شیناوی در خون

“شیناوی در خون”
تقدیم به سیران یگانه و همکلاسی هایش

شیناوی
این چه پاییزیست؟
چرا خونین است چهره ات؟
بوی مرگ شقایق گرفته ای,شیناوی.

شیناوی
شیناوی کودکانت در خون اند
سرمایت مرگزا ست
این فصل
فصل سربریدن ستاره هایت بود
فصل خونین بود
سوختی
سوختند تورا.

شیناوی,شیناوی؟
یادت هست؟
قدم های کوچک سیران را
به سوی مدرسه
شیناوی,کلاس های درست
دیگربوی سیران را نمیدهند
از خنده هایش دیگر خبری نیست

شیناوی,شیناوی,پاییزت خونین است
شیناوی
دیگر کلاس سوم رنگ سیران را ندارد
دیگرآن روز تکرار نمیشود
که با چکمه های قرمز وارد کلاس میشد
لبان سرما سوخته اش را زمزمه میداد
خنده زنان میگفت:
بچه ها,بچه ها
امروز نقاشی داریم
من چشمان آمنه را میکشم
همه ی دنیا را به رنگ آبی میکشم
دست های پدرم را میکشم
دیروز زخم خورده از کار بودند
زبری دستانش را میکشم
نقاشی ام زبر زبر خواهد بود

مادرم را میکشم
آری مادرم را میکشم
نقاشی ام,آغوشم میگیرد
پر از مهربانی خواهد بود.

شیناوی,شیناوی
چرا چهره ات خونین است؟
چرا شیناوی,چرا؟
این چه پاییزیست,که آمنه
درنقاشی ناتمام سیران سوخته است
این چه پاییزیست
که دستان پدر
مهمان اشک اند
شیناوی,شیناوی
این چه پاییزیست؟
که مادر غمناک است
سیران را گم کرده است
دیگرمهمان نفاشی اش نمیشود.

شیناوی,شیناوی,دندان قروچه کن
دندان قروچه کن,که کودکانت در خون اند
شیناوی,شیناوی
پاییزخونین ات را به خاطر بسپار
دندان قروچه کن
پراز کینه شو
که حاکمان به مرگ پاییزات خندیدند
که حاکمان سردشان نشد.

“علی رسولی”