ستم ملی و ستمگران

این نوشته همچنان که از تیتر آن مشخص است به ستم ملی و استفادهء ستمگران از آن می پردازد. هدف آن نیست که همهء این مقوله بررسی شود. بررسی کردن گستردهء این مسئله حاد انسانی به جنبه های ریز و درشت بیشماری بر می خورد. در این نوشته نمی توان به همهء آن مسائل پرداخت. هر نوشته ای می تواند زاویه ای از این مسئله را مشخص کند. گاه اشاره ای و انداختن پرتو نوری به کل مسئله می تواند کمکی در جهت شناساندن و از یاد نبردن این مسئله انسانی باشد. از بین بردن هر نوع ستمی که در حق انسانها می شود، کاری مثبت و انسانی است. این تلاشها در نتیجه خدمتی به انسان می باشد. تلاشها می توانند با هم تفاوت داشته باشند. تفاوتها در رسیدن به هدف نباید مانع از حرکت شوند. هدف مشخص است و همانا نابودی ستم می باشد. نابودی ستم امری آسان نیست و در این راه تلاش بسیار صورت گرفته است. در ابعاد زمانی هیچگاه این تلاشها چه زیاد و چه کم متوقف نشده اند. 

ستم ملی، ستمی است که بر ملتی یا مردمانی از لحاظ حقوق ملی آنها انجام می گیرد. ستم می تواند انواع مختلفی داشته باشد. ستم می تواند بر فرد یا جمع انجام گیرد. ستم می تواند بر کودک و یا زن روی دهد. خشونت و استثمار و بردگی و منزوی کردن ناحق انسان از چهره های ستم هستند. جلوگیری از رسیدن یک انسان به حقوق انسان خود ستمی است که در حق او روا داشته می شود. جلوگیری کردن و سد راه پیشرفت یک انسان ستمی است که که بر او می رود. ستم می تواند بر جمع انسانهایی به یکسان روی دهد. این انسانها در یک جمع قرار می گیرند و این ستم جمعی می شود، نظیر ستم بر زنان و کودکان که در یک جامعه بر آنها روا داشته می شود. ستم ملی هم از این نوع است. ستمی است که بر جمع مردمی روا داشته می شود. اگر بر فرد خواندن و نوشتن و حرف زدن و اندیشیدن ممنوع شود، بر آن فرد ستم روا داشته می شود. همچنین تعداد این افراد می تواند بیشتر باشد و ستم مشابه بر آنها روا داشته شود. اگر راه خواندن و نوشتن و ارادهء فکرکردن و سیاست و برنامه ریزی محیط خود از این انسانها گرفته شود، این ستمی است که بر این انسانها روا داشته می شود.
در طول تاریخ مردمانی در جهان بوده اند و همچنین هستند که به آنها امکان داده نشده است که از حقوق انسانی خود برخوردار باشند. حقوق انسانی شامل زبان و فرهنگ و سیاست و ایدهء این مردمان بوده است. محیط جغرافیایی آنها گاها به زندانی برای این مردمان تبدیل شده است و آنها در محیط خود اجازهء دارا بودن هیچ اراده ایی را برای ادارهء امور خود نداشته اند. زمانیکه انسان نتواند در محیطی آزادی اراده داشته باشد، آن محیط به زندان او تبدیل می شود. روابطی هم که برقرار می شود، همانا روابط زندانی و زندانبان است. زندانبان است که حکم می کند تا زندانی چگونه زندگی بکند. زندگی آنها شامل همهء امور از تغذیه گرفته تا اندیشیدن و برنامه ریزی امور توسط زندانبان تعیین می شود. دستگاههای اداری و انتظامی و حکومتی همگی بسان زندانبانانی عمل می کنند. این مردمان را در جهتی هدایت و کنترل می کنند که حکومت برنامه ریزی کرده است. برنامه ریزیها همگی اراده ای تحکم آمیز را داشته اند. همیشه دقت و وسواس در این بوده است که این مردمان به حقوق خود یکی پی نبرند و دوم در جهت رسیدن به این حقوق نکوشند. این مردمان مجبور بوده اند روشی را در زندگی خود برای زندگی کردن بکار ببرند که دیگران برای آنها تعیین کرده بودند. اگر آنها از این روشها تبعییت نمی کردند، باید تاوان این سرپیچی را به شیوه های مختلف بپردازند.
زور و ستم ملی بر علیه این مردمان آنچنان بوده است که فرهنگ و زبان و قدرت تصمیم گیری را از آنها گرفته اند. آنها به مردمانی تابع و درجه دوم تبدیل شده اند. باید قانون ومقرراتی را اجرا می بکنند که بدون دخالت آنها تدوین شده اند و به آنها تحمیل می شود. اگر این قوانین را نمی فهمند و اجرا نمی کنند به قانون شکنی و یاخی گری متهم می شوند. سیاست ادارهء شهرها و دهاتشان بدون مشورت و دخالت آنها واز جاهایی دور تدوین می شود. پس خبری از رشد و ترقی آنها مشاهده نمی شود و درعقب ماندگی می مانند و یا مجبور می شوند که در عقب ماندگی فرهنگ و سیاست غالب شریک باشند. چون همهء راههای دیگر به زور از آنها ستانده شده است، لذا در جا زدن و عقب رفتن و گاها تا حد نابودی شدن نتیجهء سیاستهای تحمیلی بوده است. انسانهایی که بدلیل بستن راههای تر قی با تکیه بر هویت خود بودن حتی نتوانسته اند زندگی انسانی خود را پیش ببرند. آنها همواره انرژیشان در جهت یافتن خود به کار رفته است. باعث و بانی این امر هم ستمگرانی بوده اند که به هر بهانه ای راه را بر هویت این مردمان سد کرده اند.
اگر این مردمان می توانستند آزادانه هویت خود را حفظ و نگهداری کنند، آنگاه انرژیشان را در را ه رشد خود بکار می بردند. اما آنها بر عکس مجبورند تا تلاششان را در جهتن باز یافت خود که کاری آسان هم نیست، متمرکز سازند. از این نظر کار آنها بسیارسخت شده است. ستمگران به آنها اجازهء هویت یابی را نمی دهند و هر تلاش آنها را به هر وسیلهء ممکن ولو خشن خنثی می کنند. انسان های بیشماری جان و مال و سلامتیشان دچار آسیب شده است و تنها جرمشان هم تلاش در جهت یافتن هویت خود بوده است. دولت و حکومت های ستمگر و اقمارشان در طول تاریخ به شدیدترین شیوه ها جویهای خون براه انداخته اند تا ملت یا ملت هایی را تابع امیال خود کنند. آنها به هیچکس از این ملت ها رحم روا نداشته اند و هر ورق تاریخ نزدیک و دور را که ورق بزنیم به جنایات بیشماری بر می خوریم که در حق ملت هایی روا داشته شده است و به سبب داشتن هویتی غیر از هویت ستمگران بوده است. قتل عام هایی که آمار آنها از صدها هزار هم عبور کرده است. تیغ ستمگران آغشته از خون انسانهایی بوده اند که می خواسته اند خود باشند. خود بودن این انسانها جرمی نابخشودنی از طرف ستمگران بوده است.
ترس ستمگران از دست یافتن به هویت خوداین انسانها است. دارا شدن هویت خود نشان از شکستن زندان ستمگری است. زمانیکه این زندانها فرو ریزند، دیگر امکان روا داشتن ستم وجود نخواهد داشت. گرفتن این امکان ستم و ستمگران را نابود خواهد کرد.
ستم ملی امکانی است که در دست ستمگران قرار دارد. این امکان برای در زندان کردن یک ملت بکار برده می شود. همچنان که ستم بر زنان برای زندانی کردن و کنترل آنها بکار برده می شود. برد گان را هم با خشونت و ترور و خفقان به کار بردگی وادار کرده اند. اگر خشونت و ترور نبود بردگان یک لحظه تن به ستم بردگی نمی دادند. خشونت و ترور و خفقان و ستم ملی هم برای کنترل و زندانی کردن یک ملت و یا جمعی از مردم است. نابودی و پایان ستم ملی به آزادی آن مردمان می انجامد. آزادی هم قدرت اعمال ستم ستمگران را از بین می برد. زمانیکه ستمگران نتوانند ستم کنند، بمعنای نابودی کامل آنها و سیستمشان می باشد.

azadal@hotmail.com
۴٫۱۲٫۲۰۱۲