نگرشی به لغت کارگر

روزگاری بود در میان مردمانی عمواً کم سواد و بی اطلاع، عده ی اندکی نخبه، تازه با ادبیات و فلسفه غرب آشنا شده بوند. این نخبگان از روی نیت خیرخواهانه شان، تصمیم به مردمی کردن و ترویج آموزه های خود کردند. یکی در صدد آن بود که سوسیال دموکراسی را “اجتماعیون عامیون” بخواند و دیگری تلاش می کرد people را “خلق”.

در آن دوران تلاشی مفید و موثر تلقی می شد و با نگاهی به ظرف تاریخ پی خواهیم برد که چنین حرکتی یک نیاز عینی جامعه آن زمان بود. لابد اگر فردی بی مقدمه از پرولتاریا و بورژوازی و امپریالیسم و کمونیسم سخن به میان می آورد مردم به او می خندیدند!

    در دنیای کنونی وضع به این منوال نیست. چنان دست خوش تغییر گشته که حتی گاهی خود این لغت ترجمه شده برای ما ناملموس تر از لغت لاتین شان هستند! کافیست به همان مثال “اجتماعیون عامیون” نگاه کنید و ببینید چیزی دستگیرتان می شود؟!

گاهی این ترجمه ها اساساً با کل ساختار سوسیالیسم در تضاد می باشند! مثلاً در مورد “خلق” که مفهومی غیر ماتریالیستی و الهی است! جوک با مزه ای هست! اطلاق خلق به مردم یعنی صحه گذاشتن روی داستان “آفرینش” ! فکر نمیکنم هیچ “فدایی خلقی” همچین منظوری از این لغت داشته باشد! خلق مخلوق خالق… اراجیف آسمانی!

    در اینجا می خواهم دست روی کلیدی ترین این لغات یعنی “کارگر” که همه ی ما داعیه دفاعش را داریم بگذارم. کمونیست های “خلقی” خودشان بروند دنبال تبیین لغت خودشان!

مشکلات تبیین کارگر

    هنوز تعریف مدرن و امروزی که کامل، جامع و مانع باشد نداریم (یا بنده ندیده ام). تعریف قدیمی که به کارگر مولده اطلاق می شد، امروزه به درصد ناچیزی از مردم اشاره دارد که در اقلیت محض هستند. فکر نمی کنم نیازی به چک و چانه زدن سر اینکه آن تعریف دیگر کارساز نیست، داشته باشیم. باید بحث سر جایگزین باشد. با این حال به چند نکته می پردازم.

    اگر بگوییم “کارگر یعنی تولید کننده ارزش اضافی”. کارمند دون پایه ی دفتر دار دولت که زیر خروار خروار نامه و امضا و کار دفتری شنا می کند کارگر است یا خیر؟! ایشان ارزش اضافی تولید نمی کند! اما درآمد ایشان حداکثر یک و نیم برابر کارگر کارخانه است.

مثال دیگر کلفت خانه هست. ایشان به هیچ وجه (نه با واسطه و نه بلاواسطه) ارزش اضافه تولید نمی کند. خانوم خانواده پای تلویزیون هستند. شوهرش کارخانه دار هست. کلفت بدبخت هم کارهای خانه را به می کند و به فلاکت بارترین شکل زندگی اش را می چرخاند! زبان بسته نمی داند گروهی در دانشگاه “خورده بورژوا” خطابش می کنند!

    لازم به ذکر است که سنتاً برای تبیین این موضوع به درآمد افراد و درآمد معمول هر شغل رجوع نمی کنیم که اصلاً درست نیست! این چه تعریفی است که گاهی “خورده بورژوازی” اش کم تر از کارگرش حقوق میگیرد؟! (حقوق زن کلفت، به دلیل زن بودنش، معمولاً کم تر از مردی است که در کارخانه کار می کند)

    در این تعریف به اکثریت جامعه گفته می شود “قشر زحمت کش” ! با توجه به این تعریف شمار تعداد این *قشر* زحمت کش بیش تر از *طبقه* کارگر شده! یعنی *طبقه* کوچک تر از *قشر* است!! و احزابی هم که ادعای دفاع از طبقه کارگر دارند بنا به تعریف خودشان بیش تر از “قشری از خورده بورژوازی – قشر متوسط شهری – قشر زحمت کش” دفاع می کنند تا “طبقه کارگر” ! یکی ازین گروه هایی که از این تعریف درهم و برهم استفاده می کنند دوستان فدایی هستند. اینان هنوز کارگر را با دستان پینه بسته تداعی می کنند! جمعیت صاحبان این دستان پینه بسته -به لطف ماشینیزه شدن- روز به روز در حال کاهش است.

    چنانچه فرمول بندی بندی “فروشنده نیروی جسم یا فکر یا هردو که مزدبگیر هم باشد” را مبنا قرار دهیم. گرچه این فرمول بندی بهتر از قبلی است. کلفت خانه چون فروشنده نیروی جسم هست و حقوق بگیر هم هست مورد عنایت مولوکانه قرار گرفته و کارگر به حساب می آید. اما این بار می شود هم طبقه پلیس و ارتشی! این بار از طرف دیگر بام افتادیم. آقای رئیس جمهور هم (مخصوصاً در غرب که سر ماه فیش حقوق می گیرد و پولش به حسابش واریز می شود) کارگر به حساب می آید!! ایشان هم نیروی فکر می فروشد و هم مزد بگیر هستند. گرچه شصت برابر تلاشش از جامعه پول برداشت می کند!

    درد سر تبیین تعریف کارگر در مورد اشغال خدماتی جلوتر هم می رود! راننده تاکسی که روی تاکسی خودش کار می کند چیست؟! فروشنده دکه روزنامه فروشی که خود صاحب دکه می باشد، چیست؟! خوب است که بدانید درآمد این فروشنده روزنامه در آخر ماه تنها اندکی بیش تر از کارگر کارخانه هست!

    چیزی که مورد توافق کمونیست های کارگری است این نکته می باشد که این کارگر هر چه هست و هر تعریفی که دارد، حتماً در اکثریت مطلق جامعه قرار گرفته. حالا اگر ۹۹% نباشد، لا اقل ۸۰% هست! پس لغتی که انتخاب می کنیم مهم ترین خصوصیتش باید در بر گرفتن بیش ترین طیف انسان های جامعه باشد.

مشکلات لغت کنونی

    اگر در خیابان به کسی که هیچ آشنایی با مارکسیسم نداشته باشد، بگویی “کارگر” نخستین چیزی که به ذهنش خطور خواهد کرد: عمله ای که ساختمان سازی می کند، کلفتی که در خانه ظرف می شوید و گروه سوم کارگر کارخانه. در زبان روزمره لغت کارگر به این سه گروه اطلاق می شود.

من فکر می کنم کمونیسم ما همان مقدار برای کارگر کارخانه سینه سپر می کند که برای معلم و پرستار، که برای کلفت ظرف شور خانه و همان مقدار هم برای روزنامه فروش.

پس استفاده از واژه ای که فقط گروه بسیار کوچکی از این ها را شامل می شود، کاری است بس بیهوده و ما مدام باید در خیابان راه بیفتیم و به مردم بفهمانیم که “آقا شما! من طرفدار شما هم هستم! خانوم منشی که داری با عجله میری مطب! من مدافع حقوق شما هم هستم!”

ریشه لغت کنونی

    کارگر از لغت انگلیسی “worker” ترجمه شده و “worker” از دو قسمت “work” به معنی “کار” و پسوند “er” که پسوند فاعل ساز هست. مهم ترین پسوندهای فاعل ساز در انگلیسی “ist” و “er” هستند. ما برای ترجمه ی  این دو پسوند دچار ملق زنی های بسیاری شده ایم! به گیتاریست می گوییم گیتاریست (چون واژه مشابه نداریم!)، به materialist می گوییم مادی *گرا*، به artist می گوییم هنر*مند*، و به masochist می گوییم “خود آزار” (یعنی اصلاً با پسوند فاعل ساز لغت را نساخته ایم!). به actor می گوییم بازی *گر* به player می گوییم بازی *کن* به calculator می گوییم “ماشین حساب”! پس حساب کتاب خاصی ندارد!

    این worker بیچاره داستان ما هم دراین ترجمه ها پیامش اشتباه به گوش دوستانمان رسیده! معادل دقیق worker در فارسی کارکن هست نه کارگر! گرچه از نظر ساختار زبان هردو یکی می باشند اما کاربردشان زمین تا آسمان فرق می کند! در انگلیسی هردو یک لغت دارند. هم کارمند هم کارگر هم کارکن همه می تواند معنی worker باشد. شاید دلیل اینکه ما در فارسی با تعریف جدید کارگر بیشتر باید کلنجار برویم اما غربی ها کمتر این دغدغه را دارند همین لغت worker هست که منشی دفتر و کارمند بانک را بیشتر شامل می شود تا “کارگر” ما!

 Workers of the world unite! اصلاً “کارگران جهان متحد شوید” نیست! “کارکنان جهان متحد شوید” بوده!! یعنی درک لاتین زبان ها از این شعار مشابه درک ناخودآگاهانه ما از عبارت “کارکنان جهان متحد شوید” است. نه عبارت “کارگران جهان متحد شوید” ! (منظورم از درک ناخودآگانه درکی است که مردم عادی بدون مطالعه و دانش خاصی، از یک شعار حاصل می کنند). باید تلاش بر این باشد که انتخاب عبارات به شکلی باشد که بیش ترین نزدیکی را به مفهوم و مقصود فلسفی آن داشته باشد. نه اینکه عمداً لغاتی انتخاب کنیم که مردم کوچه و بازار را به درک دیگری سوق می دهد!

ممکن است بپرسید چرا “کارمند” نه؟ چرا “کارکن”؟ پاسخ اینکه در زبان روزمره کارمند به کارکن اداری اطلاق می شود. اما کارکن هم کارگر را شامل می شود و هم کارمند را. شاید دلیل انتخاب “کارگر” توسط مترجمین اولیه این بود که اکثریت “workerها” “کارگر” (مخصوصاً از نوع نیروی مولده) بودند. ولی امروزه اینگونه نیست!

نتیجه

    اگر لغت کارکن، جایگزین لغت کارگر شود مقدار بسیار زیادی از مشکلات ما در ارتباط به مردم حل می شود. این جراحی به نظر بنده ضروری و سرانجام دیر با زود باید صورت پذیرد.

    مخاطب عزیز می دانم که (مثلاً) “کمونیسم کارکنان” به جای کمونیسم کارگری چندان با ادبیات چپی که تا به حال می پنداشتی جور در نمی آید. اما این لغات همه و همه ابزار هستند برای ارتباط برقرار کردن انسان ها با یکدیگر. لغات به خودی خود هیچ ارزشی ندارند. می دانم که سمپاتی بسیار زیادی با این لغت وجود دارد اما این بحث باید از نقطه ای آغاز می شد. اگر پیشنهاد یا راه حل دیگری در رفع این مساله دارید حتماً بیان کنید و بنده را اصلاح نمایید.

  دیگر آنکه در انتهای بحث قسمتی از برنامه حزب را یادآور می شوم که در نهایت (و در آینده نه چندان دور) همه این واژه ها و کل زبان فارسی به تدریج به تاریخ سپرده خواهد شد و همان “worker” می ماند و مفهومش!

 “حزب کمونیست کارگری خواهان آنست که زبان انگلیسی، با هدف تبدیل گام به گام آن به یک زبان آموزشی و اداری متداول در کشور، از سنین پایین در مدارس آموزش داده شود.”

پر واضح است که فعلاً همین فارسی و همین درد سرها را داریم پس باید اصلاحات لازم را از جایی آغاز کرده تا هرچه بهتر پیام خود را به توده ی مردم برسانیم.