راز “قانون گرائى” دو جناح

یادتان هست در دوره خاتمى ناگهان جناح مقابل "مدنى چى" شد؟ شعارها و حتى شخصیتهاى شخیص "جنبش مدینه النبى" را مصادره کرد؟ یادتان هست در ماجراى ١٨ تیر خامنه اى گریه کرد و خاتمى دستور سرکوب داد؟ همان خاتمى که اعتراف کرد رئیس جمهور تدارکاتچى است؟ امروز نیز ناگهان همه طرفدار قانون و اجراى قانون اساسى شدند. وقتى خامنه اى که خود فرمانده کشتار است قانونگرا میشود٬ موسوى هم سرنوشت خاتمى را پیدا میکند. تفاوت اما اینست که زمان گذشته است و موسوى فرصت ندارد مانند خاتمى شالى را به گردن نفر بعدى بیاندازد!

 

برخلاف اظهارات کشیمنى در باره "ضرورت سازش" و "آشتى ملى" و "پایبندى به قانون" و موج مداحى از بیانیه شماره ١٧ موسوى٬ اتفاقى که رخ داده است توافقى برسر پایبندى به قانون نیست. "قانون" اسم رمز جدال بالائى ها و نه بیانى براى مضمون خود جدال است. این جنگى برسر قانون با ولى فقیه و یا تابع کردن خامنه اى به قانون اساسى نیست. این صورت مسئله از بیخ و بن نادرست و گمراه کننده است. قانون گرائى دو جناح محصول منور شدن افکار دو طرف به معانى حقوقى و سیاسى قانون اساسى نیست٬ بلکه تلاشى مذبوحانه براى مقابله با جنبش ضد قانون اسلامى و ضد حکومت اسلامى است. این ضرورت تقابل با طوفان زیر و رو کننده رادیکالیسم توده اى است که کل ابواب جمعى نظام اسلامى را به سنگر "تابعیت از قانون اساسى" رانده است. در دریاى طوفانى جامعه ایران و مبارزه براى سرنگونى جمهورى اسلامى٬ دو جناح به تخته پاره قانون آویزان شده اند. سیاست تهدید و کودتا و اعدام و سیاست شیرینى خوران پایبندى به قانون نظام اسلامى٬ وجوه یک سیاست واحد در تقابل با رادیکالیسم توده اى براى سرنگونى نظام اند.

 

قانون اسمى٬ قانون واقعى

قانون در جامعه طبقاتى و مشخصا در جامعه سرمایه دارى تجلى اراده طبقه حاکم است. لذا تفسیر متفاوت جناحهاى حکومتى از قانون٬ گوشه اى از دعواى درون طبقاتى برسر سهم هر جناح از قدرت و امتیازات سیاسى و اقتصادى و چپاول استثمار طبقه کارگر است. اما اگر معضل جمهورى اسلامى "اجراى بدون تنازل قانون اساسى" بود٬ که امروز خامنه اى و موسوى در بیان آن یکجا ایستاده اند٬ آنوقت جامعه با چنین بحرانى روبرو نبود. دراین صورت "عقلاى قوم" با ریش سفیدى و تفسیر ویژه از قانون و نهایتا با چند لایحه و مصوبه فرمال و متمم مسئله را حل میکردند. اما خامنه اى ها و موسوى ها میدانند که معضل این نیست. معضل هجوم جامعه براى پس زدن بختک اسلامى است. همان معضلى که خامنه اى میخواهد با سیاست اعدام و کشتار خیابانى به آن پاسخ دهد و موسوى فکر میکند این سیاست خیرش را رسانده و دیگر کارساز نیست.  

 

قانون واقعى اما در هر جامعه اى نه قانون نوشته شده بلکه قانون نانوشته یعنى تناسب قواى سیاسى است. کدام حکومت در حال زوال را میشناسید که در درون آن پرچمداران اتکا به قانون اساسى٬ "دفاع از سنگر قانون اساسى"٬ و پلاتفرم متکى شدن به قانون جلو صحنه نیامده باشند؟ چرا قبل از وقوع بحرانهاى سیاسى مدافعان قانون اساسى در مرخصى اند و چرا درست در همین مواقع بحرانى است که این پرچم برافراشته میشود؟ قبول صورت مسئله در شکل ظاهر و فرمالى که توسط رسانه ها و جناح هاى حکومتى طرح میشود تنها یک بیراهه سیاسى است. اشتباه است اگر تصور شود جنبش ملى – اسلامى و "دگراندیشان" طرفدار قانون اساسى و مبارزه مسالمت آمیز از سر نازک دلى سیاسى شان است که زیر چادر قانون خود را پیچانده اند. خیر٬ این آخوندهاى معمم و مکلا در دفاع از قانون مسیرى را جستجو میکنند که سازش در میان جناحهاى متفرقه بورژوائى و حتى انتقال قدرت در بالا بصورت بهداشتى و بدور از دخالت مردم توسط خشن ترین و بى اعتبارترین و فاسدترین عناصر سیاسى صورت گیرد. نماز وحشت و ارکستر دسته جمعى این حضرات علیه "خشونت مردم" در مقابل سردار رادن ها و اوباش سرکوبگر و متجاوز از سر قانونگرائى و مسالمت جوئى شان نیست٬ بلکه دقیقا منفعتى است که وجود خامنه ایها و رادن ها و حفظ اساس نظم سرکوب و خشونت سازمانیافته دولتى را جزو ضرورى بقاى سیاسى خود و نظامشان میدانند.

 

واقعیت اما اینست که عروج رادیکالیسم توده اى خشت خشت کاخ اسلام و سرمایه را لرزانده است و مدافعین این نظم دسته جمعى قالب تهى کرده اند. عروج رادیکالیسم به معنى شکست و نامربوط شدن اجتماعى همه شان است. باید در پس دست و پا زدن براى قانون و اجراى قانون و بیانیه هاى پرشور علیه "خشونت مردم" دست خالى٬ قانون واقعى روز یعنى تناسب قوا را جستجو کرد. قانون واقعى حکم بر پایان دوران وحشت اسلامى میدهد. قانون واقعى حکم بر شکست پرچمداران قانون اساسى میدهد. قانون واقعى بر منافع اساسى توده میلیونى مردم براى نفى اختناق و فقر تکیه دارد. قانون واقعى پرچم آپارتاید اسلامى و نظمش را تمام شده میداند. قانون واقعى با پاى خود و با فریاد خود و در مجمع میلیونى خیابانى اعلام شده است. این قانون واقعى علیه قانون اسمى است. این قانون واقعى براى نفى حکومتى است که خود را در کرست کریه قانون اساسى پیچانده است. در ایران جنگ برسر اجراى قانون حکومت اسلامى نیست٬ در بالا جنگ برسر بقاى نظام و در پائین برسر سرنگونى حکومت اسلامى است.

 

توهم سازش

با صدور بیانیه شماره ١٧ موسوى خیلى ها موسوى را متهم به "سازش" کردند. باید تاکید کرد لفظ "سازش" در مورد سیاست موسوى٬ اشاعه توهم به جناحى از حکومت است. سازش در میان اردوى ارتجاع نه جدید است و نه فاکتورى تعیین کننده در استراتژى اردوى سرنگونى طلب محسوب می
شود. آنها که از سازش موسوى عصبانى اند تنها دارند توهم قبلى خود را به موسوى و راه حل او بنمایش میگذارند. مگر پلاتفرم موسوى چیزى جز سازشى در بالا براى مقابله با تهاجم در پائین بوده است و مگر پیروزى این پلاتفرم چیزى جز دفاع از نظام اسلامى و راه حلى براى بقاى آنست؟

 

اما در خود حکومت نیز سازشى متصور نیست. زمان براى سازش گذشته است. بالاخره خامنه اى همان "جویبار شفاف کوچک" مورد اشاره موسوى را اجابت کرد. فتیله "محاکمه سران فتنه" پائین آورده شد و چند عنصر قاتل و وردست را موقتا به پشت صحنه بردند تا شاید پتانسیل نارضایتى در جامعه را مهار کنند. تریبونهاى حکومتى که جملگى شمشیر "اعدام باید گردد" در هوا میچرخاندند ناگهان همه "قانونگرا" شدند! متقابلا سران و رهبران خودگمارده یکى پس از دیگرى علیه انقلابیگرى و ضد اسلامیگرى مردم بیانیه صادر کردند. بیانیه ۵ نفرى که کلى توسط جماعت هوادار رژیم در خارج تر و خشک شده بودند بسیار گویا بود. این مرتجعین که دست شان به خون آلوده است و ظاهرا خود را "اتاق فکر جنبش" محسوب میکنند٬ حتى سفره شان را با متحدین ثابت توده اى – اکثریتى – جمهوریخواه غیر اسلامى جدا کردند. اینهم پاسخ سالها سوارى دادن و سینه چاک کردن و تئورى بافى در دفاع از حکومت اسلامى و فحاشى به مخالفین انقلابى حکومت! لیاقت تان همین است. نوش جانتان!   

 

اما همزمان بیدادگاههاى حکومتى یکى بعد از دیگرى به جان زندانیان سیاسى و مخالفین حکومت افتاده اند. سیاست اعدام و ترور وسعت میگیرد. لبه تیز قمه چرخانى و "اعدام باید گردد" بیش از پیش بسوى مخالفین "معاند و محارب" نظام متمرکز شد. مسئله بقاى نظام و مقابله دسته جمعى با سرنگونى طلبى عریان تر از هر زمان توسط پرچمداران "قانون اساسى" و "جامعه مدنى" بدست گرفته شد. نمایش کلاهبردارى سیاسى به ته خط رسید و شمشیرها از رو بیش از پیش علیه مردم مخالفى بسته شد که نخواستن شان این جماعت را بجان همدیگر انداخته است.

 

آیا فرجى میشود؟

نتیجه این تمرین دمکراسى اسلامى در درون خانواده نظام و قسم خوردن به قانون و ولى فقیه چیست؟ آیا موفق به کنترل و مهار بحران خواهند شد؟ در بالا پرچم "اجراى قانون اساسى" به پرچم محوریت ولى فقیه بعنوان یک رکن مهم قانون اساسى تبدیل شد. ("اصلا مگر تمام فریاد و ادعای ما این نبود که قانون اساسی که چارچوب نظام و خون بهای مردم است باید در جامعه پیاده شود؛ قانون اساسی با همه لوازم و ضوابطش؛ نه بخشی از آن. هم اصل ولایت فقیه که در قانون اساسی است مورد قبول و احترام ماست و هم فصل سوم قانون اساسی که در باب حقوق ملت است." سخنان خاتمى). تا همینجا جنبش "قانون اساسى و تابع کردن ولى فقیه به قانون" دفن شد. اما در پائین شعار مرگ بر خامنه اى در همه جاى تهران وسیعتر از هر زمانى در همین روزها بر در و دیوراها و کیوسک ها و تابلوهاى تبلیغاتى نوشته شد. در بالا در مقابل خامنه اى کرنش و تعظیم میبنیم و در پائین تهاجم به و نفى خامنه اى بعنوان سمبل نظام اسلامى.

 

آیا خیل معماران "آشتى ملى" و جماعت اپوزیسیون اسلام زده که روضه "ضد خشونت" میخوانند این معادله را نمیشناسند؟ چرا میشناسند و خوب هم میشناسند. پس نتیجه این آتش بس در بالا قرار است به کجا ختم شود؟ آیا سکوت در مقابل کشتار و اعدام مخالفین سندى است که همه پاى آن را امضا کردند تا نظامشان بماند؟ آیا همه پشت پلاتفرم خامنه اى براى بقاى نظام بسیج شده اند؟ تردیدى نباید داشت که قانونگراترین و مدنى چى ترین این جماعت اگر خودشان سرکار باشند مثل جناب خاتمى با "زبان امنیتى" با مخالفین برخورد میکنند. سابقه همه شان مملو از خونریزى و جنایت است و براى بقاى نظام منحوس شان دست به هر کارى میزنند. اما مسئله اینست که منشا بحران در بالا برسر درجه پایبندى به قانون و ولى فقیه و قانونیزه کردن ولى فقیه نیست٬ منشا بحران در پائین و بن بست همه جانبه حکومت است. و بالاخره ماشین کشتار خامنه اى در ایندوره از هیچ جنایتى دریغ نکرد و وسط خیابان فلج و زمینگیر و بخشا خلع سلاح شد.

 

تردیدى نباید داشت که مردم براى موسوى نیامده بودند تا حالا با سازش وى به خانه شان برگردند. خود خامنه اى و موسوى و سران رژیم٬ حتى بدبین ترین هایشان٬ چنین تلقى اى ندارند. جنبش بقاى نظام که خود را در زرورق "اجراى قانون اساسى" پیچانده است٬ با بیانیه موسوى از خامنه اى اعاده حیثیت کرد و خامنه اى هم به چاقوکشانش گفت که فعلا کمى آرام باشید. جنبش "طرفداران قانون اساسى" خامنه اى را به شعار "مرگ بر خامنه اى" ترجیح داد. خامنه اى این پیام را گرفت و کارت عضویت درون خانواده نظام را براى این جماعت موقتا تمدید کرد. این بده بستان بالائى ها هیچ نقشى٬ مطلقا هیچ نقشى٬ در مهار مردم ندارد. همه شان این را میدانند. این وقت خریدن است براى تجدید قوا در داخل و تاثیرگذارى بر تبلیغات رسانه ها و سیاست دولتها در خارج.

 

ائتلاف
پوک طرفداران قانون اساسى٬ و امروز بشمول خامنه ایها و شریعتمداریها٬ بسرعت خود را در مقابل شعار "مرگ بر جمهورى اسلامى" میبیند. دو جناح بسرعت خواهند دید که نتیجه آتش بس موقت شان تاثیرى در اراده انقلابى مردم براى بزیر کشیدن نظام اسلامى نداشته است. لذا مجددا دعواها بالا میگیرد٬ بحران تشدید میشود٬ و هر یک مانند فنرى که موقتا جمع شده است به جاى اول خود باز میگردد. نکته ظریف اینست که زمان بیش از پیش گذشته است و دیگر خنثى کردن آخرین تیک تیک هاى بمب ساعتى مردم عملى نیست. "جنبش قانون اساسى" جنبشى قلابى براى نجات نظام است. در ایران مسئله برسر نابودى جمهورى اسلامى و انحلال قانون و روشهاى اسلامى در جامعیت آنست. *   

 

١٢ ژانویه ٢٠١٠