طوفان خشم‌ات که فرو نشست، شاخه‌های شکسته را خواهی دید(درحاشیه «گرایش لغزیده» سامان کریم)

«یک مشت روشنفکر که نه چیزی می فهمند، نه چیزی را از ذهن خود پاک می‌کنند، نه چیزی یاد می‌گیرند، و بهترین حرفی که در باره‌اشان می‌توان گفت این است که: از کوره در رفته‌اند، در منتهای ناامیدی به سر می‌برند، غرولندشان پایانی ندارد. تعصبات دیرینه را مدام غرغره می‌کنند» (نامه اول لنین به ماکسیم گورکی)
نوشته سامان کریم با چند جمله کلاسیک چپ سنتی و تکرار مکرر آن‌ها شروع می‌شود، اینکه چرا از حزب کمونیست ایران انشعاب شد و اینکه منصور حکمت چطور چسب درونی حزب بود! وغیره… این شروع بیشتر از اینکه یک نوشته سیاسی باشد یک کپی-پیست کمیک و ترجمه شده به کوردی از مسائلی است که از انشعاب سال ۲۰۰۴ کپی برداری شده است.
در ادامه به حزب حکمتیست می‌رسد و در اولین پارگراف بند‌ها را آب می‌دهد «تأسیس حزب حکمتیست توسط کورش مدرسی» این یک چشم بندی ناشیانه است! یا سامان کریم از پروسه انشعاب سال ۲۰۰۴ خبر ندارد و یا اینکه به عمد حقیقت را وارونه نشان می‌دهد! حزب حکمتیست با یک اجماع عمومی از اکثریت کمیته مرکزی وقت حزب کمونیست کارگری و تعداد زیادی کادر تشکیل شد. حتی روش تشکیل حزب جدید چند روز قبل از انشعاب اجباری ما از حزب کمونیست کارگری مورد تایید همه کادرهای حکمتیست قرار گرفته بود. قرار شد کمیته مرکزی فراخوان تشکیل حزب را بدهد و بعد بقیه کادر‌ها طی نامه‌های علنی به آن بپیوندند. من فکر نمی‌کنم خود کورش مدرسی هیچ وقت حاضر باشد این افتخاری را که سامان کریم به او اعطا فرموده است بپذیرد.
در ادامه سامان کریم در پاراگرافی آشنا «دیر یا زود این حباب می‌بایست بترکد و ترکید» با دست بردن به ادبیاتی که فقط عبدالله مهتدی از آن استفاده کرده است به سیم آخر می‌زند.
قبل از اینکه به دلایلی که سامان کریم را عصبانی کرده است بپردازیم لازم است چند نکته را برای سامان کریم و تعداد دیگری از رهبری حزب کمونیست کارگری عراق که اطلاعاتشان را فقط از کودتاچیان دریافت می‌کنند روشن کنم.
قبل از کودتا و حتی زمانی که ما و شما با هم در عراق حضور داشتیم ما با کومله و حزب کمونیست ایران تماس داشته‌ایم، به عراق و سالهای ۱۹۹۹ و ۲۰۰۰ اشاره کردم که شما مطلع باشید که این ارتباط و نشست‌ها حتی در زمان منصور حکمت هم وجود داشت، اشتباه نکنم آن زمان شما هم در سلیمانیه حضور داشتید و مثل من شاهد این قضیه بوده‌اید. پس چیزی عوض نشده است جز اینکه شما تصمیم گرفته‌اید چشمان خود را بر روی حقیقت ببندید و در دفاع از خط کودتاچی در حزب حکمتیست (که در قماری غلط آینده سیاسی خود را با آن‌ها گره زده‌اید) شروع به تحریف تاریخ نماید.
حزب حکمتیست تا قبل از پلنوم دهم و جریاناتی که آنجا اتفاق افتاد، در‌هایش همیشه برای عضویت همه باز بوده است، تا آنجا که منصور حکمت به وضوح اعلام می‌دارد هر کس با چند بند از برنامه دنیایی بهتر موافق باشد می‌تواند عضو حزب شود و در این حزب فعالیت کند (بماند که اعضا و رهبری حزب اتحاد جز کادرهای قدیمی و شناخته شده جنبش کمونیسم کارگری هستند)
سامان کریم بزرگ شدن حزب حکمتیست را به یک گوله برف تشبیه می‌کند که می‌چرخد، بزرگ می‌شود و در آخر آرزو می‌کند که ذوب شود!؟
سوال این است که سامان کریم چه اصراری دارد از پاراگرافهایی استفاده کند که قبلا توسط عبدالله مهتدی علیه حزب کمونیست کارگری وقت استفاده شده است؟
اما چه چیز سامان کریم را عصبانی کرده است؟
سامان کریم در قامت رهبری یک حزب نیست، زندگی سیاسی او کاملا با تقلیدی ناشیانه از تز‌های کورش بوده است! او انتظار داشت بعد از حمایت کورش از کودتا در حزب حکمتیست («حزب یک دفتر سیاسی دارد») حداقل سه چهارم حزب با او همراه شود (انصافا قسمتی از رهبری حزب کمونیست کارگری عراق با وجود افرادی مثل سامان کریم حداکثر تلاش خود را کرد تا به کودتا مشروعیت ببخشد و حزب را به دو جناح تقسیم کند) اما اینگونه نشد! محاسبات غلط از آب در آمد، کادرهای حزب با حلقه زدن به دور رهبری منتخب خود کودتا را ناکام گذاشتند. در کنگره پنج حمایت کامل کادر‌ها از رهبری حزب جای هیچ شبهه‌ای را باقی نگذاشت. از آن روز حزب شاهد این حملات پراکنده و هیستریک بوده است! اما کسی جوابی به سامان و حلقه دورو برش نداد! در اصطلاح عامیانه بی‌محلشان کردند و همین امر او را عصبانی کرده است، تا آنجا که حاضر است از جملات عبدالله مهتدی کپی برداری کند! و در آخر برای کمونیست‌ها وظیفه تعیین می‌کند که اگر برای سرنگونی بورژوازی تلاش می‌کنید و مخالف لغو کار مزدی هستید باید علیه حزب حکمتیست شمشیر‌هایتان را از رو ببندید!.
بخش دوم: با یک دید متفاوت و شاید به بهانه یک نوشته
فرض را بر این می‌گیریم که نوشته سامان کریم یک نوشته سیاسی است، یعنی اینکه یک چیز عینی را با یک چیز عینی دیگر مقایسه کرده است، فرض را بر این می‌گیریم که نگران جنبش کمونیسم کارگری است! فرض را بر این می‌گیریم سامان کریم در جریان کودتا بی‌طرف بوده است، فرض را بر این می‌گیریم دایره دید او محدود به روزنه کودتا نیست و صادقانه فرض را بر این می‌گذاریم که هدف سامان کریم صرف حمله به «اژدهایی افسانه‌ها» نیست و..
تغییر ریل از کجا، توسط چه کسانی و به چه دلیل شروع شد؟
حزب حکمتیست بعد از تاسیس در دوره‌ای کوتاه همه نگاه‌ها را به خود جلب کرد، تا آنجا که آرم سازمان جوانان حکمتیست در دانشگاهای ایران به اهتزاز درآمد، پوستر‌های این سازمان از کرمان تا جیرفت، از رشت تا انزلی روزانه در خیابان‌های اصلی شهر‌ها به چشم می‌خورد. هر روز شاهد عملیات‌های موفق گارد آزادی در مناطقی از کردستان بودیم، روزنامه کیهان جمهوری اسلامی در سلسله مقالاتی به حمله به این حزب پرداخت و چپ ایران در آن روز‌ها فقط با حزب حکمتیست تداعی می‌شد. آن روز‌ها مشکلی نبود، غلتک حزب روی ریل اصلی خودش بود. بعد از این رشد سریع حزب و ترس خارج شدن کنترل رهبری آن، یک تمرکزگرایی که اولین نشانه‌های تغییر در سیاستهای حزب بود، سراسر حزب را فرا گرفت! به بهانه تشکیل کمیته داخل و خارج کردن کادرهای تشکیلات کردستان از فعالیتهای روزمره حزب در خارج کشور و جایگزین کردن اعضایی سازمان جوانان در تشکیلات خارج، سازمان جوانان حکمتیست بعنوان بازوی اصلی حزب در داخل منحل اعلام شد، سازمان‌های جانبی حزب کم ارزش شدند و به بهانه داخلی کردن حزب، تشکیلات خارج حزب کم اهمیت شد. بعد از حوادث ۱۳ آذر۸۶، حزب چوب این تمرکزگرای‌ها را خورد، اکثریت اعضایی داخل حزب بازداشت و یا مجبور به ترک ایران شدند و‌‌ همان کسانی که روزی با افتخار پوستر‌های سازمان جوانان حزب را در دست داشتند، به دشمنان قسم خورده حزب و بخصوص اعضایی کمیته داخل حزب تبدیل شدند. قهرمانان تا دیروز سرخ، به یک مشت دانشجوی خورده بورژوا تغییر اسم دادند، «که با یک سیلی به همه چیز اعتراف می‌کنند». تغییر ریل واقعی کورش و جناحی که بعدا در حزب دست به کودتا زد، از این مسئله شروع شد. تزهای مشعشعی در دالانهای حزب پیچید! اینکه شکست جوانان طرفدار حزب در داخل بخاطر پایگاه طبقاتی آن‌ها است و حزب باید همه کارهای روتین خود را تعطیل کند و به «حزب کارگران» تبدیل شود. بعد از این جهش جلوی چشمهای حیرت زده همه بهمن شفیق و چند نفر دور و برش کمونیستهای برجسته و دوستان نزدیک شدند و حزب حکمتیست به نا‌گاه تحلیل‌هایش تا سطح راه کارگر در مبارزه با امپریالیزم سقوط کرد. سخنرانی‌ها و برنامه‌های تلویزیونی کورش در رواج این ایده سنتی اما نو در حزب حکمتیست توسط قسمت عظیمی از رهبری حزب نقد شدند و هیچگاه به تصویب نرسیدند. اما این پایان کار نبود محفل کورش در حزب که عمدتا آن‌ها را در کمیته سازمانده حزب سازمان داده بود کار خودش را می‌کرد! بی‌توجه به مصوبات حزب سخنرانی‌های کورش را الگوی کار خود قرار می‌داد، تا اینکه کار بجایی رسید که اکثریت رهبری حزب مجبور به تذکر دادن به آن‌ها شود. در واقع «تغییر ریل» در پلاتفرم هیئت دائم حزب فرمان ایستی بود به این تمرّد کمیته داخل، تلاشی بود برای برگرداند غلتک حزب به ریل‌های اصلی آن، دستوری بود برای متوقف کردن خط سوپر پاسیو «کارگر کارگر» که چند وقتی بود در حال ریشه دواندن در حزب بود. به همین دلیل بود که این کلمه ساده بهانه‌ای برای کودتا در حزب شد.
اما واقعیت عینی که سامان کریم به آن می‌پردازد مربوط به عملکرد حزب حکمتیست بعد از شکست کودتا است، او اعتراف می‌کند که حزب حکمتیست در حال بزرگ شدن است، اما در عین حال وعده می‌دهد که مثل «یک گلوله برف بزودی ذوب می‌شود» دلایلش را صد البته خود او باید توضیح دهد که چرا بزرگ شدن حزب بد است؟ چرا رابطه دیپلماسی داشتن با جریانات چپ بد است؟ چرا پیوستن احزاب به حزب حکمتیست بد است؟ چرا همه چی و همه کس بد است؟
در پایان
«تابحال خود را جاى اژدهاى افسانه‌ها گذاشته‌اید تا از منظر او به کل قصه نگاه کنید. طرف (اژد‌ها) در غار خود نشسته است و بکار خودش مشغول است، شاید کتاب می‌خواند، شاید نفس آتشین و نعره‌هاى مهیبش را تمرین می‌کند، یا خاطراتش را می‌نویسد، همهمه‌اى بیرون غار بلند می‌شود، معلوم می‌شود شاهزاده جدیدى آمده است تا سرش را از تن جدا کند و تحفه ببرد. شاید پرنسسى زیبا چنین شرطى براى وصل گذاشته است، شاید گرفتن تاج شاهى در گرو اینست، شاید شاهزاده می‌پندارد در این غار جام جمى هست، یا صاف و ساده حوصله‌اش سر رفته است و مثل سابق احساس شازدگى نمی‌کند.
” من دارم به این اژد‌ها سمپاتى پیدا می‌کنم. سرنوشتش به خود من شباهت زیادى دارد. دارم کارم را می‌کنم، که از قیل و قال بیرون معلوم می‌شود پهلوان دیگرى به جنگ «دیو» آمده است. کسى می‌خواهد دست بکار چیزى بشود و یا از کارى دست بردارد، کسى می‌خواهد چیز دیگرى بگوید، یا آنچه می‌گفت را دیگر نگوید، کسى می‌خواهد برود، یا نیاید، انگار اولین نیازى که حس می‌کند اینست که تکلیفش را با «منصور حکمت» روشن کند.” (منصور حکمت از منظر اژد‌ها)