“کسی شخص مرده را نشناخت”(تقدیم به زندگان)

مردمان سیاه پوش
به دور قبری جمع شده بودند
تابلوی نقاشی بزرگی از شخص مرده
با نوار سیاهی بالای قبر بود
همه سیاه پوش بودند
ناله کنان چنگ بر خاک میزدند

چند مستخدمی
به زیر چتری گران قیمت
دست زنی را گرفته بودند
گویا مادرتابلو بود
به زیر چتری گران قیمت
تابلوی رنگی گران قیمت
با نوار سیاه

چند مستخدم دیگر
اشک های دروغین مردی را پاک میکردند
گویا پدر تابلوی رنگی بود
تابلوی رنگی گران قیمت
با نوار سیاه
مراسم بزرگی بود
همه سیاه پوش
ناله کنان چنگ بر خاک میزدند

زنی گویا مادر شخص داخل قبر بود
به زیر چتری گران قیمت
مردی گویا پدر شخص داخل قبر بود
پدرتابلوی رنگی
تابلوی رنگی گران قیمت
بانوار سیاه

ناگه آسمان ابری شد
باران گرفت
قبر خیس شد
باران چهره ی تابلو را شست
چهره ی تابلو همراه باران رفت
رنگ باخت و سفید شد

دیگر کسی شخص مرده را نشناخت
کسی ناله نکرد
کسی زانو زده نماند
کسی چنگ زده بر خاک نماند

زنی گویا مادر شخص داخل قبر بود
به زیر چتری گران قیمت
مردی گویا پدر شخص داخل قبر بود
پدرتابلوی رنگی
تابلوی رنگی گران قیمت
بانوار سیاه

باران رنگ تابلو را با خود برد
قبرستان خالی از مردم شد
کسی نفهمید شخص مرده کیست
کسی نفهمید
شخص داخل قبر, با تاجر شهر
چه نسبتی دارد
گویا تاجر,پدر تابلوی رنگی بود
با نوار سیاه
تابلوی رنگی گران قیمت

اگر بارانی برای همیشه بگیرد
کسی برای تابلوی مردگان اشک نمیریزد
قبری ستایش نمیشود
رنگ چهره ها با باران نمیروند

اگر بارانی برای همیشه بگیرد
قبری ستایش نمیشود
چهره های زنده,جای مردگان را میگیرند
اگر بارانی بگیرد
قبری ستایش نمیشود

اگر بارانی نگیرد
مردمان سیاه پوش
دور قبری جمع میشوند
چهره ها زیر پوتین ها وچکمه ها
له میشوند

اگر بارانی نگیرد
زندگی قبرستانی بیش نیست
به زیر چتری گران قیمت
قبرستانی بیش نیست
باتابلوی رنگی گران قیمت
ونوار سیاهی که چشم بند زندگان میشود

گویا پدر تابلوبود
با نوار سیاه
تابلوی رنگی گران قیمت
گویا مادرتابلو بود
به زیر چتری گران قیمت
تابلوی رنگی گران قیمت
با نوار سیاه

“علی رسولی”