متاسفانه‌ پیام مصطفی هجری دریافت نشد

علم سیاست، همان تدبیر امور کشور است به‌ گونه‌ای که‌ منافع مردم در آن لحاظ گردد و بی شک باید هدف در آن به‌ راحتی قابل شناسایی باشد، اما این همه‌ ماجرا نیست، بلکه‌ از انصاف بدور است زمانیکه‌ از علم سیاست سخن بمیان آید از اخلاق سیاسی غافل بمانیم.

همچنانکه‌ مستحضرید چندی پیش آقای مصطفی هجری دبیر کل حزب دمکرات کردستان ایران طی طرحی، مقوله‌ "آشتی ملی" را مطرح نمود و خیلی زود مورد آماج حملات منتقدین آنهم به‌ شیوه‌ای گسترده‌ قرار گرفت.
کسانیکه‌ بنده‌ را از نزدیک می شناسند بخوبی میدانند که‌ من نه‌ عضو حزب دمکرات کردستان ایرانم و نه‌ حتی یک بار هم از نزدیک آقای هجری را ملاقات کرده‌ام و شاید در مواردی با تئوریها و پراتیکهای حزب ایشان مخالف هم باشم، اما موضوع مطرح شده‌ از طرف ایشان و نقدهای صورت گرفته‌ از طرف مخالفان عامل نگارش این مقاله‌ است. در جهان کنونی کم نیستنند واژگانی که‌ همواره‌ مورد بی مهری قرار گرفته‌ و چه‌ بسا از طرف شماری از اندیشمندان و نویسنده‌گان و حتی رهبران سیاسی بدور انداخته‌ شده‌اند. کسانیکه‌ با سیاست عجین اند بخوبی با واژه‌ دیپلوماسی آشنای دارند، آما بسیاری از آنها به‌ واژه‌ دیپلوماسی عمومی اعلام جنگ داده‌اند.
متاسفانه‌ بعد از پخش بیانات آقای هجری ، منتقدانش شتابزده‌ عمل کرده‌ و بدون تحلیلی درست از واقعیات موجود در جامعه‌ کردستان از آن بعنوان پیامی نسنجیده‌ و در عین حال ناکارآمد نام بردند.
منتقدان، دبیرکل حزب دمکرات کردستان ایران را به‌ اشاعه‌ فرهنگ(جاشایتی) و همزمان به‌ دفاع از آن فرهنگ متهم می کنند، غافل از اینکه‌ در هیچ جای پیام اشاره‌ای حتی جزئی به‌ اشاعه‌ و دفاع از آن فرهنگ بچشم نمی خورد.
باید این واقعیت را بپذیریم که‌ آنچه‌ سیاست گذار برای تامین آن تلاش می کند در واقع، پایداری پیام، آینده‌نگری آن، هدف داربودن، عمومییت، گسترده‌گی و نمایان بودن آن است.
آیا پیام آقای هجری فاقد چنین فاکتورهای است؟ چطور میتوان انتظار داشت پیام رهبری سیاسی با پیام فردی که‌ مسئولیت چندانی ندارد یکی باشد!
دبیر کل حزب دمکرات کردستان ایران در حرکتی بی نظیر، طرح آشتی ملی را در شرایطی مطرح می کنند که‌ جامعه‌ بدان نیاز مبرم دارد. شاید بنده‌ درکی ناقص از پیام داشته‌ام، اما در هیچ سطری از پیام مشاهده‌ نکردم که‌ آقای هجری جنایتکارانی را که‌ دستشان به‌ خون جوانان کرد آلوده‌ شده‌ باشد مورد بخشش قرار داده‌ و یا بسویشان دست دوستی دراز کرده‌ باشد. او از آشتی ملی سخن می گوید که‌ اینک دیالوگ غالب در جهان است و اگر رهبری نتواند این استراتیژی مهم را تحلیل و به‌ فعل نماید، بی شک در آینده‌ دچار توهمات و سرخوردگی خواهد بود.
او از آینده‌ سخن می گوید و در عین حال هدف را روشن نموده‌ است و چه‌ زیبا پیامی عمومی صادر کرده‌ است. در واقع پیام او بسیار روشن است، پس چرا باید سخنان رهبری را که‌ اینگونه‌ بی پرده‌ سیاست حزبش را طرح می کند نقدهای بی پایه‌ کرد.
ما باید بپذیریم که‌ (۳۰) سال از انقلاب (۵۷) می گذرد و در این (۳۰) سال جامعه‌ کردستان تحولی عظیم بخود دیده‌ است. در این جامعه‌ دیگر جای برای افراطی گری وجود ندارد و به‌ کسانیکه‌ از طریق افراط راه‌ نقد درست را می بندند اجازه‌ مانور نمی دهند.
براستی متعجبم کسانیکه‌ می دانند فاکتورهای معادلاتی جهان تغییر کرده‌، اما به‌ تغییر در معادله‌ ایمان نداشته‌ باشند. زمانیکه‌ فاکتورهای یک معادله‌ تغییر می کند، معادله‌ مجبور است از نو نوشته‌ شود.
آیا زمانیکه‌ دولت اوباما در رابطه‌ با تغییر در سیاست خارجی آمریکا، از جمله‌ با ایران سخن گفت بدان معنا بود که‌ دولت جدید آمریکا به‌ دنبال منافع کلان کشورش نیست؟! اگر منتقدان چنین تصور کرده‌اند که‌ هدف آقای هجری بخشیدن جنایتکاران است، باید گفت در اشتباهند چراکه‌ هدف چیز دیگری است و می طلبد با دقت و تامل بیشتری پیام را تجزیه‌ و تحلیل کرد.
ترجیح دیپلوماسی بر قدرت در جهان کنونی ضرورتی اجتناب ناپذیر است و از آن مهمتر انعطاف در سیاست واقعییتی غیر قابل انکار.
ما باید با تمام وجود از دیپلوماسی سرگردان روی برگردانیم و با شهامت و سرعت از دوران تنگ نظری فاصله‌ بگیریم، چراکه‌ شنا در جهت خلاف آب بهای سنگین می طلبد.
براستی نمی دانم حمله‌ به‌ زمین و زمان به‌ نفع کیست؟ و چه‌ کسی از تب خیالپردازی سود می برد؟
ما باید آبی را که‌ هر لحظه‌ گل آلودتر می شود پاک کنیم و خود مسبب گل آلود شدنش نباشیم.
امروزه‌ عقلانییت اگر بتواند جایگزین عصبیت شود بی شک هدف روشن، مسیر هموار و اراده‌ها استوارتر می گردند، لذا ضروریست از گذشته‌ای که‌ هنوز هم ادامه‌ دارد فاصله‌ بگیریم.
بنده‌ معتقدم هدف آقای هجری نه‌ تنها اشاعه‌ فرهنگ ( جاشایتی ) نیست، بلکه‌ ایشان با تحلیلی درست خواهان نابودی چنین فرهنگی بوده‌ و بطور تلویحی از آنان خواسته‌ به‌ آغوش گرم ملتشان برگردند و از نوکری و بنده‌گی دست بردارند.
آیا این فراخوان ناامید کننده‌ است؟ آیا دعوت به‌ بازگشت، اشاعه‌ فرهنگ بنده‌گی است؟
بنده‌ بارها و بارها سخنان کسانی را که‌ از رهبران جنبش سبز حمایت کرده‌اند را شنیده‌ام ، غافل از آنکه‌ علاوه‌ بر گذشته‌ رهبران جنبش سبز در قبال ملت کرد، حتی اینک نیز ما جمله‌ای در ارتباط با حمایت آنها از مبارزات ملت کرد نشنیده‌ایم . چطور ممکن است فراخوان بازگشت کسانی که‌ به‌ هر دلیل به‌ مردم خود پشت کرده‌اند را عملی نسنجیده‌ بدانیم ، اما دفاع از رهبران جنبشی که‌ خود زمانی از عاملان اصلی سرکوب علیه‌ ملت کرد بوده‌اند را حرکتی بدیع و سنجیده‌ قلمداد کنیم ..