جاده صافکنهای جنگ (بخش پایانی)

سیاست اَپیسمنت غرب با فاشیسم دهه سی قرن بیستم –

«ما تصاویر غم انگیز را دیدیم و همگی مشاهده کردیم که سربازان آلمانی در سر راه خود  آتش می زنند , می سوزانند , دست به قتل و غارت می زنند , بی آن که لختی تأمل کنند. آدمهایی بالغ , ولی حتی بر آن چه می کنند آگاهی ندارند , افرادی که حین ارتکاب این اعمال وجدانشان تکان نمی خورد و رفتارشان , خلاف قوانین[زمان جنگ] و تکالیف مربوطه , علیه شرف و حیثیت سرباز آلمانی است.»

سخنرانی فرمانده ارتش سوم آلمان, رسته ۳۱, تدریس وظائف , ۱۲ اکتبر۳۹,  پس از نمایش قطعه فیلمی از جنگ جاری در لهستان,  بایگانی آلمان فدرال- آرشیو نظامی شهر فرایبورگ,

اشغال سهل الوصول پراگ , متلاشی کردن کشور چکسلواکی , تحمیل سلطه و قیمومت آلمان نازی بر هر دو بخش این سرزمین, همچنین الحاق سرزمین ِِممِل به رایش, تمام این تهاجم نظامی و توسعه سلطه سیاسی هیتلر ظرف فقط یک هفته (۱۵- ۲۳ مارچ ۳۹), جوامع دموکراتیک  غرب را میخکوب, وحشتزده, خشمگین و معترض کرد. دولتهای استمالتگر جز چند خط اعتراض دیپلماتیک کاری صورت ندادند. این نوع اعتراضات معمولاً مایه تمسخر هیتلر می شد و تأثیری بر سیاستش نمی گذاشت. بهار سال ۳۹ اروپا هراسان و اندیشناک دستبردهای بعدی از خود می پرسید قربانی بعدی هیتلر کدام کشورست؟ ابتداء به دلیل انتظارات اقتصادی اعلام شده آلمان گمان می رفت رومانی در معرض خطر باشد. اما طولی نکشیدکه روزنامه ها از لهستان گزارش دادند: هیتلر نه تنها شهر بندری دانتسیگ بعلاوه نواری یک کیلومتری از دالان دانتسیگ  را می خواست , بلکه از لهستان خواسته بود در رویکردی خصومت آمیز نسبت به شوروی با پیمان «آنتی کمینترن» همراه شود! (۱)

گرچه دولت لهستان جواب رد داده بود , اما درخواست آلمان ادامه داشت. این گزارشها, آنهم در پی اشغال و نابودی چکسلواکی, انفجار افکار عمومی غرب علیه هیتلر و رویکرد مماشات با وی را در پی داشت. فشار سیاسی و اجتماعی بر پارلمان و دولت انگلستان رو به افزایش گذاشت. جوامع غرب از «دولت اعلیحضرت» انتظار داشتند هرچه زودتر دست به اقدامی زند و طبق موازین  جامعه ملل پشتیبان لهستان باشد. در وضعیّت شدیداً برانگیخته افکارعمومی ادامه علنی سیاست اپیسمنت می توانست بحران پارلمانی به وجود آورد و دولت چمبرلین را در خطر جدّی قرار دهد. پس می بایست کاری کرد. در ۳۱ ام مارچ , چمبرلین بیانیه ای صادر و «حفظ استقلال لهستان» را ضمانت نمود!  البته بیانیه نخست وزیر پیمان رسمی و مکتوب نبود و صورت تنظیم آن نیز بیشتر نوعی هشدار به هیتلر می نمود که «به صورت دیپلماتیک پیش رود , نه نظامی». در متن بیانیه صرفاً از «استقلال لهستان»سخن رفته بود و مسأله مهم ”تمامیّت ارضی کشور”  از قلم افتاده و «ضمانت» نشده بود! (۲)   این نکته مهم از چشم هیتلر دور نماند. بلافاصله تصمیم خودش را گرفت و روز ۳ آوریل فرمان سرّی آمادگی برای حمله به لهستان («طرح سفید») را صادر کرد. از روز ۱۱ آوریل تدارکات اجرایی این طرح در دستورکار کلیه فرماندهان قوای مسلح آلمان قرار گرفت. فعل و انفعالات مربوطه  نیز  از چشم سرویسهای غرب پوشید نماند. ناگهان امنیّت ملی ممالک اروپایی وارد چشم اندازهای نامعلوم و محاسبات و احتمالات تازه ای شد. آیا هیتلر ریسک جنگ در دو جبهه (علیه لهستان و همزمان علیه محور انگلستان-فرانسه) را پذیرفته بود؟ این دو قدرت بزرگ که مرز مشترک با لهستان نداشتند پس به چه ترتیب می خواستند از این کشور دفاع کنند؟ اتحادشوروی – پس از ردّ پیشنهاد – جبهه ششگانه علیه هیتلر- توسط انگلستان(۱۷ مارچ) چه سیاستی پیش می گرفت و در صحنه پیچیده و لرزان ارروپای شرقی چه نقشی می آفرید؟ آیا همه مؤلفه های سیاسی دیپلماتیک به سمت جنگ گرایش داشتند یا هنوز امکان مهار و متوقف کردن هیتلر وجود داشت؟…… این پرسشها و بسیاری دیگر موضوع بحثهای بی پایان و هول و هراس بی سابقه افکار عمومی بودند. از بهار تا اواخر تابستان۳۹, عدم تعیّنی آمیخته به ترس و نگرانی اروپا را مریض می کرد. شبح شوم روندی سهمگین و تداعی خوف انگیز (آن ویرانگری مهیب بیست سال پیش) فضای زندگی توده های میلیونی سراسر قاره را در خود می فشرد: شتابگیری بی سابقه میلیتاریسم و مسابقه تسلیحاتی همه جانبه غیرقابل انکار بود.

دانتسیگ و بحران لهستان

آلمان نازی که از سال ۱۹۳۴ با لهستان کاتولیک قرارداد دوستی و عدم حمله داشت , اما سه هفته بعد از معاهده مونیخ , در۲۴ ام اکتبر ۱۹۳۸ خواستهای تازه ای پیش کشید. ریبن تروپ, در ملاقاتی دوستانه با سفیر لهستان,” به طور ضمنی” از یک بده بستان مطلوب سخن گفت: واگذاری شهر دانتسیگ بعلاوه دالانی یک کیلومتری و پیوستن لهستان به پیمان آنتی کمینترن! آلمان می خواست در داخل دالان دانتسیگ یک اتوبان و  یک خط راه آهن احداث کند و  به  پروس شرقی وصل شود. در عوض قول می داد حقوق اقتصادی- بندری لهستان در شهرآزاد دانتسیگ محفوظ بماند, مرزهای لهستان تثبیت و پیمان عدم تجاوز نیز به مدت ۲۵ سال دیگر تمدید گردد.

اما رویدادهای اتریش و به ویژه آن چه بر زودت و چکسلواکی رفته بود هنوز پیش روی دولت و ملت لهستان بود. دولت می دانست هر تمکین و کرنشی در مقابل هیتلر ناگزیر عقب نشینیهای بعدی درپی دارد. وانگهی لهستان از دو همسایه و خصم تاریخی خود ( روسیه و آلمان) ستمها دیده بود و حساسیّت شدید مردم به هیچ وجه اجازه سهل انگاری و سستی دیپلماتیک به مسئولان نمی داد. به علاوه معاهده عدم تجاوز ۱۹۳۴ کماکان معتبر و می بایست از جانب آلمان مراعات شود. مشارکت لهستان دریک پیمان ضدشوروی نیز می توانست خشم همسایه قدرتمند شرقی را برانگیزد, از چنین تحریکی معذور بود. سیاست خارجی لهستان در مورد دو همسایه بزرگ (آلمان و شوروی) صرفاً روی احترام متقابل کار می کرد, تبعیض تاوان سنگینی می داشت. تکیه گاههای بین المللی لهستان از زمان ورسای نیز انگلستان و فرانسه بودند. البته , پیشنهاد همکاری آلمان- لهستان با سمتگیری علیه شوروی مطلب تازه ای نبود. در طول ۵ سال گذشته گورینگ در هر ملاقاتی با سران لهستان بارها آن را پیش کشیده و ژوزف ِبک , وزیرخارجه لهستان , برطبق موازین سیاست خارجی کشور با احتیاط تمام از کنار آن گزنه رد شده بود. اما این بار مسأله فرق می کرد , بحث حول شهرآزاد دانتسیگ می چرخید و این امر در استنباط سیاسی سران کشور کد خاصی بود. یک هشدار به شمار می رفت. در سال۳۴, مارشال پیلزودسکی , رهبرتاریخی لهستان , نخستین بار این اصل را به وزیرخارجه و دیگر سران کشور گوشزد کرده بود که در مذاکره با آلمان گوش به زنگ باشند هرگاه طرف مسأله دانتسیگ را پیش کشید مطمئن باشند خطری در کمین لهستان است و کاملاً بهوش باشند و دقت کنند. و حالا , ۵ سال بعد, دفعتاً مطالبه دانتسیگ شده بود محور خواسته های آلمان! منتهی فضای دیدار دوستانه بود و ابتدا فشاری وارد نشد. اما ریبن تروپ در ملاقات بعدی با لیپسکی نیز (۲۴ نوامبر) خواستهای آلمان را تکرار کرد ولی طرف لهستانی بار دیگر طفره رفت. وقتی گزارش به هیتلر رسید, وی دستورالعملهای سرّی پیشین برای آمادگیهای نظامی را  به صورت زیر تکمیل کرد که قوای مسلح باید آمادگی پیدا کنند و :

«دانتسیگ می باید توسط قوای آلمان به طور ناگهانی اشغال شود. طرحهای نظامی مربوطه می باید تا ۱۰ ام ژانویه ۳۹ ارائه شوند» (۳)

          ژزف بِک و آدلف هیتلر در ملاقات برشتسگادن

اوائل ژانویه ژوزف بِک برای دیدار هیتلر به برشتسگادن دعوت شد. در این ملاقات دوستانه شخص هیتلر ضمن صحبت بار دیگر درخواست واگذاری دانتسیگ را عنوان کرد , ولی بِک با زیرکی از کنار آن رد شد. در طول ۶ هفته بعد , یعنی تا پایان اشغال پراگ و نابودی چکسلواکی این پرونده راکد ماند. منتهی در این میان هیچ کدام آکسیونهای نظامی فوق , حتی اشغال منطقه مِمِل واقع در شمال لهستان , یا سفر هیتلر به آن منطقه و ایراد نطقی غرّا و یادآوری از «رایش کبیر آلمان» [که قطعاً به تمامیّت ارضی کنونی لهستان زخم می زد] پیشاپیش به اطلاع ورشو نرسیده بود. همین طور تأسیس سربازخانه در منطقه روتن واقع در جنوب لهستان. این بی اطلاع گذاشتنها معنای دیپلماتیک داشتند و زنگ خطری به صدا به شمار می رفتند. از جانب قدرتهای غرب هم اعتراضی شنیده نشد. از این به بعد فضای فی مابین رفته رفته تغییر پیدا کرد. یک هفته پس از پایان کار پراگ, ریبن تروپ سفیر لهستان را خواست و این بار به طور جدّی مطالبات قبلی را پیش کشید. سفیر به تأسیس سربازخانه در روتن اشاره ای اعتراض آمیز نمود و ریبن تروپ جواب داد در صورت حل مشگل دانتسیگ می توان این اختلافات را دوستانه حلّ و فصل کرد. این سخن طنین شانتاژ داشت و گفت و گو به تندی گرائید. دست آخر وزیرخارجه آلمان تذکر داد که پیشوا از عدم دریافت پاسخ به خواسته هایش(از ژوزف بِک) رنجیده است. لهستان باید در اسرع وقت جواب رسمی دهد. پنج روز بعد جوابیه دولت لهستان توسط سفیر لیپسکی به ریبن تروپ تحویل داده شد. مضمونش این بود :دولت لهستان آماده است در باره دانتسیگ و دالان با آلمان مذاکره نماید و حصول توافق نیز خیلی برایش اهمیّت دارد. اما قبول عین مطالبات آلمان امکانپذیر نیست. ریبن تروپ با ناراحتی واکنش نشان داد و  معترضانه گفت:

«لهستان دست به اقداماتی برای بسیج قوا زده است. این عمل مرا به یاد کارهای خطرناک ”دوست” دیگری می اندازد[ کنایه از بسیج قوای چکسلواکی قبل از اشغال]… در ضمن بگویم که هرگونه تعرضی علیه دانتسیگ از سوی ما به مثابه تعرض علیه آلمان تلقی خواهد شد» (۴)

                               ژزف لیپسکی سفیر لهستان در آلمان نازی

روز بعد سفیر لیپسکی به وزارت خارجه خواسته شد. ریبن تروپ به اطلاعش رساند که پاسخ لهستان کفایت نمی کند. در ضمن برای نخستین بار به ”اعمال خشونت آمیز علیه اقلیّت آلمانی تبار لهستان” اعتراض نمود! و اضافه کرد که مطبوعات آلمانی می خواهند علیه این حملات موضعگیری کنند و ما به زحمت می توانیم جلوی آنها را بگیریم! این سخن یک کد شناخته شده بود و از آغاز علنی سیاست مداخله خبر می داد. دو روز بعد(۲۸مارچ) وزیرخارجه لهستان سفیر آلمان در ورشو را به وزارتخانه خواست و در جواب مدعای ریبن تروپ به نوبه خود هشدار داد که دولت لهستان هرگونه تلاش دولت آلمان و سنای دانتسیگ [تحت سلطه نازیها] در جهت تغییر استاتوی شهر آزاد دانتسیگ را تعرّضی علیه خود تلقّی خواهد کرد. سفیر آلمان به تندی گفت: «پس شما مایلید با تکیه بر سرنیزه مذاکره کنید» و بِک بلافاصله جواب داد: «این همان رویه ای است که شما درپیش گرفته اید» (۵)

درست در این مرحله از تنش دیپلماتیک مابین لهستان و آلمان اتفاق غیر مترقبه ای رخ داد که باعث شد هیتلر ناگزیر فتیله دعوا را پایین کشد و نقشه مسیرش را برای جنگ لهستان مورد تجدید نظر قرار دهد. درلندن اخباری در مطبوعات و رادیوها پخش شد حاکی از تحرکات نظامی قوای آلمان در مرز لهستان. افکار عمومی و پارلمان انگلستان به شدّت برانگیخته شد و فشار بر دولت چمبرلین بالا گرفت. گویا سفیر آمریکا هم نگرانی خود را ابراز نمود. چمبرلین ناگهان در تنگنا قرار گرفت. در ۳۱ ام مارچ ۳۹ بیانیه ای صادر نمود و قول داد:

«درصورت وقوع هرگونه تعرّض که استقلال لهستان را آشکارا مورد خطر قرار دهد و باعث شود دولت لهستان ضروری بداند جهت مقاومت در برابر تجاوز از قوای نظامی ملی بهره جوید , در چنین موردی دولت فخیمه اعلیحضرت خود را موظف می شمارد با تمام نیرو به حمایت دولت لهستان برخیزد» (۶)

یک هفته بعد, به دنبال حمله ارتش موسولین به آلبانی(۷ آوریل) و اشغال و الحاق آن کشور به امپراتوری ایتالیا( ظرف یک روز), بار دیگر اروپا در بهت و حیرتی آمیخته به ترس و خشم فرورفت. جامعه ملل از کار افتاده بود و دیکتاتورها یکته تازی می کردند. آنها در طول کمتر از یک ماه دو کشور مستقل قاره اروپا را بلعیده بودند. افکار عمومی انگلستان و فرانسه به خروش آمد و جنبش ضد فاشیستی اوج تازه ای گرفت. رومانی و یونان آشکارا احساس خطر می کردند. آنها نیز از دولت انگلستان بیانیه هائی مشابه «ضمانت استقلال» لهستان دریافت کردند. دولت فرانسه هم به نوبه خود حمایتش را ااعلام نمود. مسکو هم پنهان نمی کرد به اعمال دولتهای ایتالیا و آلمان معترض است. ناگهان هیتلر خود را با شبح مهار و محاصره رو به رو دید. جابه جایهای نظامی در مرز لهستان متوقف شدند و گوبلز کارزار تبلیغاتی هدفمندی راه انداخت با این مضمون که «مسأله فقط دانتسیگ است و راه حلّ آن مذاکره وسازش». هدف این تبلیغات پوشاندن برنامه واقعی هیتلر و مقابله با ترس جنگ و لذا جدّی شدن مشی ائتلاف و مهار علیه آلمان بود. همزمان, طبق فرمان تازه هیتلر خطاب به فرماندهی کل قوای مسلح آلمان , نیروها می بایست برای سه هدف آماده شوند: «حفظ امنیّت مرزها, اجرای ”طرح سفید” [اسم رمز جنگ لهستان] و تصرّف دانتسیگ. تداکات مربوطه می باید به طریقی صورت گیرند که از روز اول سپتامبر ۳۹ اقدام به طرح سفید عملی باشد»(۷)

از ماه مه تا اواخر اوت فعل و انفعالات سیاسی- دیپلماتیک عمدتاً به پشت پرده منتقل شدند. سیاست اپیسمنت چمبرلین که با شکست کامل معاهده مونیخ ضربه کاری خورده بود و حتی در کابینه نیز مخالفان رو به افزایش داشت, به همّت شخص نخست وزیر و مشاور اعظم ( هارس ویلسون) و سیتی لندن (به ویژه بانکداران)در خفا ادامه یافت , به ویژه در زمینه استمالت اقتصادی و مالی فاشیسم. در بحران لهستان, برغم بیانیه «تضمین استقلال»,چکیده تمام تماسها و تلاشهای  هالیفاکس در تابستان ۳۹ این بود که لهستان باید باب مذاکره و سازش با آلمان را باز نگهدارد و طوری پیش رود که رضایت هیتلر تأمین و بحران فیصله یابد. درنهایت , معنای این خط  تحویل دانتسیگ به آلمان بود, یعنی همان که می توانست سکوی رایگان پرّش بعدی هیتلر شود. لهستان این خطر را می شناخت و برغم آمادگی برای انجام مذاکره و ملاحظاتی در جهت بهبود رابطه با آلمان, نمی توانست دانتسیگ را دو دستی تسلیم آلمان کند.

در طول ماههای تابستان هیتلر کمتر در ملاء علنی ظاهر می شد, بیشتر اوقات در مقرّر کوهستانی اش در برشسگادن علاوه بر تدارک مانورهای سیاسی جاری عمدتاً نقشه های نظامی و احتمالات گوناگون جنگ آینده را بررسی می کرد. تمرکز روی صفحه شطرنج قدرتها  بی سبب نبود. پس از اعلام بیانیه های «تضمین مرزها» (چگونه؟), مسائل سیاس- نظامی تازه ای ظهور کرده بودند. اکنون, در طول تابستان ۳۹/ آستانه جنگ بعدی , در غیاب آمریکا کانون همه گره ها و گشایش معمای توازن قوا , به موضع استالین برمی گشت. آلمان و محور انگلستان- فرانسه, هرکدام ازحریفان به صورتی هوای مسکو داشتند. درحالی که سیاست اپیسمنت هم کار خودش را ادامه می داد.

اپیسمنت پنهانی

همان طور که نوشتیم اشغال و نابودی برق آسای چکسلواکی یک شکست بزرگ , رسوا و حقارت آمیز برای سیاست مماشات چمبرلین به حساب آمد. وقوع تجاوز کمتر از شش ماه پس از قرارداد مونیخ , بر وجدانهای بیدار غرب ضربه ای عمیق و بیدار کننده کوبید. صدای اعتراض جامعه و خشم افکار عمومی بلند شد و این وضع پارلمان را به حرکت واداشت. نتیجه بلافصل آن تضعیف موقعیّت چمبرلین و بی اعتباری عمومی استمالت با فاشیسم بود. شدّت سرخوردگی و خشم مردم انگلستان از «فریب مونیخ» به قدری بود که هرآینه دولت به تهدید لهستان (توسط هیتلر) نیز بی اعتنائی نشان می داد, یقیناً خطر استیضاح و سقوط چمبرلین پیش می آمد. صدور پی درپی بیانیه های «تضمین استقلال »را باید در این رابطه هم دید. البته توصیه مستر ژزف کندی ( سفیر وقت ایالات متحده در لندن) هم بی تأثیر نیود. اما با این «تضمینها» هرگز پرونده اپیسمنت بسته نشد. درست روز اشغال پراگ (۱۵مارچ۳۹) کارمندان بخش اقتصادی وزارت خارجه انگلستان یک قرارداد اقتصادی در دوسلدرف امضاء کردند که باعث افزایش اعتبارات ارزی آلمان نازی در انگلستان می شد! به محض انتشار این خبر در لندن توفانی از خشم و انزجار درگرفت, طوری که. دولت مجبورشد آن را تکذیب کند. یک ماهی فتیله بده بستانهای اقتصادی با فاشیسم هیتلری پایین کشیده شد ولی کمی بعد که آبها از آسیاب افتادند از اوائل ماه مه سفرها و امضاها از سر گرفته شدند, البته حتی المقدور به صورت پنهانی و بدون اطلاع رسانه ها, حتی پوشیده از چشم پارلمان کشور. (۸) هدف اصلی چمبرلین دراین ماهها دستیابی به یک قرارداد هفت ماده ای با آلمان بود که توسط آن بتواند نیمه نوامبر با ”برگ برنده صلح و همزیستی” وارد انتخابات کشور شود. کلیه تماسها و طرحهای مهم این پروژه پنهانی زیر نظر وکارگردانی شخص ویلسون پیش می رفت.

                     سِر هارس ویلسون, مشاور اعظم چمبرلین وکارگزار اصلی سیاست اپیسمنت

طرف اصلی این تماسها مارشال گورینگ بود , مسئول منتخبه هیتلر برای «برنامه چهارساله» آلمان. رابط تماسها و انتقال طرحها و پیشنهادات طرفین نیز ولتات Wohltat بود, مدیرکل اداره اقتضادی گورینگ. ولتات در ماه ژوئن در لندن نشستهای سرّی با ویلسون انجام داده بود. روز ۱۷ژوییه به دعوت رسمی دولت انگستان هیأتی به ریاست ولتات جهت شرکت در کنفرانس «بررسی شکار نهنگ» وارد لندن شد. روز بعد او به ملاقات ویلسون رفت و بیش از یک ساعت به بررسی نتایج مذاکرات قبلی گذشت. به عقیده ویلسون هنوز هم حصول تفاهم میان دو کشور امکانپذیر بود. وی, به دور از چشم وزارت خارجه (و طبعاً پارلمان) یک متن تفصیلی در باره کلیه سطوح و مسائل مورد اختلاف به ولتات سپرد که از طریق گورینگ دراختیار هیتلر قرار گیرد. درضمن به ولتات فهماند که سند مذکور از موافقت چمبرلین برخوردارست. این نوشته طولانی و مهم که بعدها به نام «متن ویلسون» در پرونده های وزارت خارجه هر دو کشور ثبت شد, یک پیشنهاد اساسی راهبردی برای بهبود روابط بریتانیا و آلمان نازی بود. گزارش مدوّن آن( درترکیب با نتیجه صحبت ولتات با ژوزف بال, رئیس انستیتوی حزب محافظه کار) به صورت «سندسرّی»,  تقدیم گورینگ شد. چکیده آن به قرار زیر است:

«الف- مسائل سیاسی,  بیانیه دوطرفه راجع به رد حمله نظامی و نفی کاربرد قهر درمناسبات سیاسی…….. با این بیانیه ضمانتهای انگلستان برای لهستان و رومانی از حیزانتفاع می افتند …….. مسأله دانتسیگ برای انگلستان نقش فرعی دارد ……

۱-        بیانیه های مهدوف به عدم مداخله طرفین در امور همدیگر ….. ۲- بیانیه آلمان- انگلیس در باره مستعمرات و تجدیدنظر در متون ورسای ….. ۳- سیاست خارجی مشترک ……………….

ب- مسائل نظامی,  بیانیه آلمان – انگلیس در باره محدود کردن تسلیحات و اتخاذ سیاست مشترک نسبت به ممالک سوم. شامل:

 ۱- قرارداد ناوگانها, ۲- قرارداد قوای هوائی, ۳- قرارداد ارتشها, ………….

پ-مسائل اقتصادی و ارزی, بیانیه آلمان- انگلیس در باره تأمین دو کشور با مواد خام و اولیّه, تولیدات صنعتی و تأمین بازار مربوطه, همکاری و برنامه ریزی مشترک اقتصادی درازمدت و تأمین اعتبارات لازمه برای پروژه های صنعتی در کل دنیا و…………… بیانیه مشترک راجع به بدهیهای آلمان و تنظیم بین المللی آن, تأمین قرضه های لازم برای بانک رایش آلمان و…….. » (۹)

چهار روز بعد (۲۲ژوییه) روزنامه های لندن خلاصه ای شسته رفته از این طرح را به چاپ رساندند. به ضمیمه از آمادگی دولت برای تأمین یک قرضه یک میلیون پوندی به آلمان نازی نیز خبر دادند. باردیگر توفانی از خشم و اعتراض عمومی بلند شد. داف کوپر در روزنامه ها علناً پیشنهاد نمود یک شورای پارلمانی برای نظارت براعمال دولت تشکیل و مانع بازگشت چمبرلین به سیاست اپیسمنت شود! دولت نه وجود«متن ویلسون»را تکذیب کرد و نه تماسهای پنهانی با گورینگ را.  فقط فون دِرکسِن, سفیر آلمان در لندن با یک سری تماسهای سیاسی و رسانه ای در ایجاد ابهام و سفیدسازی ماوقع فعال شد. مسأله اما مهمتر از آن بود که با یک افشاگری مطبوعاتی از دور خارج شود , تماسها ادامه یافتند. بنا به گزارش سوم اوت فون دِرکسِن به وزارت خارجه دولت متبوعش, سفیر در این روز بنا به خواست ویلسون به ملاقات وی در منزل خصوصی اش می رود. به مدت دو ساعت روی «متن  ویلسون» صحبت می کنند. ویلسون مشخصاً روی محورهای هفت گانه ای که اهم آنها اقتصادی- تجاری هستند متمرکز می شود. این همان برنامه ۷ ماده ای است که چمبرلین آرزو دارد به تصویب هیتلر برساند و تحت لوای آن در انتخابات نوامبر آینده پیروز شود: «۱- توافق روی عدم تجاوز, ۲- تنش زدایی فضای سیاسی توسط دو طرف , ۳- گفت و گو راجع به ارتقاء سطح تجارت خارجی, ۴- گفت و گو راجع به توسعه منافع اقتصادی آلمان در جنوب شرقی اروپا, ۵- گفت و گو راجع به تأمین موادخام و اولیّه, ۶-عدم مداخله درامورداخلی دوطرف , ۷- مسأله تسلیحات» (۱۰)

                                                     هربرت فون ِدرکسِن سفیر آلمان در انگلستان  ۱۹۳۸-۱۹۳۹

  هفته بعد هالیفاکس نیز طیّ یک صحبت حضوری با درکسن چکیده همان آرزوها را به سفیر آلمان یادآوری نمود و گفت منتظر پاسخ هیتلر هستند. پاسخی که هرگز نرسید. اما معاملات تجاری و بانکی ادامه یافتند.

یارگیری مسکو

اعلام بیانیه ضمانت استقلال لهستان توسط چمبرلین(۳۱ مارچ) و دیرتر دالادیه , طبعاً یک سری عواقب و الزامات سیاسی – دیپلماتیک به بار آورده بود. محور انگلستان – فرانسه بدون داشتن مرز مشترک با لهستان چگونه می خواستند / می توانستند به هنگام وقوع حمله قوای نازی در حفظ استقلال لهستان مؤثر واقع شوند؟ البته می توانستند در موقع جنگ به مرزهای غربی آلمان فشار نظامی آورند, با حمله هوایی به منطقه صنعتی (و یکی از مراکز مهم تولید تسلیحات آلمان) حمله کنند و بخشی از نیروی هوایی هیتلر را از لهستان منفک کنند و… ولی در این نوع تضمینها(  فقدان مرز مشترک) قاعده کار بر این بود که با همسایه های قدرتمندی که مصالحی مشترک داشتند سریعاً وارد مذاکره و انعقاد پیمان دوستی شده با ایجاد یک سیستم امداد متقابل , دستکم یک قدرت بزرگ پشتیبان برای دوست به خطر افتاده فراهم می کردند, و یا حداکثر یک سیستم ائتلافی و مهار مهاجم به وجود می آوردند. در مورد لهستان , چنین قدرت و توان پشتیبانی  فقط در قوّه و امکانات اتحاد شوروی همسایه شرقی لهستان بود و بس. بنابراین محور انگلستان – فرانسه می بایست بلافاصله با مسکو وارد مذاکره و اتحاد می شدند. اما دو هفته پیشتر چمبرلین طرح ششگانه شوروی را رد کرده بود. با وجود این پارلمان فشار آورد و وزارت خارجه ناگزیر ترتیبی داد که سفیر بریتانیا در مسکو به دیدار لیتوینوو (وزیرخارجه شوروی) (۱۵ ام آوریل) برود

                                                     لیتوینوو وزیرخارجه اتحاد شوروی تا اوائل ماه مه ۱۹۳۹

و موضوع را مطرح کند. جالب است که وزیرخارجه شوروی بلافاصله واکنش مثبت نشان داد و روز بعد در همین راستا یک طرح کتبی اتحاد سه گانه روی میز گذاشت.

در طرح لیتوینوو پیشنهاد شده بود بین سه کشور شوروی, انگلستان و فرانسه یک جبهه مشترک امداد متقابل به منظور حفظ و ضمانت مرزهای اروپای میانه و شرقی تشکیل شود. و در صورت تمایل بعداً نیز کشورهای اروپای شرقی به این اتحاد به پیوندند. اما دولت انگلستان بار دیگر پا پس کشید, با تعلل و بهانه های گوناگون (مخالفت ممالک اروپای میانه و شرقی و …) بدون مراعات نظر پارلمان از پذیرش طرح مزبور طفره رفت. رفتار انگلیسیها و عدم موفقیّت گفت و گو برای لیتوینو که به سرعت واکنش مثبت نشان داده بود عواقب خوبی نداشت. در این میان هیتلر درنطق ۲۸ آوریل خود( درپاسخ به روزولت و عموماً علیه غرب) قرارداد ناوگانها با انگلستان و قرارداد عدم حمله با لهستان را یک جانبه ملغاء اعلام نمود. مخاطرات تازه ای غرب را تهدید می کرد. نتیجه طبیعی این موقعیّت حساس توقف سیاست اپیسمنت با هیتلر , روی آوردن به اشتراک مساعی و سیاست امنیّت جمعی با شوروی و مهار هیتلر پیش از وقوع جنگ بود. یعنی همان طرح لیتوینوو. در این باره حزب کارگر و حتی شخصیتهای دوراندیش حزب محافظه کار نیز نظر مثبت داشتند. چرچیل می نویسد:

«هیچ تردیدی نیست که در آن موقعیّت حساس پذیرش پیشنهاد شوروی از جانب انگلستان و فرانسه عملی درست می بود. غرب می توانست اتحاد سه گانه را اعلام کند و بعد تنظیم روش کار و شیوه اجرائی در زمان وقوع جنگ را به کسانی محول کند که علیه دشمن مشترک درحال جنگ می بودند… اتحاد مابین انگلستان , فرانسه و روسیه در سال ۱۹۳۹ باعث ناآرامی و نگرانی بزرگ هیتلر می شد. کسی چه می داند , شاید اعلام چنین اتحادی در آن زمان می توانست مانع وقوع جنگ شود… اگر چمبرلین در پاسخ به پیشنهاد روسها گفته بود ” بله, بگذارید دست به دست هم دهیم و گردن هیتلر را بشکنیم” , یا با کلماتی دیگر همین مفهوم را رسانده بود , آن گاه پارلمان موافقت می کرد , استالین راضی می شد و تاریخ احتمالاً به مسیردیگری گام می نهاد»(۱۱)

در صورت قبول این طرح دستکم جوّ سیاسی دگرگون می شد و  هدایت دیپلماسی جنگ و صلح در دست«اتحادسه جانبه» می ماند. با برتری آشکار قوای متفقیّن  هیتلر به تنگنا می افتاد و نمی توانست از همان ابتدا یک جنگ دو جبهه ای را – که خودش در حضور سران ارتش آلمان مردود شمرده بود , به آنها تحمیل کند. لیکن برای اجرای چنین رویکردی می بایست سیاست پنهانی اپیسمنت با هیتلر اساساً متوقف شود و جای آن مشی امنیت جمعی در دستور قرار گیرد. اما چمبرلین و تیم اپیسمنت پیشاپیش با هرگونه اتحاد , حتی حصول تفاهم تاکتیکی با شوروی نیز مخالفت کرده بودند. خطر حمله به لهستان تغییری در این رویکرد نداده بود. لیتوینوو از دیرباز به عنوان  طرفدار پیگیر سیاست امنیّت جمعی شناخته می شد ولی در آن موقیعّت حساس تاریخی می بایست از سیاست مورد نظر خود نتیجه ای بگیرد و محصولی درو کند که دست  استالین پر شود. هرچه تلاش کرد نتوانست انگلستان را به کوششی جدّی جهت پیشرفت و نتیجه بخشی مذاکرات وادارد. رفت و آمدهای هیأتهای غربی حول مسائل فرعی دور می زد و در این میان وقت می گذشت. عدم جدّیت عمدی انگلستان در گفت و گوهای مسکو و بی نتیجه ماندن دیدارها, آنهم در موقعیّتی که بوی جنگ به مشام می رسید , برای وزیرخارجه نگون بخت شوروی بسیار گران تمام شد. روز سوم ماه مه , بیانیه رسمی دولت شوروی از کناره گیری او خبر داد. به روش معمول استالینی , یهودی برجسته و دشمن شناخته شده نازیها «به خواست خودش»کنار گذاشته شد! (۱۲)

به جاوی او , واشسلاو مولوتف , همکار نزدیک استالین , در سیاست خارجی ناشناخته  ولی به لحاظ تفکر موافق نزدیکی با آلمان , سکان وزارت خارجه شوروی را به دست گرفت.

                                   واشسلاو مولوتف , وزیرخارجه شوروی, از ۳ مه ۱۹۳۹

 این تعویض یک علامت سخنگو و نشانه تمایز و گشودن باب جدید بود. شاید برای چمبرلین اهمیتی نداشت ولی بلادرنگ مورد توجه و ارزیابی دقیق هیتلر وکارشناسان وی قرار گرفت. برای «پیشوا» پاسخ به پرسش زیر بسیار مهم بود: آیا مسکو/ مولوتف در چشم انداز قریب الوقوع جنگ لهستان کماکان بخشی از مشکل به شمار می آمد (”حامی مظلوم و حافظ مرزها”, آن طور که طرح ناکام لیتوینوو پیش بینی کرده بود) یا این که حالا می شد به آنها نزدیک شد و ای بسا به توافق رسید؟ آیا شوروی حاضر می شد- با هر امتیاز که بخواهد-در جنگ لهستان «بی طرفی» پیشه کند؟ هیتلر , برغم همه موانع روانشناسی نازیها و موازین ایدئولوژیک /  وکارزار ۲۰ ساله ضد بلشویکی اش آمادگی داشت برای منزوی کردن لهستان به هرکاری دست بزند و هر بهایی بپردازد و زیر هر معاهده ای با شوروی نقداً امضاء گذارد. آیا استالین هم آمادگی داشت؟

بلافاصله پس از روی کار آمدن مولوتف پیگیری عاجل و آزمایش پرسشهای فوق در دستور کار وزارت خارجه آلمان جای گرفت. شخص ریبن تروپ طرحی ریخت و به سفیر آلمان در مسکو دستورات لازم را داد: تماس هرچه سریعتر با وزارت خارجه شوروی , ابتداء پیشنهادات تجاری با رویکرد کاملاً مثبت و اجابت خواسته های مورد نظر آنها , سپس طرح محتاطانه مسائل سیاسی و ابراز علاقه به کسب بی طرفی شوروی در جنگ لهستان! یک پروژه خارق العاده شیطانی دق الباب کرده بود. این رویکرد در دنیای سیاسی و افکار عمومی جهان آن زمان , یک تابوی فوق العاده , , و به لحاظ آثار آن یک بمب خطرناک سیاسی- تبلیغاتی به شمار می رفت که تا تعیین تکلیف نهایی می بایست علنی نشود. اولین واکنشهای شوروی سخت , کند و همراه با سوءظن شدید بود. اصول انقلابی و الزامات «دژ پرولتاریای جهانی» به کنار , ملت و کشور همسایه در معرض حمله قریب الوقوع هیولای فاشیسم بود. همنشینی و قرار و مدار دوستانه با مهاجم؟ سوای ”اخلاق انقلابی” و .. که تخصص وزارت خارجه مولوتف نبود , پافشاری آلمانیها و پیشنهادهای تجاری جذاب آلمانیها چشمک می زد. بعد از مدتی دربهای خاک خورده گفت و شنود کمی باز شدند. سفارت و سفیر آلمان در مسکو از حالت تقریباً فراموش شده به در آمدند و رفت و آمدها به زودی از ریل تجاری به مسیر سیاسی افتاد. مولوتف به صرافت افتاد. فهمید که هیتلر در یک تنگنای سخت و در رقابت با هیأتهای غربی حاضر است برای جوش خوردن معامله هر قیمتی بپردازد, بخصوص که بذل و بخششها عمدتاً از جیب دیگران (ممالک اروپای میانه و شرقی) پرداخت می شد. از دید استالین  فرصتی فوق العاده و برآورد سود معامله  استثنایی بود. میز مذاکره با آلمان هم چیده شد. اکنون مسکو شاهد دو میز مذاکره همزمان ولی با دو رویکرد متمایز و پنهان از هم بود. مذاکره با انگلیس – فرانسه حول موضوعات فرعی و نوعی اتلاف وقت, اما مذاکره در میز آلمان دینامیک و پرسود.

در این اثناء پارلمان  انگلستان , بخصوص سران احزاب اپوزیسیون , از بی نتیجه ماندن گفت و گوهای مسکو سخت ناراضی بودند. می خواستند دولت مسأله را در پارلمان , دستکم در نشست غیر علنی رهبران فراکسیونها و کارشناسان مطرح کند. اواسط ماه مه قرار جلسه مورد نظر گذاشته شد. در این نشست بود که معلوم شد شخص چمبرلین کماکان مخالف و مانع اصلی هر گونه اشتراک عمل با شوروی است:

«در ۱۹ ماه مه مجموع پرونده مذاکرات انگلستان – روسیه در نشست غیرعلنی سران احزاب و تنی چند از وزرای سابق به بحث گذاشته شد. لویدجرج (حزب کارگر) , ایدن و من با تأکید بسیار ضرورت حیاتی انعقاد بلادرنگ یک قرارداد همه جانبه با روسیه را به دولت گوشزد  کردیم. این معاهده می بایست به صورت پیمانی میان دو قدرت هموزن با حقوق برابر منعقد شود. نخست وزیر اقدام به پاسخگویی کرد و برای نخستین بار نظرش را راجع به پیشنهاد شوروی بیان نمود. واکنش چمبرلین نسبت به پیشنهاد شوروی بسیار سر و بی حال و حتی تحقیرآمیز بود , طوری که نشان می داد – مانند سال گذشته و آن جوابیه منفی اش به پیشنهاد پرزیدنت  روزولت – هیچ متوجه حساسیّت و اهمیّت امور واقع نیست. اَتلی(رهبرحزب کارگر) , سینکلر(رهبرحزب لیبرال) , و ایدن به طور عام در باره خطر قریب الوقوع و ضرورت اتحاد و ائتلاف با روسیه صحبت کردند»(۱۳)

در این زمان فرستادگان گوناگون هیتلر در شرق و غرب سخت فعال بودند. در ۷ ژوییه دولتهای ایستلند و ِلتلند(حاشیه دریای بالتیک) قرارداد عدم تجاوز با آلمان بستند. در غرب , ۲۳ ژوییه دولت بلکژیک موضع بی طرفی اتخاذ نمود و از ادامه شرکت در نشست رؤسای ستاد ارتشهای غرب خودداری نمود. در انگلستان , زیرفشار فزاینده سران پارلمان , دولت پذیرفت با اعزام سفیری ویژه به مسکو دور تازه ای از مذاکرات را زنده کند. با وجود این پیشرفتی حاصل نشد. سرانجام در اوائل اوت به ابتکار شوروی پیشنهاد تازه ای عنوان شد: انجام مذاکرات بعدی فقط در سطح نظامی. با این پیشنهاد دولت شوروی می خواست درجه جدیّت مواضع و مذاکرات انگلستان و فرانسه را شناسائی و تکلیف این گفت و گوهای چند ماهه را یکسره کند. دولت انگلستان در تاریخ ۱۰ اوت هیأتی به ریاست آدمیرال  ِدرکس , فرانسه هیأتی تحت سرپرستی ژنرال دومنس به مسکو فرستادند. هردوی اینها شخصیّتهای نظامی برجسته بودند ولی در نهایت شگفتی معلوم شد نه  اختیارات کتبی تصمیم گیری همراه دارند و نه اصولاً طرحی مشخص برای مذاکره! در حالی که شوروی با حضور مارشال وروشیلف و اختیارات کامل وی جدّیت خود را اثبات کرده بود.

 این کنفرانس نظامیان در واقع آخرین شانس پروسه مذاکرات شوروی با غرب و ای بسا جلوگیری از جنگ بود. در فاصله کوتاهی از شروع نشست , شکست آن توسط وروشیلف اعلام گردید. آن زمان جوانب و علل ناکامی این دیدار انتشار بیرونی نیافت. ولی بعدها چرچیل راز سر به ُمهر را افشاء کرد :

 «در اوت ۱۹۴۲ طی دیداری که در کرملین داشتم, استالین جنبه ای از آن موضعگیری را برای من توضیح داد. گفت ” ما متوجه شدیم که دولتهای انگلیس و فرانسه در صورت حمله هیتلر به لهستان مصمم به جنگ نیستند. آنها امیدوار بودند با نمایش دیپلماتیک, یعنی با ادامه مذاکرات انگلستان , فرانسه و روسیه هیتلر مرعوب شود و جا بزند. درحالی که ما برعکس فکر می کردیم»(۱۴)

چند روز پس از شکست کنفرانس نظامیان, استالین تصمیم خود را گرفت و شب هنگام ۱۹ ام اوت ۳۹ به کمیته مرکزی اطلاع داد در نظر دارد با آلمان پیمانی امضاء کند! مذاکرات دو کشور به اندازه کافی پیشرفت کرده و متون مبنایی آماده شده بودند. هیتلر بسیار عجله داشت که معاهده مربوطه در ماه اوت امضاء و رسمیّت یابد. پیشاپیش با قرارداد اقتصادی مورد نظر شورویها موافقت کرده بود, همچنین با طرح تقسیم کل اروپای میانه و شرقی به دو حوزه نفوذ و حضور طرفین. در این رابطه هرچه استالین خواست, هیتلر موافقت نمود. درپایان تنها خواست فورر این بود که ریبن تروپ به سرعت عازم مسکو شود و مسأله فیصله یابد. لذا روز یکشنبه ۲۰ اوت دست به کاری شگفت و برای او بی سابقه زد , شخصاً پیامی برای استالین(خصم شماره یک بیست ساله اش) فرستاد و از او خواهش کرد ریبن تروپ را ۲۲ ام یا حداکثر ۲۳ ام اوت , برای مذاکره نهائی و مهر و امضای معاهده پذیرا شود. به گزارش شاهدان , هیتلر در انتظار پاسخ استالین فوق العاده بی قرار و هیجان زه و تمام وقت در مقرّ کوهستانی اش بیدار و عصبی بود. سرانجام دوشنبه شب ۲۱ ام اوت دیروقت , حوالی سه بعد از نیمه شب , متن جوابیه به دستش رسید:

«حضور صدراعظم رایش آلمان, آدلف هیتلر , از نامه شما تشکر می کنم. امیدوارم که پیمان عدم تجاوز آلمان – شوروی  موجب عطف روابط و بهبودی مناسبات سیاسی میان دو کشورمان شود…

دولت شوروی به من اختیار داده شما را در جریان گذارم که با سفر آقای ریبن تروپ به مسکو در ۲۳ اوت موافقت دارد.               ژزف استالین »(۱۵)

  نوشته اند هیتلر از دریافت این پاسخ به قدری خوشحال شد که همان جا فریاد کشید:

 «حالا دنیا در چنگ منست» (۱۶)

                 ریبن تروپ هنگام امضای پیمان عدم تجاوزمیان آلمان و شوروی- مسکو۲۳ اوت ۱۹۳۹

این که نخست وزیر دولت فخیمه بعد از اطلاع از انعقاد این پیمان چه احساسی پیدا کرد بر نگارنده معلوم نیست, واکنش رسمی دولت در ملاء عام ابراز تعجب بود. علاوه براین , نوشته شده که به توصیه بزرگان قوم و نیز تأکید مستر کندی, سفیر ایالات متحده در لندن, دو روز بعد چمبرلین به اتفاق کلنل ژوزف بِک, وزیرخارجه لهستان که به لندن آمد, مشترکاً زیر سند «پیمان دوستی و حمایت متقابل» انگلستان- لهستان امضاء گذاشتند. روز بعد هم دولت فرانسه پیمان مشابهی را امضاء کرد. غافلگیری و آشفتگی دولت و ملت لهستان کمی رفع شد. علت این بود که «دوستی با استمالتگران» را هنوز تجربه نکرده بودند!

جنگ هیتلری و ”ضمانت” چمبرلنی

 همان روز ۲۲ ام اوت که ریبن تروپ در هواپیما به سمت مسکو پرواز می کرد, هیتلر همه فرماندهان عالیرتبه قوای مسلح را به نشست نظامی در مقرّ کوهستانی خود احضار نمود. ابتدا شخصاً به پذیرایی از حضّار کمر بست و سپس در شرح و توجیه واقعه آغاز سخن کرد. شرح مفصلی راجع به ضرورت حمله به لهستان گفت و راهکارهای ممکن واکنش غرب و نقشه های محتمل نظامی را توضیح داد و نتیجه گرفت:

 « غرب هنوز امیدوار بود که پس از تصرّف لهستان  روسیه به مثابه خصم ما وارد میدان می شود. آنها حساب عزم راسخ مرا نکرده بودند. حریفان(غربی) ما کرمهای ریزی بیش نیستند. در مونیخ توان آنها را به چشم دیدم. من اطمینان داشتم که استالین هرگز به پیشنهاد انگلستان وقعی نخواهد گذاشت … کنار گذاشتن لیتوینوو اثر قطعی داشت … همین الان ریبن تروپ در راهست و پس فردا قرارداد را امضاء خواهد کرد. اکنون لهستان در وضعیّ گیر افتاده که مورد نظر و مطلوب من بود. لزومی ندارد از محاصره غرب به هراس افتیم , چون شرق به ما غلّه , گوشت , ذغال سنگ , سرب , روی و … خواهد رساند. اکنون هدف بزرگی در پیش داریم که کار و کوشش زیادی می طلبد. من فقط نگران آن هستم که در آخرین لحظه باز یک پدرسوخته کثیفی پیدا شود و یک طرح میانجیگری جلوی من گذارد… حالا که مقدمات و تدارکات سیاسی را آماده کرده ام, نوبت شماست, راه سربازان باز و گشوده شده …  به موقع دستاویز تبلیغاتی لازم برای حمله را درست می کنم, باورپذیری آن اهمیّت ندارد. کسی در آینده از فاتح نمی پرسد حقیقت را گفته یا نه. موقع شروع و رهبری یک جنگ مسأله حقانیّت نقشی ندارد, فتح و پیروزی مهم است.

 دلتان را به روی رحم و دلسوزی به بندید , با بیرحمی و خشونت تمام پیشروی کنید. باید حق ۸۰ میلیون نفر را بگیریم. وسائل حیات آنها باید تأمین شود. طرف قویتر صاحب حق است, تا می توانید سخت و خشن رفتار کنید.» (۱۷)

در روزهای آخر ماه اوت موج فشار و  تهدید بر دولت لهستان بالا گرفت. علاوه بر تحرکات نظامی به سمت مرز لهستان , گوبلز با هدف جوّسازی و اِعمال فشار فهرستی از مطالبات حد اکثری به رسانه ها سپرد. نحوه ارائه این مطالب تهدید آمیز عمداً حالت دیکته داشت. به صورت ضرب الاجل این مطلب تکرار می شد: وزیر امورخارجه لهستان می باید ظرف ۲۴ ساعت در برلین حضور صدراعظم برسد … وگرنه هر چه دیدند از چشم خودشان است….

جالب است که وزیرخارجه انگلستان نیز به اشکال گوناگون توصیه می کرد لهستان با آلمان مذاکره و سازش کند. در حالی که اساساً فرصت تفاهم و سازش باقی نبود چون نقشه مسیری که هیتلر آن روزها در نظر گرفته بود , آماج دیگری داشت. روز ۲۹ اوت ژنرال هالدر , رئیس ستاد ارتش آلمان , به تصوّر کرنش ورشو , برنامه را پیشاپش در تقویم روزانه اش آورده بود:

 «لهستانیها روز ۳۰ اوت در برلین خواهند بود , روز ۳۱ اوت مذاکرات شکست خواهد خورد, از اول سپتامبر شروع می کنیم به اعمال زور».

لهستان , در عین موافقت با اصل مذاکره , ضرب الاجل و دیکته آلمان را نپذیرفت. روز پنجشنبه ۳۱ اوت هیتلر «فرمان شماره ۱ جنگ» را صادر کرد. هایدریش, فرمانده واحدهای ویژه اس. اس , پیشاپیش شماری مجرمان معمولی تیره روز را با لباس نظامی لهستانی مخفیانه در محلی مجاور ساختمان یک فرستنده مرزی آلمانی آماده نگهداشته بود. به محض صدور فرمان , فرستنده مذکور مورد حمله «نظامیان مهاجم لهستانی» قرار گرفت! تیراندازی شد و عده ای از ”مهاجمان” کشته شدند. بلافاصله خبرنگاران و عکاسان آمدند. ماجرا با عکس و تفصیلات در همه رسانه های آلمان وسیعاً پخش شد. سحرگاه روز بعد , اول سپتامبر ۱۹۳۹ , سربازان آلمانی بدون اعلام رسمی جنگ موانع مرزی را برداشتند. تانکها و واحدهای موتوریزه آرتش آلمان وارد خاک لهستان شدند. همزمان بمب افکنهای آلمانی اولین شهر مرزی(ویلیون) را بمباران کردند. جنگ جهانی دوم آغاز شد. هیتلر پیشاپیش دستورات لازم را برای پیشبرد «جنگ انهدامی»در لهستان صادر کرده بود. (۱۸) در پژوهشهای تاریخی راجع به این جنگ و ابعاد نیروهای مهاجم هیتلر به لهستان آمده: «درصفوف ارتشهای شمال و جنوب[آلمان] فراتر از یک و نیم میلیون سرباز آلمانی وارد سرزمین لهستان شدند. شمار پرسنل «گروههای اقدام» گشتاپو و اس.اس. بالغ بر ۲ هزار نفر می شد.»(۱۹)

      نقشه محورهای حمله هیتلر به لهستان و شروع جنگ جهانی دوم

     روی جلد کتاب ”پیش درآمد جنگ انهدامی”, نوشته یوخن بوهلر

بنا به اسناد و گزارشهای موجود در همان روزهای نخست جنگ:

 «صدها شهرک و روستای لهستانی به آتش کشیده و خاکسترشدند. هزاران غیرنظامی پیر و جوان و کودک در آتش و انفجار و رگبار مسلسلها جان سپردند… وحشیگری خاص علیه یهودیان لهستان – به صورت اهانت, کاراجباری, غارت اموال, تعرض قهرآمیز و قتل آنها – بین نیروهای مهاجم آلمانی عملی رایج بود. این اعمال شنیع جزو تفریحات روزمره و خودنماییهای سربازان به شمار می آمد و توسط ایدئولوژی نازیها ترغیب می شد.»(۲۰)

معدود نقل قول از انبوهی فاکت پژوهشی تکاندهنده راجع به «جنگ انهدامی لهستان» را از آن رو آوردم که خواننده بداند نه بمباران وحشتناک شهرها و روستاهای لهستانی- از همان نخستین ساعات هجوم- قابل انکار بود و نه رفتار و اعمال وحشیانه مهاجمان قابل اغماض , به ویژه از جانب دولتها و دولتمردانی که تنها پنج روز پیشتر «پیمان دوستی و حمایت متقابل» با لهستان امضاء کرده بودند و عهد ضمانت استقلال آن کشور دوست را بر دوش داشتند. اما چمبرلین و هالیفاکس و ویلسون و هندرسن و… کل جماعت استمالتگر حتی پس از شروع جنگ نیز دل در گروی آشتی با هیتلر داشتند. بسیاری سیاستمداران کشور انگلستان و انبوه نمایندگان پارلمان و طبعاً افکار عمومی قاطعانه علیه جنگ هیتلر موضع داشتند و از اهمال آشکار و ریاکاری و فرار از الزامات پیمان دوستی حیرت زده احساس ننگ و نفرت می کردند. باورکردنی نبود, ولی تا سه روز بعد از شروع جنگ تجاوزکارانه هیتلر و بمباران بی وقفه و کشت و کشتار گسترده مردم غیر نظامی, هنوز محور چمبرلین – هالیفاکس علناً نمی پذیرفتند که جنگ واقعه یک تجاوز آشکار یک طرفه بوده و بدون هرگونه تحریک لهستان صورت گرفته , چه رسد به ایفای وظایف ناشی از پیمان دوطرفه. هنوز در جواب مراجعات مکرر سفیر و وزیرخارجه لهستان و یادآوری الزامات قرارداد فی مابین, تقصیر را گردن «سوءظن متقابل طرفین» می انداختند و کماکان به گفت و گو با آلمان توصیه می کردند.(۲۱) و حداکثر خواهان «خروج نیروهای آلمان » بودند. پژوهندگان معروف سیاست آن دوره می نویسند:

«از آن جایی که انگلستان و فرانسه مایل نبودند به آلمانِ متجاوز اعلام جنگ دهند( درحالی که طبق پیمان دوجانبه موظف به این کار بودند), راهی که برایشان باقی می ماند این بود که خواهان خروج آلمان از لهستان شوند» (۲۲)

 اما درعین حال نه برای «عقب نشینی» مفروض تاریخی ذکر می کردند و نه می توانستند از آمادگی هیتلر به آتش بس و عقب نشینی مدرکی ارائه دهند. هوارد کِننارد, سفیرانگلستان در ورشو, از همان ساعات نخستین جنگ به طورمرتب از بمبارانها و کشتارهای وحشیانه گزارش به لندن فرستاد. ولی وزارت خارجه نه راپورتها را به مطبوعات رد کرد و نه به آنها جواب داد. روزدوم جنگ, صبح زود  نخستین خبری که دریافت شد باز هم از ورشو بود. تلگرام هوآرد کِنّان , سفیر انگلستان:

 «دیروز مجموعاً ۳۰۰ هواپیمای(بمب افکن) آلمانی وارد آسمان لهستان شدند….وزیرخارجه لهستان هنگام یکی از این بمبارانها  به او (کِنّان) تلفن زده و صریحاً توجه داده که عملیّات آلمان مصداق جنگ تجاوزی است و فقط یک پاسخ از جانب بریتانیا انتظار می رود: انگلستان باید با حمله هوائی به آلمان کاری کند که بخشی از هواپیماهای نظامی آنها از جبهه لهستان منفک شوند… بِک به طور صریح به بمباران شهرهای بی دفاع و افزایش مدام قربانی بین مردم غیرنظامی توجه داد» (۲۳)

 کِنّان , برحسب قرارداد فی مابین و انطباق مفاد آن بر وضعیّت پیش آمده در لهستان , اصرار داشت دولت متبوعش هرچه سریعتر واکنشی متناسب نشان دهد و دست به اقدامی زند شایسته ضمانت نامه یک قدرت بزرگ و متعهد. ولی رئیسش(هالیفاکس) کماکان از پاسخ طفره می رفت.

     

                             لر د هالیفاکس و ِسر هوآرد ِکنّان سفیر انگلستان در لهستان

این اتلاف وقت صرفاً نشان از سستی یا ضعف اخلاقی نداشت بلکه جزئی از سیاست استمالت با هیتلر بود. فرار از مسئولیت اعلام جنگ , عدم هشدار و ضرب الاجل به آلمان حتی برای همان آرزوی عقب نشینی و مذاکره کذائی , عدم پخش اخبار بمبارانها و کشتارها , کتمان مراجعات مکرر دولت لهستان و…. اینها همه اجزاء سیاست در آن روزها بود و هیتلر از این رویکرد چمبرلین نهایت بهره می برد: تا زمانی که «ضمانتها» معنای عملی (اعلام جنگ و اقدام نظامی) نمی یافتند , خطر انگلستان و فرانسه برای هیتلر غایب و لذا دست او در بمبارانها و دیگر سبعیّتهای جنگ انهدامی در لهستان کاملاً باز بود. روز اول جنگ بدینسان گذشت و انگلستان در تعجب و خجالت از رویکرد دولت خود مشتاق تغییرموضع چمبرلین. روز دوم اما هنگامه بلند شدن اعتراضات و آشفتگی کامل کابینه بود. از نظر مردم انگلستان به طور عام , اکثریت بزرگ پارلمان آن کشور و نیز افکار عمومی جهان سیاست «اپیسمنت چمبرلین با دیکتاتورها» مظهر شکست و رسوائی به شمار می رفت. نتیجه این آگاهی و ایستار مشترک و نیز پژواک احساس شرم عمومی (از تنها گذاشتن لهستان و فرار از مسئولیت دولت خودی) در نشست آن روز کابینه متبلور گردید. جلسه ساعت چهارونیم بعد از ظهر شروع شد. بعد از گزارش کوتاه هالیفاکس کنت راچسینسکی, سفیرلهستان در لندن , به داخل سالن دعوت شد. وی به حضار اطلاع داد که بمبارانها از صبحگاه مجدداً از سرگرفته شده  و شهرهای لهستان به شدّت مورد حمله هوایی قرار دارند.

                                                                          کنت راچسینسکی, سفیرلهستان در انگلستان

سفیر با تأکید تمام خواهان جدّیت دولت انگلستان شد و اجرای تعهدات مندرج در قرارداد فی مابین را از حضار درخواست کرد. هور- بلیشا, وزیرجنگ انگلستان, رشته سخن را به دست گرفت:

 «من قاطعانه مخالف به تعویق انداختن مسأله بوده ام که می بینیم موجب نابودی وحدت کشور می شود. افکارعمومی حاضر نبوده یک سانت عقب نشینیم»(۲۴)

 در ادامه پیشنهاد کرد بلافاصله به آلمان اولتیماتوم داده و وقت آن تا نیمه شب معیّن شود. گفت وشنودی کوتاه درگرفت و هیچکس نتوانست استدلال مخالفی با پیشنهاد او به کرسی نشاند. کابینه در امر صدور ضرب الاجل نیمه شب و اعلام جنگ بعدی به وحدت رسید. حالا وظیفه هالیفاکس بود که در سمت وزیرخارجه کشور تصمیم مزبور را به اجرا گذارد. ولی نه تنها این مهم صورت نگرفت , بلکه خبر تصمیم کابینه به بیرون چهار دیواری آن نشست نیز نرسید! نه به آلمان چیزی گفتند, نه به پارلمان گزارشی و نه حتی کلمه ای به سفیرکشور درلهستان . بعدها مورخان این عمل را نوعی خیانت به کابینه دانستند.

 از پیش قرار بود شب هنگام  نشست پارلمان تشکیل شود و چمبرلین در آن جا اتخاذ موضع کند.

در سالن جای سوزن انداختن نبود. همه انتظار داشتند نخست وزیر متن اعلام جنگ به جنگ افروز را در مقابل نمایندگان ملت قرائت کند. ولی وقتی سخنان سرد و بی رمق و پیشنهاد «ادامه مذاکره با آلمان» از دهان چمبرلین شنیده شد, آه از نهاد حضار برآمد. نمایندگان همه احزاب پارلمان انگلستان در خشم و احساس شرم و ننگ برخروشیدند. با پایان سخن و نشستن چمبرلین حتی یک نفر نیز به نشانه موافقت کف نزد. دراین لحظه موضع چمبرلین و همفکرانش نه تنها در تضاد و تباین با افکار عمومی و انتظار نمایندگان پارلمان و تصمیمات کابینه دولت انگلستان بود , بلکه در مشی سیاسی و خطی که ابراز شد , فقط به فقط مجریان سیاستِ حلقه کلایودن بودند و بس. همان جا بسیاری بر زبان آوردند که در صورت رأی گیری چمبرلین قطعاً سقوط می کرد! در چنین جوّی بود که «وجدانهای بیدار قیام کردند» و چمبرلین را با تهدید به استیضاح دو حزبی و سقوط محتوم مجبور نمودند به موضع ملت و پارلمان و کابینه انگلستان رسمیّت دهد و به آلمان نازی اعلام جنگ نماید.(۲۵)

صبح روز سوم سپتامبر ۱۹۳۹ ابتداء انگلستان و سپس فرانسه به آلمان «اعلان جنگ» دادند ولی در طول۵ هفته مقاومت ارتش و ملت لهستان , غرب هیچ عملیّات نظامی قابل توجهی علیه متجاوزان استقلال و تمامیّت ارضی لهستان صورت نداد. سحرگاه ۱۷ سپتامبر , علاوه بر ادامه جنگ دهشتناک هیتلری در غرب کشور, ارتش استالین نیز – طبق مفاد سرّی معاهده «ریبن تروپ- مولوتف», با تمام قوا وارد نیمه شرقی لهستان شد. ملتِ و ارتش لهستان تنها و سربلند ,  میان دو سنگ آسیاب جنگی , تا توانست جنگید و مقاومت کرد و …. …. سرانجام در۵ اکتبر ۳۹ به خون نشست.

تجربه «ضمانتِ استقلال» چمبرلنی برای لهستان, همچون دردناکترین , بلکه تکان دهنده ترین برگ تاریخِ  «اپیسمنت غرب با فاشیسم دهه سی قرن بیستم» رقم خورد.

                    سحرگاه اول سپتامبر۳۹ سربازان آلمانی مانع مرزی لهستان را به زور برداشتند

                                               جنگ انهدامی هیتلر در لهستان

                          تیرباران پارتیزانها, یهودیان و اسراء و غیرنظامیان حامی شان توسط قوای هیتلری

 منابع و توضیحات

(۴۷)

 

۱- دانتسیگ   Danzig(آلمانی) یا گدانسگ (لهستانی), از بنادر مهم بالتیک, واقع بر شعبه ای از رود ویستول, پس از شکست آلمان در جنگ جهانی اول و انعقاد معاهده ورسای, از آلمان جدا و به عنوان شهر آزاد تحت نظر جامعه ملل و به لحاظ گمرکی و قوای نظامی در اختیار لهستان قرار گرفت. عمده جمعیّت این شهر آلمانی تبار بودند. پس از روی کار آمدن هیتلر, حزب نازی در این شهر تأسیس یافت و سریع پیشرفت کرد و سرانجام بر پارلمان شهر مسلط شد. از مارچ ۳۹ به بعد تحریکات این حزب جهت الحاق به آلمان افزایش یافت و منجر به ناآرامی و اصطکاک با قوای لهستانی گردید. دالان لهستان عبارت از باریکه ای از اراضی سابق آلمان بود که پس از شکست آلمان در جنگ جهانی اول  از آلمان جدا و در اختیار کشور لهستان قرار گرفت تا راهی به دریا داشته باشد. به لحاظ جغرافیای منطقه , دالان لهستان پروس شرقی را از بقیه آلمان جدا می کرد. اقدامات هیتلر برای تصرف و الحاق این شهر و دریافت باریکه ای از دالان لهستان – جهت احداث آتوبان و راه آهن اتصالی به پروس شرقی – درواقع بهانه ای برای ایجاد بحران لهستان, الغای معاهده عدم تجاوز  و تدارک و مستمسک حمله نظامی به کل لهستان بود.

۲- کارول کویگلی, مورّخ نامدار آمریکایی به این جنبه مهم بیانیه چمبرلین توجه می دهد. رفتار بعدی دولت انگلستان به وی حق می دهد: «درحال حاضر مشورتهایی با دیگر دولتها در جریانست. اما برای این که در این فاصله موضع دولت اعلیحضرت روشن باشد, مایلم به اطلاع پارلمان برسانم که تا ختم مشورتهای فوق الذکر دولت خودش را موّظف می داند فوراً حمایت کامل خود را به دولت لهستان اعلام دارد. این پشتیبانی شامل تمام ابزار قدرت خواهد بود که در اختیارمان  باشد. این ضمانت برای هر موردی معتبرست که از طرف دولت لهستان به مثابه تهدید استقلال لهستان  تعبیر شود.» – تکیه از منست.

                                                                   Carroll  Quigley,Appeasement, S.98,

۳- اسناد دادگاه نورنبرگ ۱۹۴۵- ۱۹۴۶, سند ۱۳۷-c,

۴- گزارش لیپسکی به بِک, سند شماره ۶۳, ”کتاب سفید” لهستان,

Polish white book , Nr.63

 ۵- کتاب سفید لهستان, سند شماره ۶۴

۶- مونتگمری هاید,«چمبرلین», ص ۲۰۰,   و نیز الن بالاک «هیتلر», ص ۵۰۲ ,

۷- اسناد دادگاه نورنبرگ, سند شماره ۱۲۰-c

۸- مارتین ژیلبرژ – ریچارد گات, «استمالتگران», ترجمه آلمانی, ص ۱۶۴-۱۶۵,  دراین کتاب انبوهی اطلاعات مستند در باره اپیسمنت اقتصادی و روابط بانکی با نازیها , حتی پس از اشغال پراگ و در طول تابستان سال ۳۹ نقل شده است. به ویژه نگاه کنید به فصل چهاردهم کتاب.

۹- پرونده های سیاست خارجی آلمان, سری د, جلد ۶, مارچ تا اوت ۱۹۳۹, صفحات ۸۲۳-۸۲۸

۱۰- آرشیو درکسن(۱۹۳۸-۱۹۳۹ ), مجلد دوم, گزارش سوم اوت ۳۹ به وزارت خارجه آلمان

۱۱- چرچیل , جنگ جهانی دوم, ص ۱۷۸, به زبان آلمانی

۱۲- کشوری که تازه از یک فاز سنگین و تکان دهنده تصفیه های خونین درونی (۱۹۳۶-۱۹۳۸) با قربانی شدن بخشی مهم از برجسته ترین سران حزبی و نظامی  و هزاران افسر و کادرهای نخبه اش سر برداشته بود(از جمله نگاه کنید به کتاب ”دادگاه تاریخ”, نوشته مدودف, ترجمه منوچهرهزارخانی, انتشارات خوارزمی) , با وجود پیگیری سیاست امنیّت جمعی و کار در جامعه ملل هنوز دستاورد دندان گیری نصیبش نشده بود. لیتوینوو که از پست وزارت خارجه برکنار شد یک راست به گوشه گمنامی فرو غلطید و در یک پُست اداری بی اهمیت , تحت نظر پلیس سیاسی قرار گرفت.

۱۳- چرچیل, همان کتاب , ص ۱۸۰

۱۴- چرچیل, همان کتاب, ص ۱۸۶,-تأکید از منست.

۱۵- Nazi-Sovit Relations, P.69,

۱۶- Philipp Fabry, Der Hitler – Stalin – Pakt, 1939-1941, S.66

  در تابستان ۱۹۳۹, در آستانه حمله هیتلر به لهستان و آغاز جنگ جهانی دوم, امضای معاهده «ریبن تروپ- مولوتف » به واقع یک مصیبت  وحشتناک فکری- امنیّتی و تشکیلاتی برای احزاب کمونیستی اروپا بود. بلافاصله با انواع توهین و تعرّض دولتها مواجه شدند. همچنین بر کل جنبش ضد فاشیستی دنیا ضربه ای سهمگین وارد شد. آن قدر این اتفاق بعید و قبیح به نظر می آمد که افکارعمومی چپ و مترقی دنیا نمی توانست ننگ آن همدستی با هیتلر را هضم کند. بسیاری منکر وجود چنین معاهده ای می شد! نگارنده در زمان جوانی (دوسه دهه بعد از جنگ) خود چنان انکاری را از زبان مریدان ایرانی استالین به گوش شنیده است که چنین معاهده ای را یک دروغ و محصول «تبلیغات امپریالیسم» می شمردند!

این معاهده یک پروتکل سرّی داشت شامل جزئیات نقشه تقسیم حوزه های نفوذ و حضور طرفین در اروپای میانه و شرقی. درجنگ لهستان نه تنها شوروی «بی طرف» می ماند و نصف کشور لهستان را به اشغال خود در می آورد , بلکه حتی بعد از خاتمه جنگ نیز هر دو طرف متعهد بودند از «تبلیغات لهستانی» علیه طرف دیگر در منطقه تحت اشغال خود ممانعت به عمل آورند!

۱۷- اسناد دادگاه نورنبرگ, شماره  PS-1014 ,

۱۸- مفهوم «جنگ انهدامی» Vernichtungskrieg ابتدا از جانب مورخ برجسته آلمانی ارنست نولته در کتاب «فاشیسم» به کار گرفته شد :

                                                 Ernst Nolte, Faschismus, S.436,

منظور نوع جنگی است که هیتلر در سرزمینهای اتحاد شوروی, با اسم رمز ” عملیات بارباروسا» از ۲۲ ژوئن ۴۱ الی پایان ۴۴ انجام داد. هیتلر در آن جنگ تنها شکست قوای خصم را مد نظر نداشت, بلکه جنگی فراسوی قوانین و جنگهای متعارف , مهدوف به متلاشی کردن بافت انسانی در سرزمینهای متصرفه, به ویژه کشتار یهودیان و اسرای جنگی, علی الخصوص کشتار اسرای مقاومت مردمی. نسخه آن در یک کلام به ترتیب زیر اجرا می شد: پس از تصرف نظامی هر منطقه, بلافاصله «گروههای اقدام» متشکل از واحدهای ویژه گشتاپو و اس.اس. با فرماندهی ویژه, وارد محل می شدند و طرحهای دقیق کشتار , جداسازی و برده کشی, جابه جایی اجباری یهودیان به اردوگاههای کار و مرگ و.. به اجرا درمی آمد. دستورالعمل عمومی این واحدها از این قرار بود: اسیر رسمی گرفته نمی شود, غیرنظامیان از ملاحظات حقوقی رسمی برخوردار نیستند.

دهها سال پس از جنگ جهانی دوم, زمانی که بایگانیها به روی پژوهندگان باز شد, به ویژه پس از فروپاشی اردوی شرق , تحقیقات جدید نشان داد که جنگ انهدامی هیتلر محدود به سرزمینهای شوروی نبوده است. به عنوان مثال کتاب تحقیقی  زیر موضوع را در مورد جنگ هیتلر در  لهستان(اول سپتامبرالی ۲۵ اکتبر۳۹ ) پیگیری و مستدل کرده است:

Jochen Boehler, Auftakt zum Vernichtungskrieg, Frankfurt/m, 2006,

۱۹- همان کتاب, ص ۲۴۲,

۲۰- همان کتاب, ص ۲۴۴,

۲۱- انبوه موضعگیریهای اینچنانی هالیفاکس و هندرسن و… در کتابهای تاریخی موجودند. از اطاله کلام می پرهیزم. درصورت تمایل نگاه کنید به فصلهای ۲۰ الی ۲۲ کتاب مارتین ژیلبر- ریچارد گات, ” استمالتگران”. به انگلیسی یا آلمانی.

۲۲- مارتین ژیلبر- ریچارد گات, … ص ۲۵۰,

۲۳- همان کتاب, ص ۲۵۲,

۲۴- همان کتاب, ص ۲۵۹,

۲۵- ماجرای بی سابقه و عبرت آموز نشستهای دوم و سوم سپتامبر ۳۹ مجلس عوام انگلستان , نطق چمبرلین و واکنش تند و خشمگینانه رهبران احزاب و کل مجلس نسبت به موضع وی , تهدید صریح وی به استیضاح و سقوط و سرانجام تغییر اجباری ایستار در مورد اعلام جنگ به هیتلر , در بسیاری کتب و گزارشات مورّخان شرح شده است. مارتین ژیلبر و ریچارد گات , مورخان برجسته انگیسی روند تحولات پارلمانی و سیاسی این دو روز را , تحت عنوان « قیام وجدانها» در فصل ۲۵ کتابشان به تفصیل آورده اند.