دلقکواره های فرهنگی هنری،بخشی از سیاست مهار فرهنگی حاکمیت

کلیات

نقشی که هنر در تاریخ تحولات بشر بازی کرده ، نقشی آگاهی بخش و ضد استبدادی بوده ،موجی انقلابی اوج نگرفته اگر هنر چون یکی از بازوی قدرتمند آن پابپایش رشد نکرده باشد،انقلاب اکتبر در حال و هوایی اتفاق می افتد که هنر و ادبیات روسیه می رفت تا جایگاه نوین و مختصی در ادبیات جهان پیدا بکند، هنر و ادبیات بر واقعیاتی اشاره و تاکید داشت که انقلابیون در مبارزاتشون بر آن تاکید داشتند. لنین شخصا بر جایگاه و تاثیر هنر تاکید داشت و یکی از نتایج انقلاب اکتبر و ادبیاتی که در خلال این انقلاب رشد کرد، نهادینه شدن و سایه انداختن سبک رئالیسم سوسیالیستی بر ادبیات جهان بود.

جدالی که بورژوازی با طبقه کارگر بر سر ماندگاریش دارد، جدال با هوشیاری طبقه کارگر است؛چرا که به تشکلیابیش می انجامد.جدالی ورای فیزیک و بودیت طبقه ایست که فقدان وجودش تمام شوکت و جلال بورژوازی را به آوار ویرانه ای بی رمق و رونق تبدیل میکند. هر ابزار و وسیله ای که مستقیم یا غیر مستقیم به هوشیاری و خود آگاهی طبقه کارگر و عموم زیر دستان و غارت شدگان بینجامد در لیست و برنامه نهادهای خودآگاه و ناخودآگاه بورژوازی قرار میگیرد که از سر راه کنار گذاشته شود.

زمانی که نویسنگان پا به پای همسنگرانشون در عرصه های دیگر مبارزه ،ادبیات را به سنگر دیگری برای مقابله با استثمار کنندگان تبدیل کنند همانند آنها با زندان و تبعید و چون، سعید سلطانپور و لورکا با اعدام و ترور از مبارزات و تاثیرات آگاهی بخششون انتقام گرفته میشود،برشت به خاطر آموزههای ضد فاشیستی و مارکسیتی ادبیاتش ،مدام در حال تغیر مکان بود،نازم حکمت، یلماز گونای، شاملو و… چندین سال از زندگی پر بارشان را در زندان به سر برده اند، تاثیرات ادبیات در ممکن شدن بسیاری از تحولات ، حساسیتهای هیستریک حاکمیتهای مختلف به اشکال آشکار و پنهان را به دنبال داشته و خود به واضحی گویای اهمیت این پدیده است.

هستی انسان ترجیحات و تفکیرات انسانها را شلکل می دهد ، پاسیڤترین بورژوا ،نا خودآگاه به ادبیاتی تمایل دارد که از دنیای فانتزی و خوش رنگ لعابش تعبیر کند،ادبیاتی که با به تصویر کشاندن واقعیتهای تلخ و دنیا ی سر ریز از ناشادکامی طبقه مصیبتبار توی زوق نزند. برای این طبقه آنچه که مصرف شخصی دارد بایستی تنها دارای زیبایی بوده و کارکرد تزئینی داشته باشد، یا بتواند چند صباحی از بیهودگی شریفش را سرگرم کند، کارکردی تزئینی و تفننی؛نهایتا ، بایستی یا به گسترش و حقانیت سیستم سر مایه داری کمک کند ،یا حداقل به آن زیانی نرساند. دولت از طریق دخالتهای فرهنگیش و ا�
�بای دربار ، تئوری پردازهایش و ژورنالیسم بورژوایی هر کدام در جبهه خود به ضرورتهای فرهنگی این سیستم پاسخ خواهند داد. جوخه های ترور و اعدام و قتلهای زنجیره ای را سازمان میدهند، سروشها ، شریعتیها وآهنگرانها به توجیه و تسهیل جریان ارتجاع کمک کرده و پوشش فلسفی و روشنفکرانه برای آن تدارک می بینند، وزارتهای ارشاد آسلامی و سازمان تبلیغات چشنواره ها را تدارک می بینند تا با اهدای جوایز به آثار مطلوب خود هنرمندان دلخواه را بر جسته کرده و ادامه کارشان را تسهیل کنند و هنرمندان ممنوعه را به حاشیه رانده و موجودیتشان را انکار کنند، کسانی که یا متوجه نشدند
،یا معیارهای مبارزاتی متفاوتی داشتند و حاضر به تسلیم و تمکین نشدند ،رسما چون روزنامه های جسور و مردمی تو قیف می شوند. البته همسنگران انتر ناسیونال بورژوازی ملی و محلی، تئوریهای سردر گم کننده و سفسته آمیز کافی در تحقیر و زیر سوال بردن ادبیات کارگری و اجتماعی تولید و تدوین میکنند و نوچه های فرهنگی تنها با ترجمه و تحفیظ آن و انتقال آن به فضای فرهنگی داخل ، به خود وجهه روشنفرانه می دهند و این صلاحهای امتحان پس داده را ،به جدال ادبیات مدرنی که امروز بخشی از حقانیتش را در پیوستگی با ادبیات جهانی می گیرد ،می آورند.

هم زمان با تضعیف و عقبنشنیهای قطب روسی و با تک قطبی شدن جهان ، آنگاه که تئوریهای خوشخیالانه، پایان تاریخ بروز پیدا میکند در عر صه ادبی هم تئوریهای که ادبیات را به کالاهای تفننی و تزئینی تقلیل میدهد مد میشود،تئوریهای که بسیار تهاجمیتر از مباحث هنر برای هنر،در آغاز از ادبیات فاقد موضع و نهایتا، از ادبیات فاقد معنا دفاع می کنند.

چرا دلقکواره؟

آنچه آمد تنها کلیاتی بود که به موضوع اصلی این نوشته یعنی جشنواره های فرهنگی هنری بپردازم،جشنواره ها چون مرجع تشخیص دهنده وتعین کننده عیار هنری با پیشکش کردن جوایز، و رسانه ها با تمرکز بر برنده ها نوعی از هنر را بهتر یا بهترین تبلیغ می کنند، کم نبوده اند نویسندگانی که حتی از قبول نوبل سر باز زده اند و اصل این موضوع را که کسانی مدعی باشند بهترین اثر ادبی سال را شناخته اند و به آن جایزه بهترین را بدهند از نظر نمایشنامه نویسی چون ساموئل بکت استهزا آمیز است. ادبیات سرشت خاصی دارد و تنها سنگینی منافع و اید ئولوژی می تواند کسانی را به چنین برخوردی به آن
سوق دهد.جشنواره ها که اغلب از طرف دولتها و کمپانیها سازمان داده می شود، اساسا ابزار دخالت طبقه مسلط جهت جایگزینی نوع دلخواه و شنا ساندن نامهای دلخواه چنان الگوهای ادبی در این عر صه است. جشنواره های معتبر جهت اعتبار بخشیدن و جلب اعتماد به بیطرفی خود سعی می کنند حداکثر ظرفیت ممکن را در گنجاندن آثار غیر دلخاه به خود بدهند اما باز نتوانسته اند بیطرفیشان را اثبات کنند و در بهترین حالت نوعی از خلاقیت را با جهت گیریهایشان تقویت کرده و به فعالین این عرصه غیر مستقیم فهمانده اند که تواناییهایشان را در چهارچوب چه خط قرمزهایی به کار گیرند تا مورد حمایت
مالی و تبلیغی این جشنواره ها قرار گیرند.

آنچه که بیشتر مورد نظر بنده است نه چنین جشنوارههایی در سطح جهانی بلکه جشنواره های داخلی است که تحت مدیریت اداره ارشاد اسلامی و سازمان تبلیغات، بخش هنری فرهنگی سپاه و امثالهم اجرا می شود. اولا سخت است که این چنین به بازی گرفتنهای هنر را ،از طرف منتظران مهدی به عنوان جشنواره پذیرف و در واقع بیشتر از مزدورواره ها و دلقکواره های مضحک و چندش آوری بیش نیستند. شاید برای پذیرفتن این واقعیت لازم باشد به سیاستهای فرهنگی جمهوری اسلامی مراجعه ای میدانی داشته باشیم. جمهوری اسلامی اولین ‌قشری را که مورد هجوم قرار داد از آغاز نویسندگان و روشنفکران مستقل ب
ودند و هر دو رژیم شاهنشاهی و اسلامی با هنر مندان چنان دشمنانی که باید سرکوب و مهار شوند بر خورد کرده و کانون نویسندگان چون معتبرترین نهادی که نویسندگان واقعی را در خود جمع کرده از طرف هر دو نظام به شدت مورد فشار بوده و اعضایش دستگیر، شکنجه،ترور و اعدام شده اند.

این نظام در تمام عرصه ها ،از جمله عرصه هنر بد دنبال بخشیدن شرعیتی نسبی به خود و تحمیل و تزریق عقاید قرن حجریش است، جشنواره ها را جهت تقویت و به جلو صحنه آوردن کسانی برگزار می کند؛ که در این عرصه حاضر به تن دادن به معیارهایش هستند،در این جشنواره ها آشکارا و بدون پرده پوشی معیارها،معیارهایی نه تنها غیر هنری بلکه ضد هنری هستند.کیفیت هنری آثار پذیرفته شده کمترین ارزش را دارد؛آنچه مهم است یا باید یک سری ادا و اطوار بدون مفهوم و محتوا باشد، یعنی هیچی برای گفتن نداشته باشد،یا بایستی از یکی از سیاستهای حاکمیت ،یا یکی از اصول شرعی اسلام دفاع کرده باشد.

اقتصاد هنر

پاسخ به این سوال که به اصطلاح هنر مندان چگونه حاضر می شوند تا به این معیارها تن دهند ؟خود گویای شرایط سخت ومشقات فراوانی است که هنر مندان مقاوم ، منتقد و مستقل برای تولید هنر ،امرار معاش ،حتی زنده ماندن در این جامعه دارند.هنر مندان در جامعه ایران مجبورند در کنار فعالیت هنری به کار دیگری مشغول باشند تا مخارج یک زندگی بخور و نمیر را تامین کنند،هیچ گونه مقرری خاصی ندارند،برای برخورداری از بیمه درمانی باید از صافیهای مسولین اداره ارشاد گذر کنند؛ این یعنی این حضرات باید تائید کنند که نویسنده مذکور هیچ ضدیتی در آثارش با اسلام عزیز ندارد و به نظام ن
ظر مثبت دارد.بخشی از بیمه باز نشستگی را خود هنر مند باید از یک جای دیگر تامین کند و اگر حضرات موافق بودن و صلاح دیدن به حسابشان بریزد.

این امر به اضافه موانعی،چون سانسور و تاخیرهای چند ساله در دادن مجوز به آثار، عملا امرار معاش از راه هنری مستقل و واقعی را محال کرده است،اگر هنر مند مسر باشد که از طریق هنرش امرار معاش کند باید به انجمنها و محافلی که زیر نظر ادره ارشاد کار میکنند مراجعه کرده و بارعایت و احترام گذاشتن به معیارهای ضد هنری، و در بسیاری موارد ضد انسانیشان چشم داشته باشد، و برای جلب بخشی از هزینه این محافل، با دیگر به اصطلاح هنر مندان به رقابت بپردازد.رقابتی نه بر سر کیفیت هنری آثار، بلکه بر سر تولید آثاری هر چه نزدیکتر از دیگران با معیارهای روشن کهنه جلادان و تازه وز
رای فرهنگ و ارشاد اسلامی.البته فعالیتهای دیگری چون جاسوسی در محافل هنری و لو دادن پروژ ها و شگردهای هنر مندان مستقل برای گذر از صافیهای ارشاد هم از دیگر فعالیتهای چندش آور، این گونه مافیا ها ی هنر پیشه است.اینها و تا اینجا جدا از دیگرانی هستند که آشکارا و بیشرمانه در بسیچ هنر مندان سازمان یافته اند و از یدک کشیدن عنوان هنر مند هم شرم نمی کنند.

این سیاستها جدا از وادار کردن هنرمندان به تمکین در برابر خواسته های حاکمیت، ترویج تفرقه و دشمنی هنر مندان با همدیگر را هم مد نظر داشته؛ که البته به خوبی به اهدافش رسیده، و هنر مندان را از هوشیاری و مسولیت در قبال جامعه و سرنوشت خودشان باز داشته و به چنین ریزه کاریهایی مشغول کرده،این گونه به اصطلاح هنر مندان بجای وفاداری به دانسته ها و تواناییها یشان اگر از اساس داشته باشند،تن به این حقارتها داده و به مزدوران فرهنگی نظام تبدیل می شوند،مزدورانی که با دیگر مزدور شدگان حتی برای تامین یک زندگی بخور و نمیر باید روزانه و سالانه ناجوانمردانه به منا�
�عه مشغول باشند؛و در برابر جبهه هنر مندانی که تسلیم نشده اند به پاسداری از نظام و فرهنگ ارتجاعی و ظالمانه موجود بپردازند.

هنرمندانی که این مطلب را بخوانند و در ایران زندگی کنند به خوبی واقفند که به چه معضلات و کدامین اشخاص اشاره دارم ، زالو هایی که در تمام شهرها وکلان شهرهای ایران چونان ‌قاتلان فرهنگ و هنر، گلوی هنر و هنر مندان وا قعی را چسپیده اند تا با به هلاکت رساندن و به حاشیه راندنشان خود را به مردم تحمیل کنند.در سایه چنین سیاستها و چنین سیاهی لشکری است که سعی می شود جامعه ایران را از ظرفیتهای آگاهی بخش هنری متعهد و کارگری محروم کنند و هر جا که این ترور نرم کفایت نکرد، البته به ترور زنجیره ای و مستقیم هنر مندان می پر دازند و درهای زندان را به رویشان گشوده میگذارند.

جایگاه و نقش مزدوران فرهنگی

در چنین فضا و شرایطی است که این دلقکواره ها به راه انداخته میشوند ،اشخاصی که در طول سال به سیاستها و خواسته های احمقانه و ارتجاعی حاکمیت تن داده اند؛ برنده های انتصابی ، بلاشک و تکراری هر ساله هستند،کسانی هم که تو همی به استقلال رای داوران دارند و از معیارهای واقعی بیخبرند به جشنواره گاها راه داده می شوند تا به آن اعتبار و وجه ببخشند .

این چنین است که چون پروسه انتخابات با هزار ریا و دروغ و نظارت پروسه ای را به راه می اندازند تا مزدوران خوش خدمتشان را ازاین دلقکواره ها بیرون بکشند. کسانی که سالانه باید در به راه انداختن قتلگاههای هنری شریک بوده باشند، را از چنین دلقکواره هایی به مسابه گلهای سر سبد و قهرمانان فرهنگی بیرون می کشند ؛تا اولا بجای هنر مندان واقعی جعل شوند و موجبات دلسردی و نا امیدی و بیزاری جامعه از هنر بشوند، ثانیا هنرمندان واقعی تحت فشار روانی و مادی قرار گیرند و آنها را به این طریق یا از دید مردم دور گذاشت یا تحریک به تمکین کرد.

چون شخصا در کردستان زندگی می کنم و در دو عرصه تئاتر و ادبیات داستانی و شعر کار کرده ام ،و از نزدیک شاهد این پروژه ها بوده ام ،و چون در جامعه کردستان جنبشی اعتراضی به درازای عمر جمهوری اسلامی فعال بوده به خوبی از چند و چون و حجم مسئله آگاهم و به وضوح شاهد شدت عمل این ملیتار زد فرهنگی و جاسوس مئاب در کردستان بو ده ام. شاهد بوده ام چگونه شهر های کردستان را برای مقابله با جنبش انقلابی کردستان ملیتاریزه کرده اند ، به همان شکل و شیوه پروسه ملیتاریزه کردن فضای فرهنگی کردستان مدیریت شده و جاسوسان و مزدوران فرهنگی مرکب از مزدوران فرهنگی کرد زبان و گسیل شد
گان مرکز انجام وظیفه کرده اند.هنر مندان انقلابی و مردم آگاه کردستان این اشخاص را به خوبی شناخته و هرگز آنان را به عنوان چهره های فرهنگی خود نشناخته و نمی شناسند؛بلک آنان را چنان مهرهای حقیری که پا به پای دیگر جلادان قتلگاه فرهنگی به راه انداخته اند تنفیر و تحقیر می کنند و در آینده این اشخاص حتما به پاسخگویی در مورد عملکرد خائنانیشان وا داشته می شوند.

در پایان لازم می بینم چون در بعضی از رسانه ها ی کر دستان، از جشنواره تئاتر جیابانی مریوان با شور و اشتیاق یاد شده بود و مجریان و برندگانش را چنان خادمان و قهرمانان فرهنگی کردستان شناسانده بودند، مضاف بر اینها از آثاری که در این مزدورواره جایزه کسب کرده بود نمونه هایی بیاورم. یکی از آثار درست در حال و هوایی که سیاست جمع آوری ماهواره ها به اجرا گذاشته می شد اثری بود از شخصی مریوانی که به توجیه و تحسین این پروژه می پرداخت و از طرف امانم جمعه مریوان هم از آن تقدیر شد،اثری دیگر از گروهی خوزستانی، سعی داشت که به زیبا جلوه دادن حکم اعدام کمک کند و آنرا برای اجرای عدالت ضروری جلوه دهد.
مردم از چنین افکار و عملکردی همانقدرچندششان می شود؛ که از عملکرد مجریان اعدامهای خیابانی و ازتعرض نیروی انتظامی به خانه های مردم چندششان می شد.

لازم به ذکر است که از صدها اثر ارسالی به این جشنواره ها چند اثر پذیرفته می شوند و اگر مردم زمانی در جامعه ای آزاد آثار رد شده و سانسور شده این سالها را ببینند مشاهده می کنند که هنر مندانی مردمی هم بو ده اند که به آنها و مشکلاتشان فکر کرده اند و برای آنها کار کر ده اند.هنر مندانی که دیر یا زود در قلب مردم جا می گیرند و جاودانه خواهند شد.

سلام قادری،