از دیاری دور

“از دیاری دور”

از دیاری دور خواهد آمد
با بوی کوچه ی خیس,
کوچه ی بعد از باران,
کوچه ی,
پراز رقص آبی کودکان
بوی باریک راهی دور
بوی پوست درخت انار,
در صبحی زود
بوی پونه
پونه ی آبستن از زنبور.

با
خورجینی از ریحان
با پاهای برهنه
باگذری آرام,
که جویباری گل آلود نشود
که بابونه ای له نشود
که برگی از موجی جدا نشود.

مثل افتادن آرام برگ سپیدار,
برروی برکه ی پیر
برروی امواج کوچک
امواجی که قصه ی ریگ را,
شبانه,
به ریشه های بید میگویند.

خورجینی به همراه
خورجینی از ریحان
خورجینی از خاطره
خورجینی از کلمات ساده ی شروع,
بی تردید
بی ابهام
ساده ی ساده,
به سادگی دل دادن ماهی به برکه ی پیر.

حس نمناکی در موهایش دارد
موهای شانه شده به دست چنار
چناربه انتظار رهگذری,
رهگذری باقصه های تازه تر,
با انگشتانی به رنگ شاخه های بید,
بید عطر آگین
بید برگ در برکه
بید برگ در امواج
غرق در امواج
سایه در امواج.

با
ریز گلی سفید,
لای انگشتانش,
گل تمشک وحشی,
تمشک آبستن از بهار,
آبستن از جویباری به سوی برکه ی پیر.

دست درون جویبار خواهد زد
آب را آبستن میکند
آبستن از بوی پونه
آبستن از شروع فصلی تازه
از پاهای برهنه
از گل سفید تمشکی لای انگشتان
از افتادن آرام برگی بر روی امواج کوچک
ازقصه ی غمگین ریگ
از بوی پوست درخت انار,
درصبحی زود.

آب ریحان میشود
تمشک نمناک میشود
آب همان خورجین توست
پر از ریحان
پر از خاطره
پراز ریگ
پراز باران قدیمی
آب نمناکی موهای توست,
پراز پونه
پراز ریگ
پراز امواج کوچک.

من شاخه ی وحشی چنارم
موهای تورا یافته ام
موهای تورا شانه کرده ام
موهایت آبستن از انگشتان من است.

“علی رسولی”