اسقاط استراتژی انتخاباتی اصلاح طلبان دولتی و لیبرالها حاصل ۴ عامل است: اول، اثبات ناکارایی اتکا به انتخابات برای دستیابی به مطالبات؛ دوم، اعتراضات میلیونی علیه دیکتاتوری در سال ۸۸؛ سوم، فقدان هر نوع برنامه رادیکال اقتصادی برای مقابله با فلاکت عمومی مردم؛ چهارم، رشد استراتژی “براندازی” نیروهای انقلابی و سوسیالیست که میرود تا به تنها راه ممکن برای تحقق خواستهای تلنبار شده مردم ایران برای یک زندگی آزاد و مرفه تبدیل شود. با تضعیف هر چه بیشتر راه حل های میانه درون و بیرون حکومتی که وجه مشخص و فصل مشترک آنها داشتن انتخابات در استراتژی سیاسی و نداشتن هرگونه برنامه اقتصادی است، سیاست ایران خیلی سر راست به دو قطب کاملا مجزا از هم تبدیل خواهد شد، قطب مدافعان کلیت رژیم اسلامی و قطبی که خواهان پایان عمر رژیم اسلامی است. همه وضعیت های بحران اجتماعی این پالایش سیاسی را باید طی کنند تا به شرایط انقلابی منجر شوند و این روند اجتناب ناپذیر ساده شدن انتخاب وسیع توده های مردم بین یک دو قطبی سیاسی آشکارا مجزا از هم است. در هر دو قطب مخالفان و مدافعان رژیم اسلامی احزاب و سازمانهای مختلف با دیدگاهها و ایدئولوژی های متفاوت وجود دارند.
ناکارایی انتخابات
اکنون حتی اصلاح طلبان هم انقلاب و سرنگونی رژیم اسلامی را از احتمالات مهم وقایع سیاسی ایران می دانند. سران جبهه مشارکت اعلام کرده اند که تعطیل کردن فعالیت سیاسی خود را به پیوستن به مبارزه مردم علیه کلیت رژیم اسلامی ترجیح می دهند. اصلاح طلبان اسلامی وابستگی ایدئولوژیک به رژیم دارند زیرا داشتن ریش و تسبیح و خالکوبی جای مهر نماز بر پیشانی مجوزی برای دزدی، دروغ، فساد و جنایت است. این آیات با عمامه و بدون عمامه را هیچ درجه از فلاکت اقتصادی مردم، اختناق، جنایت و فساد نمی تواند به مقابله با کل رژیم اسلامی وا دارد. اصلاح طلبان دولتی از طرف پایه های دانشجوئی شان در مقابل این سئوال قرار داشتند که در دستگاه تحلیلی و نظریشان، فقر و فلاکت مردم ایران، فساد، جنایت و دیکتاتوری رژیم اسلامی باید به چه حدی برسد تا آنها خواهان پایان عمر رژیم اسلامی شوند. خاتمی و شکوری جواب دادند: هر حدی برسد برانداز نخواهند شد.
گویا حکم تاریخ بود که “اتحاد جمهوریخواهان” که یکی از تشکلهای عمده لیبرالها در خارج کشور است گردهم آیند تا برای همگان ناکارایی استراتژی انتخاباتی خود را اثبات کنند. برای گرد هم آیی این “سوته دلان” که تعدادی از اصلاح طلبان دولتی برای شفاعت رژیم اسلامی نیز حضور داشتند، طبعا “اتحاد جمهوری اسلامی خواهان” نام برازنده تری است. این اجلاس نه راه حلی برای پایان دادن به فلاکت اقتصادی عمومی داشت و نه تضمین کارایی اتکا به انتخابات. اصلاح طلبان و لیبرالها فرصت داشتند تا صحت مباحث نظریشان علیه انقلاب و در دفاع از مطلوبیت اتکا به انتخابات را با برگزاری انتخابات توسط دولت خاتمی به اثبات برسانند. از نظر انقلابیون و سوسیالیستها انتخابات رژیم اسلامی همواره غیر دمکراتیک و همراه با تقلب بوده است. مسئله این است که دولت خاتمی حتی نتوانست انتخاباتی برگزار کند که مورد تائید خود اطلاح طلبان و لیبرالها باشد. نزد خاتمی که یکی از و شاید هم ترسوترین سیاستمدار ایران معاصر است نظریه تساهل و تعامل عقاید و آرا وسیله ای برای پنهان کردن کرنش و بزدلی در مقابل دیکتاتور اسلام است. وی از ولی فقیه می خواهد تا جسارت مردم در مبارزه و اعتراض برای آزادی و رفاه را ببخشد! و از مردم می خواهد تا جنایت ولی فقیه را تحمل کنند. تجربه دولت چنین رئیس جمهوری در انتخابات همراه با تقلب مجلس هفتم و ریاست جمهوری نهم که سپاه و خامنه ای، احمدی نژاد را برنده اعلام کردند یک ضربه اساسی به کارایی نظریه انتخاباتی بود. خاتمی بعنوان رئیس جمهور و کروبی بعنوان رئیس مجلس با وجود اعتراض علنی خود به خامنه ای، در عمل به نوع گزینش افراد توسط سپاه و خامنه ای برای مجلس هفتم گردن گذاشتند. در انتخابات ریاست جمهوری نهم، دولت خاتمی مجری و تائید کننده انتخاباتی شد که سپاه و خامنه ای، در دور اول کروبی و در دور دوم رفسنجانی را حذف کردند و احمدی نژاد را برگزیدند. رفسنجانی در اعتراض به تقلب در انتخاباتی که دولت خاتمی برگزار کرد شکایت نزد خدا برد. مضحک آنکه وقتی کروبی بر تقلب بر انتخابات تاکید داشت و شکایت نزد خامنه ای برده بود و از دخالت مجتبی خامنه ای در برکشیدن احمدی نژاد داد و فغان می کرد خامنه ای با کنایه به وی یادآوری کرده بود، دولت خاتمی که رفیق خودتان است بر صحت انتخابات تاکید دارد(۱). وضعیت وامانده جمهوری خواهان هم بازتاب همین تاکید منحصر به فرد بر راه انتخاباتی و “اصلاح” رژیم است که حتی اینها را در اوضاع امن خارج کشور مدافع جمهوری اسلامی کرده است.
حال خاتمی که خود دو انتخابات ناسالم و همراه با تقلب برگزار کرده خواهان انتخابات غیر تقلبی توسط احمدی نژاد است! اصلاح طلبان و خاتمی از نظر اخلاقی نمی توانند از احمدی نژاد خواهان انتخابات سالم باشند. بعلاوه از آنجا که اصلاح طلبان مکانیسمهای تصمیم گیری در رژیم اسلامی و به ویژه در مورد انتخابات ها را بخوبی می شناسند دفاع ریاکارانه آنها از امکان برگزاری یک انتخابات سالم با معیارهای اسلامی حتی در میان مخاطبان خودشان هم با شک و تردید و انتقادات جدی روبروست و عامل رویگردانی بسیاری از آنها شده است.
جنبش ضد دیکتاتوری تابستان ۸۸
اگر برای معیار بودن صندوقهای رای نیاز به تظاهرات میلیونی و هزاران کشته، زخمی، دستگیری و شکنجه باشد چرا دیگر باید مراسم کاندید شدن و رای دادن و شمارش آرا را بجا آورد؟
همین سئوال ساده تلاش خاتمی و دیگر اصلاح طلبان را برای قانع کردن مخاطبانشان که یک بار دیگر در انتخابات شرکت کنند با استهزا روبرو کرده است. اگر در رژیم اسلامی معیار صندوق رای بود دیگر جنبش ضد استبدادی مردم ایران و خسارات بسیاری که متحمل شدند، لازم نمیشد. حال که در این رژیم تظاهرات میلیونی، کشته و زخمی شدن و دستگیری و شکنجه لازم است دیگر صندوق رای لازم نیست. اعتراضات مردم علیه دیکتاتوری در سال ۸۸ که در اعتراض به تقلب در انتخابات آغاز شد و بسرعت به مبارزه علیه کل رژیم و ستون فقرات آن، ولی فقیه، رسید تاثیرات بنیادی در اسقاط استراتژی انتخاباتی و سرنوشت کل رژیم اسلامی گذاشت.
جنبش ضد استبدادی مردم در سال ۸۸، چشم انداز توافق اوباما و خامنه ای که کاملا محتمل بود و هر دو طرف به صراحت از آن صحبت می کردند و انگار علنی شدن و اجرای آن به بعد از بیرون آمدن نام احمدی نژاد از صندوق ها و آنهم با رای بسیار بالا موکول شده بود، بر هم زد. کاملا قابل تصور است که اگر توافقات بین دو کشور اجرا می شد رژیم اسلامی از نظر سیاسی، اقتصادی و موقعیتش در منطقه در چنبره ای از معضلات عمیق و مرگبار کنونی قرار نداشت و در کوتاه مدت هم که شده سرنوشت کاملا متفاوت و نسبتا امنی در انتظارش بود. هنگامی که جنبشهای اعتراضی در کشورهای شمال آفریقا و خاور میانه آغاز شد رژیم اسلامی بدلیل خشونتی که در سرکوب جنبش مردم در سال ۸۸ بکار برد چنان رسوا شده بود که حتی جریانات اسلامی حاضر در این جنبشها هم علیه رژیم حاکم بر کشور خود بودند و هم علنا بر دوری از الگوی رژیم اسلامی تاکید داشتند. از این زاویه اعتراضات مردم ایران در سال ۸۸ که احزاب و سازمانهایی آنرا اختلاف جناحها و لذا آنرا به خود و مخاطبانشان نامربوط می دانستند مهر کوبنده خود را بر سرنوشت و آینده رژیم اسلامی حک کرد. موقعیت شکننده و نابسامان کنونی رژیم اسلامی در داخل و خارج که کاملا به نفع مبارزه مردم برای رهایی از بختک شوم رژیم اسلامی است یکی از نتیجه مبارزات مردم در سال ۸۸ است.
بحران اقتصادی
رژیم اسلامی در عمیق ترین بحرانهای اقتصادی خود غوطه ور است. فقر مفرطی که گریبانگیر بخش وسیعی از مردم شده، بسته شدن رو به افزایش کارخانجات، بیکاری میلیونی جوانان و کارگران، گرانی و کمبود رو به رشد مایحتاج عمومی و مواد غذایی زمینه ساز مبارزات و اعتراضات توده ای علیه گرانی و گرسنگی شده است. وخامت بحران اقتصادی ایران که بدلیل تحریمهای بین المللی است رژیم اسلامی را از اقدامات اقتصادی برای تخفیف یا حل بحران ناتوان ساخته است. رژیم اسلامی بدون رفع و یا کاهش تحریمها قدرت بهبود اوضاع اقتصادی را ندارد که لازمه آن گردن گذشتن رژیم اسلامی به خواستهای اروپا و آمریکا به ویژه قبول یک نفش و سهم درجه چندم در منطقه است که خود از امکانات رژیم اسلامی برای جذب سرمایه و تکنولوژی می کاهد. به عبارت دیگر، ایستادگی رژیم که سیاست سپاه و خامنه ای است بحران اقتصادی را افزایش می دهد و سازش نیز که سیاست رفسنجانی، اصلاح طلبان و لیبرالهاست موقعیت رژیم اسلامی را در منطقه ضعیف می کند و از امکانات بالقوه اش برای حل بحران اقتصادی می کاهد. از این نظر، نه ایستادگی و نه سازش، هیچ یک به رژیم اسلامی برای تخفیف و یا پایان بحران اقتصادی کمکی نمی کند. رژیم اسلامی وارد یک مسیر دو سر باخت شده و راه پس و پیش ندارد. طرفداران سپاه و خامنه ای وخامت اوضاع را صرفا ناشی از ناکارایی دولت احمدی نژاد می شمارند تا نقش خامنه ای را در تعیین سیاستهای خارجی و اتمی که علل تحریمهای نفتی و بانکی است، پنهان کنند. رفسنجانی و اصلاح طلبان و لیبرالها هم در عین اینکه عامل سوء مدیریت احمدی نژاد را البته دخیل می دانند اما اساسا وخامت اوضاع را به گردن خامنه ای و سپاه می اندازند و خواهان تشنج زدایی (سازش) در خارج و تعامل با همه جناحهای رژیم در داخل هستند. با آنکه رژیم اسلامی در چنین شرایط خطیری بیش از پیش نیاز به وحدت و همدلی دارد اما اختلاف شدید طرفین که هر یک سیاست دیگری را برای کل رژیم خطرناک می داند باعث شده تا جناحها بر راه حل هایشان پافشاری کنند و منازعاتشان برای حفظ رژیم اسلامی حاد تر و خشن تر شود. تقابل اجتناب ناپذیر جناحها بر سر دفاع از سیاست سازش یا تسلیم و وخامت بحران اقتصادی را به گردن یکدیگر انداختن تنها بحران حکومتی را عمیق تر و کل رژیم را در برابر مردم بیش از پیش ضعیف می کند.
بحران اقتصادی و مبارزه کارگران و تهیدستان علیه عواقب آن بر زندگی و کار خود به تنهایی نمی تواند جامعه را بسمت انقلاب ببرد. این مبارزات هنگامی به سمت سرنگونی و انقلاب می رود که با یک بحران سیاسی توام گردد. در بحران اقتصادی که اروپا را فراگرفته تنها مبارزات کارگران و مردم یونان تا حدی به بحران سیاسی نزدیک شد که نتیجه اش ناتوانی دولت به ادامه کار بود و به انتخابات زود رس و پارلمان و دولت جدید منجر شد. در ایران توام شدن مبارزات کارگران و مردم با یک بحران سیاسی بستگی به موقعیت و نفوذ کلام خامنه ای نزد جناح ها و گروه بندی و باندهای درون رژیم اسلامی دارد. خامنه ای و ولایت فقیه ستون فقرات رژیم اسلامی هستند. انسجام رژیم اسلامی و پاشیده نشدن شیرازه امور به قبول همه جناحها به فصل الخطاب بودن خامنه ای دارد. تحمیل احمدی نژاد به دیگر جناحهای رژیم توسط خامنه ای و سپاه که مبارزات مردم در سال ۸۸ را بدنبال داشت و اکنون وبال گردنشان شده و براحتی نمیتوانند از شر آن رها شوند، و همچنین سیاست خارجی و اتمی خامنه ای که رژیم اسلامی را در مخمصه کنونی انداخته بزرگترین ضربه را به اعتبار وی در کل ساختار رژیم زده است. اکنون وی نفوذ کافی برای سروسامان دادن به صفوف از هم دریده رژیم اسلامی ندارد. تاکیدات خامنه ای به جناحها و سران سه قوه برای پرهیز از بیان اختلافاتشان تنها چند روز پس از پایان سفر وی به خراسان نشنیده گرفته شد و رئیس جمهور و رئیس قوه قضائیه علنا به جان هم افتادند. خواست احمدی نژاد برای بازدید از زندان اوین با مخالفت لاریجانی مواجه شد و کار به انتشار نامه های انتقادی و افشاگرانه علیه یکدیگر کشیده شد. در صورتیکه همه می دانند که احمدی نژاد برای افشای جنایات رژیم اسلامی در زندانها نیاز به بازدید از زندان اوین ندارد. رئیس جمهور به مرتضوی که یکی از جانی ترین قاضیان رژیم اسلامی است پناه داده و کافی است از وی بخواهد دهان باز کند و جنایات زندان اوین و کهریزک را بر ملا کند. خامنه ای برای جدا کردن رئیس جمهور و رئیس قوه قضائیه مجددا دخالت کرد و از آنها خواست تا انتخابات یعنی ۸ ماه دیگر با هم مدارا کنند و آنها را به خیانت متهم کرد. در دل چنین شرایطی و بر خلاف اعتراضات در اروپا و آمریکا، مبارزات کارگران و تهیدستان ایران با یک بحران سیاسی توام میشود و شرایط را بسمت انقلاب و سرنگونی میبرد. بحران حکومتی و تنش شدید میان جناحها اجتناب ناپذیر است و زاده بحران اقتصادی و مخمصه مرگباری است که رژیم اسلامی دچارش شده است.
اکنون شکل مشخص بحران اقتصادی ایران خود را در کاهش شدید ارزش ریال نشان می دهد که ناشی از تحریم شدید نفتی و بانکی رژیم اسلامی است. صادرات نفت شدیدا کاهش یافته است و رژیم اسلامی قادر نیست حتی پول همان نفتی که می فروشد را بدلیل تحریمهای بانکی دریافت کند. اقدامات رژیم اسلامی برای تعیین نرخ دلار و فشار به فروشندگان ارز، نتوانسته مانع سقوط ریال شود و نخواهد شد. بالارفتن دائم قیمت ارزهای خارجی امکان هر نوع برنامه ریزی برای تولید و مبادله را از بین برده و حاکم شدن رکود مطلق بر اقتصاد ایران کاملا در چشم انداز است. رکود اقتصادی زندگی میلیونها کارگر و زحمتکش را به ورطه نابودی می کشاند زیرا بسته شدن کارخانجات و کلا تعطیلی واحدهای اقتصادی و رشد بیکاری شتاب بیشتری خواهد گرفت.
استراتژی انقلابی
به حکم شرایط سیاسی، اجتماعی و اقتصادی، ایران وارد دوره ای از تلاطمهای عظیم سیاسی و اجتماعی شده است. حاد شدن بحران حکومتی در جلوی چشم مردمی که مترصد فرصتی برای بزیر کشیدن رژیم اسلامی هستند زمینه های اجتماعی راه حلهای اصلاح طلبان و لیبرالها را از بین برده و موقعیت را برای گسترش روی آوری وسیع کارگران و مردم تهیدست به استراتژی انقلابی برای سرنگونی رژیم اسلامی مهیا کرده است. اکنون جنبش کارگری و فعالین جناح چپ و سوسیالیست آن باید حساسیت اوضاع سیاسی و نقشی که می توانند در رهایی مردم ایران از بختک شوم رژیم اسلامی داشته باشند را درک کنند.
در دوران اصلاحات فعالین جناح چپ جنبش کارگری با کندی بسیار درباره تحلیل از اوضاع سیاسی و امکاناتی که برای ایجاد تشکل فراهم آمده بود به توافق رسیدند و اقدام کردند. سندیکای شرکت واحد در آخرین سال دولت خاتمی و سندیکای هفته تپه در دوران احمدی نژاد تشکیل شد. در سال ۸۸ نیز تنها بخشی از فعالین جناح چپ جنبش کارگری و نه کل این گرایش با کندی بسمت یک سیاست طبقاتی و سوسیالیستی نسبت به مبارزات مردم علیه دیکتاتوری جهتگیری کردند. علت اصلی آن البته فقدان حزبی بود که این فعالین در سوخت و ساز درونی آن شرکت داشته باشند و از این طریق تحلیلهای خود را ارئه دهند و نظرات دیگران را نیز بشنوند و برای یک فعالیت واحد و هماهنگ بسرعت به توافق برسند. اکنون اوضاع بسیار خطیر است. جنبش کارگری و بویژه فعالین جناح چپ آن در مقابل یک آزمون تاریخی قرار گرفته اند. نیرویی که می تواند مبارزات مردم علیه رژیم اسلامی را متحد و رهبری کند و به عمر رژیم اسلامی پایان دهد و مردم ایران را از یک کابوس چند دهه ای رها کند جنبش کارگری است. رهایی مردم ایران از شر رژیم اسلامی به این بستگی دارد که فعالین جناح چپ و سوسیالیست جنبش کارگری دست بکار فراهم آوردن ملزومات ایفای نقش تاریخی خود بشنوند. در موقعیتی که استراتژی انتخاباتی اصلاح طلبان و لیبرالها اسقاط شده هم بسیج مردم حول استراتژی کارگری سوسیالیستی با دشواری کمتری روبروست و لذا امکان موفقیت جنبش کارگری بمراتب افزایش یافته است.
زیرنویس:
۱ – کروبی در گفتگو با عباس عبدی و محمد عطریانفر و بعنوان بخشی از کمپین انتخاباتی خود ماجرای انتخابات تقلبی که دولت خاتمی برگزار کرد را شرح داده است:
عبدی : آیا عدم سلامت انتخابات، جزو آن مواردی است که شما بر سر آن بایستید و اعتراض کنید و کوتاه نیایید؟
کروبی : عدم سلامت انتخابات، نتیجه ضعف عملکرد دولت است. من خیلی قبل از انتخابات مجلس به آقای خاتمی گفتم که این دولت نمیتواند انتخابات سالم برگزار کند و ضمانت آن را بدهد. من در پایان مجلس ششم دوستانه به آقایخاتمی گفتم که تا ما در مجلس هستیم، علاوه بر وزیر اقتصاد و دارایی و وزیرکار، وزیر کشور دیگری را هم معرفی کنید. ایشان هم پذیرفتند و گفتند که با آقایموسوی لاری صحبت کنید. من آقایموسوی را دعوت کردم به خانهام و گفتم که شما میدانید من همواره و از اول مدافع شما بودهام. چون روزی که به آقاینوری رای عدم اعتماد دادند من و آقایموسویخوئینیها به خانه آقایخاتمی رفتیم و گفتیم که میخواهید چه کار بکنید؟ گفتم که پیشنهاد اول من، همین آقای موسوی خوئینیها و پیشنهاد دوم من هم آقای محشتمیپور است. آقای خاتمی اما اندکی سکوت کرد و سپس آقایمحمد صدر را پیشنهاد کرد. من ضمن ارادتی که به آقای صدر داشتم، گفتم که پس اگر آقای موسویخوئینیها نمیپذیرند و شما هم نمیخواهید آقای محتشمی را انتخاب کنید، پس آقایموسویلاری را معرفی کنید. من پیش از انتخابات مجلس هفتم به آقای موسوی لاری گفتم که از ابتدا حامی شما بودهام اما امروز میدانم که اداره انتخابات کار سختی است و الان باید فردی مثل آقایمحتشمیپور بیاید و انتخابات را برگزار کند. اما به هر حال آن پیشنهاد ما عملی نشد. در انتخابات ریاستجمهوری شما دیدید که آقایالهام آمد و نتیجه اولیه شمارش آرا را اعلام کرد در حالیکه این خلاف است و باید وزارت کشور آرا را اعلام کند. من بعد از آنکه از خواب اصحاب کهف بیدار شدم به بچههای وزارت کشور تلفن کردم و گفتم که این کار خلاف است. آقایمحقر هم گفت که اول شما اول بودید و آقایهاشمی دوم بود اما الان شما دوم هستید و آقایهاشمی اول است. گفتم سوم چه کسی است؟ گفت احمدینژاد. گفتم که پس چرا آقایالهام آنگونه اعلام میکند؟ من نمیخواهم وارد آن ماجراها بشوم ولی واقعاً ما چوب عملکرد خودمان را خوردیم.
عبدی : من نمیخواهم از یک شرایط ایدهآل صحبت کنم اما اگر قرار است شما وارد رقابتی بشوید، حداقلی از شرایط رقابت باید برقرار باشد. در یک شرایط ناعادلانه شما چه طوری میخواهید وارد عرصه رقابت بشوید؟ مثلاً همین بحث یارانههای نقدی و اعطای آن با اختیارات کامل دولت و این که ما نمیدانیم آن را به چه کسانی میخواهند در مرحله اول بدهند، میتواند شرایط یک رقابت را ناعادلانه کند. شما میگویید که اگر بازداشت آقایلقمانیان را میپذیرفتید، ریاستتان بر مجلس ممکن نبود. پس حضورتان در یک رقابت با این همه ناعدالتی را چطور میتوانید بپذیرید؟
کروبی : من معتقدم که بخش عمدهای از مشکلات را اگر بخواهیم میتوانیم حل کنیم.
عبدی : چگونه؟
کروبی : لازم نیست الان بگویم تا دست من را بخوانند.
عبدی : با چه ضمانتی میتوان این وعده را پذیرفت؟
کروبی : به همان تجربه عملکرد سابق من نگاه کنید و باور داشته باشید که من نمیگذارم حقام ضایع شود یا اگر ضایع شد، حداقل درحد کمی باشد.
عبدی : پس چرا در دور قبل که معتقدید این حق از شما ضایع شد، نتوانستید کاری بکنید؟
کروبی : اگر وزارت کشور در آن زمان با من صادقانه برخورد کرده بود، مشکل حل میشد. مرا بیدار کردند و گفتند که آقایالهام نتیجه شمارش آرا را اعلام میکند. در اینجا دولت باید اعتراض میکرد. من با رئیسجمهور تماس گرفتم اما اثری نکرد. آقایضرغامی با خانواده ما تماس گرفته و گفته بود که به فلانی بگویید اشکال او وارد است و من نبودهام که این قضایا رخ داده و آقای الهام جلوی دوربین قرار گرفته است. حتی از دفتر رهبری هم با من تماس گرفتند و گفتند که اشتباه شده است و شما دوم هستید و آقایاحمدینژاد سوم است. وزارت کشور هم صرفاً به من گفت که شما نگران نباش، در نتیجه نهایی شما دوم میشوید. رهبری به من پیامی دادند که من آن را در نامهام آوردم و نامه من به ایشان هم منتشر شد. صبح روز دوشنبه از دفتر رهبری با من تماس گرفتند که من ۶ بعدازظهر به ملاقات رهبری بروم. تا عصر آن روز من حیران و در جستوجوی یک پاسخ از وزارت کشور بودم که چطور من با شمارش ۱۵ میلیون رای، نفر دوم بودم و یک دفعه با شمارش آرای قم و اصفهان و تهران آرا تغییر کرد. من تا عصر دوشنبه نمیدانستم که چه بر سرم آمده است. رفتم به ملاقات و در آنجا گفتم که من نفر دوم هستم اما به من گفتند که وزارت کشور و رئیسجمهور خود شما میگویند که بهترین و سالمترین انتخابات بوده است. رهبری حتی گفتند که «من گفتهام حالا این شهرهایی که آقای کروبی میگوید را بررسی مجدد کنید؛ اما آنها میگویند که درست است». حالا شما به من بگویید که من باید چه میکردم؟ از آسانسور پایین آمدیم و آقایخاتمی را دیدیم که میخواست برود بالا. گفتم که آقای خاتمی متشکر که انتخابات خیلی خوب و سالمی را برگزار کردید. آقایخاتمی آمد که صحبتی بکند، یکی از اعضای دفتر رهبری به آقایخاتمی گفت که حالا شما زیر حرف خودتان نزنید. من بعد فهمیدم که در مجموع ما بیست و هفت استان جلوتر بودهایم و فقط یک اصفهان همه چیز را تغییر داده است. خب، اگر من این خبر را داشتم و عصر آن روز، با این خبر به ملاقات میرفتم، حرفم را میزدم و پای آن میایستادم. چطور میشود در شهر اصفهان که یکی از قطبهای صنعتی و فرهنگی ما است و آقایمعین هم اصفهانی بودهاند، آقایاحمدینژاد از مجموع رای همه کاندیداها، رای بیشتری میآورد و ایشان هشتصد هزار رای میآورند و در مقابل، من، معین، قالیباف و لاریجانی، هر کدام زیر دویست هزار رای میآوریم و آقایرفسنجانی هم ۲۵۰ هزار رای میآورد؟ شما بگویید که این رای، معقول است؟ اما به من هیچ گزارشی ندادند تا براساس آن بروم و اعتراض بکنم که اگر میدادند حتماً میایستادم و اعتراض میکردم. زبان ما بسته بود. چه میگفتیم؟ امروز با این دولت حداقل میتوانیم دعوا کنیم و بگوییم حقمان را خوردند. اما آن روز، من هرچه میگفتم، تف سر بالا بود. اصلاً مانده بودیم که خدایا چه بگوییم در ذیل وزارت کشور دولت اصلاحات.
محمد عطریانفر: حضرتعالی میگویید که یک جابجایی در آرای شما صورت گرفته که در نتیجه آن، جایگاه شما از نفر دوم به سوم منتقل شده است. آقایلاری و مبلغ اما میگویند که ما بارها رفتهایم و واقعیت را برای آقایکروبی توضیح دادهایم و گفتهایم که انتخابات سالم بوده است، اما ایشان قبول نمیکنند. آیا جنابعالی گمان دارید که وزارت کشور و نیروهای آن، تحت تاثیر مناسبات حزب حاکم در دوره آقایخاتمی یعنی جبهه مشارکت، در این تخلف احتمالی، مدخلیت تام داشتهاند؟ یا اینکه معتقدید وزارت کشور، مدخلیت تام نداشته اما در عینحال قدرت ستاندن حق شما را نداشته و سکوت کرده است؟ یا اینکه معتقدید که ضعفها و نابخردیهایی که در میان نیروهای وزارت کشور وجود داشته به بهره بردن جناح مقابل و بروز این اتفاق منجر شده است و اصلاً اگر این نابخردیها نمیبود، نه جناح مقابل میتوانست این جابهجایی آرا را صورت دهد و به تبع آن، نه لازم بود که اصلاً اعتراضی شود؟ شما به کدامیک از این سه فرضیه، معتقدید؟
من یک سوال ابتدایی میپرسم. در حالیکه دو رئیس قوه در این انتخابات کاندیدا بودند و آقای معین هم کاندیدای اصفهان بود و آقای لاریجانی هم با سابقه وزارت و ده سال ریاست بر صداوسیما و به عنوان یک راست تعریف شده، کاندیدا بود و آقایقالیباف هم با آن مشخصات خاص خودش حضور داشته است، مردم اصفهان واقعاً هشتصد هزار رای به آقای احمدینژاد دادهاند؟ آیا این مساله، اصلاً بوی صداقت میدهد. اصلاً مگر میشود که در یک استان یک کاندیدا فاصلهای چنین معنادار با دیگر کاندیداها داشته باشد در حالیکه حتی به عنوان مثال متولد آن جا هم نیست. آیا واقعاً تفکر مردم اصفهان اینگونه است که در آنجا رای آقای احمدینژاد، چهار یا پنج برابر رای من یا آقای معین باشد. بگذریم که اصلاً اگر این آقایان معتقد به سلامت انتخابات بودند، پس چرا از حزب پادگانی صحبت میکنند. این حرف که با آن حرف نمیخواند.
شما مفروض میگیرید که این اتفاق غیرطبیعی بوده است و مثلاً میآیید و میگویید که ده درصد از صندوقهای این استان را بازشماری کنیم تا مساله روشن شود. شما باید چنین کاری را میکردید. دوم اینکه شما میگویید در مجموع آرای ۲۷ استان به صورت کلی شما جلوتر بودهاید و اعلام آرای سه استان به یکباره نتیجه را به هم زده است. پس اگر اتفاقی هم افتاده چون در ساعات انتهایی بوده چهبسا پس از شمارش آرا، این تغییر در داخل لیستها اعمال شده است. پس میتوانستید بخواهید که این لیستها بازبینی شود.
بسیار نکته خوبی را میگویید. اما چرا وقتی شورای نگهبان نتیجه اولیه شمارش آرا را اعلام میکرد، آنها اعتراضی نکردند که این اقدام یک تخلف قانونی است؟ چرا فوراً شمارش خود از آرا را اعلام نکردند. آقایاحمدی و نیروهای وزارت کشور به من میگفتند که مطابق شمارش ما، شما دوم هستید. چرا همین را اعلام نکردند؟ چه انگیزهای داشتند؟ اصلاً از این بگذریم. کار به مصاحبه من و انتشار نامهام رسید. چرا پس از آن نیامدند تا گزارشی به من بدهند و بگویند که اگر از شما پرسیدند، این را بگویید؟
چرا شما نخواستید به شما این گزارشها را بدهند؟
اصلاً ما را راه نمیدادند. و از اول صبح هم شروع کردند به گفتن این که همین نتیجه درست است.
یعنی شما آن گزارش را تا بعدازظهر دوشنبه و ملاقات با رهبری نداشتید؟
اصلاً. ما میگفتیم که چرا و چگونه این اتفاق افتاده و چطور رای ما تغییر پیدا کرد؟ اما کسی پاسخ نمیداد و میگفتند که همین نتیجه اعلام شده از سوی شورای نگهبان درست است. برای همین هم تصمیم گرفتم که مصاحبه مطبوعاتی بگذارم. من نمیگویم که کسی از دوستان به من خیانت کرده است. میگویم قضیهای رخ داد و با اینحال وزارت کشور هیچ حساسیتی از خود نشان نداد. و نه تنها حساسیتی نشان نداد که ایستاد و از آنها دفاع هم کرد. اما اگر برای کاندیدای خود آنها یکصدم این ماجرا اتفاق افتاده بود، میایستادند و همه چیز را به هم میریختند. گفتند که شیخ کار خودش را کرد و دیگر همه چیز را ول کردند و گفتند که همین نتیجه اعلام شده، درست است. من اعتراض میکردم و رهبری به من محبت نشان میدادند و میگفتند که به دوستانتان گفتهام که بیایند و رسیدگی کنند ولی آنها میگویند که ضرورتی نیست و انتخابات سالم بوده است.
مطلب در منبع زیر است
http://www.ayande.ir/1387/08/post_638.html
۲ – چند سال پیش که علت یابی فقدان دموکراسی در ایران مد شده بود، عده ای از خود دست اندر کاران حال و گذشته رژیم اسلامی مانند عباس عبدی نظریه آورده بودند که علت پول نفت است. اینها اظهار می داشتند که پول نفت باعث شده که نظامهای حاکم بر ایران از مالیات گرفتن از مردم و در نتیجه پاسخگو بودن به آنها بی نیاز باشند. اکنون نفت ایران تحریم شده و بدلیل تحریمهای بانکی رژیم اسلامی پول همان نفتی را که می فروشد را هم نمی تواند دریافت کند، خبر هیچ هلهله و شادی از طرف این طرفداران دمکراسی شنیده نمی شود. نه تنها این عباس عبدی اکنون معتقد است که جمهوری اسلامی واقعا موجود را باید پذیرفت و هر چه جلوی اصلاح طلبان پرت می کنند را حتی بدون غر و لند و یا مزه مزه باید به دیده منت قبول کرد. آیا با کاهش درآمد ارزی رژیم اسلامی از فروش نفت شرایط برای دمکراسی مورد نظر عباس عبدی دارد فراهم میشود؟ چگونه و طی کدام روند و مراحلی؟
به نقل از به پیش ! شماره ۷۷، پنجشنبه ۱۸ آبان ۱۳۹۱، ۸ نوامبر ۲۰۱۲