مسئله ملی , گره کهنه در کلاف امروز

انتشار توافقنامۀ اخیر از سوی حزب دمکرات کردستان ایران به رهبری مصطفی هجری و کومله به رهبری عبداله مهتدی توجه محافل گوناگون سیاسی را به خود جلب کرده و در موردش سر و صدای زیادی به پا شده است. این توافقنامه همان گونه که بانیانش اذعان دارند بر مبنای صف آراییهای قدرتهای جهانی (به ویژه در منطقه خاورمیانه) موضوعیت یافته است. این دو نیرو به نوعی میکوشند خود را بر این تناسب قوای سیاسی و نظامی متکی کنند. الگویی که مد نظر دارند چیزی شبیه به «حل مساله ملی» در کردستان عراق است که در آن قشر نازکی از بورژوازی کرد به نیابت از سوی آمریکا و انحصارات غربی بر سرنوشت زحمتکشان آن خطه حاکم شد. نویسندگان این توافقنامه از نظام سرمایهداری متکی بر اصطلاحا «رای مردم» حمایت میکنند. نظامی که قرار است از بالای سر مردم و بر اساس توافق بالاییها بر مردم تحمیل شود. نامش را هم گذاشتهاند پلاتفرم دمکراتیک. این دو نیرو در جاهای دیگر از حق تعیین سرنوشت مردم کرد بر اساس «رفراندم» و «نتیجۀ صندوق رای» صحبت کردهاند و فدرالیسم ملی ـ جغرافیایی را به عنوان شعار اصلی و برنامه محوری سیاسیشان جلو گذاشتهاند. در پی اعلام مواضع مشترک دمکرات و کومله مهتدی، بیانیه ای به امضای گروهی از شخصیتهای لیبرال و «سبز» منتشر شده که در آن وقیحانه به مقولاتی مانند ملت، جنبش رهائیبخش ملت کرد، حق تعیین سرنوشت و فدرالیسم جغرافیایی به شدت تاختهاند و طرح چنین مسائلی را مقدمه ای بر تجزیه طلبی قلمداد کردهاند. این طیف از نقطه نظری شووینیستی (عظمت طلبانه)، مفهوم ملت را در مورد کردها یکسره رد میکنند و به جای ملت عبارت «قوم کرد ایرانی» را به کار میبرند. در میان امضاء کنندگان این بیانیه به نام سرکوبگران ملت کرد در گذشتهای نه چندان دور بر میخوریم: به رئیس جمهور سابق اسلامی بنی صدر که قهرمانش خلبان هوانیروز «شیرودی» بود که بر سر مردم کردستان راکت میبارید. به بقایای حزب توده و فدائیان اکثریت که زمانی برای تقویت جریان خمینی شعار میدادند «پاسداران را به سلاح سنگین مجهز کنید!». به سبزهایی که در واقع بخش مهمی از حزب اللهیها و خط امامیهای ستمگر دهۀ ۰۶ بودند. حالا همۀ اینها از موضع «دفاع از منافع ملی» سخن میگویند. اینها مینویسند: « تکیه بر “حق ملل در تعیین سرنوشت خویش” لاجرم به شناسایی و پذیرش “حقّ جدایی واحدهای ملی” تا تشکیل “دولت”های ساختگی میانجامد. تصادفی نیست که نویسندگان توافقنامه از “جنبش رهاییبخش ملت کرد” سخن گفتهاند.» کسانی که این توافقنامۀ را به خاطر استفاده از عبارت «جنبش رهائی بخش ملت کرد» به باد حمله میگیرند گویی فراموش کردهاند که ارتش ارتجاعی و پاسداران جمهوری اسلامی کردستان را در پی جنگی خونین و انجام جنایات بزرگ به اشغال خود درآورند و به واقع در آن جنگ یک نیروی اشغالگر محسوب میشدند. از دیدگاه تودههای ستمدیده کرد، نبرد با این نیروی اشغالگر به درستی قسمتی از یک جنبش رهایی بخش علیه اشغالگران است. این هایی که ادعای استقلال و ملی بودن دارند بهترست بدانند سیستم متمرکز حکومتی در ایران که بر ستم طبقاتی و ملی و جنسیتی و مذهبی استوار است به منافع نظام سرمایهداری جهانی خدمت میکند. تمرکز، ثبات سیاسی و انحصار اقتصادی بر سرمایهها، امکانات، ثروتها و منابع طبیعی و انسانی کشور، برای تامین فوق سودهای امپریالیستی ضروری است. بی جهت نیست که وابستگان و کارگزاران و ستایشگران نظام سرمایهداری جهانی از سلطنت طلبان گرفته تا بورژوا ناسیونالیستهای ملی ـ مذهبی و سکولار بی هیچ تردیدی حق ملل در تعیین سرنوشت خود را زیر سوال میبرند. در همین زمینه، یکی از بورژوا لیبرالهای پژوهشگر به نام محمد امینی که به شدت دچار کوربینی شووینیستی ایرانی است از یک طرف احزاب کردی را اهرم فشار و آلت دست قدرتهای جهانی برای تجزیۀ کشور معرفی میکند و از طرف دیگر، آیندۀ روشنی را برای ایران پیش بینی میکند چون «دورنمای حرکت اعتراضی مردم برخلاف تجربۀ جنبش سبز در سال ۸۸ این بار میتواند از حمایت موثر غرب بهره مند شود»! او با وجود چنین نگرشی خود را ملی و استقلال طلب هم میداند!! بیانیه مشترک شخصیتهای اپوزیسیون بورژوایی معنایی جز دفاع از ساختارحکومتی در ایران که برای سوخت رسانی و خدمتگذاری به منافع سرمایه جهانی و امپریالیسم تعبیه شده ندارد. ستم ملی یکی از ستونهای این ساختار است. مخالفت با حق تعیین سرنوشت ملل ستمدیده تا حد جدایی نیز نمونه ای از غیر دمکراتیک و غیر مردمی بودن این بیانیه است. نتیجۀ عملی این نگرش و سیاست را چند هفته پیش از آقای فروزنده (از شبکۀ ماهوارهای اندیشه) به صراحت شنیدیم: «اگر قرار است تمامیت ارضی ایران خدشه دار شود و کشور تجزیه شود، صد رحمت به همین رژیم و رژیم سابق»! یکی از استدلالهای بی پایه طیف ناسیونالیستهای ایرانی و شووینیستهای فارس علیه حق تعیین سرنوشت و جدایی ملل ستمدیده اینست که گویا مطرح کردن این حق، مقدمۀ نابودی و حقارت کشور است. اما با زیر پا گذاشتن و انکار همین حق بود که رژیم شاه و ولایت جمهوری اسلامی کردستان را به خاک و خون کشیدند. سرکوب جنبش حق طلبانه مردم کردستان یکی از کارهای ضروری جمهوری اسلامی برای تحکیم موقعیتاش و کشاندن کشور به فقر و فلاکت و شرایط حقارت باری بود که اینک میبینیم. جالب است که بسیاری از همین شخصیتهای «مخالف تجزیه طلبی» رویکردی متفاوت به کشور سازیهای دورۀ اخیر در سایر کشورها دارند. اگر از آنها در مورد جدایی جمهوریهای آسیای میانه و یا منطقۀ بالتیک از کشور واحد شوروی سابق سوال کنید، با ابراز مخالفتشان روبرو نمیشوید. یا در مورد بالکان و چند پاره کردن یوگوسلاوی سابق توسط نیروهای نظامی ناتو، نگاهی تایید آمیز دارند و به هیچ وجه مثل مورد کردستان رگ گردنشان بیرون نمیزند. چه بسا از زبانشان در برود و این کشور سازیها را منطبق بر منشور جهانی حقوق بشر و «حق تعیین سرنوشت ملل» معرفی کنند! نظام سرمایهداری، نظام رقابتها و نابرابریها است و بر منافع مشترک طبقاتی مردم تحت ستم و استثمار پردۀ ساتر میکشد. بنابراین تا وقتی که نظام سرمایهداری و ایدئولوژی و فرهنگ و ارزشهای سرمایهداری برقرار و مسلط باشد گرایش به سلطه گری و برتری جویی و تبعیض از یک سو و گرایش به جدایی و گریز از مرکز از سوی دیگر وجود خواهد داشت. این وجود ستم ملی است که هزاران جوان و نوجوان کرد را برای امرار معاش مجبور به مهاجرت به شهرهای بزرگ مناطق دیگر میکند تا برای دستیابی به دستمزدی اندک خانوادۀ خود را رها کنند و سرگردان کوچه و خیابانها شوند. این وجود ستم ملی است که کودکان کرد را به خاطر اجبار به حرف زدن به زبانی دیگر در تحصیل و پیشرفت اجتماعی عقب میاندازد. ملتهای ستمدیده ای مثل ملت کرد طبیعتا برای رفع ستم و دفاع از موجودیت خود به شکلهای مختلف (قهرآمیز و یا اعتراضات سیاسی) مبارزه خواهد کرد. در برابر همۀ این ستمگریها و تبعیضها و جدایی ها، در برابر همۀ این محدود نگریها و کژاندیشی ها، کمونیستهای انقلابی بینش و سیاست انترناسیونالیستی را جلو میگذارند و کارگران و زحمتکشان همۀ ملل را به اتحاد طبقاتی برای نفی سرمایهداری و ساختن راه دنیای کمونیستی فرا میخوانند. در اینجا بدون این که بخواهیم شرایط مشخص تاریخی در دهۀ اول قرن بیستم را نادیده بگیریم و یا ساده انگارانه از کنار طرحهای امروز قدرتهای جهانی در نقاط مختلف دنیا عبور کنیم، مراجعه به گفتهای از لنین رهبر انقلاب ۷۱۹۱ روسیه و نظریه پرداز کمونیسم جهانی را مفید میبینیم. چرا که به دریافت و جهت گیری روشن کمونیستها در مورد حق تعیین سرنوشت ملل کمک میکند: «منافع طبقه کارگر و مبارزه وی ضد سرمایهداری چنین ایجاب میکند که کارگران کلیه ملل همبستگی کامل و فشرده ترین اتحاد را داشته باشند و به سیاست ناسیونالیستی بورژوازی، از هر ملتی که باشد جواب دندان شکن بدهند. بنابراین اگر سوسیال دمکراتها حق تعیین سرنوشت یعنی حق جدا شدن ملتهای ستمدیده را نفی میکردند و یا اینکه از کلیه خواستههای ملی بورژوازی ملتهای ستمدیده پشتیبانی میکردند، در هر دو صورت از وظایف سیاست پرولتری انحراف جسته و کارگران را به تبعیت از سیاست بورژوازی واداشته بودند.» لنین ـ مقالۀ «درباره حق ملل در تعیین سرنوشت خویش»  کاوه اردلان
بنقل از: شمارۀ ۱۱، آبان ۱۳۹۱
email: atash1917@yahoo.com weblog: n-atash.blogspot.com