درسهایی از یک مقدمه

محمود قزوینی یکبار دیگر دفتر خاطراتش را ورق زد. او بخشی از جدلی داخلی را که من با وی در رابطه با مبارزه علنی و مبارزه قانونی داشتم را با مقدمه‌ای چاپ کرده است. شک دارم که بجز اعضای خانواده چپی که ایشان افتخار عضویت در آن را دارد کسی این چاپ با آن مقدمه زیبایش را جدی بگیرد، این مقدمه اما درسهایی در خود دارد:
١. جناب قزوینی میتوانست بدون هیچ مقدمه‌ای به همان بحث بپردازد، جواب میگرفت و جواب میداد. آن مقدمه زیبا اما قبل از هرچیز از محمود قزوینی برای هرنوع دخالت در این نوع مباحث سلب صلاحیت میکند، چرا که معلوم نیست فردا از بحث شما به طرفداری تان از گرد نبودن کره زمین نرسد و علیه تان کمپین نکند. این هم تنها مشکل محمود نیست، مشکل کل این خانواده چپ بورژوایی است. از بحث مستقیم با این افراد، احزاب و سازمانها باید اکیدا خودداری کرد. کوچکترین اختلاف نظری برای این جریانات و افراد شیپور کثیفترین حملات علیه شما خواهد بود. رضا رخشان نمونه زنده آن است. قدم اول در روشنگری و تبادل نظرچه در رابطه با مبارزه علنی و یا هر مبحث دیگری در میان فعالین کمونیست طبقه کارگر دور زدن این چپ بورژوایی است.
۲. سؤال این است که چرا آن حزب طرفدار “شرکت در دولت دو خردادی حجاریان و گنجی و ائتلاف با ایاد علاوی در عراق” درجریان جنبش سبز علیه آن ایستاد و از مردم و طبقه کارگر خواست در آن شرکت نکنند، همه آن احزاب و سازمانها و شخصیت‌های محترم بسیار طرفدار طبقه کارگر و منقد حزب حکمتیست اما جملگی به سینه زنان جنبش سبز تبدیل شدند؟ اگر همه آن دعاهای این جریانات واقعیت دارند، چرا حزب حکمتیست کنار کروبی و موسوی نایستاد؟ و اگر انقلابی گری کمونیستی همه آن جریانات چپ بورژوایی واقعی است، چرا کنار موسوی و کروبی قرار گرفتند؟ چرا عدم شرکت طبقه کارگر در جنبش سبز برای این خانواده چپ بورژوایی برابر با طرفداری از احمدی نژاد است؟ چرا من و شما و رفقایمان و کل کارگران کمونیست، طرفدار احمدی نژاد میشوند؟ به این دلیل که دنیایشان تنها دنیای تقابلات درونی بورژوازی است. چرا طبقه کارگر را به پیوستن به آن جنبش فراخوان دادند؟ چه منافع طبقاتی متفاوتی این مواضع متفاوت را توضیح میدهند؟ دلیل این یکسان بودن منفعت مبارزاتی طبقه کارگر با منافع بخشی از بورژوازی برای این کمونیسم بورژوایی است. امروز جنبش سبز، فردا نمایندگان دیگرش. این درسی است که نباید هرگز فراموش شود. منافع طبقاتی یکسان و همگانی و همه با همی درکار نیست. کل تلاش سازمانها، افراد و‌شخصیت ها و میدیای این کمونیسم بورژوازی برای اقناع ما به حمایت از این یا آن بخش از بورژوازی را باید خنثی کرد. جنبش سبز به پایان رسید، جنبش های دیگر بورژوایی اما درراه اند.
۳. امروز بعد از خوابیدن هیجان جنبش سبز و سرکوب آن نه حزب حکمتیست و نه هیچ کارگر کمونیستی فشاری برای توضیح حقانیت موضعش نسبت به این جنبش احساس نمیکند. احزاب، گروه‌ها و شخصیت‌های کمونیسم بورژوایی اما بشدت محتاج توضیح حمایت دیروزشان از جنبش سبز هستند. باید توضیح دهند که چرا طبقه کارگر را به سلاخ خانه بورژوازی فراخوان دادند؟ این نمایندگان همیشگی طبقه کارگر، این فرهیختگان و رهبران ابدی طبقه کارگر باید توضیح دهند که چرا منافع بخشی از بورژوازی را به نام منفعت طبقه کارگر فروختند؟ باید توضیح دهند که چرا مردم و جوانان را به نماز جمعه ها فراخوان دادند و آن‌ها را به گوشت دم توپ منازعات درونی بورژوازی تبدیل کردند؟ هیچ شهادت پروری و سینه زنی و اشک تمساحی از مسولیت این احزاب و سازمانها در این رابطه کم نمیکند.
دلیل حملات هیستریک این جریانات به حزب حکمتیست و کمونیست ها از همینجا است. دلیل مقدمه زیبای جناب قزوینی هم همین است.
۴. میگویند که ما “کارگر کارگری” و یا بقول جناب قزوینی “کارگرپناه” شده ایم. “کارگر کارگری” لقبی بود که چپ پوپولیست برآمده از انقلاب ۵۷ به فعالین کارگری داد که سازمانهای سیاسی این چپ در آن دوران برایشان جایی از ارعاب نداشتند، از این سازمانها فاصله میگرفتند و گروه‌ها و محافل خود را داشتند. سطحی‌ترین نقد آن چپ پوپولیست به این جریان دوری اش از سیاست بود، مدعی بودند که این جریانات به سیاست کاری ندارند و تنها به اقتصادیات و یا مبارزه اقتصادی میپردازند.
مبارزه اقتصادی چه برای چپ پوپولیست دیروز و چه برای کمونیسم بورژوایی امروز معنایی یکسان دارد. رابطه‌ای که این جریانات میان خود و طبقه کارگر تعریف میکنند برگرفته از همان اهداف طبقاتی است که دیروزاین چپ را به حمایت از جنبش سبز کشاند. طبقه کارگر برای آنها تنها تا آنجا که به حمایتش از این یا آن آلترناتیو بورژوایی احتیاج هست، وجود دارد. قبلاً دیدیم که یا با جنبش سبز هستید و یا اینکه طرفدار احمدی نژاد. خارج از این سیکل، طبقه کارگر توده مفلوک و رنج دیده و زحمتکشی است که روزانه در اینجا و آنجا استثمار می‌شود و گاهی اوقات علیه شرایط کارش اعتراض میکند. عمیقترین نقد آنها از جامعه و شرایط زندگی طبقه کارگر برتئوری فقر سوار است. این چپ به این اعتبار مارکس پیشکش اش از سیسموندی هم عقبتر است. طبقه کارگر نه طبقه ای که در روند تولید سرمایه دارانه متمرکز و متشکل می‌شود، برای بهبود شرایط زندگیش میجنگد و به اعتبار جایگاهش در تولید اجتماعی امکان دخالت در سیاست و تغییر را دارد، بلکه در بهترین حالت بعنوان آحاد مظلوم طبقه ای سیال که باید رویش “کار کرد” پذیرفته میشود، همان”کاری” که قرار بود این طبقه را به حمایتش از سیاست‌های این کمونیسم بورژوایی وادارد. دیروز جنبش سبز، فردا جنبش های دیگر.
از این جهت است که مباحثات ما در رابطه با جایگاه مبارزه اقتصادی طبقه کارگر برای این چپ “غیرسیاسی” و به این اعتبار “کارگر کارگری” است. سیاست برای آن‌ها تا آنجا که سیاست آن‌ها و طبقه مطبوعشان باشد معنی دارد. سیاست کارگری و کمونیستی برای این جماعت سیاست نیست.

بعنوان جمعبندی: نقطه اشتراک کمونیسم بورژوایی در تحلیل شان از حکومت اسلامی، غیر سرمایه دارانه بودن آن است. گروه‌ها و دستجات و احزاب مختلف این صف ضمن کدورتهای دیرینه شان با یکدیگر، تصویری واحد در این رابطه بدست میدهند. “ولی فقیه” و “رژیم آخوندی” و “بی سوادی احمدی نژاد” و”حیف و میل پول نفت” و “اقتصاد انگلی” و “غارت ثروت” و “معضل اقتصادی حکومت” و “بقای نظام” و “رژیم ولایت فقیه” و ” سرمایه کلان انگلی”، و” غارت ثروت نفت” و “اقتصاد تک محصولی” و “ورشکستگی کارخانجات” تنها بیان “آکادمیک” کل ارتجاعی است که این کمونیسم بورژوایی تاکنون به نمایش گذاشته است. تصویری که طبقه کارگر را از نقد مارکسیستی خود از جامعه سرمایه داری محروم میکند. نقدی که کمونیسم بورژوایی در اختیار طبقه کارگر قرار میدهد، جامعه‌ای است که در آن خبری از ورشکستگی سرمایه های کوچک نیست، در آن اقتصاد مملکت “تک محصولی” نیست، در آن کالاهای “بنجل خارجی” وارد نمیشوند، در حکومت “بعد از انقلاب” این جریانات کل افق و آرزوهای بورژوازی متوسط شهری تبلور می یابد. تمام مبانی تزهای این کمونیسم بورژوایی در نقدهای روزانه‌ اش حداکثر زیرنویس هایی بر شعارها و خواسته‌های بورژوازی هستند. “رادیکالترین” آن‌ها در هر تنش میان جناح های بورژوازی رؤیای انقلاب خود را میبینند. مضمون و یا نتیجه این انقلابات را البته در نقد امروز آنها به جامعه سرمایه داری میتوان دید. نقدی که تماماً عاریه گرفته از شعارهای جناح های مختلف بورژوازی است. آنجا هم که به “اقتصادیات” آن میپردازند، آلترناتیو آنها سرمایه داری بدون بیکاری، فقر، پارتی بازی، ورشکستگی و حیف و میل کننده است. آن‌ها اما از این راه تنها رؤیای “نظم” خود برای شریک شدن در نعمت استثمار طبقه کارگر و سود بیشتر را به نماش میگذارند. رویایی که از آن بوی خون و تعفن سرکوب بیشتر طبقه کارگر به مشام میرسد.