چرا تحزب کمونیستی طبقه کارگر- نقدی به نظرات رفیق بهرام رحمانی(۲)

رفیق بهرام رحمانی در جوابیه من که شرط پیروزی طبقه کارگر را در گرو حزب کمونیستی ارزیابی کرده بودم ،مقاله ای انتشار داده واز دیگران هم خواسته که در این مورد مناظره وتبادل نظر کنند. من به نوبه خود ازاین امر استقبال میکنم واز دیگر رفقا میخواهم که در مناظره شرکت نمایند.

رفیق بهرام در یک مقاله نسبتا طولانی به نظرات من برخورد کرده. در این مقاله بسیاری از موضوعاتی که مطرح شده مورد توافق من هم هست. از جمله اینکه حزب توده واکثریت نماینده طبقه کارگر نبوده ودر انقلاب ۵۷ به خمینی وبورژوازی خدمت کردند ویا در شوروی حزب قدرت را گرفت وبجای شورا بقدرت رسید واستالین جنبش کارگری را سرکوب کرد. ویا اینکه هیچ حزبی (حتی کمونیستی) نباید در حکومت باشند. حکومت ،حکومت شوراهای مردمی (کارگری) است.

اما موارد اختلاف من ورفیق بهرام بسیار ساده است.

رفیق بهرام معتقد است که طبقه کارگر بدون حزب میتواند بقدرت برسد وحکومت کند،واحزاب کمونیستی اگر وجود دارند باید خودشان را در خدمت شوراهای کارگری بکنند. کارگران خودشان در کوران مبارزه آبدیده میشوند واز منافع خود به نحو احسنت دفاع میکنند………….. من فکر میکنم این چکیده اختلاف من با رفیق بهرام باشد. من معتقدم طبقه کارگر بدون یک تشکیلات حزبی و به خودی خود تقریبا محال است ،در این شرایط، بقدرت برسد وبعد بتواند در قدرت باقی بماند.

اولا: باید ببینیم منظور از طبقه کارگر چیست وکیست.؟  وقتی ما از طبقه کارگر سخن میگوییم منظورمان طبقه پرولتاریا است. یعنی طبقه مزد بگیر جامعه. یعنی طبقه ای که بیش از ۹۹%  جامعه را تشکیل میدهدوفاقد مالکیت وسایل تولیدی در جامعه است.

البته گاهی اوقات ما وقتی از کارگران صحبت میکنیم منظورمان کارگران تولیدی کارخانجات صنعتی است. مثلا میگوییم اگر قرار است انقلاب پیروز شود ،کارگران باید در صحنه باشند و با اعتصاب خود اقتصاد را فلج ومیخ آخر را به تابوت بورژوازی بزنند.

اما اگر طبقه کارگر یعنی طبقه پرولتاریا وبیش از ۹۹% جامعه ومنظور از شوراهای کارگری وتشکل وتحزب مربوط به آن است.پس چه لزومی دارد که این بیش از ۹۹% جامعه را از هم جدا کرد.  مثلا گفت اینان در خارج کشور هستند. اینان بجای مبارزه دارند حزب درست میکنند. اینان با هم اختلاف دارند وانشعاب میکنند. بجای اختلاف بیایند اختلافهای خودرا کنار بگذارند وباهم یکی شوند در خدمت طبقه کارگر داخل ایران( نظر مشخص رفیق بهرام). ودیگر موارد.

خب اگر چنین تزی درست است پس چرا رفیق بهرام این تز را در رابطه با طبقه کارگر داخل ایران مطرح نمیکند. در ایران گرایشات متفاوت در برخورد به مسائل جامعه مطرح است وموارد اختلاف هم زیاد است. واصلا اختلاف در احزاب خارج کشور عمدتا از اختلاف مواضع طبقه کارگر در داخل کشور نشائت میگیرد.. مثلا چرا رفیق بهرام به طبقه کارگر ایران وشوراهایش نمیگوید اختلاف خودرا کنار بگذارید وباهم یکی شوید. بخش معتنابعی از طبقه کارگر ایران هنوز به احمدی نژاد وحکومت اسلامی متوهم است. بخش دیگرش اگر از حکومت اسلامی غالب بریده ، هنوز دنبال حکومت اسلامی مغلوب است. دنبال موسوی،کروبی ویا مجاهدین است. وباز بخش دیگری که خودرا از کل حکومت اسلامی جدا کرده دنبال حکومت دمکراسی غربی ویا سلطنتی وغیره است.

اگر رفیق بهرام معتقد است که گرایشات مختلف در جنبش مردم ایران در خارج کشور باید با هم اتحاد کنند، آیامعتقد است که این گرایشات در داخل کشور هم باید باهم اتحاد کنند؟ مثلا طرفدار احمدی نژاد ورضا پهلوی با کمونیست کارگری یکی بشوند وباهم شورا بزنند واختلافات خودرا کنار بگذارند وفقط در فکر حکومت شورایی باشند ؟

مگر اینکه رفیق ما ثابت کند که ما دونوع انسان ایرانی داریم. دو نوع پرولتاریای ایرانی داریم.دو نوع ۹۹% ایرانی داریم. یکی خارج کشوری ویکی داخل کشوری. خارج کشوری باید اختلافش را کنار بگذارد وهمه با هم شوند. در خدمت آن شوراهای داخل کشوری که شاه،شیخ وکمونیست درش بود.

من میگویم اصلا این جداکردنها عمدتا معنی نمیدهد وغیر علمی وانسانی است .مگر در موارد خاص که اینجا مورد بحث ما نیست.

مارکس را ما رهبر طبقه کارگر جهان میدانیم شاید در عمرش هم یکروز کار یدی نکرد. در خاج کشور زندگی میکرد وتقریبا باهمه احزاب کمونیست وغیر کمونیست اختلاف داشت وهیجوقت به کله اش خطور نکرد که چون در خارج است وچون کارگر داخلی نیست وربطی به مبارزه داخل آلمان ندارد خودش را منحل کند ویا بادیگر احزاب یکی شود در خدمت طبقه کارگر داخل.

سوسیالیسم وجنبش کارگری

سوسیالیسم صرفا جنبش وافکار کارگران در هر مرحله ای نیست. سوسیالیسم تئوری وعلم رهایی طبقه کارگر(پرولتاریا –مزدبگیران) است.اگر چنین است پس چرا باید فقط طبقه کارگر داخل کشور کلید داراین مبارزه باشد. چرا مارکس که اکثر عمرش در خارج بوده نمیتواند رهبر پرولتاریای جهان باشد؟

سوسیالیسم وحکومت شورایی لزوما از داخل خود کارگران (کارگران یدی وصنعتی) بر نمیخیزد، آنطور که خیلیها تصور میکنند.

در انقلاب ۵۷ ایران کارگران صنعتی ایران وشرکت نفت زمانی وارد صحنه شدند که بازرگان وخمینی از آنان خواسته بودکه اعتصاب کنند و زمانی به سرکار برگشتند که خمینی به آنان رخصت داد. این کارگرا ن صنعتی وپیشرفته طبقه کارگر ایرا ن بودند که در خدمت بورژاوزی عمل کردند.

اشکال کار کجا بود؟ اشکال این نبود که در ایران طبقه کارگر نبود ، که بود وخیلی هم بود.

اشکال این نبود که اینان مبارزه نکردند،که کردند. حتی اشکال این نبود که سازماندهی وتشکل نداشتند که داشتند.

 تشکل اینان رای به قطع نفت واعتصاب عمومی داد وشاه را ساقط کرد.

 اشکال کار این بود که طبقه کارگر(پرولتاریا) عمدتا از یک تشکل کمونیستی وحزبی برحذر بود.تشکل وحزبی که بتواند به کارگر بگوید خمینی وحکومتش دشمن شماریک تو میباشند.تشکلی که بگوید چریکها فدایی ،حزب توده ومجاهد ربطی به جنبش رهایی طبقه کارگر وسوسیالیسم ندارد. اگر انقلاب در ایران شکست خورد دلیلش دقیقا در همینجا نهفته است.

اگر جنبش انقلابی دوباره در ایران شکست بخورد دلیلش باز همین است.  وگرنه کارگر در ایران به اندازه کافی وجود دارد ومبارزه هر روز در جامعه از حد معمول هم بیشتر است. اگر طبقه کارگر شکست بخورد بخاطر این است که هنوز نتوانسته سره را از ناسره تشخیص دهد. هنوز نتوانسته یک انتخاب سوسیالیستی کند. هنوز به احزاب ودستجات وحکومت بورژوازی دل خوش کرده.  این فقط به این دلیل است که یک حزب کمونیستی که بتواند تمام اهداف کوتاه ودراز مدت طبقه کارگر را نمایندگی کند را انتخاب نکرده وهنوز دنبال راه حل های بورژوازی ، سرگردان است.

اگر سوسیالیسم ، تئوری وعلم طبقه کارگر جهانی ودر ایران است ، پس چرا باید فقط این علم داخل ایران باشد. حا لا اگر در داخل ایران کشتار ،اعدام بسیار است چرا این تئوری واین علم نمیتواند در خارج قوت بگیرد. چرا مارکس نمیتواند در خارج تئوری رهایی طبقه کارگر را تدوین کند؟ اگر احزاب کمونیستی در داخل ممنوع واعضا وهوادارانش شکنجه واعدام میشوند، چرا نبایست این حزب در خارج از ایران تئوری وعلم رهایی طبقه کارگر را از بیرون رهبری کند؟.

 اگر یک حزب خارج از کشوری در زمان شاه به مردم میگفت که حکومت خمینی ارتجاعی وجنایتکار است وطبقه کارگر نبایست گول این جانوران اسلامی را بخورد. شما فکر نمیکند طولی نمیکشید که صدها هزار نفر در داخل ایران خودرا عضو این حزب میدانستند وسازماندهی میکردند؟  مگرعلم وتئوری رهایی انسان،  خارج وداخل دارد؟

فداییان در داخل بودند از خمینی حمایت کردند.حزب رنجبران در خارج بودند ،همینکار را کردند. لنین در خارج بود وحزب تشکیل داد وانقلاب سوسیالیستی نصیب مردم شد. پلخانوف در خارج بود ،همدست تزار شد.

مثلی است معروف که میگویند کمونیستها خودشان سنگ را روی پایشان می اندازند. من در کمپ بورژوازی اینچنین تفکر غیر علمی پیدا نمیکنم. امروز رضا پهلوی خودرا نماینده “نجات” ایران میداند. من تا بحال نشنیده ام وندیده ام که کسی بیاید بگوید رضا خان نمیتواند قدرت را بگیرد چون در واشینگتن زندگی میکند.  حتی کمونیستها هم اینرا نمیگویند. همه فکر میکنند رضا پهلوی ممکن است برود دوباره رهبر شود. مجاهد فکر نمیکند فقط بخاطر خارج از ایران بودنش نبایست ادعای قدرت کند.

اما تا نوبت کمونیستها میرسد اولین کسی که فکر میکند کمونیستها نمیتوانند ونباید در ایران قدرت را از حکومت بگیرند خود کمونیستها هستند. یکی میگوید اینان خیلی وقت است در خارجند. دیگری میگوید اینان تشکیلات داخل کشور ندارند ،یک حزب خارج کشوریند. آن یکی میگوید طبقه کارگر به حزب احتیاج ندارد، خودش انشاء الله حزبش را میزند. البته بورژوازی این فکر را نمیکند. همه اشان معتقدند که باید از کمونیستها ترسید وآنان را یک پای قدرت میدانند وبرای همین از صبح تا شام با کمونیستها مبارزه میکنند. از احمدی نزاد گرفته تا رضا پهلوی تا مجاهد وسازگارا همه از شبح کمونیست میلرزند. بغیر از خود کمونیستها که خودشان را جدی نمیگیرند ومنتظرند که دودستی قدرت بدست بورژوازی بیافتد.

اما هیچکس از جمله کمونیستها این ایراد را به رضا پهلوی-رجوی-گنجی-سازگارا وغیره نمیگیرد. همه اینها منتظر میمانند وهیچ کمکی هم به حزب کمونیست کارگری نمیکنند وبعد که رضا پهلوی ودیگر عناصر بورژوازی قدرت را از خارج تصاحب شد ، آنوقت میگویند ما از اول گفته بودیم کمونیستها ضعیف هستند وهنوز نوبتشان نرسیده.

دوست عزیزم رفیق بهرام ، اگر شما فکر میکنید طبقه کارگر بدون تشکل کمونیستی کارگری وبخصوص حزب کمونیست کارگری  وتئوریهای انقلابی این حزب، میتواند حکومت جمهوری اسلامی را سرنگون کند وحکومت شورایی تشکیل دهد،بنظر من سخت در اشتباهید. امروز برای سرنگونی حکومت اسلامی وجابجایی آن با یک حکومت آلترناتیو، طرح ها وبرنامه های مختلفی ارایه داده شده. ما وطبقه کارگر ایران باید یکی از این آلترناتیوهای انقلابی وارتجاعی را انتخاب کنیم وانتخاب میکنیم. دنیا منتظر نمیماند تا تشکلهای کمونیستی داخل کشور خودشان در آینده ای نا معلوم شوراهای داخلی وواقعی خودرا تشکیل دهند وسوسیالیسم پیاده شود. تا آنوقت بورژوازی میلیونها نفر را با حکومتهای داخلی وخارجیش اعدام وبیکار وبیحقوق میکند.

طبقه کارگر با برنامه ، وحزبش به جامعه معرفی میشود.  طبقه کارگر باید باتئوری انقلابی ورهبری حزبیش حکومت وتمام ارکان آنرا به زیر بکشد تا بتواند شوراهای مردمی را بقدرت برساندو آزادی وبرابری را در جامعه برقرار کند. ضامن سرنگونی حکومت بورژوازی واستقرار حکومت شورایی ، یک حزب کمونیستی کارگری است با تئوریها وپراکتیس انقلابی. مهم نیست در داخل باشد ویا خارج.. قدرت سوسیالیستی طبقه کارگر لزوما از خالص بودن وتعداد کارگران ارزیابی نمیشود. تئوری انقلابی وسوسیالیستی برای پیشبرد اهداف طبقه کارگر عاملی به مراتب مهم تر است. چه بسا تشکیلاتهای صد در صد کارگری که دنبال خط بورژوازی سرگردانند.مثل اتحادیه های کارگری آمریکا.

باید به تشکیلات کمونیستی کارگری پیوست وطبقه کارگر را از آلترناتیوهای رنگارنگ بورژوازی برحذر داشت. فردا خیلی دیر است.