در باره منشا بحران در کمیته هماهنگی

حمله پلیس به مجمع عمومی کمیته هماهنگی در ۲۶ خرداد ۹۱ در کرج، دستگیری و شکنجه و آزار۶۰ نفر از اعضا آن،  یکبار دیگر مباحثات حول این تشکل را در میان اعضا این تشکیلات و در خارج از آن دامن زد.  انتقادات و دفاعیات  از زوایای مختلف در مورد این تشکل  صورت گرفت. دستیابی به منشا بحرانی که این نوع تشکیلات ها دارند بدون تردید راه حل کارگری را به اتکا به مکانیزم درونی طبقه کارگر در سازماندهی و تشکل یابی کارگران تقویت میکند.  بحث بر سر معضلات این نوع تشکل ها در جریان فعالیتهایشان از بررسی هر نوع دیگری از تشکیلات و سازمان جدا نیست و تا زمانی که منشا  بحران و معضلات ناشی از ان روشن نشود در بر همان پاشنه خواهد چرخید که بنا شده است.

تشکیلات هایی مانند کمیته هماهنگی در واقع آنطور که خودشان میگویند میبایست نقش کاتالیزاتوری برای کمک به کارگران در دستیابی به تشکل های محیط کار و زیست بازی کند. این توقع و انتظار و یا هدف که از همان ابتدا برای خود قائل شدند اکنون تماما از دست داده شده است.  کمیته هماهنگی اکنون دیگر و بیش از گذشته برای بسیاری به تشکل هایی برای خود تبدیل شده است. سنت مبارزاتی این بخش متشکل شده در کمیته هماهنگی در کارنامه اش سوابق “درخشان” بسیاری دارد، شبیه سازمانهای سیاسی چپ و کمونیست، اما در این سوابق هر چیزی دیده میشود غیر از آنچه که قاعدتاً برای آن تشکیل شده است. بعد از گذشت سالها از فعالیت کمیته هماهنگی هنوز یک سنگر قابل مشاهده از سازمان کارگران در محیط کار وجود ندارد که همه خود را درشکل دادن به آن شریک بدانند. منشا بحران اینجاست و تا زمانی که این برآوره نشود، هر چند که تحت شرایط مختلف فراموش شود، باز ناچاراً سر باز خواهد زد.

سئوالات قدیمی در مورد کمیته هماهنگی همچنان جدید هستند

 از جمله اختلافات جدی سالهای گذشته در رهبری کمیته هماهنگی که منجر به انشعاب و جدایی منطقه تهران کمیته هماهنگی شد، مساله پاسخ به فلسفه وجودی این تشکیلات بود. اینجا اینکه هر بخش چه تصویر دراز مدتی ازآن داشت واین نهاد چه جایگاهی در استراتژی هر بخش داشت، مورد بحث نیست. اما یک مساله جدی که سوال بخش مهمی از دست اندرکاران این تشکیلات در۵  سال قبل یعنی سال ۸۶ بود، مرتبط بودن کمیته هماهنگی به کارگران و مساله اتحاد و تشکل آنها بود. این سوال محوری بود که آیا کارگران با پیوستن به کمیته هماهنگی وظیفه شان را در امر متحد شدن با دیگر هم طبقه ای هایشان و برای دست یافتن به سازمان سیاسی و یا صنفی شان  انجام داده اند ؟ و اینکه آیا این تشکل کارگران را در مبارزاتشان نمایندگی میکند؟ منشا انشعاب آن زمان بود. این بحث و جدل ها از تجارب مشترک چند ساله رهبران و دست اندرکاران این تشکیلات ناشی شده بود و فشار واقعی یک خلا جدی برای کارگران در مبارزه و زندگیشان بود. کارگران به تشکل نیازمند بودند در حالی که کمیته هماهنگی با سازماندهی عناصر کارگر( اساسا هم خط و هم جهت در یک سنت مبارزاتی) و جلب آنها به تشکیلاتش باز هم موجب سردرگمی بیشتر این فعالین و کارگران  شد. واقعیت این است که در آن زمان بنا به دلایل متفاوت و منجمله برخورد گرایشات دینفع در رهبری و تشکیلات کمیته هماهنگی این سوالات مورد توجه واقع نشد. گرایشات سیاسی موجود آن زمان در رهبری کمیته هماهنگی این اجازه را نداد که این سوالات اصلی تبدیل به مشغله مهم این تشکل شود. اکنون هم که به نسبت آن زمان تغییراتی در رهبری این تشکیلات شده است و هدایت این تشکیلات و علاقمندی برای دنبال کردن همان مسیر های قدیمی “تحت مدیریت جدید” با کارکرد هایی شبیه سازماندهی مجمع عمومی کمیته هماهنگی در کرج و امکان دادن به پلیس که بتواند اینگونه این فعالین را تحقیر کند، باز هم این سوالات قدیمی به جای خود ماندگارند که ایا کمیته هماهنگی خود قرار است تشکل کارگران باشد یا شبکه ای و روابطی است که میرود تشکل های محیط کار را ایجاد کند و اگر به این هدف نرسید چه دلیلی دارد؟ واقعیت این است که با گذشت زمان این ذهنیت که کمیته هماهنگی سازمان توده ای و طبیعی کارگران است و تشکلی است که میتواند نماینده اتحاد و قدرت کارگران در سازماندهی اعتراض و مبارزه اش باشد بیشتر تقویت شد.

کمیته هماهنگی و مبارزات جاری کارگران

سوالات مهمی که امروز همچنان بر سر تشکلهای فعالین کارگری میچرخد ناشی از  بی نقشی و بی تاثیری این تشکیلاتها در مبارزات جاری کارگران است و تا زمانی که رویکرد آنها به مسئله سازماندهی و اتحاد کارگران تغییر نکند، این سؤال هویتی کماکان پا برجا خواهد بود. سازمان کارگران بلافاصله و مستقیما سازمان کارگران در محیط کار است، سازمان کارگران در یک رشته مشخص است و اعتراض کارگران متشکل شده در آن را سازمان میدهد و آنها را نمایندگی میکند. کارگر پیشرو و کمونیست و هر کارگر مبارزی بیش از این نمیتواند تصور دیگری از اتحاد و سازمان کارگران در محیط کارش داشته باشد. اکنون و در حال حاضر نمایندگان اعتراض و مبارزه جاری کارگران در بخشهای مختلف تقریبا در بسیاری محل ها و رشته ها، در دست سازمانهای خود کارگران نیست، در دست نمایندگان مستقیم کارگران نیست و در ابعاد گسترده ای بوسیله تشکل های ساخته شده دولتی مانند خانه کارگر و رهبران و نمانیدگانشان در دولت و مجلس اداره میشود.  کمیته هماهنگی از جمله تشکلهایی است که تصور واژگونه ای را در میان کارگران و امر تشکل یابی دامن زده است. تا زمانی که کمیته هماهنگی خود را تشکیلات کارگران بداند هر رهبر و فعال این تشکیلات نیازی به مبارزه  برای متحد کردن کارگران در محیط های کار و زندگیش ندارد. با این استدلال از آنجا که کمیته هماهنگی و اتحادیه آزاد و … وجود دارند، لذا کارگران با تشکیل چنین تشکلهایی و عضویت در آنها به این هدف میرسند و با اتکا به این  نوع نهادها قرار است کارگر و مبارزاتش را نمایندگی کنند! نتیجه این است که نه کارگر این تشکیلات ها را متعلق به خود میداند و نه این تشکیلات ها مکانیزم واقعی سازماندهی اعتراض کارگران را برسمیت میشناسند. سوالات همان سوالات قدیمی است که اگر این تشکیلات ها چنانچه به اهدافی که برای دستیابی به تشکلهای کارگری داشتند نرسیدند به چه اهدافی رسیده اند؟

کارگران به اتحاد نیازمندند، کارگران به تشکیلات ها و سازمانهای خود در محیط کار نیازدارند و بدیهی است که کارگران از رهبران و فعالین پیشرو مبارزات کارگری این توقع را دارند که اتحاد و سازمان آنها تاثیری در این زمینه داشته باشد. کمیته هماهنگی همچون اتحادیه ازاد کارگران ایران به دلیل اینکه مستقیما تشکل و سازمان کارگران در رشته و محل های معین کارگری نیست قادر به نمایندگی کردن کارگران در مبارزات روزانه شان نیست. آنچه که تشکلی کارگری را تشکل کارگران میکند نماندیگی کردن اعتراض و مبارزه متحد کارگران است و چیزی غیر از این نیست. تشکیلات های فعلی فعالین کارگری هر بار با طرح و نقشه جدیدی میخواهند به چنین نقشی دست پیدا کنند اما چنانکه گفته شد از آنجا که این تشکلها محمل قدرت و اتحاد کارگران در محل کار و زیست شان نیستند و سازمانیابی کارگران در این تشکیلات ها مستقیماً به معنی افزایش قدرت اتحاد و سازمانشان نیست، طبقه کارگر به حق تاثیراین نهادها را بر زندگی و کارخود نمیبیند. این را بارها و بارها خود فعالین و دست اندرکاران این تشکیلات ها بیان کرده اند. محمود صالحی علیرغم هر نقشی که  خود در این تشکیلات ها داشته است اما کماکان بطور برجسته ای قطب نمایش قدرتمند شدن کارگران از طریق ایجاد سازمان و اتحاد برای کارگران در محیط کار است و از طرح سوالات “کفر الود”! در مورد تشکل کمیته هماهنگی تردید نکرده است. کارگران به تشکل و نماینده هایی نیازمندند که بتوانند منعکس کننده اعتراض روزانه انها باشد.

علاقمندی های سیاسی و سرنوشت کمیته هماهنگی

تمام شواهد و فاکت ها نشان از این دارد که نقشی که گرایشات سیاسی دخیل در سرنوشت این نوع نهادها و از جمله کمیته هماهنگی دارد چیزی مجزا از منافع و مطالبات کارگران برای بهبود زندگی واقعیشان است. هر نیتی که اعضا تشکیل دهنده این تشکیلات داشته باشند اما عملا مشغله و توان این کمیته در نمایندگی کردن کارگران به کار گرفته نمیشود. نمایندگی کارگران بلافاصله یعنی نمایندگی کردن کارگران و نه کسانی که قانع شده اند که این سازمان میتواند سازمان کارگران باشد و حال و روز و وضعیت کارگران را در جایی و بخشی یا صنعت و محلی بیان کند. نمایندگی کردن کارگران یعنی زبان حال کارگران شدن و نه اینکه محل تجمع کسانی که تمایلات سیاسی مشترک و مخالفت مشترکشان با سیستم سرکوب و استبداد و بی حقوقی عامل اصلی تجمعشان در کمیته هماهنگی است. این روابط مهمی است و همیشه کارگران  گاه نهان و گاه آشکار چنین روابطی را دارند اما این نمیتواند و نباید جای سازمان کارگران و تشکل توده‌ای کارگران را بگیرد. از مقطع انشعاب ۸۶ که حکیمی و کمیته هماهنگی منطقه تهران جدا شدند رویکرد این تشکیلات بر خلاف جهتگیری که داشتند مبنی بر برجسته شدن نقش “کمک” به ایجاد تشکیل های کارگری در محیط های کار، بمراتب ضعیف تر شد. تحولات سال۸۸ در ایران  بطور واقعی هم برای احزاب سیاسی چپ و کمونیست و هم برای تشکیلات های امثال کمیته هماهنگی بیش از بیش ملاک مهمی در بی تاثیری و بی نقشی آنها در رهبری و سازماندهی مبارزات کارگران و مردم مبارز بود.

بدون دلیل نیست که  جایگاه سازمانهای سیاسی  در میان فعالین و دست اندرکاران مبارزه کارگران کم و کمتر میشود. مسابقه برای معرفی سازمان و تشکیلات “خود” و پیشبرد علاقمندی های سازمان “خود” آنچنان در کمیته هماهنگی ریشه دارد که در مقابل سوال کارگرانی که به دنبال اتحاد و سازمان بلافصل کارگران در محیط های کاراند،  علاقمندی سیاسی   بر مطالبه او ترجیح داده میشود در مقابلش قرار میگیرد.حکیمی و دوستانش توانستند این سوالات را طرح کنند و راهی جز انشعاب ندیدند، صالحی و رفقایش این سوالات را دارند اما قادر به یافتن راه مناسب در میان فضای سهم بری های گرایشات سیاسی دخیل در سرنوشت کمیته هماهنگی نیستند. این علاقمندیها و سهم بری ها همانطور که گفته شد با دوران انشعاب سال ۸۶ هم تفاوت دارند. متحدین آن زمان اکنون در برابر هم قرار دارند و در خارج و داخل از این زاویه دنبال علاقمندیهای خود هستند.

لیست محمد حسین گمراه کننده است

محمد حسین از فعالین موثر در کمیته هماهنگی در دوره های مختلف، در برابر این گفته و یا این شبهه که کمیته هماهنگی چه نقشی دارد و گویا در کمیته هماهنگی کارفرما ها هم وجود دارند، لیست کارگران و فعالین کارگری را بعنوان مدارک اثبات کارگری بودن این تشکیلات ردیف کرده اند. در مقابل چنین منطقی محمد اشرفی یکی دیگر از فعالین کارگری، لیست کارفرماهای عضو کمیته هماهنگی و تشکیلات های مشابه را ردیف کرده است و میخواهند نشان بدهند که  بافت این تشکیلات ها واقعا چگونه است و ناظر بیرونی همچون ما میتوانیم از روی هر دو لیست قابل اتکا به استنتاجات مستقلی خارج از دیدگاه های سیاسی آنها برسیم. بطور واقعی  هر دو لیست مشاهدات و تجربیات درستشان را بیان میکنند و در آنها شکی نیست و قابل اتکا اند. محمد حسین آنطور که خود میگوید اکنون و بر خلاف دوران اولیه فعالیتش در میان فعالین فلز کار و مکانیک که وجود کارفرما و صاحب کار در تشکیلات کارگران را مجاز نمیدانست، اکنون دیگر از سر علاقمندی سیاسی و استراتژیکی اش وجود صاحب کار و کارفرما در این تشکیلات ها را نه تنها مانع نمیداند بلکه برای آن توجییه نظری هم  پیدا میکند. این هم از تجربه این رفقا که متقاعد شدند که  به چنین چشم انداز  و تکالیفی برسند!

اما ردیف کردن این لیست ها قرار است به امر دیگری کمک کند. به سرپوش گذاشتن بر روی سنت های مبارزاتی که تمام تار و پود چپ و کمونیسم ایران و فعالین کارگری اش را در داخل و خارج در بر گفته است. درد مشترک این چپ که فرقی نمیکند در داخل است یا در خارج، فرقی نمیکند که ۳۰ سال است در خارج است و یا سه ماه و یا یکسال است به خارج کشور آمده یا چند سال است در داخل مشغول فعالیت است، سنت مبارزاتی است که مستقیما به مبارزه مشترک همه کارگران، به مطالبه مشترک همه کارگران، به خواستهای واحد و مشترک همه کارگران بر نمیگردد. این سنت مبارزاتی آنچنان در مبارزه صرف ضد رژیمی غرق است که همه چیز را از این زاویه میبیند. نقطه اشتراک عضو کمیته هماهنگی، اتحادیه آزاد، کمیته پیگیری، شورای همکاری و فعالین شورایی و سندیکایی و هر رگه دیگری که از این جریان منشعب شده و یا ایرادی به آن میبیند، همین است. دوری طبقه کارگر و سازمانهای چپ و کمونیست از هم را باید در این واقعیت دید. سنتی که دقیقا به کمیته های هماهنگی و اتحادیه آزاد به ارث رسیده است همین است، مهم نیست یکی در داخل و دیگری در خارج است، مهم نیست در احزاب و کمیته های همبستگی و حمایتی و … مختلف سازمان یافته اند، مهم تعلقی است که به این سنت مبارزاتی وجود دارد و از این سنت از جمله سازماندهی صاحب کار در کنار کارگران و معرفی کردن آن بعنوان تشکیلات متعلق به کارگران هم در میاید. تاجر و دهقان، صاحب کار و مغازه دار از همه نوع آن چه ربطی به تشکیلات کارگران و چه ربطی به مطالبات کارگران و مبارزه آنها علیه کارفرما دارد؟ تنها نقطه اشتراکی که میتوان وجود داشته باشد و چسب درونی است که اعضا را بهم وصل نگاه داشته است نفرت و مخالفت و اعتراض مشترکشان به جمهوری اسلامی است. و همین موضوع علاقمندی شدید چپ به این نوع تشکلات هاست و دقیقا بهمین دلیل  طبقه کارگر با این نوع از چپ و کمونیسم ایران،  هم سرنوشتی نمیبیند. این چپ و کمونیسم همچنان فاصله ای عمیق با طبقه کارگر دارد که ناشی از  سنت  مبارزاتی است که به آن تعلق دارد این چپ نماینده هر قشر ناراضی هست غیر از طبقه کارگر.  این سرنوشت و وضعیت را در کارگری ترین تا دانش اموزی ترین بخشهای چپ میتوان دید. کمونیسم ما باید مستقیما امر و مساله اش چفت شدن با طبقه کارگر باشد، رهبران و فعالین این طبقه برای بهبود زندگی و کار روزانه تا بهبود زندگی بهتر برای طبقه کارگر و کل آحاد جامعه متقاعد شود که سازمان و حزب سیاسی اش مانند خودش است و همدیگر را بعنوان یک موجود مشترک به رسمیت می شناسد. ردیف کردن لیست کارفرما و کارگران با هم در تشکیلاتی که قرار است کارگران را برای کار وزندگی بهتری، آنهم علیه کارفرما و دولت نماینده آن، متحد کند قبل از هر چیز برای این چپ و سنت مبارزاتی نشانه قوی از تعلق به سنت های مبارزه غیر کارگری دارد. اولین سؤالی که به ذهن هر کارگری برسد این است که چرا در سازمان دادن من برای مبارزه ام علیه سرمایه و کارفرما وبرای بهبود زندگیم من را با کسانیکه از قبل استثمار من و رفقای کارگرم زندگی میکنند و در جبهه مقابل من هستند در یک سازمان و تشکیلات متحد میکنید و سازمان میدهید؟ این را هیچ چیز نمیتواند توضیح دهد غیر از اینکه این “رفقای کارفرما و رفقای کارگر ما” در یک مساله مهم مشترکند، آنهم نظرات سیاسی و اعتقادات سیاسی و مشترک شان است.  نه مطالبه کارگران، نه خواست کارگران، نه حقوق کارگران که همه کارفرما های کوچک و بزرگ که در روستا باشد یا در تهران در تعیین آن ذینفعند، نه زندگی کارگران، نه قرار داد کارگران، نه ایمنی محیط کار کارگران، نه سرنوشت طبقه کارگر و جایگاه تک تک مبارزاتش و صد ها نه دیگر. و این تشکلات با این بافت باز هم دلیل بسیار روشنی برای این تاکیدات است که کمیته هماهنگی و اتحادیه ازاد کارگران و … نه تشکل توده ای کارگران هستند که به این منظور باید با آنها ملحق شد و نه بافت آنها هم کارگری است که کارگران پیشرو (یا فعال) را به آنها جلب کرد. جای هیچ کدام از اینها نیست چرا  که نه تشکل توده ای است مانند یک سندیکا و اتحادیه و انجمنی که در برگیرنده کارگران در یک محیط و یک رشته است و نه در برگیرنده کارگران پیشروی است که کانون ها و محافل و شبکه هایی دارند و در تلاشند تا این نوع رابطه بعد از مدتی مایه و مبنای ایجاد سازمانهای کارگری شود. این مشخصات را امروزه با تاکیدات خود این فعالین و دست اندرکاران همین تشکل ها بیشتر میتواند فهمید و بیشتر میتواند تاکید کرد که همین رفقای “فعال کارگری” (کارگر و صاحب کار!) در واقع بنا به علاقمندیهای سیاسی است که دور هم جمع شده اند و همین مساله میتواند توضیح بدهد که اعضا بسیار متجانس کمیته هماهنگی در کردستان چرا در “کمیته هماهنگی برای کمک به ایجاد تشکل کارگری” جمع شده اند. همانطور که اشاره کردم ما خود بخشی از همین سنت مبارزاتی بودیم که خوشبختانه مدتهاست آنرا نقد کرده و کنار گذاشته ایم. تاکید ما بر ایجاد تشکل های کارگری در محیط کار است. در همه جا از خودرو سازی و نفت و پتروشیمی و برق و ذوب آهن تا کارگاه های بزرگ و کوچک در ایران و شهرهای کردستان، کارگران به تشکیلات های خود نیازمندند تا قادر به طرح مطالباتشان بشوند، مطالباتی که برای کل طبقه کارگر حیاتی است و زبان مشترکشان در برابر وضعیتی است که از طرف نظام سرمایه داری و قانون بر آنها تحمیل شده است. این اتحاد و سازمانهای کارگران در محیط کار دقیقا بر روابط و رفاقتی متکی است که در میان کارگران پیشرو و فعال وجود دارد و بدون این  فعالیت برای اتحاد بزرگتر ممکن نمیشود. این راهی است که طبقه کارگر برای تبدیل شدن به نیرویی برای سازماندهی طبقه اش به آن نیاز دارد.

معضل  “داخل و خارج نشینان”

اگر از این زاویه نگاه کنیم که تجربه ۳۰ سال گذشته فعالیت چپ و کمونیستها چه تاثیری بر متحد شدن و سازماندهی طبقه کارگر داشته است متاسفانه  به نتیجه مثبتی نمیرسیم. برعکس سنت و گرایشات دیگر هر چند “خود بخودی” و یا آگاهانه کارگران، که از سوی تقریبا همه این چپ  مورد تحقیر بود، گرایشات رفرمیست و حتی راست در جنبش کارگری  تجربه موفق تری داشتند و متأسفانه با استفاده از تأثیرات منفی این چپ در انشقاق طبقه کارگر توانستند کل چپ و کمونیستها را حاشیه ای کنند.  تجربه احیا سندیکای واحد و اتحادیه نیشکر هفت تپه تجربه کاملا مجزایی از عملکرد چپ و کمونیستها بود. اشاره کردیم که از نظر ما، چپ ها و کمونیسهای داخل و خارج کشور با هم فرقی ندارند. همه آنها در یک سنت بزرگ شده اند و کارگران قرار است نیروی قدرتمندی شان در سرنگون کردن جمهوری اسلامی باشد و این ظاهراً نقطه اشتراک سیاسی آنها با کارگران است، خارج از این فعالیت و کار دیگری که منجر به ایجاد اتحاد و سازمان های کارگری شده باشد و مبارزات جاری و مشترک کارگران مبنای این اتحاد و تشکل ها باشد دیده نمیشود. چرا در جاهایی که این تشکل ادعا میکند خیلی قوی است و اعضا بسیاری دارد مثل کردستان تشکل های کارگری وجود ندارند؟ چرا در هر شهری که ده ها و صد ها هزار کارگر در آن ها موجود است صد ها نوع قرارداد و دستمزد برای کارگران وجود دارد؟ چرا کارگران از سر منافع مشترک و مطالبات مشترکی که دارند بعنوان یک طبقه آگاه در مقابل انواع ناسیونالیسم راست و چپ واکسینه نیست؟ چرا فعالین کارگری عضو کمیته هماهنگی  کردستان را به سنگر بسیار مهمی برای طبقه کارگر تبدیل نکرده اند در حالی که همه آنها میدانند چنانچه اوضاع بهم بریزد کردستان با هزاران نیروی مسلح احزاب انچنان دماری از روزگار کارگران و قبل از آن رهبرانشان در بیاورند که یادآور کردستان عراق باشد. تجربه این دوره نه چندان کوتاه نشان داد که فعال داخل کشوری و  فعال کمونیست خارج کشوری در تعلقشان به سنت مبارزاتی که دارند خیلی با هم نزدیک اند. اصلا یک موجودیت اند و بر خلاف تصور رایج در میان بویژه “داخلی ها” نمیتوان سنت های مشترک آنها را از هم جدا کرد. جالب این است که اکنون که “طیف منفردین”  بیشتر و قوی تر از احزاب و جریانات سیاسی هستند! غالبا اینگونه نشان میدهند که تمام این مشکلات و مصیبت ها ناشی از کارکرد چپ و کمونیستهای خارج و سازمانهایشان بوده است و خود را معمولا خارج از سنتی که همه به آن تعلق داشتند میگذارند. وقتی بحث از تشکیل حزب کمونیستی در میان کارگران است و وقتی بحث بر سر ایجاد تشکل های توده ای کارگری در ایران است انگار این “خارج نشینان” چپ و کمونیستند که صرفا باید جوابگو باشند و همه مصیبت ها و مشکلات از آنهاست! در حالی که رفیق “فعال کارگری” تازه از ایران آمده  فراموش میکند که خودش هم که در ایران بوده در زمینه تحزب کمونیستی کارگران و تشکل های توده ای کارگران وضعیتی مشابه “خارج نشینان” داشته است. این دنیای وارونه فعال کارگری ما در داخل و خارج واقعا یکی است همانطور که دنیای بدون ارتباط چپ و کمونیستهای خارج با همین دنیای داخل یکی است، درد ها مشترکند.

 کار کمونیستها در اتکا به سنت مبارزاتی کارگری است، کار کمونیستها در سازماندهی بقیه هم طبقه ایهایشان برای سازمان های توده ای و سیاسی شان در اتکا به مکانیزم درونی طبقه کارگر است و نه هر مکانیزم بورژوایی و خرده بورژوایی، کار کمونیستها سازماندهی مبارزه و انقلاب کارگری است نه جنبش ها و انقلابات خرده بورژوایی و بورژوایی که  تقریباهمیشه توانسته است کمونیستها و چپ ها را “غافلگیر” کند. کار کمونیستها تضمین این متد و این افق ها در  مبارزات شان بر علیه سرمایهداری و برای رساند جامعه به ازادی و برابری و سوسیالیسم است.