چاوزیسم؛ انقلاب بولیواری ؛ سیاست و پراتیک دولت فراکسیون چپ بورژوازی- سرمایه داری دولتی- در قرن بیست و یکم

چاوزیسم؛ انقلاب بولیواری ؛ سیاست و پراتیک دولت  فراکسیون چپ بورژوازی- سرمایه داری دولتی-  در قرن بیست و یکم – پیرامون نوشته محمد قراگوزلو*

سوسیالیست های بورژوایی- رفرمیستها{۱}

 “سو سیالیت های بورژوا آنان بخش هایی از بورژوازی هستندکه مایل اند دردهای اجتماعی را درمان کنند تا بقای جامعه بورژوایی را تامین نمایند. سوسیالیست هاى بورژوا یی میخواهند شرایط حیات جامعه معاصر را حفظ کنند ولى بدون مبارزات و مخاطراتى که ناگزیر از آن ناشى میشود. آنها میخواهند جامعه موجود را حفظ کنند ولى بدون عناصرى که آن را انقلابى کرده و شیرازه‌اش را از هم میپاشد. آنها بورژوازى را بدون پرولتاریا میخواهند. بورژوازى عالَمى را که در آن حکمرواست، طبیعتا بهترین عوالم میپندارد. سوسیالیسم بورژوا این پندار تسلیت بخش را بصورت یک سیستم تمام و یا نیمه‌کاره‌اى در میآورد هنگامى که این سوسیالیسم از پرولتاریا دعوت میکند که سیستم او را عملى نماید و در بیت‌المقدس جدید وى گام گذارد،در واقع توقع وى فقط آنست که پرولتاریا در جامعه کنونى همچنان باقى بماند ولى اندیشه‌هاى کینه‌آمیز خود را درباره این جامعه بدور افکند. سو سیالیسم بورژوازی زمانی با چهره خود جلوگر میشود که به وجهى از سخنورى مبدل گردد. آزادى بازرگانى! بسود طبقه کارگر؛ حمایت گمرکى! بسود طبقه کارگر؛ زندانهاى انفرادى! بسود طبقه کارگر… این است آخرین و تنها سخن جدى سوسیالیسم بورژوای. سوسیالیسم بورژوازى درست منحصر به این ادعاست که بورژوا بورژواست، بسود طبقه کارگر ” مارکس – انگلس- مانیفست حزب کمونیست.

با ستایش از مارکس – انگلس- لنین و رزا لوکزامبورگ

بنیانگزاران و اندیشمندان سو سیالیسم علمی- انقلابی که  با کار و تلاش و فعالیت نظری و عملی و انقلابیِِ شبانه روزی خود و با به جا گذاشتن گنجینه بزرگ و با ارزشی از آثار کمونیستی و مبارزاتی طبقه کارگر و تدوین تجربیات کمون پاریس و انقلاب اکتبر و جمع بندی تجربیات طبقه کارگراروپا در انقلابات ۱۸۴۸ و بعد ازآن در آلمان ۱۹۱۸-۱۹۱۹، و با افشای شکل های گوناگون سو سیالیسم بورژوایی و غیر کارگری، راه مبارزاتی صحیح و پرولتری را درخطوط اصلی آن به مبارزان حال و آینده نشان دادند و با افشائ انواع و اقسام سوسیالیست های غیر پرولتری و بورژوایی و خرده بورژوایی خدمت بی سابقه ای به انقلابیون کمونیست حال و آینده نمودند.

در این نوشته بیشتر برخورد به سو سیالیست های رفرمیست بورژوایی مورد نظر است.متاسفانه ما در دورانی بسر می بریم که طیف وسیعی از جریانات بورژوایی و خرده بورژوایی و نیز دولتها به دلیل ماهیت طبقاتی ورفرمیسم ذاتی خویش برای ایجاد توهم در بین اقشار مختلف طبقه کارگر و زحمتکشان ازهیچ اقدامی برای وارونه جلوه دادن چهره و سیاست و ماهیت خود  دریغ نمی ورزند. این طیف وسیع و رنگارنگ ؛ از سوسیال ‌دموکراسی گرفته تا طرفداران دولت سکولار، تروتسکیستها، پوپولیستها ، آنارشیستها وفمنیستهای لیبرال ، طرفداران جنبش های تمام خلقی وهوداران راه رشد غیر سرمایه داری واردوگاهیان پیشین و چپ ناسیو نالیسم ومدافعین سرمایه داری دولتی خود را در مجموع سوسیالیست می‌نامند.

اکنون سو سیالیست نامیده شدن یک نوع برتری و جواز ورودبه درون طبقه کارگر و به بیراهه بردن این طبقه و دور کردن او از هدف نهایی و اصلی خود که تلاش برای سر نگونی سیستم سرمایه داری و برقراری سوسیالیسم پرولتری و دیکتاتوری پرولتار و انقلاب اجتماعی می باشد است . از زمان انتشارمانیفست حزب کمونیست تا کنون هر جریانی برای اینکه بخواهد که ثابت کند که طرفدار طبقه کارگر می باشد خود را سو سیالیست و کارگری نامیده است و با شعارطرفداری از “سو سیالیسم”   “مرگ بر امپریالیست” ودفاع از بورژوازی خودی” در پوشش مبارزه “ضد امپریالیستی” بخوان ضد آمریکایی، نه ضد سرمایه د اری  وارد صحنه می شود تا با تشویق و رشدو دامن زدن به  احساسات ناسیونالیستی و شوونیستی و رفرمیستی در جامعه و در درون  طبقه کارگر؛ این طبقه  را ازمیدان اصلی  مبارزه طبقاتی خویش که مبارزه با سیستم و دولت سرمایه داری و تلاش برای استقرار سو سیالیسم و رها سازی خویش از چنگال سرمایه و لغو استثمار نیروی کار خویش می باشد باز دارند ( احزاب و جریانت و گرایشات مانند حزب توفان، چپ های ناسیو نالیست ، سو سیال دموکراتها،اردوگاهیان پیشین- توده ای ها- فدایئان اکثریت- ، جمهوری خواهان لایئک ووو) به همین دلیل تمام سعی و تلاش ما مارکسیست های انقلابی در کنار مبارزۀ کمونیستی و تلاش در راه سازماندهی طبقه کارگر در حزب کمونیستی انقلابی خویش؛ باید این باشد که در افشاء و نشان دادن ماهیت واقعی این جریانات- همانطور که اندیشمندان و بنیان گذاران سوسیالیسم علمی – انقلابی و انقلابیون کمونیستی که قبل از ما بودند در تمامی سال های حیات و مبارزه انقلابی – کمونیستی خویش انجام داده اند-  این وظیفه و مسئولیت انقلابی را به نحو احسن و پی گیرانه انجام دهیم؛ تا که سره از ناسره متمایز گردد.

دولت های پوپولیستی- رفرمیستی

  یکی از پوپولیست های  سر شناس در عرصه جهانی  و جریان انحرافی – بورژوایی – پوپولیستی مربوط به او که بر چهره خویش ماسک” سوسیالیستی” زده تا که روایت بورژوایی – رفرمیستی خویش را از سوسیالیسم به خورد طبقه کارگر دهد و خاک به چشم طبقه کارگر بپاشد، چاوز رئیس جمهور ونزوئلا ویا بهتر بگوییم جریان چاوزیسم و “سو سیالیسم قرن بیست و یکمی “{۲} او و ” انقلابات بولیواری”{ ۳} در منطقه آمریکای لاتین می باشد. در ادامه به این موضوع بیشتر می پردازیم

سر هنگ هوگو رافائل چاوس فریاس پنجاه و سومین رئیس جمهورونزوئلا است که در تاریخ ۸ اکتبر ۲۰۱۲ به برای چهامین بار به ریاست جمهوری ونزوئلا در یک انتخابات بورژوایی به قدرت رسید. پیروزی جدید چاوزدر این انتخابات بورژوایی؛ در سراسر جهان سرمایه داری چه از نظر  جناح راست آن و چه از دید فراکسیون چپ بورژوازی به دلایل مختلف حائز اهمیت بوده و مورد توجه طیف های گوناگون قرار گرفت. از یک طرف، به قدرت رسیدن مجدد چاوزبرای بخشی از روشنفکران خلقی وضد آمریکایی وتروتسکیستها- آلن وودز و امثالهم – این فرصت را برای آنان فراهم کرد تا که از سیستم سرمایه داری دولتی که تحت نام سوسیالیسم به زحمتکشان و کارگران ونزوئلا حقنه کرده بودند دفاع کنند. دولتی که در ونزوئلا و کشورهای مشابه در آمریکای لاتین، مانند بو لیوی و نیکاراگوئه با یک انتخابات بورژوایی بر سر کار آمده اند.

 دولت چاوز و چاوزیسم هیچ قرابتی با سوسیالیسم ندارند. این دولت؛ دولت سر مایه داری دولتی است با کنترل شدید دولت و در راس این نظام. شخص چاوز و تعداد معدودی از نظامیان سابق  و وفاداران و نورچشمی های او و با کنترل شدید دولتی و کنترل شخص چاوز بر همه امورات اقتصادی و سیاسی و زندگی اجتماعی و شخصی مردم. کنترل بر تولید نفت و فروش و صادرات نفت و در دست داشتن همه امور در دست عده معدودی، کنترل اتحادیه های کارگری و غیره، مسکن و مدارس و سازمان بهداشت و پزشکی کشور همه و همه در دست دولت سر مایه دار و مدافع طبقه سرمایه دار می باشد. {۴}.

سیاست خارجی دولت ونزوئلا

اما در مورد سیاست خارجی دولت چاوز، آیا سیاست خارجی و روابط خارجی یک دولت می توانداز سیاست خارجی آن جدا باشد؟ آیا آن دولت می تواند در داخل “ترقی خواه” {۵} و در سیاست خارجی دست در دست ارتجاع سرمایه داری جمهوری اسلامی {۶} داشته باشد؟

آیا می توان در صف مردم زحمتکش جهان بود و “مترقی” اما از استبدادی ترین دولت ها و حکومت ها، مثل دولت و حکومت سر مایه داری جمهوری اسلامی دفاع کرد ؟ طبیعتا که نه، دولت چاوز رابطه بسیار تنگاتنگ و صمیمانه و نزدیکی با دولت سر مایه و ارتجاع و کشتار جمهوری اسلامی؛ یکی از مخوف ترین دولت های استبدادی و ترور و رعب و کشتار و وحشت دارد.رژیمی که اگر ما فقط کشتارهای دهه ۶۰ شمسی اورا در نظر بگیریم، تنها درهمان دهه تقریبا یک نسل کامل از کمونیستها و انقلابیون را از بین برد و تعدادی از جان به در بُردگان این کابوس و دوران رعب و وحشتی که حاکم بود  مجبور به خروج اجباری از کشور گردیده و هر کدام از آنها ناخواسته به اندازه عمر یک نسل مجبور به اقامت ناخواسته در خارج از ایران شده و هنوز هم بازگشتشان با خطر دستگیری، زندان، شکنجه و اعدام همراه خواهد بود. کشتارو رعب و شکنجه و وحشتی که در آن دهه در ایران حاکم بود ابعاد و سبعیت و بیرحمی که از طرف رژیم جمهوری اسلامی در برابر کمونیست ها و انقلابیون اعمال شد ( از طرف هر دو جناح، سبز و سیاه، سبزهای کنونی در راس این کشتار بیرحمانه قرار داشتند)  درتعداد و شکل  و ابعاد وحشیانه خود در  تاریخ کشتار کمونیست ها و انقلابیون در جهان کم سابقه ودر هیچ جای دنیا تاکنون در مدت کوتاهی ( بجز اندونزی که دیکتا تور بزرگ، ژنرال سوهارتو در سال ۱۹۶۵- ۶۶ ۱۹ حدود  هشتاد هزار کمونیست را از بین برد ) این تعداد کمونیست  و انقلابی را از بین نبردند. آیا چاوزی که با اینگونه دولت ها های بورژوایی – استبدادی نرد دوستی می بازدو از روی خون و اجساد ببی شمار  انسانهای کمونیست و مبارز می گذرد.آیا می توان او را “مترقی” نامید؟ و در جبهه ترقی خواهان قرار داد؟ نه بدون شک نه. دولت بولیواری در ذات خویش ابدا و مطلقا از هم طبقاتی های دیگر خویش، یعنی سرمایه داری لیبرال بهتر نیست .آیا دولتی که  درعصر امپریالیسم و جهانی شدن سرمایه و روندممتد و روبه افزایش  سرکوب عریان سیاسی، اقتصادی و اجتماعی سرمایه بوجود آمده است، دولتی که با یک انتخابات معمولِ پارلمانی- بورژوایی که شکل انتخابات رایج در دنیای بورژوایی – امپریالیستی کنونی است ودر همه جای دنیا صورت می پذیرد بر اریکه قدرت نشسته،آیا این دولت “مترقی” است؟ یقینا،جواب منفی می باشد.

 در عصر ارتجاعی بودن دولت های “ملی” -که در واقع اکنون در هیچ کجای دنیا  وجود ندارند- آیا در این عصر  دولتی وجود دارد که تماما مستقل از سرمایه جهانی باشد؟ آیا دولتی که در راستای پیش برد منافع کارگران و زحمتکشان و” مترقی” باشد وجود دارد؟ مگر نه این است که آلتر ناتیو سیستم سر مایه داری – امپریالیستی؛ سو سیالیسم واقعا انقلابی و پرولتری می باشد؟ ترقی این دولتها به چه به چه معنا است ؟ مگر نه این است که از بعد از کمون پاریس عصر انقلابات سو سیالیستی آغاز شده است؟ پس دولت “مترقی” دیگر در این دوران وجود ندارد. دولت ها یا می توانند سرمایه داری باشند یا سو سیالیستی. راه سومی وجود ندارد.

دقیقا پس از به بیراه رفتن وبه  انحراف کشیده شدن انقلاب پرولتری اکتبر- ۱۹۲۵- دیگر هیچ  دولت سو سیالیستی وجود خارجی  نداشته است ، پس از سلطه ضد انقلاب در شوروی سابق از شروع سالهای ۳۰ ، سرمایه داری لیبرال- سو سیال دموکرسی و سر مایه داری دولتی به تناوب در کشورهای مختلف مستقر گردیدند. تمامی این دولت ها به سر دمداری  قدرت های بزرگ امپریالیستی تشکیل گردیده و بند ناف تمام این  دولت های سر مایه داری در هر شکل و شمایلی که باشند،  به یکی از امپریالیست های بزرگ چه شرق و چه غرب بسته شده بود و اکنون نیز بسته می باشد- الان رقابت بین امپریالیست های مختلف جهان به همان شدت و حدت دوران گذشته برای کسب سود بیشتر و نوذ و دخاتی داشتن در همه عرصهای جهانی به قوت خود باقی است. در میان رقابت بلوک های امپر یا لیستی، خصوصا در دورانی که دو بلوک به اصطلاح  شرق و غرب در مقابل هم برای حفظ سیستم سرمایه داری لیبرال و دولتی در مقابل هم قرار داشتند. طبیعتا کشورهای کوچک تر  نیز به دولت های مختلفی که از این دو بلوک امپر یالیستی طرفداری می کردند تقسیم شده بودند. منجمله دولتهایی که ادعای “سو سیالیست”بودن داشتند.

دولت های  کوبا، نیکاراگوئه، شیلی، ونزوئلا و کره شمالی ووو هیچ کدام سو سیالیستی نبوده و نیست و هر کدام در خدمت و در راستای سیاست های یک قدرت امپریالیستی قرار داشته.تمامی این دولتهای به اصطلاح سو سیالیستی در روندگردش سرمایه  با هزاران بند و قراردادو رابطه و مافع خرد و درشت  به سر مایه جهانی وابسته بوده و هستند. شعارهای “ضد امپریالیستی” این دولتهای “سو سیالیستی، مترقی”  شعارهای پوچ و تو خالی بیش نیست. خواه از طرف چاوز و کاسترو و مورالس و کیم ایل سونگ ( ریس جمهور ابدی- البته ایشان در قید حیات نیستد.ولی به عنوان ریس جمهور ابدی لقب گرفته است. ریس جمهور جوان کیم جونگ اون می باشد  )  و ارتگاباشد و خواه ازتوسط احمدی نژاد و در گذشته نه چندان دور توسط قذافی و صدام وو و بوده  باشد. چه از طرف سران جمهوری ضد کارگری اسلامی و چه از طرف چپ ها های ناسیونالیست- امثال حزب توفان و اردوگاهی های پیشین و پوپو لیستهاو رفر میست ها ی کنونی.

دولت های استبدادی

 دولت هایی که  به شیوه پارلمانتاریستی و در قامت  یک فرد قدرت مند با شعار ضد آمریکایی وبا در دست داشتن  تمام اهرم های  اقتصادی، سیاسی و اجتماعی در دست دولت سرمایه داری بر اریکه قدرت نشسته اند، نمی توانند به هیچ وجه سو سیالیستی باشند . مگر امکان پذیر است که جامعه ای سو سیالیستی باشدو طبقه سرمایه دار _ لیبرال یا دولتی-  قدرت را در دست داشته باشد. مگر امکان پذیر است که بدون خرد کردن ماشین دولتی سو سیالیسم برقرار کرد. دولتی کردن و ” ملی” کردن صنایع نفت و بانکها و راه و ترابری به هیچ عنوان به معنای سو سیالیسم نیست، بلکه سرمایه داری دولتی می باشد. در واقع چاوزیسم و انقلاب بولیواری و “سوسیالیسم قرن بیست و یکمی ایشان ”  نه ربطی به طبقه کارگر دارد و نه به سوسیا لیسم.

عصر حاکمیت ضد انقلاب

از زمانیکه کموناردهای قهرمان درسال ۱۸۷۱ در پاریس شکنجه، زندانی و تبعید و قتل عام شدندبورژوازی رسالت انقلابی خود را از دست داد. از زمانیکه در سال ۱۹۱۹ رزالوکزامبورگ- کارل لیبکنخت این دو انسان  سو سیالیستِ انقلابی دست بسته به دستور سوسیال دموکرات های رفرمیست خائن انترناسیونال دوم – شیدمان و همکارانش به مسلخ برده  شدند، سوسیال دموکراسی رسالت انقلابی خویش را از دست داد و تماما در خدمت بورژوازی در آمد و ضد انقلاب گردید. از زمانیکه از سالهای ۱۹۳۰ سرمایه داری دولتی در شوروی سابق مستقر گردید و یاران قدیمی لنین یکی پس از دیگری  به جوخه های اعدام ناسیونا لیسم روس سپرده شدند، اردوگاه و اردوگاهیان از سوسیالیسم بریدند وضد سوسیالیسم و ضد انقلاب پرولتری و ضد انقلابی شدند.

بورژوازی و سو سیالیسم

بورژوازی در اشکال گوناگون خود چه  لیبرال، دولتی، سوسیال دموکراتیک، اسلامی و بولیواری هر چهار سال یکبار با برگزاری انتخابات وتوهم آفرینی در راستای دموکراتیک بودن این انتخابات به  فریب دادن طبقه کارگرمشغول می باشد. طبیعتا تمامی  انتخابات پارلمانی که در نظام های سرمایه داری صورت می پذیرند درخدمت حفظ و تحکیم همین نظام می باشند.چاوز و بولیوی و نیکارا گوئه وسایر دولت هایی که به دولت ها های بولیواری معروف گشته اندنیز از این قاعده مستثنی نیستند. هر ۴ سال یک باربا وعده و وعید کارگران و زحمتکشان توسط ، فراکسیونهای مختلف بورژوازی؛ به اسامی گوناگون در پوشش چپ و راست و میانه و مسیحی ولیبرال و سو سیال دموکرات ووو به عرصه انتخابات کشانده می شوند. چیزی که در ونزوئلا اتفاق افتاد هم پدیده جدید و خاصی نبود که با انتخابات دیگرکشورها فرق فاحشی داشته باشد. در اساس دیکتاتورهای پیش از چاوز در لیبی، عراق با تکیه بر احساسات ناسیونالیستی و ضد آمریکایی و با پول سرشار ناشی از درآمد نفت، به تغیرات جزیی در کار و زندگی و تحصیل و بیمه درمانی وایجاد  مسکن برای بخشی از اقشار فقیر جامعه دست زدند، تا که کل سیستم از خطر فروپاشی در امان بماند. این اقدامات آنان نه از انگیزه هواداری از طبقه کارگر و زحمتکشان ؛ و نه از خواست” ترقی” خواهی آنان بوده ؛ بلکه برای دادن سهم کوچکی از ثروت عظیمی ست که از دسترنج کارگران و از منابع سر شارو ثروت های طبیعی  همین کشورها گرفته می شود می باشد .

 درغرب طبقه کارگر را باتو همات دموکراسی هر ۴ سال یکبار فریب داده و در قاره ای دیگر در شرق با توهمات” ضد آمریکایی” و دولت ” سو سیالیستی قرن بیست و یکمی” و ” ملی” و “ضد استکبار” .در واقع همه این تلاش ها در نهایت برای استمرار و بقای سیستم سرمایه  داری است. اگرداشتن سر پناه، کاربخش از جامعه، امکان تحصیل و بیمه بیماری ؛ ملاک سوسیالیست و مترقی بود ؛ پس باید نتیجه بگیریم که دولت های سو سیال دموکراسی در گذشته و  دولت های لیبرال کنونی و یا دولت های مشترک لیبرالها و سو سیا ل دمو کرات ها در اسکاندیناوی و اروپای غربی؛ عینا و واقعا خود دولتهای سوسیالیستی واقعی  می باشند.

  دولت هایی از قبیل دولت چاوز، مورالس، کاسترو ، ویتنام، کره شمالی با شکل سرمایه داری دولتی و تمرکز دادن تقریبا تمامی  قدرت در دست دولت و رئیس جمهور، به شیوه دولت هایی که در لیبی( قذافی) در عراق (صدام) و در گذشته وجود داشتند می باشند.  آنان نیز با دولتی کردن بخش هایی از امکانات و سر مایه جامعه  و با دادن شعارهای ضد امریکایی و “سوسیالیستی” و با سرکوب و ارعاب توانستند تا مدت مدیدی کارگران و زحمتکشان را فریب داده و چهره” مردمی” و” سو سیالیستی” از خود بسازند. زمانی هم که این دیکتاتورها برای امپر یالیستها تاریخ مصرف خود  را از دست داده بودند، توسط همین امپر یالیستها ی خونخوار و استثمار گربه زیر کشیده شده و حتی به اعدام محکوم نیز محوم گردیده و یا به قتل رسیدند- سر مایه بقول مارکس جنگ همه علیه همه است- . همیشه در پشت سر دیکتاتورها یک یاچند قدرت بزرگ امپریالیستی قرار گرفته است که در استثمار طبقه کارگر به همراه دولت بورژوایی حاکم در این کشورها همراه و هم دست بوده .

 طبیعتا دیکتاتوری سرمایه در هر شکلی که باشد بدون کمک وحمایت و راهنمایی و دخالت سیاسی، اقتصادی، نظامی و ایده ای  امپر یالیست ها با همدستی دولت حاکم و به زور ارعاب و زندان و شکنجه و اعدام مبارزین و سر کوب طبقه کارگر وبه کمک سرمایه داری – امپر یالیستی در کنار و یا

پشت سر خود نمی توانند به مدت طولانی دوام بیا ورند.

* http://www.newoctober.com

{۱} رفرمیسم و رفرم:” مارکسیست ها، برخلاف آنارشیست ها، مبارزه برای اصلاحات، یعنی اقداماتی را که بدون انهدام قدرت طبقه حاکم وضعیت زحمتکشان را بهبود بخشند، برسمیت می شناسند اما در همان حال با رفرمیست ها، که اهداف و فعالیت های طبقه کارگر را بطور مستقیم یا غیر مستقیم به کسب اصلاحات محدود می کنند، به قاطعانه ‌ترین مبارزه دست می زنند. رفرمیسم فریب بورژوایی کارگران است، که به رغم بهبودهایی در اینجا یا آنجا، تا زمانی که سلطه سرمایه وجود دارد همچنان برده مزدی باقی خواهند ماند».لنین- مارکسیسم و رفرمیسم

 {۲}انقلابات بولیواری.منظور از انقلاب بولیواری مبارزات ضد استعماری است که به رهبری سیمون بولیوار درونزوئلا و بخشها یی از آمریکای لاتین صورت گرفت .سیمون بو لیوار در سال ۱۷۸۳ در خانوادهای اشرافی در کاراکاس بدنیا آمد و در جنبش ضد استعماری – بورژوایی در ونزوئلا و در منطقه قاره علیه نیروهایی اسپانیا  شرکت کرد و تا  مقام کلنل ارتقا یافت. او به بعد از تشکیل جمهوری بزرگ کلمبیا همچنین در مبارزات ضد استعمادری مردم پرو، پاناما و بولیوی شرکت کرد. استناد چاوز به انقلابات بولیواری منظور مبارزات  سیمون بولیوار و انقلابات بورژوایی – ضد استعماری است که در ونزوئلا و آمریکای لاتین توسط بورژوازی تازه پا گرفته در این قاره صورت گرفت.  این مبارزات ضد استعماری- ملی  هیچ قرابتی با سوسیالیسم نداشته و  ندارند.مهم تر از همه این که  در این عصر این مبارزات هیچ گونه جنبه سو سیالیستی  را دارا نمی باشند

{۳} سو سیالیسم قرن۲۱، اصطلاحی است که هاینتس دیتریش از محققان آلمانی ابداع نموده و بسیاری از رهبران پوپولیست آمریکای لاتین ؛ خصوصا چاوز طرفدار افکار او بوده. یکی از کتابهای معروف این نویسنده ” سو سیالیسم قرن ۲۱بیست و یکم” است .او معتقد است که نه سیستم سرمایه داری و نه سو سیالیسم هیچ کدام  راه حلی برای مشکلات کنونی  برای بشریت ندارند، بلکه راه سومی به نام  “سوسیالیسم قرن ۲۱” وجود دارد که راه حل بشر دوران کنونی است. منظور چاوزاز “سو سیالیسم قرن بیست و یکمی”  سیستم سرمایه داری دولتی و جنبش ضد استعماری “بو لیواری” قرن نوزدهم می باشد.در برنامه حزب کمونیست ونزوئلا توضیحات مفصل تری در رابطه با سوسیالیسم قرن بیست و یکم داده شده است.

{۴} تنها دیکتاتوری پرو لتاریا  میتواند بشریت را از ستم سرمایه از دروغ،  کذب و سالوس دموکراسی بورژوائی/ دموکراسی برای ثروتمندان/ برهاند و دموکراسی ای برای فقرا بوجود بیاورد که واقعا مواهب دموکراسی را برای کارگران و دهقانان فقیر فراهم آورد، در حالیکه اکنون حتی در دموکراتیک ترین جمهوری بورژوائی مواهب دموکراسی، در واقع برای اکثریت عظیم زحمتکشان قابل حصول نیست
سرمایه داری که در مبارزه با فئودالیسم آزادکننده ملتها بود ، به سرمایه داری امپریالیستی ، به عظیم ترین ستمگر ملتها مبدل گردیدسرمایه داری مترقی ، مرتجع شد ، و نیروهای مولده را تا آن درجه تکامل داد که بشریت ، باید به سوسیالیسم وارد شود یا اینکه سالها و حتی دهها سال مبارزه مسلحانه دول « بزرگ » را بمنظور حفاظت مصنوعی سرمایه داری بصورت مستعمرات ، انحصارها ، امتیازات و انواع و اقسام مظالم ملی تحمل کند.” سوسیالیسم و جنگ – لنین” {۵} ساختاری دو قانون کار جدید،چاوز ما و احمدی نژاد

{۵} تفاوت دو قانون کار جدید، چاوز ما و احمدی نژاد از ما بهتران، محمد قراگوزلو :آرشیو سایت آزادی بیان ” هوگو چاوز در جبهه ی گسترده ی مردم ترقی خواه ایستاده است.مردمی که برای آزادی، برابری، کار،مسکن و رفاه مبارزه می کنند” محمد قراگوزلو

{۶} چاوز تاکنون چندین بار به ایران سفر کرده است بار اول در سال ۲۰۰۱ بود. در ضمن  احمدی نژاد خود و چاوز را در مبارزه “ضد امپریالیستی” متحد یکدیگر می داند. محمد خاتمی سه بار به ونزوئلا سفر کرده ودر سفری که در سال ۲۰۰۵ به ونزوئلا داشت، چاوز نشان اُردِن دِل لیبِرتادور را به او اعطا کرد و او را «مبارزی خستگی‌ناپذیر برای همهٔ نهضت‌های راستین» درجهان خواند.در ۲۸ ژوئیه روز تولد چاوز نشان عالی درجه یک جمهوری اسلامی را  ایران را «به پاس قدرشناسی از چاوز برای اتخاذ مواضع تحسین برانگیز علیه “نظام سلطه ” به او اعطا کرد. چاوز در دانشگاه تهران تعهد شد که ونزوئلا «همواره و تحت هرشرایطی در کنار ایران خواهد ماند» و افزود «ما همیشه در کنار شما و ایران هستیم. مادامی که متحد بمانیم قادر خواهیم بود تا امپریالیسم آمریکا را  شکست بدهیم اما به محض جدایی، آن‌ها ما را به حاشیه  خواهند راند” ایران و ونزوئلا در سطوع مختلف؛ تجاری؛ آکادمیک؛ اقتصادی؛ دیدارهای دو جانبه ووو رابطه بسیار وسیعی دارند.

۱۱-۱۱-۲۰۱۲

banafshekamali@gmail.com

http://www.newoctober.com