منطق سیاسی” کمونیست منفرد ماندن!”در حاشیه استدلالات رفیق بهرام رحمانی برای دوری از تحزب کمونیستی

مقدمه:

مدتهاست موضوع “کمونیست منفرد ماندن” و توجیهاتی که فعالین کمونیست و چپ برای خود و دیگران می آورند موضوع بعضی مقالات من بوده است(۱). دورانی بود که “کمونیزم ایران” با توده ای و فدائی تداعی می شد. تا اینکه کمونیزم کارگری و تحزبش متعاقب سرکوب انقلاب ۵۷ بر بستر نیاز مبارزه طبقاتی عروج کرد . کمونیزمی که بر خلاف سنت کمونیستی موجود در ایران، ناسیونالیزم و درک مذهبی شیعی را با “مارکسیزم – لنینیزم” در هم نمی کرد و رو به مدرنیته و کمونیزم مارکسی، دغدغه تغییر مضمونی جامعه ، آزادیخواهی و برابری طلبی را با جوهره انسانگرائی عمیق و جهانی شده ارائه داد.

می شد در دوره مهمی از تاریخ چپ ایران، برای آنها که از تحزب فاصله می گرفتند و آنرا توجیه فلسفی و فکری می کردند منطقی قائل شد. می شد فهمید که چرا این عزیزان که خصوصا در دوره های شکست انقلاب تعدادشان بیشتر هم می شود ، با توجیهاتی فاصله بگیرند از تحزب. جتی اگر آنزمان هم این عزیزان نمی توانستند پاسخ دهند که اگر تحزب موجود به فدائیزم و توده ایزم انجامیده، نقش فعالیت فکری و عملی خود آنها که این ورطه را بی ربط می دانند به کمونیزم مارکسی، چیست؟ نمی توانستند توجیه کنند به هر حل گوشه نشینی و انفراد را حتی اگر ازشان می پذیرفتیم که کمونیزم غالب ، راه حل نیست!

مشکل این منفردین کمونیست با عروج کمونیزم کارگری و حزبش بسیار بیشتر است و اینها با تناقضات بیشتری باید دست و پا بزنند تا اثبات کنند که هنوز هم منفرد بودن راه حل است! کمونیزم کارگری اون ایرادت بنیادی کمونیزم توده ایستی را نداشت. در گفتمان مدرن ، تعریف مبارزه آزادیخوهانه و برابری طلبانه را بدور از چرخه های پوسیده ایدئولوژیک ، سازمان فکری ریخته شده بود که در عمل و پراتیکش هم روز به روز نشان داد که پاسخگوی واقعی نیازهای زمانه است.

کمونیزم کارگری هنوز میانه راه است. تحول اجتماعی و تسریع آن در پروسه مبارزه انقلابی می طلبد که این کمونیزم هم از جهت تئوریک و هم از جهت متدهای اجتماعی شدن با دست فعالینش به جلو کشیده شود و سدها را پشت سر بگذارد.این کمونیزم زیر فشار سیاسی و فرهنگی بورژوازی و سرکوب پلیسی و در شرایط بسیار پیچیده و نابرابر در حال رشد بوده اما به جرات می توان مدعی شد که بعد از ربع قرنی بعد از عروجش دیگر صحنه و گفتمان اصلی کمونیستی است.

اما آن عادت انفراد کمونیستی هنوز در میان پیگیرترین منفردین کمونیست سخت جانی می کند.چرا؟ بخشیش حتما همان روانشناسی عادت است و سخت جانی فشارهای روانی که در دوران “جدائی ها” و شکسته شدن رویاهای دوران جوانی این عزیزان را از “هر چه سازمان و حزب است متنفر کرده یود”! حتما عملکرد انسانها را فقط نمی شود در “منطقی” که ارائه می دهند خلاصه دید! خیلی وقتها “منطق ارائه شده” صرفا تلاشی است ناخوداگاه برای ماندن در وضعیت گذشته چرا که احتمالا “راحت تر است”!

راحت تر است اگر انسانی “مسئول خودش” باشد. پاسخگوی خودش باشد.این “راحتی” را وقتی عادت کردی طبعا توجیهش می کنی و این می شود که تا سربجنابی می شود فلسفه انفراد” و توسعه اش می دهی!

رفیق بهرام رحمانی از فعالین منفرد کمونیست است که بخاطر فعالیتهایش در عرصه های مختلف فکری و عملی از جمله حمایت درهشانش از پروژه تریبونال مورد احترام این نویسنده و بسیاری از فعالین کمونیست کارگری و آزادیخواهان است. مناظره احیر ایشان با دوست خوبم ، مجید آذری توجه منرا هم جلب کرد(۲و۳) و برای گسترش این مناظره رو به جامعه در این مقاله کوتاه تلاش خواهم کرد نکات ایشانرا بکاوم و اثبات کنم که چرا استدلالات ایشان برای انفراد کمونیستی را منطقی نمی بینم:

(۱)رئوس استدلالات بهرام رحمانی بر علیه تحزب کمونیستی

وقتی مجید آذری از رفیق رحمانی می پرسد که چرا از انفراد کمونیستی پشتیبانی می کند ایشان پاسخ می دهد که:

“.. جوهر بحث من در آن مطلب این بود که برخی احزاب و سازمان های چپ خودشان را به جای طبقه می گذارند و امر انقلاب و حاکمیت را نیز از آن خود می دانند.

بر این اساس، به نظر من بحث بر سر قدرت طبقه و یا حزب به جای طبقه یک بحث اساسی و پایه ای در مبارزه سیاسی طبقاتی است. هیچ حزب کمونیستی نباید به خودش اجازه دهد به جای طبقه حاکمیت کند و حکومت حزبی خودش را حکومت کارگری بنامد.”

“… اتفاقا به نظرم گیر اصلی بحث رفیق مجید، و یا کسانی که مانند وی فکر می کنند در این جاست که می نویسد: «من معتقدم شوراها به خودی خود نمی توانند حکومت را سرنگون کنند تازه اگر سرنگون کنند نمی توانند حکومت کنند و اگر به فرض محال حکومت کنند فوری سرنگون می شوند.»

سئوال این است که رفق مجید، این منطق سیاسی را از کجا آورده است؟ اتفاقا این طبقه کارگر و تشکل های کارگری، به ویژه شوراها هستند که بورژوازی را سرنگون می کنند نه حزب. اگر انقلاب به همین سادگی و به اراده حزبی روی می داد ما باید هر روز در چهارگوشه جهان شاهد یک انقلاب می شدیم. انقلاب امری پیچیده است و مراحل و روند طبیعی خود را در جامعه طی می کند و پایگاه و بستر اصلی آن نیز طبقه کارگر و ستم دیدگان و محرومان جامعه اند.”

“..به علاوه احزابی که هنوز خودشان اندر خم یک کوچه اند و جایگاه چندانی نیز در درون طبقه کارگر ندارند اما به طبقه القا می کنند که شما نمی توانید حکومت کنید. بنابراین، حکومت از آن حزب است و حکومت این حزب هم حکومت شماست؟! چنین سیاستی به غایت غلط است و دید ابزاری و مکانیکی نسبت به طبقه کارگر و فعل و انفعالات آن است.”

 

“.. یک نگرش غلط دیگری هم در مورد آگاهی طبقاتی و سوسیالیستی طبقه کارگر است. گویا فقط احزاب و سازمان های مدعی سوسیالیست مسلح به آگاهی سوسیالیستی اند و آنان هستند که می توانند طبقه کارگر را آموزش دهند و رهبری کنند. چنین بحثی بسیار نازل و نادرست است. مهم تر از همه، چنین نگرشی یک توهین بزرگ به طبقه کارگر است. در درون همه احزاب و سازمان ها و حتی رهبری آن ها، گرایشات مختلفی وجود دارد و همه شان نیز آن چنان به آگاهی سوسیالیستی مسلح نیستند. به علاوه طبقه کارگر یک کشوری، نه در راهروها و کلاس های حزبی جا می گیرد و نه امکان آن را دارد. اما طبقه کارگر هر لحظه و هر روز و در هر فصل گرما و سرما، در مبارزه بی امان خود با بوژوازی آموزش طبقاتی و سوسیالیستی می بیند و آب دیده می شود. مبارزه طبقه کارگر هر چقدر عمیق تر و گسترده تر می گردد به همان نسبت نیز اگاهی طبقاتی و انقلابی پیدا می کند.”

 

“.. وظیفه حزب، هم چنان بالا بردن سطح آگاهی کل جامعه، کمک به شکوفا کردن خلاقیت های نیروهای اجتماعی، پیشنهاد طرح ها و رهنمودهای تاکتیکی و استراتژیکی در عرصه های مختلف اقتصادی، سیاسی، اجتماعی، فرهنگی و غیره در حمایت و پشتیبانی از حکومت شوراهاست نه در رقابت با آن ها!”

 

(۲) متد استدلالی رفیق رحمانی و چند پاسخ برای ایشان:

نمونه های بالا را من انتخاب کردم تا نشان دهم چقدر رفیق رحمانی در پاسخ دادن به یک سوال ساده دچار پراکنده گوئی است! از دید من پاسخنامه ایشان بیشتر به یک بحث باز در شرح حال بسیاری چیزها شبیه است تا محموعه استدلالاتی سازمان یافته و جدی در رد تحزب کمونیستی. در بهترین حالتش هم رد بر تحزب کمونیستی نیست بلکه جایگاه تحزب کمونیستی را از دید خودش دارد نشان می دهد که من بعدا بهش خواهم پرداخت:

اولا: اینکه “بعضی از سازمانهای چپ خودشانرا بجای طبقه می گذارند” بحثی است بسیار گل و گشاد! چون نتیجه همین ادعای عزیزمان اینست که بعضی دیگر هم هستند که خودشانرا بحای طبقه نمی گذارند! این متد فرمول بندی بخاطر ابهامش بی ارزش است. بد نبود اگر رفیق رحمانی مستقیما حزب کمونیست کارگری ایران را موضوع بحث قرار می داد چرا که ایشان دارد به مجید آذری یعنی فعالی از این حزب پاسخ می دهد!

دوما: تا آنجا که به حزب کمونیست کارگری ایران مربوط است این حزب هرگز ادعای “بجای طبقه” بودن نداشته! این حزب خود را نماینده سیاسی طبقه کارگر و نماینده پیگیرترین اقشار این طبقه می داند و حق هم دارد چنین ادعائی بکند. رد این ادعا هم اینطور باید باشد که اصول برنامه های و استراتژی این حزب را رفیق رحمانی نقد کند و ثابت کند که خواستها و برنامه این حزب در تناقض است با خواستهای طبقه کارگر و اکثریت مزدبگیر جامعه ایران. راهش اینست!

سوما: تا آنجا که به حزب کمونیست کارگری ایران برمی گردد این حزب خوهان حکومت شوراهاست و اصل رقابت احزاب حول گرفتن قدرت سیاسی در شوراها به شکل مشخص انتخاب نمایندگان سیاسی احزاب و منفردین سیاسی. این بدین معنی است که ما رسما مخالف حکومت یک حزب بر جامعه ایران هستیم بلکه خوهان حفظ اصل رقابت برای اینکه بهترینها توسط مردم انتخاب شوند. طبعا برنامه سیاسی خودمانرا بهترین می دانیم اما به شعور مردم برای انتخابشان تکیه می کنیم. رفیق رحمانی نشان دهد که این طرح مشخص درست هست یا نیست!

چهارم: رفیق رحمانی مدعی است که شوراها می توانند قدرت سیاسی را به دست بگیرند. من فکر می کنم حزب کمونیست کارگری هم همینرا می خواهد . سوال اینست که رابطه تلاش شوراها با تلاش حزب نماینده طبقه کارگر چیست؟ شوراها با چه سیاستها و تاکتیکهائی می توانند چنین کاری بکنند و انقلابی بمانند؟

شورا یک فرم سازمانی حکومت است. شورا می تواند توسط گرایشات راست سیاسی به بی راهه کشیده شود. مثلا شوراها در لهستان رفتند حکومت دیکتاتوری را شکستند دادند به سرمایه داری! لذا با الم کردن شوراها در مقابل حزب، رفیق رحمانی دارد از ذکر مضمون سیاسی معینی که این شوراها باید داشته باشند طفره می رود و نمی گوید که چه فعالینی و با چه سازمانی باید برای رادیکالیزه کردن شوراها بکوشند تا حکومت شوراها بواقع حکومت طبقه کارگر بشود؟

پنحم: استدلال اینکه “احزاب خودشان اندر خم یک کوچه اند یا جایگاه در طبقه ندارند و..را من اساسا جدی نمی بینم. حداکثرش اینست که جلو کشیدن حزبی که حرف حساب بزند و بردنش درون طبقه کارگر دست خود رفیق رحمانی را خواهد بوسید! نمی شود بیرون نشست و مرتب گفت که “اندر خم یک کوچه اند و نفوذ نکرده اند”!  لنین و مارکس هم اگر چنین می اندیشدند حداقلش این بود که رفیق رحمانی دائم ازشان کد نمی کشید! اونها طرحی دادند و رفتند برای پیاده کردنش. این شد توشه ای که رفیق رحمانی هم خودش را به آن سنت و نه مثلا سنت آنارشیستی متعلق می داند!

ششم: باز هم رفیق رحمانی مدعی است “بعضی” احزاب فکر می کنند که آگاهی سوسیالیستی فقط در دست احزاب است”! خوب! بعضی دیگر از جمله حزب کمونیست کارگری اینطوری فکر نمی کنند! آگاهی طبقاتی به درجات مختلف همه جا هست. ادعای ما اینست که شکل تکامل یافته تر و متمرکز تر و عملی تر را ما در حزبمان فرموله کرده ایم.سندش چیست؟ خوب می رویم ببینیم بطور واقعی بقیه چه گفته اند! خیلی ساده است! تاریخ الان در دست است و اینترنت در اختیار ماست. مجموعه پراتیک سیاسی ما و بقیه “شوراها” ی رفیق رحمانی هم می شود مقایسه کرد! خوشحال می شوم رفیق رحمانی این مقایسه را کتبی کند!

هفتم: رفیق رحمانی در حکم آخرش اولا می پذیرد که تحزب کمونیستی لازمست و دوما توصیه می کند که این حزب کارش را بگذارد کمک فرهنگی و فکری به شوراها و سازماندهیشان. ایشان مدعی می شود که حتما “بعضی” دارند با شوراها رقابت می کنند! خوب ما در حزب کمونیست کارگری ایران رقابت با شوراها نمی کنیم! ما همیشه در تبلیغ حکومت شورائی کوشیده ایم و خواهیم کوشید.ما اصل سازماندهی مردم در شوراها را بعنوان شکل حکومت سوسیالیستی در برنامه مان و در تبلیغات هر روزه مان تکرار کرده ایم. این نظر ما و امیدوارم رفیق رحمانی این دیدگاه را نقد کند!

(۳)قرار دادن شورا در مقابل تحزب سیاسی کمونیستی چرا؟

رفیق رحمانی در این پاسخنامه خودش که مبهم است آنطور که نشان دادم چون مخاطبش مشخص نیست  تکیه اصلیش در “رد تحزب” بواقع پذیرش تحزب کمونیستی است اما شرط می گذارد که اون حزب کمونیستی نباید با شوراها رقابت کند چرا؟ چ.ن شوراها خودشان همه کار می کنند. حکومت سرنگون می کنند و ….ریشه همه چیز شوراست و اگر رفیق رحمانی تحزب را می پذیرد فقط برای “مشاوره” می پذیرد!

از دید من همانطور که گفتم شورا اساسا یک شکل سازماندهی است. خودش به ذاته ماهیت ثابتی ندارد و سیاستهایش می تواند از راست تا چپ و انواعش مختلف باشد. این نیست که احزاب باید “مشاوره بدهند”! این دینامیک از دید من یک گرایش راست و منشویکی است. از این جهت که نقش حزب سیاسی طبقع کارگر را نقشی حاشیه ای می داند و مکانیزم و دینامیک حزب با جامعه و شوراها را رد می کند.

سیاست شوراها تحت تاثیر رقابت سیاسی احزاب شکل می گیرد و هر قدر اتفاقا ما به آزادی بیان و تشکب عمل کنیم بیشتر به نقش مرکزی حزب سیاسی طبقه کارگر برای هدایت سیاسی جامعه و شوراها می رسیم. در روسیه اتفاقا این نفش بر بستر رقابت سیاسی سازمان نیافت. گردانندگان جامعه تصمیم گرفتند حکومت حزب را بر شوراها قانونی کنند و دهان بقیه را ببندند. کار ساده تری بود اما حکومت شوراها را از مضمونش کشت و نابود کرد.

همان نقطه گره ای که رفیق رحمانی را به مخالفت عملی با تحزب سیاسی طبقه کارگر یعنی حزبش کشانده دقیقا مشکل تاریخی برخورد راستی است که با قرار دادن شورا در مقابل حزب بواقع توجیهی می سازد برای انکار نقش حزب و طبقه کارگر و مزدبگیران را از تحزب سیاسیشان محروم می کند به بهانه “حمایت از شوراها”!

خلاصه کنم:

از دید من سایر نکاتی که رفیق رحمانی در مقاله اش ارائه داده حاشیه ای است. اصل مطلب ایشان همینها بود که من تلاش کردم مورد بمورد بهش بپردازم.همانطور که در مقدمه گفتم دوران کنونی دیگر منفرد ماندن و کمونیست بودن توجیه منطقی ندارد. حتی با استدلالهای رفیق رحمانی هم ایشان و سایر همفکرانش باید دنبال تحزب کمونیستی باشند. هیچگونه سرخوردگی از گذشته هیچ مقدار از ساختن استدلال برای کوچک کردن نقش تحزب سیاسی طبقه کارگر نمی تواند توجیه گرد انزوا و انفراد کمونیستها باشد. دورانی که تحزب کمونیست کارگری جلوی روی فهالین چپ و کمونیستها قرار داده ، درسهای بسیار بزرگی که نبود تشکل سیاسی طبقه کارگر در کشورهای خاورمیانه جلوی روی ما کمونیستها قرار داده، هر کمونیست را نهیب می زند که بحنبد و در تحزب کمونیستی وارد شود و جامعه را فرا بخواند.اگر کمونیستها نجنبند و حزب خودشانرا نسازند ، کلیت جامعه و آزادیخواهی و برابری طلبی شکست خواهد خورد.

حتی اگر رفیق رحمانی حزبی در ابعاد مورد نظرش نمی دید باید می رفت می ساخت! من بعنوان فعال حزب کمونیست کارگری ایران ایشانرا به این حزب فرامی خوانم. ایشان هم می تواند گوشه ای را بگیرد و این حزب را جلو بکشد. جا برای همه آزادیخواهان توی این حزب هست!

منابع دیگر:

(۱)مقالات این نویسنده در نقد “انفراد کمونیستی”

معضل منفردین سیاسی و نیاز به سازمانیافتن آنها , نگاهی به پیشنهادات آقای حسن ماسالی(سعید صالحی نیا)

http://www.azadi-b.com/arshiw/?p=19738

سعید صالحی نیا: معضل تحزب گریزی در چپ- بخش دوم

http://rowzane.com/index.php/articles-archiev/80-saeed-salehi/5647-1389-11-06-09-08-22.html

سعید صالحی نیا: برای پیروزی انقلاب باید در حزب کمونیست کارگری ایران متحد شد!

http://rowzane.com/index.php/articles-archiev/80-saeed-salehi/4943-1389-09-05-13-17-53.html

(۲)مجید آذری:چرا تحزب کمونیستی طبقه کارگر- نقدی به نظرات رفیق بهرام رحمانی

http://www.azadi-b.com/G/2012/12/post_106.html

(۳)بهرام رحمانی: طبقه کارگر، مبارزه طبقاتی، قدرت سیاسی و جایگاه احزاب در این مبارزه!

http://www.azadi-b.com/M/2012/12/post_159.html