‌ وضوح اسباب این ناامیدی و وجود این فضای نامتعارف، منقبض و بسته‌ را نشان می‌دهد که‌ هیچ میلی به‌ تغییر ندارد و طالب ادامه‌ وضع موجود است. ما فکر میکنیم که‌ اگر امکانا ادامه‌ این راه‌ دستاوردی فردی دربر داشته‌ باشد، بی‌گمان به‌غیر از تفرقه‌ و ریزش بیشتر هیچ مابازاء دیگری نمیتواند برای “روند” و اهداف اولیه‌ای که‌ هویت وجودی آنرا شکل داد، داشته‌ باشد. باز به‌ همین دلیل هیچ چشم‌انداز روشنی برای موفقیت کنفرانسی که‌ اکنون درجریان است نمی‌بینیم.

ممکن است جلسه‌ “چشم در چشم” قبل از کنفرانس توانسته‌ باشد با ماله‌کشی و توافقات مصلحتی مقداری از واقعیات و تنشهای موجود و اسبابهای آنرا در جلو چشم حاضرین غیرهیئتی کنفرانس پنهان کند و مقدمات توافقات موقتی را فراهم کرده‌ باشد، اما شک نیست که‌ این راهکار پینه‌ به‌ وصله‌کردن چند صباحی بیشتر دوام نخواهد آورد و در همان هفته‌های اول بعد از کنفرانس گیم دیگری از این کلنجاررفتنهای رنج‌آور و بیحاصل، با شدت بیشتر ادامه‌ خواهد داشت.

ما فکر میکنیم واقعا این سرنوشت محتومی برای روند نبود، میتوانست اینگونه‌ نباشد، میتوانست بیش از این فرصتها را از دست نداد و از طریق مسولیت‌پذیری مستقم در عملکرد و سیاست روی به‌ جامعه‌، از طریق درست‌کردن شفافیت در سازوکارهای درونی، از طریق ضابطه‌مندکردن وظایف و اختیارات و احیای پاسخگویی در برابر مسئولیتهای محوله‌ و در یک کلام از طریق بدست دادن یک الگوی تشکیلاتی مسولیت‌پذیر با همه‌ مکانیزم، برنامه‌ و فونکسیون‌های آن ـ فارغ از هرنامی که‌ روی آن باشد، در جایگاه‌ بسیار امیدوارکننده‌ای قرار داشت. اما چه‌ میشود کرد، نمیتوان آرزوها را در جای واقعیتها نشاند. واقعیتها را هر چند هم که‌ تلخ باشند باید پذیرفت. ما هم همین کار را کرده‌ایم و چاره‌ای جز این نیست.

رفقای گرامی اینجا ما سعی‌کرده‌ایم نقطه‌نظرات خود را درحدی که‌ اکنون مقدور است با شما درمیان بگذاریم. ما برخلاف توصیه‌ای که‌ می‌شد خواسته‌ایم نه‌ در کنج چراغهای خاموش بلکه‌ در پرتو نظرات مکتوب روشن، آنهم نه‌ ازسر خستگی و بریدن در برابر دشواریها، بلکه‌ بخاطر رنج دشوار ماندن در استیصال نابجای و غیرمحتوم به‌ این کناره‌گیری ناچاری تن داده‌ایم. درضمن نیک میدانیم  که‌ این کنار کشیدن ما را از مسئولیت شرکت در بوجودآوردن چنین وضعیتی که‌ روند را با آن روبرو کرده‌ است برکنار نمی‌کند. ما به‌ سهم خود تقبل مسئولیت میکنیم و آماده‌ پاسخگویی در مقابل آن هستیم. و باز به‌ سهم خود آنچه‌ را که‌ درخور ماست به‌ گردن می‌گیریم.

امیدواریم کسی این موضوع را به‌ کناره‌گیری از رفاقت تلقی نکند. ما برای‌ همه‌ این رفاقتها، جدلها و مصاحبتهایی که‌ با هم داشته‌ایم عمیقا احترام قائلیم، از آنها بسیار چیزهای باارزش آموخته‌ایم و شک نداریم که‌ در آن اهداف بزرگ و بینش رهایی انسان که‌ همه‌ خود را متعلق به‌ آن میدانیم درجوار هم خواهیم بود. ما تماما سعی خواهیم کرد که‌ درجاده‌ ناخواسته‌ای نیافتیم که‌ متاسفانه‌ به‌ صورت بسیار چندش‌آوری باب شده‌ است که‌ “جداشده‌ها” و “مانده‌‌ها” سلاح تکفیر و تحقیر بسوی هم نشانه‌ می‌روند. ما آمادگی داریم هرطور که‌ جمع بپسندد، حتی در این جلسات کنفرانس شنونده‌ نظرات و انتقادات احتمالی، همچنین پاسخگوی هر سوال و یا ابهام احتمالی باشیم و یا اگر درافزوده‌ای لازم باشد با شما عزیزان در میان بگذاریم.

از صمیم قلب آرزوی موفقیت برای کنفرانس، پیشروی برای روند و تندرستی برای همگی داریم.

موفق و پیروز باشید.

ناصر امین‌نژاد ـ فرهاد رسولی(پاوه‌)

Peyam.rewt@gmail.com

     ٢٧ـ١١ـ٢٠١١