پشت کلمه ایران، ناسیونالیسم فارس نهفته است! (قسمت دوم)

در قسمت اول این سلسله مقالات متذکر شدم که خطرناکترین، مقتدرترین، با سابقه ترین و با تجربه ترین گرایش ناسیونالیستی در ایران، ناسیونالیسم فارس است. بخاطر امکاناتی که در اختیار دارد، چالنج کردن آن از سایر گرایشات ناسیونالیستی در ایران سخت تر و پیچیده تر است. و گفتم نیروهای این گرایش هر چه شعار “اتحاد برادرانه اقوام ایرانی” و ضرورت اتحاد همه ایرانیان را سر دهند، بفرض پذیرش هژمنی آنان بعنوان برادر بزرگتر و حفظ تمامیت ارضی ایران است. نامبردگان پروژه های وسیع و همه جانبه خود را در پوشش کلمه ایران که هر جریان سیاسی آن را به منظوری بکار می برد، دنبال می کنند. اشاره شد که ناسیونالیسم حاکم و در اپوزیسیون بعنوان طبقه بورژوا، خواهان سلطه خود بر ایران جهت تصاحب ارزش اضافی تولید شده توسط طبقه کارگر ایران است و برای متحقق کردن این هدف دست به هر اقدامی می زند. اگر تصور کند خواسته هایش با شعار “همه ما ایرانی هستیم” متحقق می شود، خاک زیرپای هر مرزبان غیور! مرزهای ایران است، با تهدید و جنگ حاصل شود، تهدید می کند و با جنگ حاصل شود فرمان جهاد خمینی- بنی صدر* در٢٨ مرداد ١٣۵٨علیه مردم کردستان را صادر می کند. با همراهی با آمریکا و کراوت بستن حاصل شود، کراوات می زند و الترناتیو “الماسی برای فریب،  اولاف پالمه سنتر، کنگره  ملیتهای ایران فدرال و کنفرانس بروکسل” را تشکیل می دهد. با حکومت مذهبی حاصل شود، قرارداد “نوفل لوشاتو- گوادلوپ” امضا می کند، ریش می گذارد و خمینی را توی ماه می کند و فیلسوف شان منتظری، عبدل کریم سروش و… می شود! ، با رواج دادن فرهنگ مبتذل تحقیر ترک، عرب و…حاصل شود، فرهنگ تحقیر تولید می کند.

در این سطح ما ناسیونالیسم را بطورکلی و بعنوان یک پرچم سیاسی هم در اپوزیسیون و هم در قدرت یعنی هر دو را مد نظر داشته و مورد نقد قرار داده ایم. ولی مساله تا به حکومت ها مربوط می شود، این ناسیونالیسم تنها یک مکتب، یک ایدئولوژی و یک پرچم سیاسی عام نیست، بلکه یک فاشیزم تمام عیار است.  اکنون دنباله مطلب را پی می گیریم.

ناسیونالیسم فارس با تکیه بر ایران چیزی از دست نمیدهد

چرا ناسیونالیسم فارس مانند رقیبان خود مستقیماً به هویت قوم رجوع نمی کند؟ چون با چسبیدن به ایران چیزی از ناسیونالیسم فارس را از دست نمیدهد. این ناسیونالیسم کارکشته تر، با سابقه تر، با تجربه تر و پیچیده تر از سایر گرایشات ملیگرائی در ایران است. ایشان میداند چسبیدن به ایران برای همان اهداف حتی از خیلی جهات برد بیشتری دارد.

تا جمهوری اسلامی در قدرت است، یک جغرافیای معین و اقتصاد متمرکز در دست دارد و زبان رسمی کشور فارسی است، ارجاع به هویت ایرانی دفاع از ناسیونایسم فارس است. این طیف مشکل زبان، مشکل حکومت متمرکز، جغرافیای معین و اقتصاد متمرکز ندارد. مجبور نیست زبان دیگر مردمان ایران را بیاموزد و این دیگران هستند مجبورند راهشان را به سوی این قدرت کج کنند. خیلی از مطالباتی که ناسیونالیسم کرد برای آن مجاهدت می کند؛ از قبل برای ناسیونالیسم فارس حاصل گشته و به این خاطر الزاماً قید ناسیونالیسم فارس در ادبیات این جریان ضروری نیست. کلمه ایران برای او متضمن ناسیونالیسم فارس، سرزمین ایران، پرچم سه رنگ با شیر و خورشید یا با الله…باشد پرچم خود می داند. لازم نیست مثل ملی گرایان کرد، ترک، عرب و غیره… برای سهم خواهی به اشکال اپوزیسیونی ظاهر شود و با مخالفت با ایران و ایرانیگری برای بسیج مردم وارد میدان شود. با شعار “وحدت همه ایرانیان” پروژه خود را عملی می کند. با عباراتی چون ایران ما، اتحاد مردم ایران، حفظ استقلال کشور و تمامیت ارضی و اتحاد گری، از ناسیونالیسم فارس دفاع می کند. با ایرانیگری پروژه را تداوم بخشیده، ارزشهای وطن پرستانه را رواج داده و متحقق میکند.

حکومت های سرمایه داری چه نظام پادشاهی و چه جمهوری اسلامی، احزاب و سازمانهای طرفدار این دو سیستم حکومتی طبقه بورژوا، عامل اصلی آلوده کردن جامعه با سم ناسیونالیسم و تفرقه ملی در ایران بوده و هستند. همچنان که “فرهنگ جامعه، فرهنگ طبقه حاکم آن جامعه است”. سیاست و عمل نامبردگان مهم ترین عامل دامن زدن به نابرابری، فقر و… در جامعه است و به این اعتبار سر چشمه نزاع ملی و آتش بیار تفرقه میان طبقه کارگرهستند. مبارز پیگیر علیه همه اشکال ناسیونالیسم باید در قدم اول منتقد سازش ناپذیر نامبردگان باشد. ناسیونالیسم فارس در این کشمکش، برعکس ناسیونالیسم کرد بجای ذکر هویت قوم خویش، خود را اغلب پشت کلمه “ایران” پنهان می کند. در این متن، مفهوم ایران برای این نیروها عین مفهوم کردستان برای ناسیونالیست های کرد، بار ناسیونالیستی دارد. درست به این خاطر در مبارزه با ملی گرایی کرد، ترک، عرب و غیره، اگر در عمل مشخص نباشد منظور هر کس از ایران چیست؛ بخصوص تا وقتی به فارسی بنویسید و صحبت کنید (قند در دهن آنان آب می شود)، بنوعی به سود ناسیونالیسم فارس تمام می شود و احتمالاً حمایت ضمنی بخش های زیادی از نیروهای این گرایش را با خود خواهید داشت. اگر شما سنگی به ناسیونالیسم کرد و ترک بزنید، ناسیونالیسم ایرانی همراه شما ده تا سنگ به آنها خواهد زد؛ زیرا آنها را تهدیدی برای تمامیت ارضی، باعث نامنی قدرت مرکزی و تا به مسائل زیربنایی مربوط می شود، باعث کاستن از اهمیت تمدن و فرهنگ آریایی و زبان اصیل فارسی که از نظر آنها زبان مردم ایران است می داند. از نظر ایشان ایران بعنوان یک ملت، یک کشور و یک قدرت سیاسی با تمام دنگ و فنگ اش، زبان رسمی فارسی دارد، پرچم کنونی و قدرت مرکزی “پرژا” است.  تا مساله به تصمیم گیری در مورد مسائل مهم و امور کلیدی کشور مربوط می شود، کرد و ترک “کیلوی به چند”؟  به زعم وی همچنین در بعد فرهنگی، نباید زبان رسمی فارسی هم سطح کردی و ترکی در کشور شود. پس تا اینجا اگر ما یک انتقاد از ناسیونالیسم کرد و ترک داشته باشیم، آنها هزار انتقاد دارند و آنها را اخلالگر و تجزیه طلبی می نامند ومعمولا تجزیه طلبی از گناهان کبیره سایر مردم غیر فارس زبان ایرانی است. وحدت طلبی نامبردگان آن روی سکه تجزیه طلبی ناسیونالیست های کرد و… است. معهذا صرفا اکتفا به گفتن ناسیونالیسم عظمت طلب ایرانی، کفاف و برازنده مطلب نیست، زیرا بخش عمده آن را زیر نقد کمونیستی بیرون می برد. اگر این ناسیونالیسم را سر راست به اسم مشخص خطاب نکنید، به او کار نداشته باشید، می تواند موافق کمونیست ها ( فقط در رد ناسیونالیسم دیگران) باشد، بشرطی که مساله پای خود آنها را نگیرد. وقتی بحث به نقد هر نوع ناسیونالیسم و از جمله ایرانی رسید، مخالفتشان عیان می شود.

 کمتر احزاب و سازمان (در بعد سراسری) در تاریخ ایران وجود دارد که کم و بیش به این ویروس مبتلا نشده باشد. البته دفاع آنان از ایران با ذکر نام و مشخصات ناسیونالیسم فارس پیش برده نمی شود. ایشان برای پیشبرد اهداف ناسیونالیستی خود مجبور نیست لباس ناسیونالیسم را به تن کند و اپوزیسیون ظاهر شود و مطالباتی که معرفه ناسیونالیسم کرد و ترک مطرح کند. یعنی مخالفتش با ناسیونالیست های دیگر در ظاهر دفاع از قوم فارس بخود نمی گیرد، معهذا با پلاتفرم دفاع از ایران به میدان می آید. در این سطح لازم نیست زحمت زیادی بخود بدهد و در قالب مبارزه با ناسیونالیسم دیگران از ملت فارس- ایران دفاع کند، زیر از دید ایشان فارسی و ایرانی از هم جدا ناپذیرند و با قید کلمه ایران تلویحاً شما هژمنی ناسیونالیسم فارس را پذیرفته اید. اهداف مبارزه ایشان با تجزیه طلبی، دفاع آشکار و پنهان از وحدت کشور و خدمت به ناسیونالیسم خویش است. اگر شما کاری به نقد مقدسات ملی او نداشته باشید، با نقد ملی گرایی دیگران، دارید کار او را آسان می کنید. با به کار بردن ایران، ایران کنونی را برسایرمردم ساکن ایران جاویدانی خواهید کرد. پافشاری بر زبان فارسی بعنوان زبان رسمی، پافشاری بر تمامیت ارضی ایران و لشگر کشی علیه “تجزیه طلبان” مشخصات این ناسیونالیسم هستند. پاس داشتن ایران از نظر ایشان، متضمن حفظ استقلال کشور و تمامیت ارضی و پاس داشتن فرهنگ ایرانی در خود مستتر دارد. فکر می کند هر کدام از ارکان نامبرده هویت طبیعی مردم  ایران است.

گفتم تا بحث بر سر نقد ناسیونالیزم کرد، ترک، عرب و غیر است، این گرایش با شما موافق ستیز کردن با آنان است وهیچ مخالفتی با شما در این زمینه ندارد. نه فقط این، بلکه تا حدودی در افشا و منزوی کردن ناسیونالیست های غیر ایرانی، با شما سمپاتی و همنظر دارد. گویا ما امروز در ایران فقط مشکل ناسیونالیزم کرد، ترک و عرب داریم و اگر آنها را منزوی نمائیم جامعه را از شر و جهالت ناسیونالیسم نجات داده ایم! لذا گفتن “ما مخالف ناسیونالیسم هستم” بطور کلی ناسیونالیسم فارس ایرانی را زیاد بر آشته نمی کند. ایشان خود را به آن صورت ناسیونالیست نمی داند. وقتی به او گفتید زبان فارسی نباید الزاماً زبان رسمی باشد، خط فارسی را باید به لاتین * تغییر داد، پرچم کنونی را باید عوض کرد و ما کسی را به زور مجبور به ماندن در چهارچوب “تمامیت ارضی” ایران نمی کنیم، آنگاه ناسیونالیسم شان گل می کند.

ناسیونالیسم ماهیتا هویت خود را در تقابل با دیگران و دشمنی مداوم با خارجی ها باز تعریف می کند و مردم را پشت آرمان های بورژوازی متحد می کند. تا اینجا هیچ هنری نیست که ناسیونالیسم فارس با شدت تمام علیه نیروهای که اتحاد کشور بهم می زنند، از تمرکز و اتحاد  به سبک کنونی حمایت کند و مخالف تجزیه و پراکندگی کشور به دولت های کوچکتر باشد. ضدیت ناسیونالیسم فارس با ناسیونالیسم ترک، کرد و عرب هیچ جنبه مترقی و هویت انسانی(جهان شمول) ندارد؛ همچون ضدیت ناسیونالیسم ترک، کرد و عرب با ناسیونالیسم فارس هیچ جنبه مترقی و هویت انسانی ندارد.

در جوامع سرمایه داری، پرچم، مرز و ملت سه رکن از ارکان بورژوازی برای سازمان دان جامعه بر اساس فرمول و سیستم تولید و بازتولید طبقاتی، چه آنهائی که در حاکمیت و چه آنهائی که در اپوزیسیون هستند بنام ملت است. بر این اساس ما کمونیست ها مخالف همه آن ارکان هستیم. اگر مخالف هر نوع پرچم بورژوائی هستیم، چرا باید موافق نوعی ” ایرانی- ناسیونالیسم فارس” آن بود؟  تمام جوهر مساله نقد ناسیونالیسم در این است که آن را به مثابه یک راه حل عمومی انسانی درک کرد و به کاربست و نه آن را مختص و محدود به بخشی از ناسیونالیسم اپوزیسیون گریز از مرکز کرد. مخالفت با پرچم ملت سازی جریاناتی که پروژه ساختن آن را در دست دارند، هنوز عمق درک کمونیستی مساله نیست، بلکه مخالفت با تمام پرچم های ساخته شده “ملت” معیار تمایز مرز میان یک کمونیست با یک ناسیونالیست را مشخص خواهد کرد.

هویت ایرانی، برای کدام نیروها نقش پرنسیپال ندارد؟

ناسیونالیسم بعنوان یک پرچم سیاسی، یک مکتب و یک ایدئولوژی با تکیه براثبات هویت قوم خویش و… جنبه پراتیک بخود می گیرد. شرط ابراز وجود مستقل آن، تداعی نشدن با دیگران است. از این رو، هویت ایرانی برای ناسیونالیسم عرب، کرد و ترک نقش پرنسیپال ندارد و وجدایی آنان از هویت ملی ایرانی حتی بنوعی شرط “مشروعیت” دادن به هویت متمایز خود است. معهذا در اصول آنان، هویت ایرانی پررنگ نیست. علیرغم اینکه شاخه های از حدکا، مهتدی و… تاکتیکی در اجلاس الترناتیو “الماسی برای فریب” و… زیر یک سقف سرود “ای ایران” سر دادند، گمان نمی کنم آنها از سرود ای ایران خرسند باشند، چون نقطه مقابل سرود ناسیونالیسم کرد” ای رقیب” می باشد. آنها “اصولاً” و ارژینال خود را مقید و صاحب سرود “ای ایران” و تمامیت ارضی ایران نمی دانند. حتی جدایی از هویت ملی ایران و با آن تداعی نشدن فلسفه شکل دادن به نایسونالیسم خود است. محاسبه می کنند که داشتن هویت ایرانی بنفع است ویا تاکید بر هویت قوم خویش؛ امکان جدایی وجود دارد یا باید با همتای خود وارد سازش، رقابت و معاملۀ بده بستان شد؟ برعکس آنچه حزب دمکرات کردستان ایران زمانی معامله گرانه بمنظور اطمینان خاطر و جلب سمپاتی و رضایت، بخش های از نمایندگان ناسیونالیسم عظمت طلب ایرانی می گفت “از هر ایرانی ایرانی تر است”، ناسیونالیسم ایرانی چنان بارمهمی برای نامبردگان ندارد. هر کدام از شعبات ناسیونالیست غیر از ناسیونالیسم فارس، در شرایطی می توانند از هویت ایرانی خود دست بکشند و آن را به یک دسته ترتیزه ” در راه خدمت به ملت خویش” به آمریکا بفروشند و درعین حال ناسیونالیست و ضد کارگر بمانند.

اما برای ناسیونالیسم فارس فعلا مساله هویت ایرانی نقش پرنسیپال دارد. ناسیونالیسم فارس و ایرانی درهم تنیده و جدایی ناپذیر هستند. بعید به نظر می رسد که ناسیونالیسم فارس هیچ وقت سرود “ای ایران” را کنار بگذارد، چونکه به این اعتبار خود را صاحب تام و کمال ایران می داند. ناسیونالیسم فارس در زمینه های فیلم، زبان رسمی، ادبیات تاریخی (بخصوص وقتی به زبان های خارجی ترجمه می شوند)، برتری خود و کمتر به حساب آوردن مردمان غیر فارس زبان را بیان می کند. از نظر وی این امر طبیعی است که مردمان غیر فارس سرزمین ایران مسلتزم و موظف به پذیرش آن هستند. برتری هر چه فارسی است و کمتر به حساب آوردن هر چه غیر فارسی است را تا سطح انتقاد به داشتن لهجه کش داده است. پس بکار بردن قید ناسیونالیسم فارس بجای ناسیونالیسم عظمت طلب ایرانی در برخی موارد درست تر است و معرف حال این پدیده می باشد. عظمت طلب ایرانی بدون قید “ناسیونالیسم فارس” کل مطلب را نمی رساند و در برخی موارد نگفتن آن، آوانسی به این گرایش می باشد.

در مواردی فشار آراء و عقاید ناسیونالیسم حاکم بر کمونیست های سایر بخش های ایران باعث شده که از ترس اینکه حمله نظامی، سیاسی- تبلیغی به آنها نشود؛ به تجزیه طلب و محلیگری متهم نشوند، اینقدر در نوشته ها و گفته ها ایران ایران کرده اند که از دور کمتر متوجه تمایز آنان با ایران ایران گفتن بقیه که ربطی به آن درک و مفاهیم و برداشت مضمونی کمونیست های ندارد، شد. صدای ما هم طوی صدای “ایران ایران” آنها باعث شده که “چوب را به لانه زنبور” ناسیونالیسم فارس نیندازند. مثلاً اگر وی تجزیه طلب نیست، پس ناسیونالیست نیست و ناسیونالیست ها فقط آن جریاناتی هستند که خواهان تجزیه کشور و تشکیل کشور مستقل کردی و یا ترکی هستند.

شعار اتحاد توسط هر جریانی نشانه غیر بورژوایی آن نیست؛ زیرا یکی به وسیله حفظ وحدت سراسری و یکی با شعار جدایی – خودمختاری – فدرالی سهم خواهی و پروژه ناسیونالیسم خود را پیش میبرد. ماهیت آن فرق نمی کند. وقتی ما می توانیم جامعه ایران را از شر و خطر انواع ناسیونالیسم نجات بدهیم که مقدم بر ناسیونالیسم کرد و ترک، تکلیف خود را با این ناسونالیسم وحدت طلب روشن کرده باشیم. به این خاطر چون سابقه، تجربه و امکانات وی از دیگران بیشتراست، ظرفیت گمراه کردن مردم توسط این گرایش نیز بیشتر است.

جریانات ملی مذهبی و گروهای طیف “توده- اکثریت”، سازمانهای فدایان و چپ خلقی و تمام سازمانهای طیف سلطنت طلب، علیرغم تفاوت های در این یا آن زمینه با همدیگر و با شوینیسم حکومت؛ وقتی مساله به ناسیونالیسم ایرانی میرسد، بند نافشان از این ناسیونالیسم قطع نشده است. در سیاست، جهانبینی، رفتار و زندگی روزمره، در برخورد به عرب، به افغانی و ایرانی هایی که فارسی زبان اولشان نیست و با لهجه فارسی صحبت می کنند، بوضوح در خواهید یافت چه تعصباتی روی فارسی (فارس بودن) هر مسائلی که به ایران مربوط باشد را از خود نشان می دهند. می توان اثرات مخرب این ناسیونالیسم را در یکی با شدت صد در صد و در دیگری خفیف تر دید.  این درجه تعصب نشان دادن در مورد فارس بودن ایران تا به سازمان ها و احزاب سیاسی مربوط می شود، قبل از اینکه معرفتی و اخلاقی باشد، سیاسی و طبقاتی است. تاثیر مخرب این فرهنگ بر توده ی مردم نیز سرایت کرده و اجازه بدهید با یک نمونه که یکی از هزاران نمونه است اشاره کنم:

من مترجم زبان های فارسی، دری و کردی در British Refugees Council لندن هستم. هرماه یک بار و بیشتر، به اشخاصی از میان انبوه آلوده شده ها به بیماری ناسیونالیسم برخورد خواهم کرد که ازهمان ابتدا صحبت کردن من وقتی متوجه می شوند که لهجه کردی دارم، اتوماتیک فکر می کنند نباید یک مترجم غیر فارس مترجم آنان باشد و در خیلی موارد درخواست مترجم “ایرانی” می کنند! غیر از پیش داوری و داده های این فرهنگ در جامعه و لهجه داشتن، صحبت نکرده از کجا مشخص است که من درست فارسی صحبت نمیکنم و همدیگر را متوجه نمی شویم؟ زبان فارسی من بهتر از زبان انگلیسی من است؛ در حالیکه تاکنون شاهد نبودم یک مشاور، یک وکیل و یک قاضی انگلیسی زبان به من گفته باشد که انگلیسی بلد نیستید یا لهجه دارید. اگر بلحاظ سیاسی به مساله نگاه کرد، آن اشخاص نمی دانستند نظر من در باره مسائل مورد بحث چیست.

از نظر این ناسیونالیسم اگر رشتی با لهجه رشتی صحبت کند ایرادی ندارد، اصفهانی با لهجه اصفهانی صحبت کند ایرادی ندارد، خراسانی با لهجه خراسانی صحبت کند ایرادی ندارد، زیرا اینها شاخه های از زبان فارسی هستند. اما این با لهجه کردی و عربی فارسی صحبت کردن است که فارسی اصیل را معیوب می کند؛ به این خاطر کردی زبانی دیگر و شاخه ای از فارسی نیست. متکلمین غیر فارس وقتی با لهجه صحبت کنند ایجاد اشکال می کند! این در حالی است که هر صد نفر کمونیستی که زبان مادریشان فارسی نیست ۹۰% می توانند به فارسی درست تکلم کنند، اما ده در صد کسانی که زبان مادریشان فارسی است (حتی کمونیست ها هم) نمی توانند به زبان های سایر مردم ایران صحبت کنند. این مساله، بصورت یک امر طبیعی، داده شده و عادی برای آنها درآمده است. نیروی عادت و بد آموزی ناسیونالیسم اجازه نمی دهد که آنان درک کنند مردمی که با لهجه صحبت می کنند هیچ بار منفی ندارد. با لهجه و بی لهجه صحبت کردن با یک زبان، مساله پرنسیپالی و کیفیتی نیست. من البته به این واقعیت واقفم که بدلیل مسائل تاریخی “زبان فارسی رسمی  بوده است” ضروری نباشد شهروندانی که زبان مادریشان فارسی است زبان دیگران مثلاً کردی یا ترکی را یاد بگیرند. مساله تا به من و به جریان ما مربوط می شود، ما کوچک ترین تعصبی روی زبان نداریم. در جلسات، بخاطر یک نفر که کردی بلد نباشد، همه ما با فارسی “لهجه دار” صحبت میکنیم. اما اگر خودآگاهی وارونه ناسیونالیسم نباشد، درک با لهجه فارسی صحبت کردن دیگران سخت نیست و بی لهجه صحبت کردن آنان هم برتری و فضیلت و نشانه هیچ استعداد خاصی برای کسی که زبان مادری اش فارسی است در بر ندارد. می توان درک کرد و یاد گرفت که تمام مردم ایران با یک لهجه و عین عمو و عموزاده های او صحبت نخواهند کرد. گویی همیشه دیگران وظیفه دارند لهجه خود را تغییر بدهند و با لهجه ایشان تکلم کنند. کسانی که (ولو با لهجه) فارسی آموخته اند، زحمت زیاد کشید اند. ایشان حق به جانب است و لهجه ای که هیچ کار خاصی برای آن انجام نداده و شما که عمری کوشش کرده اید تا آن را یاد گرفتید، باز چون او بدون لهجه صحبت می کند، در نتیجه هیچ کار نکردن او مهم، و زحمت کشیدن شما هم هیچ است! ناسیونالیسم غالب نمی تواند استانداردی را قبول کند که مردم با لهجه های متفاوت با یک زبان (فارسی یا انگلیسی) تکلم می کنند.  شاید کمبود از اوست که غیر از لهجه مادری خود لهجه کسی دیگر را راحت متوجه نمی شود. ناسیونالیست های ما توقع دارند همیشه اقلیت ها و کسانی که (زبان رسمی غیر زبان اولشان است) باید بی لهجه صحبت کنند.

به اصل موضوع برگردیم: تنها جریان و اشخاصی می توانند بی تردید و بی تخفیف در قلمرو مسائل سیاسی و طبقاتی علیه انواع ناسیونالیسم مبارزه کنند که کمونیست باشند و هر کسی به نحوی از انحا با کمونیسم مشکل داشته باشد، بنا به تعریف در انتخاب سیاسی بین چپ و راست جامعه، بین کمونیسم و ناسیونالیسم نمی تواند ناسیونالیست نباشد. حتماً مردم عادی بخصوص کارگر و زحمتکش جامعه، مثل سازمان ها و احزاب سیاسی با نقشه و برنامه، تعصب زیاد و عرق ملی ندارند.  اما از آنجا فرهنگ حکومت ها در آنها نفوذ کرده است، ولو تعصب آنها آگاهانه و با طرح و نقشه سیاسی نباشد؛ باز این چیزی از بار منفی آگاهی وارونه ملی کم نمی کند. قبلا متذکر شدم که فرهنگ جامعه، فرهنگ طبقه حاکم جامعه است و به این اعتبار مردم از سازمان ها و احزاب سیاسی با دیوار چین فاصله ندارند. تنها کار و پراتیک آگاهانه کمونیستی است که می تواند این فاصله دیوار چین را ایجاد نماید و ارزشهای بورژوایی و تبعیض آمیز فرهنگی طبقه حاکم را با ارزشهایی انسانی، مساوات طلبی و انترناسیونالیستی مردم جایگزین نمایند. با هر زبانی کمونیسم را تبلیع و ترویج کردن، مضون و محتوای آن یکی است. باید یاد آوری کرد مخالفت و جنگ و نزاع ما از جنس مخالفت و جنگ و نزاع کسانی نیست که از هر دوسوی قطبین ناسیونالیسم امروز می خواهند کلمات عربی در “زبان مادری خویش” فارسی  حذف کنند و آن را به کلماتی که تا امروز نامفهوم و تکامل نیافته در فارسی “اصیل” است “کامپیوتر را به راهیانه” جایگزین نمایند. یا در کردی کلماتی که ریشه عربی یا فارسی دارند مانند تاریخ به “میژوو”، اقتصاد را “آبوری” و کتاب را “پرتوک” عوض کردند. چرا؟ فقط بدلیل ریشه عربی در فارسی و عربی و فارسی در زبان کردی است. این گونه برخورد به زبان، دست آورد های بشری در زمینه زبان و استفاده از زبان های دیگر را مربوط به خود نمی داند، به پویایی زبان مادری کمکی نمی کند، بلکه آن را ناکارآمد می کند. حتی از زاویه ثقل دادن زبان هم شده، این برخورد ” دوستی خاله خرسه” با زبان، چنان خود را در یک دایره محبوس می کند که دامنه آن زبان معیین برای بیان هستی ناکافی خواهد کرد. در تحلیل نهایی این تلاشها دال بر اصیل تر بودن زبان خودی، نمایشی بیش نیست، زیرا اگر این رفتار را تا انتها ادامه دهند چیزی از زبان فعلی فارسی و کردی باقی نمی ماند. این دشمنی آشکار ناسیونالیسم متعصب با زبان های دیگر در قالب به اصطلاح رشد و شکوفایی زبان اصیل خودی فارسی “اصیل” یا “کردی په تی”است. از نظر سیاسی و مضمونی هم به مساله نگاه کنیم، کتمان کردن تضاد طبقاتی کارگر و بورژوا در هر جامعه باسم کشور و زبان خودی است.

مردم تنها زمانی که یک زبان توسط هیئت حاکمه مثلاً ( پادشاهان پهلوی و جمهوری اسلام) با زور و فشار بر سایر مردم غیر فارس زبان ایران تحمیل شده باشد به مثابه زبان دشمن به آن نگاه خواهند کرد. زمانی که یک حکومت غیر ملی و غیر مذهبی در ایران سر کار باشد، مساله کاملاً فرق می کند. مردم عین زبانی را که امروز بیگانه بخود می دانند، مانند زبان دوست عدالتخواه و برابری طلب به کار می برند. یعنی وقتی یک حکومت مردمی بر اساس کاربرد و منافع همه شهروندان زبانی را زبان اداری تعیین کند، آن تصمیم را تصمیم خود دانسته و احساس نمی کنند کسی با فشار و زور آنان را وادار به قبول آن کرده است. و داوطلبانه آن را یاد میگیرند و مثل امروز آن را به مثابه زبانی که بار سیاسی دارد و یا مجبور به قبول آن هستند به آن برخورد نخواهند کرد. محرز است در چنان حالتی هیچ کسی از سر ناچاری و اجباری آن را به کار نمی برد. هیچ کسی بدلیل لهجه داشتن درجه دومی محسوب نمی شود. هر کس با هر لهجه ای صحبت کند مقامش در کشور کمتر از بقیه بی لهجه ها نخواهد بود. ماهیت و مضمون کنونی که ناسیونالیسم به تن زبان کرده خنثی خواهد شد و زبان کاملا جایگاه واقعی خود را بهمثابه یک وسیله (communication) شهروندان بدست خواهد آورد و از سیاست و تبعیض جدا می شود. زبان وسیله ای برای تفرقه، تحقیر و بی حقوقی مردم نخواهد بود. روانشناسی مردم در همچنین شرایطی با امروز تفاوت خواهد کرد. به این دلیل ساده که اگر به زبان فارسی ارزشهای کمونیستی، برابری و شایسته انسان تبلیغ و ترویج شود، برای کمونیست های کرد، عرب و غیر، این زبان از شکر شیرین تر و از هر موزیکی دلنشین تر خواهد بود. اگر به زبان کردی ارزشهای کمونیستی، برابری و شایسته انسان تبلیغ و ترویج شود، برای کمونیست های فارس، عرب و ترک زبان، زبان کردی از شکر شیرین تر و از هر موزیکی دلنشین تر خواهد بود. و بر عکس زبان مادری که توسط طبقه حاکمه و مذهب جهت اشاعه و آموزش ارزش های مذهبی، تحقیر زن، توجیه نابرابری و استثمار انسان بکار گرفته شود، آن زبان تلخ تر از زهر مار و بیگانه تر از هر بیگانه به کارگر است. انسان مدرن، سکولار، آزادیخواه و کمونیست امروز بخشی از آن فرهنگ “فرهنگ خودی”  فارسی و کردی که در اساس زبان حال ملا، مذهبی و ادبیات ناسیونالیستی است را فرهنگ خود نمی داند، بلکه آن را فرهنگ متعلق به شیوخ، آیت الله ها و پادشاهان می داند. کلمات و واژه های که ریشه مذهبی دارند ( قسم و قرآن به خدا، به غوض بغداد، به “امام رضا و نحوه تولت رفتن و طهارت …)، حامل ارزشهای مذهبی هستند، سمبل تحقیر زن و استثمار کارگرهستند را به کار نمی برد. می خواهد خود را از شر این فرهنگ و میراث “خودی” نجات دهد. پس مساله ناسیونالیسم مساله زبان نیست، زبان محمل، پوشش و وسیله برای یک پرچم سیاسی است. در یک جامعه مرفه و برابر، دید مردم بطور کلی نسبت به زبان اداری، نسبت به همدیگر و نسبت به زبان های مختلف تغییر می کند.

ادامه دارد            ————————————————————————————

* ابوالحسن بنی صدر اولین رئیس جمهور ایران، خطاب به ارتش مزدور و سپاه پاسداران  در٢٨ مرداد ١٣۵٨علیه مردم کردستان فرمان صادر کرد که تا سرکوبی “اشرار” مبارزان کردستان، بند پوتین هایشان را باز نکنند!

* در دو ده هه اخیر وقتی بحث لاتین کردن الف بای فارسی در بین صحبنظران مطرح شد، ( و نه تغییر زبان فارسی به زبان دیگری)، ناسیونالیسم فارس بر آشفته شد.