حزب جدید علی جوادی، فاتح شیخ و رحمان حسین زاده، اسمی بی مسما! (قسمت دوم)

احزاب تشکیل می شوند، منحل می گردند، تغییر ریل می دهند، بازنگری می کنند، از گذشته خود پشیمان می شوند و می خواهند کار دیگری بکنند؛ از هم دلخور می شود و از هم جدا می شوند و دوباره اتحاد می کنند. این ها دادهای عرصه سیاست دنیای معاصر هستند و حق طبیعی هر حزب، جمع و اشخاصی است که هر وقت تشخیص بدهد دست به انجام این اقدامات بزند. اما این اقدامات در تاریخ ثبت خواهند شد و احزاب را بر این اساس قضاوت خواهند کرد. پس از تحقق نمی توان هر وقت که خواستند به آن شکلی که آنان دوست دارند در بیایند. از سوی دیگر حق طبیعی ما و جامعه هم هست که افق پشت این اتفاقات را آن طوری که هستند و نه آنطوری که آنها از خود تعریف می کنند را برای جامعه معنی کنیم. این اقدامات چقدر به کارگر مربوط و یا نامربط هستند، این تصمیمات در پاسخ به کدام نیازها گرفته می شوند را توضیح بدهیم و مشخص کنیم.

من در قسمت اول این نوشته ها همراهی با جنبش سبز، دردی از حمید تقوایی درمان نکرد…” تا حدودی به گوشه های از مسائل مذکر پرداختم. البته مخاطب آن نوشته بیشتر حزب کمونیست کارگری ایران (حککا) بود. ولی در این مقاله به حزب جدیدالتاسیس علی جوادی، فاتح شیخ و رحمان حسین زاده می پردازم. اگر چه این مساله تاحدودی کسل کننده و حتی از نظری غیر لازم به نظر میرسد، اما نفس کسل کنندۀ آن، دلائل کافی برای پاسخ ندادن به تبلیغات پشت این موضوعات و بی محل کردن آنها نیست. هنوز گرد و خاک تبلیغات سطحی بر سر (حکمتیست واقعی ما یا ایشان هستیم) موانع اصلی شفاف سازی ماهیت اختلافات بر سر چیست و چرا به اینجا رسیدیم هست. تا گرد و خاک این تبلیغات نخوابیده، ما ناچار هستیم به این عرصه نیز بپردازیم. معهذا بخشی از شفاف سازی سیاست متمایز جریانات از کانال همچنین صورت مساله ای توضیح داده خواهد شد.

اصولاً اختلافات بر سر اسم حزب را باید تا چه سطحی کش داد؟ مناقشه بر سر اسم یعنی کی محق است از نام حزب استفاده نماید، حکمتیست واقعی ما یا ایشان هستیم در مبارزه نظری تا چه سطحی اولویت  دارد؟ آیا نباید بجای این کار که می تواند سایه روی روشن شدن بیشتر تفاوتهای سیاسی بیاندازد و مساله اصلی را حاشیه و مسائل فرعی را به مرکز براند، کار دیگری کرد؟ کدام مهمتر است؟ تمایزات طبقاتی،متدلوژیکی و… دو حزب با یک اسم را روشن تر کردن و یا به اسم چسبیدن و کاری به محتوا نداشتن؟  قطعاً باید مواظب بود که به سمتی حرکت نکرد که این مبارزه سایه بر شفاف سازی ماهیت اختلافات سیاسی، مضمونی و جوهری ما با هم بیاندازد و مردم کمتر متوجه بعد طبقاتی، متدلوژیکی و سیاسی پشت این جدایی ها شوند. ولی از طرف دیگر، اگر بخواهیم در بعد نظری، سیاسی و طبقاتی به نقد این موجود جدید بپردازیم، باید همان خطوط عمده نقد ما به سیستم حککا، حزب سابق اتحاد و کل کمپ کمونیسم بورژوایی را دوباره نوشت. حرف آنان تکرار موضع قبلی ٨ سال پیش نامبردگان و موضع ما هم همان موضع قبلی خواهد بود. تنها چیزی که در این وسط تغییر کرده، این است که این حمله، بی احترامی و خصومت با حزب حکمتیست، اینک به اسم حزب حکمتیست صورت می گیرد! در نتیجه باید این جنبه مساله را قدری بیشتر توضیح داد و با فاکت نشان داد که آیا حزب جدید اساساً ربطی به حکمتیست به معنی کامل و جامع آن دارد؟

بالاخره برای تعدادی هنوز این سئوال مطرح است که آیا ما دو حزب حکمتیست داریم؟  پاسخ به این سئوال از نظری خیر و به لحاظی آری است. آری است چون با همت تبلیغات خصمانه مخالفین، کم عمقی و بی درایتی تعدادی از اعضای منتقد حزب، بی دقتی، بی تفاوتی و درست عمل نکردن بدنه اصلی کادرهای ما در برخورد به مناقشه دو سال اخیر و کمبود کاربست مارکسیسم، این ها باعث شدند که بالاخره هیئت دائم بتوانند تعدادی از کادرها، اعضا و هواداران حزب حکمتیست را با خود همراه کند و در ماه مارس ٢٠١٢ حزب جدیدی را تاسیس نمایند و عملاً حزب حمکتیست منشعب شد!

از طرف دیگر پاسخ منفی است، زیرا در ادامه توضیح خواهم داد که آنچه پایه های اصلی حزب حمکتیست را چه به لحاظ نظری، سیاسی، مشخصات هویت متمایز و شالوده کادری را تشکیل داده، سر جای خود هستند. اما این بدیهیات مثل اغلب مسائل در عالم سیاست بی ابهام و بی غرض مورد توافق طرفین و جریاناتی که هیئت دائم را وسیله دست خود برای حمله به حزب حکمتیست کرده اند نیست.  تا چه زمانی طرفین درگیر این بدیهیات را قبول خواهند کرد، به عوامل زیادی بستگی دارد، که نمی توان آن را پیش بینی کرد. اما تا آن زمان، ما غیر از توهم زدایی، نقد کردن، شفاف سازی و توضیح مواضع خود در این مورد خاص هم، چاره ای نداریم. من راهی بنظرم نمی رسد که بتوان از این مناقشه هر چقدردرد آور باشد، پرهیز کرد و با سکوت اصول را جا انداخت. لذا تا پایان این گرد و خاک برپا کردن های حزب جدید و محامی آنها، باید از حزب حمکتیست دفاع کرد، نوشت، روشنگری و نقد کرد. علیرغم اینکه طرفین هر کدام بزعم خود تردیدی برای جامعه باقی نگذاشته اند که حزب حمکتیست اصیل ایشان و نه آن یکی دیگر است، فعلاً هر دو از اسم و رسم حزب حکمتیست استفاده میکنند. هدف این مقاله کمک به دوستان متوهم و مشوش، نقد مخالفین سیاسی و رد ادعای مالکیت منتقدین بر حزب حمکتیست است.

حزب حکمتیست واقعی ما، منتقدین جدا شده و یا هیچ کدام، داور کیست؟

یک گروه و یا یک شخص مدعی، نمی تواند همزمان هم شاکی و هم داور باشد. بنظر من احزاب، محافل و اشخاصی که بخود می گویند حکمتیست و هر کدام آن دیگری را حکمتیست و کمونیست نمی داند، به داوری برای قضاوت درست مساله احتیاج دارند. تا صرفنظر از قضاوت طرفین در باره خود، درستی و یا نادرستی مدعا را تائید نماید. متوجه هستم داوری در این موارد کار آسانی نیست، چون اینها داوری کسی را که از قبل حکم تائید وی را نداده باشد را قبول ندارند.  باید در این مورد تا حدودی به آنان هم حق داد که داوری بی طرف و بی غرض در دنیای سیاست خیلی نایاب است. ولی نمی توان مشکل را لاینحل گذاشت. باید بالاخره راه چاره ای جهت اثبات درستی یا نادرستی ادعای طرفین بلحاظ تاریخی، مضمونی و اجتماعاً جست. این داور می تواند پراتیک آنان باشد، می تواند معیار جامعه باشد، می توان اسناد و… برخورد به پدیده های مهم تاریخی باشد، می تواند دوری و نزدیکی جریانات مخالف پیش از شروع اختلافات و عکس العمل دوستان و دشمنان به طرفین باشد. نحوه رفتار مخالفین که کجا ایستاده اند، تا حدودی نشان می دهند که هر کدام کجا قرار گرفته ایم.

احزاب و اشخاصی که طی٨ سال حزب حمکتیست و سیاست های آن را محفل کورش نامیدند، چگونه حزب جدید را حزب حمکتیست می نامند؟ مگر این حزب تازه، در امتداد آن حزب ٨ ساله است؟ خیر. حزب جدیدی در ماه مارس تائسیس شد که در امتداد حزب حمکتیست نیست و همه می دانند عکس آن است. در ضدیت با آن تشکیل شد و همه کسانی که آن را جدی می گیرند و ریاکارانه این مدت آن را حزب حمکتیست خطاب کردند، تنها جهت مقابله با آن حزب حکمتیست واقعی هشت ساله است.  به امید حذف ما از صحنه به آنان پر و بال می دهند! حزب حکمتیست گذشته ای دارد و با مشخصات، سیاست های متمایز، دوستان و دشمنانی تداعی می شود. امروز آنها کجا ایستاده اند؟ این ها تا حدودی کار داوری و قضاوت ما را سهل خوهند کرد.

زمانی هیئت دائم خط و جهت کنونی را شروع کرد و در شکل جنینی آن را در حزب می پروراند، اگر ما می گفتیم انتهای این خط، اتحاد با حزب اتحاد و میرود که مورد توافق حککا باشد، جمع دور و بر هیئت دائم، فکر می کردند که این بهانه یا تبلیغات سیاسی ما علیه آنها و نادرست است. کمتر از یک سال طول نکشید پیشبینی تحلیلی ما متحقق شد. حزب کنونی علی جوادی، رحمان حسین زاد و فاتح شیخ، موجودی در اساس متفاوت و جدیدی است. همه چیز این حزب تازه است. دوستان تازه، سیاست و جهتگیری تازه و همه از آن انتظار تازه دارند.

تعدادی در حزب حکمتیست و در جریان جدایی ما از حککا نقش جدی در دفاع از مواضع متمایز حزب حکمتیست نداشتند.  با فاصله زمانی نسبتاً زیاد (تا کنگره ۴) عضو حزب نشدند. قلم و زبانشان علیه ناسونالیسم، کمونیسم بورژوایی و مخالفین حزب تا یک سال پیش بسته بود. حتی اگر در دفاع از حزب چیزی می نوشتند، اغلب هم به نعل و هم به میخ زدن بود. آنان امروز خود را دارای حزب و صاحب حزب جدید الخلقه حکمتیست می دانند و اکنون حزب خود را یافته اند. در طی یک سال اخیر که پروسه تولد حزب جدید شروع شد، تعدادی از این جمع به اندازه کل ٨ سال حیات حزب ما، “فعالیت” (البته همۀ آن ضدیت با کودتاچی یان) کرده و خود را سر قفلی دار حزب می دانند. این هم تازه است.  انسان امروز معنی بی حرفی و بی عملی آنان در این همه سال ها و “فعال” شدن امروزشان را که ریشه در کدام سنت سیاسی، طبقاتی و مضمونی داشت را سهل تر درک می کند!

احد الناسی شما را ادامه دهندگان خط رسمی حزب حکمتیست تا قبل از دسامبر ٢٠١١ نمی داند.  بالعکس، بدلیل منتقد بودن و مخالفت کردن شما با آن، تحویل تان می گیرند. شما را برای زیرپا خالی کردن حزب حکمتیست واقعی تشویق می کنند و شما را به این اسم خطاب می کنند. حزب حکمتیست واقعی با سایر جریانات چپ تفاوت هایی داشته و دارد. آیا بنی بشری هست آن تفاوت ها را در سیمایی این حزب جدید ببیند؟ اگر با مشخصات، سیاست های متمایز و رفتار دوستان و دشمنان گذشته، مساله را می سنجید، چرا جدا شدید و به صرافت تغییر ریل افتادید؟  چرا همان چیزهای بر ضد ما تکرار می کنید که مخالفان ما طی این سال ها به ما گفتند؟ دو سال از علنی شدن اختلافات و یک سال از انشعاب در حزب حمکتیست می گذرد. آیا تمام شواهد، رویکرد و اقدامات این مدت طرفین کافی نیستند و هنوز مساله حزب حمکتیست کدام است برای اشخاصی مبهم می باشد!؟ ظاهراً علاوه بر ما، ( حزب حمکتیست و منتقدین) حتی  دوستان ما نیز مشوش و سر درگم هستند که واقعا حزب حکمتیست واقعی کدام است؟ البته مخالفین با حمایتشان از جدا شدگان تکلیف خود را با ما مشخص کردند. این تعدادی از دوستان هستند سر راست تشخیص نمی دهند حزب حمکتیست واقعی ما، منتقدین جدا شده  و یا هیچ کدام هستیم. گویی همۀ ما در وضعیت بلاتکلیف و نامعلومی به سر می بریم: نه مخالفین دلیل مخالفتشان با ما می دانند، نه جداشدگان علت به فال نیک گرفتن ساپروت و هجوم آنها را به ما متوجه هستند. با تبیین تعدادی از دوستان، هر دو مساوی به سر کارگر و حزب حمکتیست قسم می خوریم. هر دو به یک میزان ” کارگر کارگری” هستیم. هر دو مساوی به برنامه، سیاست ها و تاریخ حزب حکمتیست متعهدیم. حتی عجیب و مبهم تر مساله این است که نزد ایشان هر دو طرف به مساوی قابل دفاع، هر دو طرف به مساوی غیر قابل دفاع هستیم. هر دو طرف به مساوی جهت گیری و رویکردهای یکسان کارگری داریم، هر دو طرف به مساوی بی ربط به کارگر، کمونیسم و منتظر “انقلاب در پیچ بعدی است” کمونیسم ضد رژیمی هستیم. هر دو طرف به امید حمله نظامی و تحریم اقتصادی “تحولات مهمی در راه می بینیم” و از “چپ” انتظار “این فرصت را دریافتن” و اتحاد کردن داریم و برای “دریافتن این فرصت ” به فکر “تغییر ریل” حتی به قیمت از هم پاشیدن حزب حکمتیست و تاسیس حزب جدیدی با مخالفان دیروز حزب هستیم!  لازم است کارگر به هر دوی ما اعتماد کند، لازم نیست به هیچ کدام از ما اعتماد کند. هر دو طرف به یک میزان از سیاست ها و گذشته حزب دفاع می کینم؛ هر دو طرف به یک میزان از تسلط خط کورش مدرسی در حزب پشیمان هستیم. هر دو “حزب را عبور کرده از منصور حکمت، پاسیف و مغایر با “حزب و قدرت سیاسی” می دانیم. هر دو طرف دوستان و دشمنان مشترکی داریم. عجبا! دشمنان قدیم حزب حکمتیست، تشخیص میدهند کدام طرف را حمایت و علیه کدام شانتاژ کنند. این تعدادی از دوستان هستند که هنوز فکر می کنند هر دو ما در گیجی مفرط متوجه اشتراکات خود نیستیم! و هر دوی ما برای دفاع از کارگر، از این سیاست ها، این تاریخ و این حزب، نمی توانیم باهم در یک حزب کارکنیم و آب رویکردها و جهتگیری های سیاسی مان در یک جوبی نمی رود! خلاصه داستان ما مصادق این ضرب المثلی است که می گویند “تا صاحب خانه آمد دزد بگیرد، دزد صاحب خانه را گرفت”. آیا اصولا شواهد و مشخصات بیشتری لازم است که بتوان به وسیله آنها حکمیست واقعی را بازشناسائی کرد و همه را از این وضعیت نا معلوم و بلاتکلیفی نجات داد؟ اجازه بدهید به چند فاکتور اشاره کنم:

١-  حزب حکمیست تاریخی ٩ساله پشت سر دارد. مشخصات منحصر به خود، اسناد رسمی، سیاست های پایه و رهبرانی دارد که در جامعه با آن سیاست ها، مشخصات و رهبران شناسائی شده و می شود. جامعه بسیار بزرگ تر از آن معدود جریانات و اشخاص است که تنها برای مخالفت کردن با حزب حکمتیست ٩ساله ، فرصت طلبانه درست از زمانی که منتقدینی در حزب ما یافتند، آنان را حزب حکمتیست و حزب حکمتیست را کمافی سابق “محفل” کورش مدرسی می خوانند! مساله تا به منتقدین حزب حکمتیست مربوط است، آنان نمی توانند ادعای حکمتیست بودن را داشته باشند و مدافع آن مشخصات، با موفقیت و عدم موفقیت ها، با نقطه قوت ها و نقطه ضعف ها، با دانسته ها و ندانسته ها، با روشنبینی و ناروشنی ها، با امکانات و کمبودها، با خوبی ها و معایب و با تئوری کمونیستی و خصائل تاثیرگذار آن از زمان تاسیس تا به امروز نبود. شما عملاً حزب تازه تاسیس شده خود را در مخالفت با این تاریخ و ده ها کمونیست بزرگ جنبش کمونیستی ایران تعریف می کنید.  جامعه از شما خواهند پرسید که این کدام حزب حکمتیستی است که کورش مدرسی، بهرام مدرسی، آمان کفا، اسعد کوشا، خالد حاج محمدی، لادن داور، اسد گلچینی، اعظم کم گویان، مظفر محمدی، مصطفی اسدپور، محمد فتاحی، محمد جعفری، محمد راستی، ثریا شهابی، آذر مدرسی و ده ها کمونیست بزرگ جنبش کمونیستی ایران در مقابل خود دارد؟ ادعای حکمتیست بودن و با این جمع در افتادن، همان اندازه غیر واقعی است که موافق حزب بلشویک تا سال١٩٢٣ (در مثال مناقشه نیست) بود و با لنین، زینویو، کامنوف، بوخارین، ، کروپسکایا، کالینین، سمیرنوف، پروبرژنسکی، استالین و تروتسکی مخالفت آنتاگونیستی کرد. کورش و نامبردگان، رهبران حزب حکمتیست بوده و هستند، در تولید و تصویب سیاست ها، اسناد، پراتیک و حیات آن نقش اصلی داشته و از این حزب جدا ناپذیر هستند. اگر صادقانه با حزب حکمتیست پایبند باشید، باید با آنها پایبند باشید. در حالیکه رفتار کنونی شما با آن متناقض است. اکنون شما اینقدر با ما شبیهه هستید که مخالفین تا دیروز. مخالفین حزب حکمتیست دوستان کنونی شما کمافی سابق مخالفین ما هستند. آنان انتظار و توقع دیگری از مشی جدید شما دارند که به تاریخ گذشته خودتان متناقض است.

٢- منتقدینی که در این پروسه هر کدام از مسیری بهم رسیدند و سر از مخالفت کردن با حزب در آوردند، برخلاف تمام واقعیت های کنکرت مذکور، در تاریخ ١٣ ماه مارس ٢٠١٢ ، در یک گردهمائی تحت نام “کنگره پنجم” قراری مبنی بر تائید سیاست ها و مصوبه های تاکنونی حزب را به رای گذاشتند که پس از سه بار رای گیری قرار رای نیاورد!! تا بالاخره با پا در میانی “حکیم باشی این جمع” مثل کل فعالیت های مصلحت اندیشانه یک سال گذشته آنان، با هر مشقتی که بود قرار با رای بسیار پایین رای آورد!  چرا یک قرار ساده، یعنی رای دادن به سیاست های پایه حزب که نامبارک شما خود را به آن متعلق می دانید چنان جنجال برانگیز و به معضل جمع شما تبدیل می شود؟ چون در موقعیتی هستید که اگر حزب بعد از ١٣ مارس ٢٠١٢خود را حفظ کنید، مجبور می شوید که حزب ما قبل را کم کم قیچی کنید. چون از قبل رای دهندگان را با رفتار خود طوی هچل انداخته بودید. از طرفی اگر به سیاست ها، قرارها و مصوبه های حزب حکمتیست رای می دادند، می دانستند که به سیاست ها و مصوباتی رای خواهند داد که ٩٠ درصد آنها توسط کورش و سایر نامبردگان تولید و تدوین شده بود که شما چند روز پیش در تاریخ چهارم ماه مارس٢٠١٢، در اعلامیه ای تحت عنوان” اعلامیه دفتر سیاسی حزب حکمتیست/ در دفاع از حرمت کمیته مرکزی منتخب کنگره چهارم حزب حکمتیست” کورش را “رهبر معنوی” و ٢۶ نفر دیگر اعضای کمیته مرکزی که با شما موافق نبودند و یک حزب و یک کنگره و شالوده کادری آن را هوداران کورش، لبیک گویان کورش، مریدان کورش و کمی مانده بود که آنان را گوسفندان عیسی معرفی نمائید! رندانه اسم آن را “دفاع از حرمت” اعضای کمیته مرکزی نامیدید! اصولا برای رای دهندگان بی پرنسپی و خلاف وجدان بود با آن قرار شما رای می دادند و علیه اعلامیه چند روز قبل شما سکوت می کردند. وقتی اکثریت تجمع آن سالن مثل خود شما اعتقاد راسخی به آن سیاست ها نداشتند، سه بار قرار رای نیاورد.

با وجود احساس آزاد شدن از دست حزب قبلی، باید تا کی حزب جدید باز زیر فشار زمانه خلاف میل و وجدان خود به قرارهای رای بدهند که صاحبان اصلی آنها در آن سالن نبودند؟ چرا قراری را تائید نمایند که پراتیک یک سال گذشته شما عکس آن را اثبات می کند؟ این از جنبه دفاع شما از سیاست ها، شخصیت ها، تاریخ، مشخصات و هویت حزب حمکتیست تا به امروز بود که خود را در آن شکل کمیک بروز داد که همه شاهدش بودیم.

از طرف دیگر، شما بنام حزب حکمتیست احتیاج به جمع کردن نیرو داشته و دارید. ولو فرمال هم شده تا چند صباحی باید کاری می کردید که قرار رای بیاورد، لذا خود را مسخره می کردید که نامبارک به سیاست های رای می دادید که پایه حزب حکمتیست روی آن ها ساخته است. رای دهندگان متوجه این ” یک بام و دو هوا”ی رفتار خویش بودند و به این خاطر یک قرار ساده سه دور رای نیاورد.  البته “درایت سیاسی بخرج دادید” همانند مدتی قبل تر از آن جلسه، در پلنوم ٢١ قرار دفاع از حرمت و نقش برجسته کورش مدرسی بعنوان مارکسیست برجسته معاصر تصویب کردید، گفتید به بهانه اختلافات درونی حزب حکمتیست از بیرون حزب به کورش مدرسی حمله شده است”، زیرا کسی در حزب منکر جایگاه وی در حزب نیست؛ و بعدا وقتی که دیدید در تشکیلات خارج کشور، کمیته کردستان و هیئت دائم حرف شما متاسفانه بیشتر از ما برو داشت، مرکب قرار خشک نشده بود آن را کنار گذاشتید. با سیاست “اگر زمانه با شما نساخت، شما با زمانه بسازید” این بار هم یک گام به پس کشیدید تا قرار رای بیاورد و در مجمع ١٣ ماه مارس ٢٠١٢ هم موقتا و مصلحت اندیشانه، باید فرمولی برای تائید سیاست های رسمی حزب (جهت هایجاک و تسخیر تشکیلاتی) حزب در آن روزهم دست پا می کردید. تا در پیچ بعدی آن بلایی سر آن بیاورید که سر قرار دفاع از کورش در پلنوم ٢١  آوردید. این هم از خاصیت هنر سیاسی بودن و تشخیص زمانه شما بود.

٣- شاید تا مدتی با نمایش دادن جلسات مراسم پیوستن حزب اتحاد در وب سایت ها، بتوان تعدادی از تشکیلات خارج کشور و کمیته کردستان حزب که قلم شان تا این روزها خشکیده بود، خود را کاندید هیچ پستی حزبی نمی کردند، در نقد مخالفان سیاسی حزب، لکنت زبان گرفته بودند را قانع کرد. اما رفتار نمایشی و ظاهرسازی شما به دل کارگران نمی نشیند. آگاهی و امید جهت فایق آمدن بر بی تشکلی کارگران را رشد نخواهد داد. هسته اصلی فعالیت شما جست و خیزهای تماماً نمایشی است و از زیر بار مسئولیت در رفتن و فرار از واقعیت ها و به سیلی صورت خود را سرخ نگه داشتن است. این نمایش ها در درازمدت معضل شما را حل نکرده، تازه دارد برای شما دردسر آفرین می شوند. شما با اسنادی که کورش نوشته، با تاریخ این حزب و با رهبرانی که اسامی تعدادی فوقا ذکر شد، چکار می کنید؟ یا باید بسان کومه له که مکانیکی منصور حکمت را به دو دوره تقسیم می کند، یکی زمانی که ” با تحلیل مارکسیستی اسطوره… نوشت”  و دوم به زمانی که کومه له را ترک کرد؛ کورش را هم به دو کورش، یکی زمانی در حزب حکمتیست “حقوق جهان شمول، آنچه باید آموخت، منشور سرنگونی، اسناد گارد آزادی…” می نوشت؛ و دوم، به زمانی که از کمیته مرکزی کنارگیری کرد و”طبقه کارگر و تحزب کمونیستی”، حزب حکمتیست یک دفتر سیاسی دارد” و غیره را نوشت، تقسیم کنید. ولی شما بر عکس کومه له نمی توانید حتی این تحلیل سطحی و عامیانه خود را تا نتیجه نهایی بسط دهید، زیرا کورش در حزب است و یک سال پیش قرار دفاع از حرمت و نقش برجسته وی را بعنوان مارکسیست برجسته معاصر در پلنوم ٢١ تصویب کردید. یک سال زمانی زیاد نیست تا “کلاه شرعی”هم سرمردم و هم اعضای حزب بگذارید و پراتیک و تاریخ کورش و این شخصیت ها را وارونه به نمایش بگذارید. حزب حکمتیست تا به امروز از کورش، از این اسناد و این تاریخ و این رهبران جدا ناپذیر است.

۴- آنانی که هشت سال است حزب حکمیست را “حزب کورش مدرسی” خطاب می کنند و تنها جهت تضعیف حزب حکمیست واقعی، اینک حزب جدید را حمایت و با این اسم؛ و ما را محفل کورش و کودتاچی می نامند، یعنی حزب کمونیست کارگری، حزب اتحاد اسبق و اقمار آنها که تنها زمانی که حزب حکمیست منشعب شد آن را به رسمی میشناسند و اکنون شما را…خطاب می کنند، تیغ دو لبه است. باید به مردم پاسخگو باشید که چرا هشت سال آن را ” حزب حکمیست” و حزب کورش مدرسی می نامیدند؟ چه شد که ناگهان طی یک سال ” حزب کورش مدرسی “، محفل کورش مدرسی ” حزب حکمیست ” به حزب حکمیست تبدیل شد؟ چگونه تناقضات رفتار خود را رفع خواهید کرد؟ اگر پروپاگنده امروز آنان را جدی بگیریم، معنی آن این است که هشت سال مهمل گفتند و اگر رفتار هشت سال گذشته آنان با حزب حکمتیست را جدی بگیریم، امروز هر چه میگویند مهمل می گویند. آنچه در این وسط قطعی است، سیاست فرصت طلبانه، بی پرنسیپی و مهمل گویی حککا، اتحاد و اقمار نامبردگان است. این ها مثل شما گرفتار تناقضات، بی پرنیسپی و رفتار زشت اپورتونیستی خود با ما هستند. آنان امثال شما نمی توانند این تناقضات را با فرستادن درود بر شما و نفرین بر ما، رفع نمایند. لذا در تاریخ ثبت است. آنان نه تنها در این قضیه، بلکه همیشه سیاست زیرکی، گمراه کردن و تبلیغات سطحی و پوچ را عین شما جایگزین آگاهی  طبقاتی واقع بینی کردند. رفتاراین طیف، در ادامه سنتی است که زمانی ما در حزب کمونیست ایران بودیم.  چون مخالف سیاسی منصور حکمت بودند، هر کدام به دلیلی حزب کمونیست ایران را به رسمی نمی شناختند. حزب دمکرات کردستان آن را ” حزب مشکه په”، جریانات خط  دو و خط سه به آن حزب کومه له می گفتند!  بالاخره زمانی ما همراه منصور حکمت از حزب کمونیست ایران جدا شدیم، آنان همگی باب دوستی با حزب کمونیست ایران و دشمنی هایشان با منصور حکمت و حزب کمونیست کارگری آن زمان ادامه دادند. آنها با منصور حکمت مشکل داشتند. و تنها پس از این تاریخ بود یعنی وقتی که حزب کمونیست ایرانی بلحاظ پایه های مارکسیستی نمانده بود، او را با این اسم خطاب می کردند.  تاریخ بشکل کمدی آن تکرار می شود. برای نمونه به سطور ذیل از علی جوادی توجه نمائید که سیمای واقعی این طیف را نشان می دهد:

” خالد حاج محمدی یکی از اعضای جریان کودتاچی در “حزب حکمتیست” است. ایشان به همراه چند تن دیگر از اعضای دفتر سیاسی این حزب زمانیکه رهبری منتخب پلنوم و دفتر سیاسی با پلاتفرم دفاع از کمونیسم منصور حکمت و تسویه حساب با سیاستهای راست و شکست طلبانه کورش مدرسی به جلو آمد٬ به یکباره از سر استیصال دست به یک کودتای سازمانی زد. ارگانهای حزبی را تصرف کردند٬ رهبری منتخب بالاترین ارگانهای حزب را بدون کوچکترین شرم و حیایی “غیر قانونی” اعلام کردند و از رهبری حزب “خلع صلاحیت” نمودند. این جریان در حال حاضر هم کماکان با نام و آرم “حزب حکمتیست” فعالیت میکند. افشای این سیاست و نقد کودتای سیاسی این جریان یک وظیفه جریاناتی است که از اصول و پرنسیپهای سازمانی کمونیستی و انقلابی دفاع میکنند”.

این اظهار نظرعلی جوادی راجع به حزب حکمیست و رفتار وی در کل تاریخ این حزب، برای خوانندگان چیزی تازه ای نیست. ایشان٩ سال است سیاست های کورش مدرسی که در حزب حکمتیست دست بالا داشته را “سیاست های راست و شکست طلبانه کورش مدرسی” نامیده است. اگر امروز پلاتفرم تغییر ریل ماه دسامبر٢٠١١ شما را دفاع از “کمونیسم منصور حکمت و تسویه حساب با سیاستهای راست و شکست طلبانه کورش مدرسی” می نامد٬ بیانگر این واقعیت است حزب جدیدالتاسیس شما، در امتداد حزب پیش از ماه دسامبر ٢٠١١ حکمتیست نیست. این حزب متمایز با آن حزب حکمتیستی است که تاریخ ٩ سال مبارزه با کل طیف کمونیسم بورژوایی از جمله طیف علی جواد را دارد. ایشان درست به این خاطر شما را حمایت می کند، چون آن در تقابل با حزب حکمتیست واقعی پیش از ١۴ ماه دسامبر٢٠١١است. چرا مخالفین ما بجای اسم درست حزب حکمتیست، آن را حزب کورش مدرسی خطاب می کردند؟ زیرا برعکس زمین و زمان کردن شما، مخالفین با مخالفت شان و موافقین با قدرشناسی، جایگاه، تاثیر و نقش بر جسته کورش که شما حزب خود را با مرزبندی با “خط ” او تعریف می کنید، در رهبری حزب متوجه هستند. نقش وی در تمام حیات این٩سال بحدی بود که تا زمانی شما علیه وی ظاهر شدید، شما را حزب حکمتیست خطاب نکردند. هم جامعه و هم آنها متوجه نقش و جایگاه نامبرده هستند که پایه های آنچه حزب حکمتیست بر روی آن ساخته شده است تاثیر قلم، زبان و مشورت او را با خود دارد.

ولی فرضاً ما اشتباه میکینم و به ناحق خود را حزب حکمتیست از بدو تاسیس تا به امروز می دانیم. ولی علی جوادی، رحمان و فاتح این افتخار را دارند. اما تناقضات مهمی که نمی توانید آنها را زیرکانه رفع نمایئد این است که چرا جریانات و اشخاص مخالف سیاسی حزب حکمتیست تا یک سال قبل دوست داشتند سر به تن رهبری و حزب ما با تمام این خصائل تا پلنوم ٢٠ نباشد، حزب حکمتیست را در” گیومه” می نوشتند؟  تنها از پلنوم ٢٠ ببعد است رحمان و فاتح را مدافع “کمونیسم منصور حکمت و تسویه حساب با سیاستهای راست و شکست طلبانه کورش مدرسی” می نامند و زیر بغل شما را گرفتند. در جلسات شما شرکت می کنند و عبارات و استعاره مشابه هم علیه ما به هم وام می دهید. آنها اشتباه نمی کنند، شما ١٨٠ درجه موضع عوض کردید. اکنون مخالفین ما، بجای اسم درست حزب حکمتیست، آن را محفل کورش مدرسی خطاب می کنند. همه متوجه هستند شما حزب دیگری جدا از حزب اولی ساختید که نه تنها با حزب حکمتیست بلکه با خود شما تا قبل از پلنوم بیستم ١٨٠ درجه تفاوت دارد.

اقلیت و اکثریت مجازی!

تبلیغات دیگری که باید خنثی شود، ادعای اکثریت و اقلیت مجازی است. برعکس تمایلات و تلاش خصمانه دشمنان طبقه کارگر، طیف های کمونیست بورژوایی و مخالفان سیاسی ما که زیر بغل هیئت دائم را گرفتند تا حزب حکمتیست منشعب شود؛ از زاویه منافع اتحاد طبقه کارگر، مردم آزادیخواه و حزب حکمتیست، این انشعاب بضرر بود. از این منظر، قاعدتا هدف منشعب نکردن حزب باید بوده باشد. سیاستی که ما، دوستان و رفقای در پیش گرفتیم و هنوز دوستان و رفقای زیادی از جمله احزاب عراق آن را ادامه می دهند، در این راستا بود. متاسفانه این هدف بدلیل تاثیر منفی مشخصات حزب خارج کشوری و فاصله گرفتن زیاد ما از زندگی طبیعی طبقه کارگر برآورده نشد. ما توان جلوگیری از این رویداد تلخ را نداشتیم و اکنون اتفاق افتاده است. انشعاب با چهل در صد، پنجاه در صد و یا شصت در صد یکی از طرفین، از زاویه صورت مساله جلوگیری از انشعاب فرقی نمی کند. نه شصت در صدی افتخار پیروزی دارد و نه تنها چهل در صدی بازنده است. غیر از حزب سابق جوادی و حزب فعلی حمید تقوایی، کسی برنده این انشعاب نبود. اما طرف بجای قبول این واقعیت تلخ و تلاش سالم برای ترمیم خصارات ناشی از آن، از آنجا منافع طبقه کارگر، مردم آزادیخواه و حزب حکمیست برایشان اهمیت نداشته و ندارد، هر روز سناریوی نمایشی، سطحی و پوچ  دال بر اینکه ما اقلیت ۵ نفره و آنها اکثریت هستند را به نمایش می گذارند.

فعلاٌ کاری به جوهر مساله ندارم که اکثریتی می تواند تصمیم غلطی بگیرد، اما در همان بعد حقوقی به قضیه بنگریم، آیا آماری به جامعه داده اید که اعضای حزب در ایران و سراسر جهان چند نفر هستند و از روی آن آمار مشخص شد که شما اکثریت هستید؟ آیا مکانیزم سالم و سیاسی و شفاف به دست گرفتید و از مکانیزم سالم مشخص شد که شما اکثریت هستید؟ آیا شما گفتید با حزب اتحاد اتحاد می کنید، تغییر ریل می دهید و به شما رای دادند؟ یا قرار بود سیاست های رسمی حزب پیش ببرید؟ شما در روزهای ٢١ و ٢٢ ماه ژانویه ٢٠١٢ “مجمع پلنوم اعضا” با شرکت نوزده نفر از جمع٨ ۴ نفره اعضای کمیته مرکزی و علی البدل ها را “پلنوم اکثریت” حزب خواندید! با آن جمع اعضا و هواداران فراخوان کنگر ۵ صادر کردید. یا شمارش بلد نیستید یا خاصیت تبلیغات برای شما ابزار مانور، رد پا گم کردن و ریاکاری محض و نه بالا بردن آگاهی طبقاتی و سیاسی سالم است. اکثریت اعضای کمیته مرکزی و اغلب کادرهای این حزب را هنوز محفل چهار نفره می خوانید.  اگر کسانی این همه کادرها و تعداد کمیته مرکزی مخالف که بیش از تعداد حاضر درمجمع پلنوم اعضای شما بودند را کوچک کند و آنها را محفل چهار نفره بنامند تا خود را بزرگ نشان بدهد، ماباقی اعتبار گفته هایش مشخص است. آن ایام ما گفتیم که با تجمع مجمع اعضا باسم پلنوم، تعیین تکلیف رویکرد سیاسی با حزب مشخص نمی شد. اسم آن را هر چه گذاشتید، نه “پلنوم شما پلنوم بود و نه “کنگره” شما کنگره قانونی بود. آنها هر کدام پرده های ازیک سری نمایشات تبلیغاتی سبک برای طفره رفتن از پاسخ به یک سئوال بود: چرا اکثریت کمیته مرکزی در تجمع شما شرکت نکردند؟ با نمایشات اعضا و هواداران بجای اعضای کمیته مرکزی می خواستید سالن خالی بچشم نیاید. درک غیر مارکسیستی و سطحی نگری که بر افکار آن مجمع سیاهی لشگری چنان حاکم شده بود که متاسفانه اجازه نداد و نمی دهد مشخص شود چه کسی اعضای کمیته مرکزی بود یا نبود. با آن اقدام میخواستید چه سرنوشتی برای طبقه کارگر تعیین نمائید؟ نمایندگانی که در میانشان کسانی بودند که اصلا عضو حزب نبودند و از ۴ ،۶ و تا ٧ سال پیش واقعا کنار کشیده و یک دفعه نماینده شدند و… را نماینده رسمی و قانونی بخورد مردم دادید.  کسانی که اصلا عضو حزب نبودند، را زیر سقفی جمع کردید تا خود را اکثریت و ما را اقلیت بنامید! تمام هدف نمایش پر کردن سالن بود. منظور این است خط حکمتیست مورد تائید تعداد زیادی حتی پیش از آن تجمع هم نبود. آن را از خود نمی دانستند و برای پراتیک آن حرفی داشتند. در کمیته کشوری و هیچ پست دیگرخود را کاندید نمی کردند. ناگهان با جدایی احساس قدرت کردن و حزب خویش را ساخته و فعال شدند. تمام مجامع شماغیر رسمی بودند و شرکت نکردن اکثریت اعضای کمیته مرکزی حزب در آن نمایشات را شما به روی خود نمی آورید. برای پاسخ ندادن به سئوالاتی که برای هر کدام از دوستداران مطرح بود، آن نمایشات میخواست با ضرب  “سیاهی لشگری” پاسخ آنها را بدهد. آنانی که برای گذاشتن هندوانه زیر بغل هیئت دائم را اکثریت و در ادامه سمپاشی ٩ ساله خودشان ما را کودتاچی و محفل چهار نفره کورش خطاب می کنند،  ٩ سال است با آن ادوات به جنگ حزب حکمتیست آمده و مخالفت کرده و تنها از آن جهت شما را حزب حکمتیست می خوانند تا با آن حزب ٩ ساله مخالفت کنید.

رفقا و دوستانی که اشک تمساح برای حزب حکمیست نریختند!

فاکتور دیگری در این رابطه که باید به آن اشاره کرد دوستان و رفقای است که در این مدت اشک تمساح برای حزب حکمیست نریختند. یک سال دیگر چه تغییری در روابط این دوستان و رفقا با ما پیش خواهد آمد، مسالۀ مربوط به فردا است. اما تاکنون رفقای حزب کمونیست کارگری عراق، حزب کمویست کارگری کردستان، دوستان و رفقای زیادی نه ما و نه شما را بعنوان حزب حکمیتست برسمی نمی شناسند. هیچ کدام و یا هر دوی ما و نه یکی را حزب حکمیست می دانند. تعداد زیادی متاسفانه در این فاصله کنارگرفتند و هنوز به طرفین قضیه انتقاد جدی دارند. آیا نظرات، احساس دلسوزی و نگرانی همه آنها به اندازه اشک تمساح ریختن حککا، اتحاد و مخالفان ما برای شما مهم نیست؟ آنان دلسوز حزب حکمتیست نبوده و نیسنتد و حزب را نمی شناسند؟ این دوستان هر دلخوری از ما داشته باشند، شما را حزب حکمتیست نمی دانند. آنان همگی در اشتباه نیستند، همه متوجه هستند حزبی که شما در ١٣ ماه مارس ٢٠١٢ در مرزبند با کورش تاسیس کردید، حزب حکمتیست قبل از این تاریخ نیست. اگر شما ادامه دهندگان همان خط قبلی حزب بودید، تردیدی نداشته باشید جوادی و حککا هم مواضع قبلی خود را با شما حفظ می کردند. دوستان تازه شما زیر بغل شما را گرفتند، تا سر مار حزب حکمیست واقعی که خود توانائی آن را نداشتند را برایشان بکوبید.

تبلیغات نمایشی همه چیز، چاره اندیشی اساسی هیچ!

اختلافات سیاسی در حزب کفر نیست، سونامی نیست و همیشه وجود خواهد داشت. از کنگره چهارم مشخص بود اختلاف سیاسی در حزب وجود داشت. شما بجای اینکه رو به جامعه شفاف و گویا اختلاف سیاسی بر سر چیست را بیان کنید، برای یارگیری به دور و بر خود نگاه کردید و جو دستتان آمد که تحت فضای که قرار بود حزب را نمایندگی کنید و بدلیل سوء استفاده از مقام تشکیلاتی تان، آب را گلالود و فضا را متشنج کردید. برای کنارگذاشتن سیاست های که برای تحقق آنها از مردم رای گرفته بودید، با همان ابزار میخواستید ریل را به آن سوی دیگر تغییر دهید و هر چه که مورد مناقشه بود، یک طرفه کنار گذاشته و به نفع خود فیصله دهید. تا ما بیایم روشن کنیم که هر پست و هر شخصی در مکانیزم تحزب چه جای دارد، با حربه “من اکثریتم” و شما اقلیت هستید، آژیتاسیون راه انداختید. زیرا نه اکثریت و نه اقلیتی قانونا در حزب تعریف شده بود. چنان دایی دلسوزتر از مادر برای حزب رفتار می کردید که هنوز مردم نمی دانند کدام سیاست را کنار می گذارید. مگر “اقلیت” دفتر سیاسی که نمایندگی  سیاست های رسمی اکثریت حزب را در دفتر سیاسی میکرد، طی چند نشست به شما هشدار نداد و اعلام نکردند که دارید خلاف حزب عمل می کنید و اگر این را به کنگره برای رسیدگی محول نکنید ما نمایدنگی حزب را به عهده خواهیم گرفت؟ مگرجلسه دفتر سیاسی را به نشانه اعتراض به سوء استفاده شما از پست حزبی بسود اختلاف نظر جمع هیئت دائم ترک نکردند و به شما چند روز فرصت ندادند؟ مگر سر دبیر وقت کمونیست برایتان ننوشت که پلاتفرم شما مغایر با سیاست حزب است؟ ولی اقدام شما چه بود؟ زیر بغل خود را نگاه کردید که در تشکیلات خارج محافل خود را ساخته بودید، حککا، حاککا (ستون پنجم) برای شما کف می زدند، فکر کردید توپ در زمین شماست و جواب حزب را ندادید!

جمعی که در عالیترین مرجع حزبی، یعنی در کنگره چهارم خود را برای اجرای سیاست های رسمی و مصوب حزب بر اساس موازین تاکنونی حزب کاندید کردند، نمی توانستند در پست (کمیته مرکزی) هم موافق و هم مخالف سیاست های رسمی حزب ظاهر شوند. شما برای اجرای آن خود را کاندید کرده بودید. اکثریت در یک کمیته ( هر کمیته ای) بدون اینکه از مکانیزم تعریف شده جهت تغییر سیاست در آن سطحی که سیاست رسمی تصویب یا تغییر می دهند، اجازه ندارند سرخود بنام حزب سیاست های رسمی کنار نهند. اینکه در یک کمیته (مرکزی، یا دفتر سیاسی) اکثریتی اکثریت شد، اکثریتی در یک کمیته و تائید پیشبرد سیاست رسمی اکثیرتند و نه در لباس موافقت با سیات های رسمی حزب، جماعت را پشت سر خود برای چیزی دیگر و تغییر ریلی که ایشان فکر می کند باید تغییر کند بسیج نماید. اگر کسی سیاست حزب را تغییر بدهد، باید در مکانیزم هایی تعریف شده شفاف و گویا نه تنها به حزب، بلکه به جامعه بگوید که کدام را عوض میکند و چه چیزی را جایگزین می نماید و خود پوزیسیون یا اپوزیسیون است. سیاستی که به کل حزب مربوط است، باید کل حزب را برای آن دخالت داد و پس از آن پروسه اگر رای آورد سیاست رسمی حزب می شود.  یک کمیته نمی تواند برای کل حزب ببرد و بدوزد. اقدام شما غیر قانونی بود. شما برای اجرای سیاست های رسمی و مصوب حزب خود را کاندید کرده بودید، ولی وسط راه احساس کردید در یک کمیته اکثریت شده و به عنوان اکثریت حزب از (زیر) با سیاست های اکثریت بزرگتری مخالفت کردید. متاسفانه اینطور بنظر می رسد که امروزدیگر دیر شده است و صفبندی ها شکل گرفته اند. اگر روز اول در کنگره چهارم خود را برای اجرای سیاست های رسمی و مصوب حزب بر اساس موازین تاکنونی حزب کاندید پست کمیته مرکزی نمی کردید، شفاف و گویا با کورش مخالفت کرده و حرف می زدید، و قول می دادید تا  دو سال دیگر سر از اتحاد با جوادی و مماشات با حککا در خواهید آورد، چه بسا تعداد زیادی که  همراه شما رفتند به شما رای نمی دادند و حالا وضعیت دیگری داشتند.

پز کارگری به شما نمی آید!

از آن موقع تا به امروز برای اینکه به روی مبارک خود نیاورند که درست بخاطر سیاست “کارگر- کارگری” ما بود که حزب حکمتیست را منشعب کردید، تازگی دامنه تبلیغات نمایشی خود را از سوژه های اصلی دوران انشعاب مانند: ” رژیم در حال بحران است، انقلاب در پیچ بعدی است، اوضاع سیاسی ایران که (غیر مستقیم رمز امید این چپ به حمله نظامی و تحریم اقتصادی آمریکا است) “تحولات مهمی در راه دیدن” و از چپ انتظار اتحاد کردن و “این فرصت را دریافتن” و جست و خیزهای نمایشی کمونیسم ضد رژیمی بود را دارید به عرصه “کارگری” می کشانید! می خواهند طبقه کارگر فراموش کند علت جدایی و اختلافات شما با ما چه بود. اما مبارزین صادق طبقه کارگر علل بیرونی و درونی شوریدن این “چپ” علیه ما را متوجه هستند. درست بخاطر سیاست “کارگر- کارگری”، “راست و پاسیفیسم” ما بود این عقب گرد و خصارات را به جنبش ما تحمیل نمودید. شما علیه جهت گیری ما به سوی طبقه کارگر و چاره جویی برای تشکلی یابی آنان بود، به صرافت تغییر ریل افتادید و شورش برپا کردید.  به شما نمی آید که این روزها اسم کارگر را تزئین بخش جلسات و مطالب در محتوا پوچ و در ظاهر رایکال جدید خویش می نمائید.  باز هم (زرنگی) می کنند؟ گویا جهت کارگری بودن فقط چند استعاره و عبارات نمایشی کافی است. اگر اسم کارگر را چاشنی نوشته های کمونیسم بورژوایی ضد رژیمی خود کردید، دیگر کافی است. از آن ایامی که پروژه تاسیس حزب جدید به سر آنجام رسید اگردقت کنید، برای رد گم کردن و پاتک زدن که اختلافات برسر چه بود و بالاخره جهتگلیری ما و آنان چه بود که هر یک به اینجا رسیدیم، با عباراتی چون: طبقه کارگر در ایران …قربانی واقعی تحریمها و فضای جنگی، کارگران و مردم زحمتکش جامعه هستند، از کارگران بخش فلان حمایت می کنیم… مواد مخدر عامل بهره کشی بیشتر کارگران… سعید (کارگر صنعتی)- ایران… و خلاصه کارگر پسوند و پیشوند مطالب خود کرده تا وانمود کنند که جدایی آنان اصلا بر سر رویکرد غیر کارگری آنان و “کارگری – کارگری” ما نبود! هسته اصلی مانع تراشی آنها با رمز پلاتفرم تغییر ریلی که خود و علی جوادی اسم آن را “دفاع از کمونیسم منصور حکمت و تسویه حساب با سیاستهای راست و شکست طلبانه کورش مدرسی” گذاشته اند، تعرض کمونیسم بورژایی به کارگری شدن حزب ما نبود. مگر این نیست آنان نیز این روزها دارند درنوشته ها و جلساتشان از کارگر صحبت می کنند و می نویسند؟  پس هر چه بیشتر بگویند (سعید کارگر صنعتی از ایران)، گواهی می دهد کارگران ایران با آنان هستند و هر چه بیشتر بگویند کارگر… ثابت می کند این قدرها هم ما ادعا می کردیم دلمشغولی ها، اولویت ها و انقلابگری اینان در ادامه مشی کمونیسم بورژوایی نیست.  مگر نمی بینیم این همه از جایگاه کارگر صحبت می کنند و از آن دم می زنند؟

چرا مساله را وارونه می کنید؟ اگر اتحاد، تشکل و بهبود زندگی کارگر در خود برای شما مهم است و امثال اکثریت جریانات چپ بورژوایی آن را فقط چاشنی تبلیغات برای امردیگری نمی کنید، مگر ما چه کارکردیم و چه گفتیم و میگوئیم  که بمحض اکثریت شدن در هیئت دائم  پلاتفرم تغییر ریل علیه ما آوردید؟ مخالفین هر چه ابزار زنگ زده در انبار داشتند این مدت علیه ما بیرون آوردند و به سر ما کوبیدند، فحاشی کردند… شما یا ساکت بودید یا قبول داشتید و خیلی از آنها را تائید کرده و می کنید.  چرا در لباس دفاع از شورا و مجمع عمومی به اتحادیه کارگران هفت تپه هجوم کردند سیاست شما با بقیه فرقی نداشت؟ کارگر- کارگری به شما نمی آید. هسته اصلی مبارزه شما با حکومت سرمایه داری حاکم بر ایران بسان کل جریانات کمونیسم بورژوایی اسلامیت آن است. همان مبارزه جنجالی، نمایشی ضد رژیمی چپ بی ربط به مبارزه طبقه کارگر برازنده شما است.

یک خط، یک منصور حکمت و ده تعبیر متفاوت!

در جریان مباحثات من رحمان حیسن زاده را مورد سئوال  قرار دادم که فرق کمونیزم ایشان در تشکل یابی طبقه کارگر، در ایجاد سد علیه بیکاری، در افزایش دست مزدها، برابری دست مزدها، برابری زن و مرد و پائین آوردن انسانی از چوب دار، با سایر چپ ها را توضیح بدهد. و گفتم لطفا مرا چند باره به نوشته های منصور حکمت مراجعه ندهید، از خودتان توضیح بدهید. زیرا می توان ده درک متفاوت از نوشته های منصور حکمت را بدست داد. سپس رضا دانش در یک نوشته این را با کمترحکمتیست بودن من و بیشتر حکمتیست بودن خودشان ترجمه کرده بود. در سبک نامبردگان، باید یک مارکسیست قسم و قرآن بخورد که مارکسیست است  و نه از روی رفتار، متدلوژی و پراتیک او، مارکسیست بودن وی را استنتاج کرد.  من در جامعه ایران کسی مارکسیست تر از منصور حکمت را سراغ ندارم. در حالیکه در نوشته های خود بندرت از مارکس و لنین نقل قول می آورد. او متد برخورد به پدیده ها را از مارکس و لنین گرفته و با دنیای زمان خود آنها را تتبیق می داد و حرف خود را میزد.

ما یک منصور حکمت داریم و سه حزب و چند محفل “حکمتیست” که آبشان به جوی نمی رود! ظاهرا هر کسی منصور حکمت و متدش را با رنگ آن عینکی که خود به چشم دارد می بیند. آثار حکمت همانند نوشته های مارکس و لنین “مانیفیست” “چه باید کرد؟” است که ادراک نیروی های فعاله ای که آنها را به زبان پراتیک جنبش های اجتماعی در جامعه ترجمه می کنند، یکی نیستند.  در نتیجه من یک پشیزی برای احزاب، محافل و اشخاصی که بخود می گویند کمونیسم کارگری، هم خط منصور حکمت و حکمتیست و مدافع سنت کمونیسم کارگری و… اهمیتی  قائل نیستم.  گفته ها و پراتیک خودشان محک است. منصور حکمت در قید حیات نیست تا خود تائید کند کی درست و کی غلط است. باید شما خودتان به سئوالات پاسخ بدهید. استدلال کنید. اشاره وفور و نقل قول نامه نوشتن از منصور حکمت، نشانه درستی خط شما نیست. مطمئنم که شما نامبرده را با این سبک، دارید از جایگاهش خارج می کنید. در هر مباحث علمی، تاریخی و سیاسی، یک سری اطلاعات و مفاهیم بدیهی و مفروض است. در نوشته های من فرض و بدیهی است که چه جایگاهی برای منصور حکمت قائل هستم. هر مارکسیست و حکمتسیت عمیق، متوجه متد واستدلال متعلق به متد منصور حکمت در نوشته های من می شود. من جهت احترام به آن بزرگان عادت ندارم چون طرفداران سطحی آنان نقل قول را مثل فلفل روی نوشته های خود بپاشم. البته از متد آنها حرکت کرده و به رد موضع حزب جدید و حککا رسیدم.

این موضوع که چرا خط لنین با بلشویک ها و با حزبی که خود در راس آن بودند تفاوت داشت؛ و خط لنین همه جانبه به درک و تلقیات آنها منجر نمی شد، یا چرا منصور حکمت که ظاهراً همه جایگاه ویژه وی را قبول داشتند معتقد بود خط وی در حزب نمایندگی نمی شد، خود بحث دیگری است. مولفه ها و فاکتورهای زیادی را باید بررسی کرد که در این نوشته من فقط وجود این تفاوت ها را یاد آور می شوم و نه بررسی علل تمایزات بین آن رهبران با خط حزبی که خود در راس آن بودند.  فرق جریاناتی که بخود کمونیسم کارگری، هم خط منصور حکمت و حکمتیست می گویند با خط جریانات فدایی اساساً در مسائل نظری می باشد که توسط منصور حکمت و کورش مدرسی تدوین شده اند. اما منصور حکمت همیشه منتقد پراتیک کردن حزب در زمان خود بود و بارها اظهار داشتند که خط منصور حکمت در حزب نمایندگی نمی شد و وی تنها بود. اگر شما این همه داعیه کمونیسم کارگری و حکمتیست دارید، چرا کاری نکردید که منصور حکمت و کورش مدرسی آن احساس تنهایی را نکنند؟