دائی جان ناپلئون جهانی !؟

پیروزی مجدد باراک اوباما درهاله ایی از ابهام و ناشناختگی قرارندارد . باراک اوباما برای ۴ سال دیگر رییس جمهوراست ، اکثریت کرسی های کنگره را بازهم جمهوری خواهان در دست دارند و حزب دموکرات همچنان در مجلس سنا از اکثریتی شکننده برخوردار است . در قاره امریکا انتخابات برگزارشد واین یک توهم دائی جان ناپلئونی نیست ! شخص باراک اوباما نه یک واقعگرای خونسرد است و نه آرمانگرای پر احساس….زمانی که بحث به سیاست خارجی می‌کشد چهل و چهارمین رئیس‌جمهور آمریکا شخصیتی دوگانه پیدا میکند. این درگیری درونی در بدترین سناریو اوباما را به یک جیمی کارتر جدید مبدل خواهد کرد . آیا در زمین سیاست ایران گوادلوپ دیگری تدارک دیده اند !؟

مردم همیشه واقعییت دارند . انتخابات شکلی از صحنه گردانی های رایج سیاسی است . مردم رای میدهند و بعد از اعلام نتیجه میروند خانه و منتظرمی نشینند ! اما بازهم اتفاق خاصی نمیافتند و حتی وضع بدترمیشود و باز هم مردم به سیستم اعتماد دارند و بازهم انتخابات ! بین احزاب و نمایندگانش هیچوقت اختلافی نیست . مثلا رقابت هست ولی اصل مبنائی برای همه طرفین حفظ منافع و سیستم سیاسی و اقتصادی خودشان است . براین اساس تصمیمات مهم گرفته میشود . اینطورنیست که بعد از۸ سال…حالا ۸ سال هم نوبت دموکراتها باشد…الان جنگ نیاز است پس جمهوری خواهان بیایند…. ! این تفکرات دائی جان ناپلئونی جهانی را کناربگذارید !

یک ابرقدرت جهانی و یک ارتش قدرتمند باید یک سیاست جهانی واقعگرایانه را دنبال کند و “دولت” باید بتواند از توسعه اقتصادی و منافع سرمایه داران در آمریکا و خارج از آمریکا حمایت کند . جناحی درآمریکا معتقدند که با جهانی مملو از دیکتاتوری‌ها هیچ ثباتی پایدار نیست ، اما جناحی دیگر می‌گویند حتی رژیم‌های سرکش هم وقتی که انگیزه خوبی داشته باشند به شهروندان قانونمدار دهکده جهانی تبدیل می‌شوند…

شروع بحران اقتصادی سال ۱۹۷۳ پایان برنامه های افتخارآمیز سی ساله اقتصادی فرانسه را که از ۱۹۴۵ شروع شده بود، رقم زد. شوک های نفتی تنها عامل اختلال و بی نظمی اقتصادی نبودند بلکه ” انباشت سرمایه ” تبدیل به یک غده سرطانی شده بود . در دو دوره اول ریاست جمهوری فرانکلین روزولت، آمریکا سیاست‌های جفرسونیستی را در آسیا و اروپا در پیش گرفت و تلاش کرد تا از مواجهه با ژاپن و آلمان دوری کند. اما نتیجه چنین رویکرد اقتصادی ؛ خونبارترین جنگ تاریخ بشر بود . جفرسونی‌ها از آن زمان تاکنون به تعهدات اقتصادی، سیاسی و نظامی آمریکا ادامه میدهند.

کمک نظامی به دولت های خارجی و هزینه های خاص آمریکا در خارج که هر دو بین ۱۹۵۰ و ۱۹۵۸ و دوباره بین ۱۹۶۴ و ۱۹۷۳ در حال افزایش بودند، برای تجارت و تولید در مقیاس جهانی تمام نقدینه لازم را برای توسعه آنها فراهم کردند. به یاری دولت آمریکا به عنوان بانک مرکزی جهانی ، تجارت جهانی و تولید با رشد بی سابقه روبرو شد . به عقیده توماس مک کورمیک دوره بیست و سه ساله پس از جنگ کره و امضای موافقت نامه های پاریس در ۱۹۷۳ که به جنگ در ویتنام پایان داد ، دوره « رشد اقتصادی بسیار پایدار و سودآور در تاریخ سرمایه داری جهانی بود» . بحران اقتصادی ۱۹۷۳ همان سرفصلی ست که نطفه گوادلوپ برای تغییر صحنه سیاسی ایران؛ با توجیه کمربند سبزامنیتی و جلوگیری ازنفوذ شوروی بسته شد و در۱۹۷۹ آن را اجرایی کردند . به قول آن مامور ارشد وزارت خارجه امریکا درزندان تیف عراق که برای ما تصریح کرد : برای دولت امریکا اصلا مهم نیست چه شخصی درایران روی کارباشد . وقتی منافع ما تامین باشد و خطمان پیش برود خمینی و رجوی و پهلوی همه فرزندان ما هستند ! به عبارتی دیگربرای پیش بدن خطشان و حفظ منافعشان لازم باشد کندی هم توی خیابان دراز میکنند ….دائی جان ناپلئون کیلو چند !؟

با هم به فرازهایی از اعترافات جان پرکینز در کتاب خودش “اعترافات یک جانی حرفه ای اقتصادی” توجل کنیم :

کتاب ” اعترافات یک جانی حرفه ای اقتصادی ” یک اثردائی جان ناپلئونی نیست به گفته جان پرکینز ” این کتاب قرار بود که به دو رئیس جمهور از دو کشوری تقدیم شود که در حقیقت جزو مشتریان و مراجعه کنندگان من بودند، آنها مردانی بودند که من بدلیل روح بزرگ ایشان احترام فوق العاده ای برایشان قائل بودم، اولی جمی رولدوس رئیس جمهور متوفی اکوادور و دیگری عمر توریخوس رئیس جمهور متوفی پاناما بود. هر دو اینان در تصادفات هولناک کشته شدند. مرگ آنها یک حادثه طبیعی نبود، آنها در حقیقت ترور شدند. بدلیل آنکه هر دو آنها مخاف سرسخت “انجمن برادری و اخوت کمپانی ها ی بزرگ، دولت آمریکا و جریانات مالی و بانکی بین المللی که تنها هدفشان امپراطوری بلامنازع جهانی است”، بودند. ما جانیان اقتصادی در آوردن رولدوس و توریخوس به معامله با انجمن اخوت و برادری مالی جهانی شکست خوردیم، در نتیجه” شغال های بازدارنده C.I.A ” ، یعنی کسانیکه همیشه درست پشت سر ما حرکت می کنند، آنها پس از شکست ما پا به میان گذاشتند.”

در طول بیست سال گذشته چهار حادثه بر من تاثیراتی گذاشت که هر بار شروع به نوشتن میکردم ؛ تطمیع و یا تهدیدی من را چنان متقاعد می ساخت که دست از نوشتن بر می داشتم .” یکبار جریان اشغال پاناما در سال ۱۹۸۰ بود، بار دیگر در جریان جنگ خلیج (حمله اول به عراق)، بار سوم جریان جنگ سومالی بود و بار آخر “طلوع بن لادن” بود.

ناگفته نماند که قدمت کار ما بعنوان جانی اقتصادی در تاریخ ایالات متحده ، برمی گردد به فعالیت کرمیت روزولت؛ نوه ی تئودور روزولت که اولین جانی حرفه ای اقتصادی در تاریخ کشور ما بوده است که در اوایل سالهای ۱۹۵۰ باعث سرنگونی تنها حکومت قانونی و منتخب مردم ایران، یعنی دولت مصدق شد. کرمیت روزولت اتفاقا کارش را بسیار موفقیت آمیز و تنها با کمی خونریزی در ایران به انجام رساند، منظورم آن است که این عمل دولت آمریکا و کرمیت روزولت با دخالت نظامی آمریکا همراه نبود، و تنها میلیون دلاری بابت برکناری مصدق و بروی کار آوردن شاه ایران، خرج شد. در آن زمان ما متوجه شدیم که ایده و فکر ” جانی حرفه ای اقتصادی” یک فکربسیار عالی و کارآمد می باشد. زمانیکه به این شکل عمل می کردیم، دیگر نمی بایستی نگران تهدید نظامی روسیه می شدیم. اما در عین حال یکی از مشکلات در آن زمان این بود که روزولت یک مامور اداره جاسوسی “سیا” C.I.A بود. او یکی از کارکنان دستگاه دولت آمریکا بود و اگر دستگیر می شد، دولت آمریکا شدیدا در زحمت می افتاد و مایه بی آبرویی می شد. بنابراین در آن زمان تصمیمی بر این مبنا گرفته شد که سازمانهایی مانند سازمان جاسوسی آمریکا (C.I.A) و آژانس امنیت ملی آمریکا (N.S.A) در جستجوی بکارگیری و استخدام جانیان حرفه ای اقتصادی برآیند؛ و افرادی مانند من را تعلیم داده و برای کار در کمپانی های خصوصی مشاور، دفاتر مهندسی، کمپانی های ساختمانی وغیره گسیل دارند، بنابراین اگر مشکلات و دستگیری ها پیش می آمد، هیچ ارتباطی با دولت آمریکا پیدا نمی کرد …..

بحران اقتصادی دهه ۱۹۷۰ موقتا حل شده بود اما این غده سرطانی درتاروپود سیستم بازهم وجود دارد و رو به رشد است . درپس انبوهی تحولات جهانی ؛ امروز جهان سرمایه داری به سرخط جدیدی رسیده است . بهارموسوم به عرب شاید راه حل جاودانه ای نباشد ؛ کسی دقیق نمیداند چه درپیش است… اما همه آرشیتک های نظم نوین سالهاست فقط روی یک پارامترحساب جدی بازکرده اند : بیماری جوامع سیاسی و سیاستمداران کوتوله ایران…که دیریست به فکراثبات اندیشه های ارتجاعی خود و منافع مادی مشخص هستند . آنها خیالشان حداقل از طرف همین سیاستمدار ایرانی یا جهان سومی راحت است وخط خودشان را پیش میبرند . حکایت اکثریت نادان و اقلییت خائن مد نظر چرچیل ؛ در هند و ایرلند است !

با این همه ازهرطرف که بچرخند این غده سرطانی به بخشی ازخود سیستم اقتصادی سرمایه داری تبدیل شده است ؛ حتی برای جراحی هم ظاهرا دیراست . شاید به همین دلیل چینی های مارمولک ؛ درفرارازاین کمند اجتناب ناپذیر و تاریخی ؛ ازحالا با طمانینه راهی آفریقا هستند !

اسماعیل هوشیار
۱۰٫نوامبر.۲۰۱۲