“در جدال با تاریکی” تقدیم به یاد ماندگار وبلاگ نویس عزیز: ستار بهشتی

شنیدن خبر چگونگی دستگیری و کشته شدن ستار بهشتی، کارگر وبلاگ نویس آزاده و شجاع ایرانی، بدست پلیس فتا – پلیس فضای تولید و تبادل اطلاعات ایران – بندرت می تواند افکار و احساسات هر انسانی را که وجودش مانند جانیان و سرسپردگان رژیم ضدبشری اسلامی به حماقت و نفرت آغشته نیست، برنیانگیزد و قلب و روحش را مملو از دردی توأم با عشق به این انسان والا و جانباخته راه آزادی نکند.

همانگونه که خود من پس از خواندن اطلاعات در این رابطه، و پس از نگاهی به وبلاگ او که شامل آخرین نوشته هایش بود، نوشته هایی که در آن سعی در رساندن صدایش پیش از دستگیری و کشته شدن او می کرد، آنقدر متاثر شدم که می دانستم هرگز کلامی نخواهم یافت که منعکس کننده عمق افکار و احساساتم نسبت به او، و درباره نگرانیم برای هزاران جوان آزاده مقیم ایران، که هر روز و هر شب تنها بخاطر بیان افکارشان، در معرض خطر دستگیری، شکنجه و کشته شدن بدست جلادان بی وجدان رژیم قرار دارند؛ باشد. خطراتی که این مبارزان را تهدید می کند، بخاطر بیان کردن افکار و احساسات آنها نسبت به مسائل مهم زندگی است، که طبیعتا و باید حق مسلم هر انسانی در هر گوشه دنیا باشد.

از اینرو تصمیم گرفتم که این شعر را بعنوان هدیه کوچکی تقدیم به یاد این عزیزمان کنم. اگر کلام من بیانگر تنها ذره ای از بزرگی و گذشت ستار و ستارهایی مانند او باشد، از کار خود خشنود خواهم بود.

از خوانندگان عزیز خواهش می کنم که بعد از خواندن این نوشته، حتما به لینک های زیر که شامل زندگینامه و آدرس وبلاگ ستار می باشد سر بزنند. می خواهیم همه بدانند که این رژیم پلید مردم را بخاطر چه چیزهایی به اسارت می گیرد و آنها را در زیرشقاوتمندانه ترین شکنجه ها به قتل می رساند؛ می خواهیم یاد این آزادگان برای همیشه در قلبهایمان زنده بماند!

“در جدال با تاریکی”

“پرنده ای به جستجوی آشیان،

در همصدائی با دیگر پرندگان؛

در تاریکی عمیق،

و سرمایی بس پُرنفوذ..

هنگامیکه چشمان باز،

تنها بهانه زنده ماندن بود،

نگاههایی ماه را

به بیداری خود فرا می خواندند..

و صداهایی غلظت شب را،

در هم می نوردیدند؛

و می پیچیدند بر پیکر کوهها!..

شب همیشه

مملو از مویرگان سپیدی است،

که زیبا و هدفمند،

نقشی از بدایت تا بینهایت،

بر تار و پودش می کشند..

و می مانند

در ضمیر دشتها!..

خورشید گُلگون

در پشت ابرها..

چراغی را مانَد در اوج آسمان،

که در جدال با تاریکی محض..

هزاران نور را؛

به هر سوی می گسترد..

و آمدن صبح را نوید می دهد..

بنگر بر جای جای دشتهای وسیع،

که قاصدکان بی‌ پروا،

لب بر لب پرندگان عشق می‌ نهند..

و زمین فروتنانه آمدن آفتاب را؛

لحظه شماری می‌ کند!…”

(آبانماه ۱۳۹۱)

منابع دیگر:

زندگینامه ستار بهشتی:

http://fa.wikipedia.org/wiki/%D8%B3%D8%AA%D8%A7%D8%B1_%D8%A8%D9%87%D8%B4%D8%AA%DB%8C

وبلاگ ستار بهشتی:

http://magalh91.blogspot.it/