این نوشته قسمت سوم بررسی و نقدی استکه از سه مقالهی آقای محمد قراگوزلو با عنوانهای «۱۸ برومر یا ۲۲ خرداد؟»، «سرنوشت اصلاحات سیاسیـاقتصادی» و «جنبش اجتماعی جاری و فقر تحلیلها» داشتهام؛ و قصد از نگارش آن اثبات این حقیقت و ادعاستکه خیزش پساانتخاباتی و همچنین جنبش جاریِ کنونی ـبهمثابهی یک جنبش اجتماعیـ ماوراءِ مبارزهی کارگران برعلیه صاحبان سرمایه و دولتِ حافظ نظام سرمایهداری قرار دارد و در تمام ابعاد وجودیاش (گرچه نه الزاماً در تمام اجزا و افراد وجودی خویش) ارتجاعی و دست راستی است. در پایان قسمت دوم نوشتم:
«اما سبزهاْ گذشته از سازوکارهای اجتماعی، فرهنگی یا سیاسیشان، در مناسباتی از تولید اجتماعی ماهیت و ریشه دارند که نه تنها برخاسته از ردههای بالای خردهبورژوازی شهری و بهویژه برخاسته از خردهبورژوازیِ شهرِ تهران هستند، بلکه تاریخ پیدایششان نیز بهاستقرار جمهوری اسلامی برمیگردد؛ و بقایشان نیز مشروط بهاندکی دگرگونی در همین جمهوری اسلامی است.
«اینها (یعنی: سبزها) از لایههای بالای سه قشر نوپا در جمهوری اسلامی برخاستهاند: بافتهای بورژوازی نوین ایران؛ ردهی پایینیِ آن گروههایی که رانتخوار نامیده میشوند؛ و صاحبان صنایعیکه از پسِ تحریمها، با کمکهای نه چندان چشمگیر دولتی بهنان و نوایی رسیدهاند. بررسی ویژگیهای این سه قشرِ تازهپا در تاریخ صدسالهی اخیر ایران را بهدلیل حجم این نوشته میگذاریم برای قسمت بعد که شاید آخرین قسمت این مقاله باشد».
گرچه روال آکادمیک و بهاصطلاح منطقی بحث چنین میطلبد که این قسمت از مقاله را بلاواسطه با بررسی خاستگاه و پایگاه طبقاتیـخردهبورژوایی جنبش سبزها و خصوصاً بررسی پایگاه و خاستگاه پیاده نظام این جنبش شروع کنم؛ اما ازآنجاکه منطق ـبههرصورتـ ذات مفهوم است و دگرگونی در مفاهیم نیز بهروابط و مناسبات اجتماعی و طبقاتی برمیگردد و با توجه بهاین مسئله که طی چند ماه گذشته مفاهیم تبیینکننده و توضیحدهندهی جنبش سبزها ـحداقل در سطحـ دگرگون شدهاند؛ و همچنین بهاین دلیل که آقای محمد قراگوزلو میپذیرد که «جنبش اعتراضی موجود، جنبشیست…، با مشارکت آحادی از طبقات مختلف و بهطور مشخص خردهبورژوازی شهری (طبقهی متوسطه)»[تأکید از من است]؛ ازاینرو، قبل از بررسی خاستگاه و پایگاه طبقاتی خیزشگران سبز (که احتمالاً مقالهی جداگانهای را بهآن اختصاص خواهم داد)، لازم استکه بهدو نکتهی اساسی بپردازم:
اول اینکه، حضور یک جنبش ارتجاعی و ضدانقلابی الزاماً بدینمعنی نیستکه همهی افراد و آحاد شرکتکننده در آنْ ارتجاعی و ضدانقلابیاند. اما از این حکم درست نباید عکس آن را که نادرست و ارتجاعی است، نتیجه گرفت. چراکه با حضورِ پراکنده، ناچیز و غیرهژمونیکِ نیروهای غیرمرتجع دریک جنبش نیرومندِ ارتجاعی و دست راستی نه تنها نمیتوان سدی در مقابل وجه مسلط و هژمونیک آن ایجاد کرد، بلکه حضوری از این دست ـعملاًـ تقویت آن جنبش ارتجاعی را بههمراه خواهد داشت. این دقیقاً شرایط و توازنی را نشان میدهد که هماکنون در ایران برقرار و جاری است. بدینترتیب، همهی آن افراد و گروههایی که برطبلِ توخالیِ عملگرایی انتزاعی و «مردمی» میکوبند تا کارگران و زحمتکشان را بهدرون حفرهی بورژوایی و دست راستی جنبش سبزها بکشانند ـخواسته یا ناخواستهـ در مقابله با ارتجاع سیاهِ خامنهایـاحمدینژادی، همسو با ارتجاع سبزِ موسویـکروبی بهزعامت رفسنجانی عمل میکنند. در ادامه با تفصیل بیشتری بهاین مسئله بازمیگردیم.
دوم اینکه، علیرغم چرخشهای افزایشیابندهی ۹۰ درجهای از سوی افراد و گروههای موسوم بهچپ، که در ۲۲ خرداد تصویری انقلابی از «جنبش میلیونی مردم» میپرداختند[۱] و اینک با تصویرپردازیهای دموکراتیک از این جنبش ارتجاعیْ مواضع اولیه خودرا تااندازهای رتوش میکنند؛ لازم بهاستدلال و تأکید استکه ـبا توجه بهتحولات چندماههی اخیرـ هرچه بیشتر این جنبش ارتجاعی را مورد کاوش قرار میدهیم، در درون و بیرون آنْ کمتر بهرابطه یا پتانسیل ترقیخواهی و دموکراتیک برمیخوریم. چراکه تعیینکنندهتر از پیاده نظامِ خیابانی این جنبش که نهایتاً تاوانپرداز خواهد بود، عامل تعیینکنندهی بقا و تداوم این جنبشْ نیروهایی هستند که در درون ارگانهای همین نظام جمهوری اسلامی دکان و دستگاه دارند، صاحباختیار هستند و والامقام بهحساب میآیند. برفرض که موسوی و کروبی و امثالهم از رهبری این جنبش کنار بروند و پیاده نظام خیابانی این جنبش از این جنایتکاران «عبور» کند؛ بااین وجود، بازهم این جنبشی استکه در احیای جمهوری اسلامی، سرسپردگیاش بهنظام سرمایهداری و کارکردِ ضدکارگریاش، پارهی تن همین نظام است و بهطور گستردهای توسط مدیای تحت کنترل دولتها و سرمایههای کلان حمایت و کانالیزه میشود. امروزه هرنوجوان اندکی آشنا بهسیاستهای بینالمللی میداند که انگیزهی حمایت مدیای معتبر جهانی از یک جریان اجتماعیْ اساساً بهواسطهی کانالیزهکردن آن جریان و مطلقاً بهدلیل حفظ و گسترش منافع سرمایههای کلان است و با کوچکترین شائبهی بروز آزادیخواهی (که بدون حداقلی از برابریطلبی بیمعنی است) بهسیاهچال فراموشی پرتاب خواهد شد. بنابراین، این جنبشْ نه تنها در رهبری، بلکه در کلیت بدنه، شبکهی ارتباطی، جوهرهی وجودی، دیدگاه مسلط و روند شکلگیریاش ارتجاعی بوده و همچنان ارتجاعی خواهد ماند.
تاآنجاکه بهآقای قراگوزلو برمیگردد، وی در پاراگراف یکی بهآخر مقالهی «"خیزش سبز" از رؤیا تا واقعیت»، اینچنین نوشت: «دربارهی ماهیت طبقاتی جنبش اجتماعی موجو