انحلال طلبی بنام اتحاد؟! در حاشیه اعلام انحلال “اتحاد کمونیست کارگری”

مقدمه:

چند روز پیش (۲۷ نوامبر ۲۰۱۲) ، حزب “اتحاد کمونیست کارگری” اعلام کرد که به حزب کمونیست کارگری حکمتیست پیوسته است.(۱و۲). علی جوادی از سوی حزب اتحاد کمونیست کارگری اعلام کرد که این “پیوستن” متعاقب تلاشی چند ماهه و مذاکرات بین رهبری این دو حزب بوده است. این دو حزب، در بیانیه های خود بطور جداگانه این عمل را شجاعانه و به نفع جنبش کمونیزم کارگری اعلام کردند و جشنهائی هم در این “پیوستن ” انجام شد.

هنوز زمان لازمست تا عکس العملهای فعالین بیرون و درون جنبش کمونیزم کارگری را شاهد باشیم اما من لازم دیدم دیدگاههای شخصیم را از این ماجرا بنویسم . به امید اینکه این نوشته هم کمکی باشد در راه اتحادهای اصولی.

در این نوشته کوتاه مستدل می کنم که این جرکت به هیچ وجه اصولی نیست و خشتی است کج که ثمری ندارد جز آغاز دوره ای نافرجام. مدعی هستم که اینگونه “اتحادها” روی دیگر سکه “جدائیهای” دوران قبلی کمونیزم کارگری است. زمانی که علی جوادی و چند دوستش تصمیم گرفتند با بیش از ۹۰ در صد اشتراک نظر از حزب کمونیست کارگری ایران جدا شوند!

(۱)دو نمونه عکس العمل متضاد :

 

الف: عکس العمل هما ارجمند (عضو سابق رهبری “اتحاد کمونیست کارگری”)

خانم هما ارجمند چند ساعت بعد از انتشار این “پیوستن” اطلاعیه داد و نوشت:

من به حزب کمونیست کارگری ـ حکمتیست نپیوستم.
بدین وسیله اعلام می کنم که من به حزب کمونیست کارگری- حکمتیست نپیوستم.
از آنجایی که انحلال حزب اتحاد کمونیسم کارگری در حزب حکمتیست اساسا یک وحدت سیاسی و پلاتفرمی نبوده٬ بلکه صرفا یک پیوستن بدون قید و شرط به این حزب و پذیرش تاریخ و سیاستهای تاکنونی آن میباشد٬ از این رو با کل این پروسه مخالف بوده و از پیوستن به حزب حکمتیست در این شرایط خودداری کرده ام.

لازم به تاکید است من با وحدت سیاسی و حزبی کلیه احزاب و جریانات رادیکال و انقلابی موسوم به کمونیسم کارگری زیر یک پرچم استراتژیک ـ سیاسی که مبانی آن توسط منصور حکمت تبیین شده است٬ تحت یک حزب سوم موافق بوده و در این زمینه تلاش خواهم کرد. تلاشی که به سهم خود در حزب اتحاد نیز به پیش بردم.”

 

من این متد برخورد خانم ارجمند را بسیار اصولی یافتم.اینکه این “پیوستن” بواقع انحلال است درون حزب کمونیست کارگری حکمتیست. اینکه این “پیوستن” پروسه علنی و رو به جامعه را طی نکرده و اینکه این “پیوستن” تکلیف تضادهای سیاسی تاکنونی این دو جریان را روشن نکرده. هر سه این نکات را من کاملا منطقی می بینم و به خانم هما ارجمند بخاطر این اطلاعیه تبریک می گویم.

از دید من نشستن پشت درهای بسته و “مذاکرات بین رهبریها” مدل کار و سنت کمونیزم کارگری نیست. این نوع متدها بیشتر مربوط است به چپهای قدیم و فرقه ای و یا سیاستمداران بورژوائی که “رهبریشان” بنا به “مصلحت سیاسی روز” چرخشهای صد و هشتاد درجه ای را به بهانه “شرایط ” ، به جامعه و عضوش تحمیل کرده اند.

ب: عکس العمل منصور ترکاشوند از فعالین حزب کمونیست کارگری ایران:*

منصور ترکاشوند هم چند ساعتی بعد از اعلام خبر “پیوستن” حزب اتحاد کمونیزم کارگری در فیسبوک می نویسد:

“دو حزب اتحاد کمونیست کارگری و حکمتیست در هم ادغام شده اند، ضمن تبریک به این رفقا از آنها دعوت می کنم به حزب کمونیزم کارگری برگردند و برای تحقق یک دنیایی بهتر تلاش بیشتری بکنند….. درسطح جامعه انعکاس وجود یک حزب سیاسی که قابلیت تحمل نظرات تاکتیکی متفاوت را دارد،انعکاس وجود یک حزب که عملا ثابت کرده باشد می تواند با وجود اختلاف در انتخاب تاکتیکهای متفاوت در یک کنگره متمدن رهبری خود را انتخاب و تا کنگره بعدی به رغم هر اختلاف تحمل کند… ؟ این جامعه به یک قطب چپ که نظم سیاسی اش را به نمایش عمومی گذاشته باشد، به یک حزب چپ رادیکالی که با تئوری ها ونظرات منصور حکمت تداعی میشود نیاز مند است…”

من با این نتیجه گیریهای منصور ترکاشوند مخالفم:

اولا: این دو حزب در هم “ادغام” نشدند! بلکه همانطور که اعلام شده یکی از اینها به دیگری “پیوسته”! خوب این فقط اختلاف در کلمات نیست بلکه اختلاف است در دو مسیر و دو راهکار در موضوعی بنام اتحاد.

دوما: این دو جریان سیاسی، “تاکتیکهای متفاوت” نداشته اند بلکه اساس برخوردشان در مورد انقلاب ۸۸ کاملا متضاد هم بوده. انقلابی که هنوز در نیمه راه است و حزب حکمتیست سنتا آنرا انکار کرده و تحت عنوان مبارزه با “سبز و طبقه متوسط” همه اش را ریخته به حساب “بورژوازی” و سالها خانه نشینی را توصیه کرده!

سوما: ظاهرا منصور ترکاشوند مدعی است که جامعه همین الان  دارای “جزب چپ رادیکال” نیست در حالیکه خودش سالهاست که دارد برعکسش را می گوید و می نویسد!

چهارما: منصور ترکاشوند ، نیاز جامعه را به “قطب چپ” با فعالیت برای تقویت صفوف یک حزب معادل می گیرد. این دو مکامیزمهای بسیار متفاوتی دارند و یکی نیستند.قطب چپ جامعه حول مانیفست انقلاب می تواند متحد شود و لزومی ندارد که گرایشات تاریخا متضاد درون یک حزب جمع شوند تا تحقق یابد!

پنجما: منصور ترکاشوند از حزب کمتیست می خواهد که حالا “برگردد به حزب کمونیست کارگری” برای “تحقق دنیای بهتر”. خوب این آرزوئی قابل فهم است اما مگر اون برنامه دنیای بهتر توانست این جدائیها را مانع شود ؟ چه منطقی این گرایشات متضاد یعنی مدرسیزم را با حزب کمونیست کارگری در یک حزب “متحد خواهد کرد”؟ من فکر می کنم این ذهنی گری ناب است!

ششم: آیا تضادهای تا کنونی مدرسیزم و حزب کمونیست کارگری، از نوع “اختلافهای تاکتیکی” بود؟تا همین دیروز منصور ترگاشوند مثل بقیه ما در حزب کمونیست کارگری مدعی بودیم که مدرسیزم اساسا گرایشی متعلق به چپ سنتی است  که با سر دارد می رود به سمت همان چپ ضد امپریالیست. تا همین امروز هم حزب حکمتیست رحمان حسین زاده نقدی جامعه به مدرسیزم ارائه نداده و ما چیزی هم از نقد جامع به سیاستهائی که خودشان درش موثر بودند ندیدیم!

(۲)هر گزدی گردو نیست!

 

الف:حزب رهبر جامعه، هم جدائیهایش باید آموزشی باشد برای جامعه و هم “اتحادهایش”. از درون کوران اون جدائیها و اون اتحادها ، جامعه باید آموزش ببیند. درک طبقاتیش بالا برود.”مصلحت اندیشی” و “برخورد اصولی” را بتواند تلفیق کند. دوران مرزبندیهای کمونیزم کارگری و انشعاباتش را عده ای تمام شده شاید بدانند اما همین تب و تاب برای “ساختن حزب کمونیست کارگری بزرگ” دوران جدیدی از نبرد تئوریک و نظری را آغاز کرده که باید با دقت و اصولیت به پیشش برد تا جامعه ازش سود ببرد.

ب: گذشته را نمی شود منکر شد و به بهانه “شرایط حساس کنونی” فرستاد زیر فرش. اتحاد حول تحلیل امروز طبعا از گذشته تفکیم پذیر نیست. هر کدام از طرفهای وارد شده در پروسه اتحاد باید با سیاستی باز و رو به جامعه به نقد سیاستهای گذشته خود بپردازند تا “اتحادشان” معنی پیدا کند و جامعه را متحد کند.

 

ج:تاریخ جامعه پر است از زمانهائی که “سیاستمداران” پشت درهای بسته جلسه گذاشته اند و بخاطر “مصلحت شرایط” بسیاری از اصولیتها را سربریده اند. جامعه از این نوع تاکتیکها بسیار دیده و یکی از دلایلی که اعتماد به احزاب و رهبرانشان متزلزل است همین نوع “جلسات پشت پرده است”.

 

د: تا آنجا که به کلمه اتحاد مربوط است، اتحاد با یکی شدن در حزب معادل نیست.تحزب واحد بالاترین شکل اتحاد سیاسی است و برای رسیدن به اون بالاترین شکل، هم فعالین اون احزاب و هم جامعه باید روندی را بگذرانند. اون روند عبارتست از دوران کنفرانسها و دیالوگهای باز و مشارکت جامعه و فعالین درون و بیرون اون احزاب تا امر اتجاد اولا مشخص شود و دوما روشن شود که اون حزب جدید قرار است به چه سوئی برود و چه تضمینی هست که اون رهبران قبلا جدا شده سر پیچ بعدی دوباره با توجیهات مشابه به سر و کول هم نزنند و لحاف چهل تکه نسازند!

من مدعی هستم که حرکت “پیوستن” گروه علی جوادی به حزب حکمتیست، فاقد پرنسیب سیاسی مدرن است. در ادامه همان سیاستی است که با تایید ۹۰ در صد اشتراک دورانی جدا شد تا “اتحاد ” کند. مدعی هستم که این حرکت ، اصولی نیست و پایه وحدتی بلند مدت نخواهد بود. مدعی هستم جامعه و حتی هواداران و فعالین خود این دو جریان، را با تعجب و سرگیجه مواجه کرده است و پشت حرفهای کلی ، متاسفانه تداوم سیاست با سنت دیگریست.

این گرد، مطمئنا گردو نیست!

منابع بیشتر:

(۱) علی جوادی: پیرامون پیوستن حزب اتحاد کمونیست کارگری به حزب حکمتیست(رحمان حسین زاده)

http://www.youtube.com/watch?feature=player_embedded&v=sCcPkcxVXzM

(۲) بیانیه حزب اتحاد کمونیست کارگری در باره پیوستن به حزب کمونیست کارگری (حکمتیست)

http://wupiran.net/etelaeyeha/Baynye%20HEKK%20dar%20bare%20payvastan%20be%20HH-%20Final.html

(۳)بیانیه حزب کمونیست کارگری حکمتیست بمناسبت اعلام “پیوست” حزب اتحاد کمونیست کارگری

http://hekmatist.org/اطلاعیه-ها/۳۲۶۱-بیانیه-حزب-کمونیست-کارگری-ایران-–-حکمتیست-حزب-کمونیستی-کارگری-قدرتمند،-نیاز-حیاتی-جنبش-ما.html

(۴)هما ارجمند: برای اطلاع عموم

http://www.azadi-b.com/J/2012/11/post_23.html

(*)منصور ترکاشوند.*:

“دو حزب اتحاد کمونیست کارگری و حکمتیست در هم ادغام شده اند، ضمن تبریک به این رفقا از آنها دعوت می کنم به حزب کمونیزم کارگری برگردند و برای تحقق یک دنیایی بهتر تلاش بیشتری بکنند.مسئله سیاسیت ، درسطح جامعه انعکاس وجود یک حزب سیاسی که قابلیت تحمل نظرات تاکتیکی متفاوت را دارد،انعکاس وجود یک حزب که عملا ثابت کرده باشد می تواند با وجود اختلاف در انتخاب تاکتیکهای متفاوت در یک کنگره متمدن رهبری خود را انتخاب و تا کنگره بعدی به رغم هر اختلاف تحمل کند ، انعکاس حزبی با بزرگترین سطح تمدن وانسانیت ضروریست. پافشاری روی تفاوتهای تاکتیکی ،آنهم در زمان انشعاب کودکانه است، ربطی به زندگی اهل تغییر ندارد. من همین امروز زندگی را می خواهم، همین امروز به زیر رو رو شدن این دنیا نیاز دارم . تحمل این زندگی نکبت بار برای خیل عظیمی از آدمهای این جامعه عذاب آور است،قلم هیچ کس نمی تواند جزئیات رنج این مردم را توصیف بکند، فرقه مواضع فرقه ای کیلیو چند؟ این جامعه به یک قطب چپ که نظم سیاسی اش را به نمایش عمومی گذاشته باشد، به یک حزب چپ رادیکالی که با تئوری ها ونظرات منصور حکمت تداعی میشود نیاز مند است. یک گام ریشه ای برای تغییر قدرت سیاسی در ایران امروز همین استو مسئله سیاسی است نه فرقه ای: