در نقد ناسیونالیسم: الف. “جنبش انقلابی کردستان” وجود ندارد … ب. پشت کلمه ایران، ناسیونالیسم فارس نهفته است!

به بهانه توافق دو جریان ناسیونالیست کرد، حزب دمکرات و حزب کومه له کردستان، مباحثی که به مراتب از خود این اتفاق پیچیده تر است؛ بین جریانات مختلف درگرفته که اساساً بر دو محور می چرخند: یکی دفاع از ناسیونالیسم کرد پیچیده در زرورق چپ نمای “جنبش انقلابی کردستان” (جاک)، و دوم ناسیونالیسم فارس در زرورق اتحاد ملی و تمامیت ارضی ایران که مبنای آن مجبور کردن سایر مردم به اتحاد اجباری می باشد، است. باید قطبین این ناسیونالیسم را عمیقاً به نقد کشید، زیرا محصول نهایی هر دو سوی این کشمکش ها برای جامعه ایران سم است. معهذا با پرچم ملی، نه اتحاد داوطلبانه مردم امکان دارد و نه تفرقه ملی از بین می رود.

زمینه هایی که این اتحادها بر آن استوار هستند، حاصل فضای تهدید حمله نظامی آمریکاـ اسرائیل و محاصره اقتصادی می باشد که ما در نوشته های قبلی آن ها را توضیخ دادیم و ثابت کردیم نیروهایی که از این منظر به دنبال اتحاد هستند، نا مسئول بوده و برنامه سناریوی عراقیزه و لیبی و سوریه کردن ایران را در دستور دارند. نیروها و اشخاصی که مخالف توافق حدکا و حکک هستند، نیز تا بند نافشان با ناسیونالیسم قطع نشده است، خود در همان دامی اسیر هستند که آن نیروها. مساله تا به مخالفت طیف های ناسیونالیسم کرد با این اتحاد مربوط می شود، این اختلافات پایه ای نیست، زیرا با پذیرش صورت مساله (جاک) و قرار دادن حدکا و حکک در این جنبش، عملاً جنبش های کارگری، آزادی زن و خلاصی فرهنگی را زیر مجموعه جنبش مادر(جاک) قرار خواهند داد. این درحالی است که جنبش ناسیونالیسم در قرن ٢١ نه تنها انقلابی نیست، بلکه ارتجاعی و ضد کارگری است. نوشته ذیل به نقد قطبین متضاد اما از یک جنس ناسیونالیسم ایرانی و کردستانی می پردازد.

١- عبارت “جنبش انقلابی کردستان” ناسیونالیستی است

نحوه برخورد به “جنبش انقلابی کردستان”، دز ناسیونالیسم جریانات درون این کمپ را مشخص می کند. مساله تا مربوط به ناسیونالیسم کرد است، ابتدا باید تکلیف (جاک) را مشخص کرد. کسانی که بجای به رسمیت شناختن جنبش های طبقاتی جامعه، آنها را به جنبش سرزمین و ملت واحد دسته بندی می کنند، دارند گروه اول را تابع دومی می کنند. از زاویه منافع طبقه کارگر، این اقدام مسخ ماهیت جنبش های طبقاتی جامعه است. جنبش هایی که در کردستان موجودند عبارتند از جنبش کارگری، جنبش آزادی زن، جنبش خلاصی فرهنگی و جنبش ناسیونالیسم کرد. اینها یک جنبش واحد نیستند و هر کدام جنبشی برای خود و در مقابل دیگری می باشند. کسی که این جنبش ها را در کیسه ای به اسم (جاک) می ریزد، ریگی به کفش دارد و جنبش های دیگر (کارگری و…) را به زیر پرچم ارتجاعی ناسیونالیسم کرد دعوت می نماید و این جنبش را بنام انقلابی و بنام مردم کرد به جامعه می فروشد! جنبش انقلابی کردستان وجود ندارد تا آن را به این اسم خطاب کرد. البته به یمن وجود سرمایه داری و فرهنگ طبقه حاکم از یک سو و مجاهدت اپوزیسیون بورژوایی از سوی دیگر، ستم ملی کرد در ایران وجود دارد که از دو طریق قابل رفع است: یکی جدایی و تشکیل کشور مستقل و یا ماندن بعنوان شهروندان متساوی الحقوق در ایران. هر کدام از این دو گزینه، باید توسط مردم کردستان در یک رفراندم تعیین شود. اما نیروهایی که امروز سنگ رفع ستم ملی به سینه می زنند، هیچ کدام نیروی متحقق کننده این امر نیستند، بلکه مشوق اشاعه ی کینه، دشمنی ابدی و خرافات ملی در ایران هستند.

اصطلاح جنبش انقلابی کردستان، پس از حمله حکومت اسلامی که با فرمان جهاد خمینی در٢٨ مرداد ١٣۵٨علیه مردم کردستان، با هدف باز پس گرفتن دستآوردهای انقلاب ۱۳۵۷ایران شروع شد، بر سر زبان ها افتاد. آن ایام (جاک) که با سنگربندی نیروهای مردمی و سازمان های سیاسی در ماه های پس از انقلاب۵۷ در خیابان ها، شهرها و روستاها ، علیه اشغال شهر و روستا جریان داشت، شکل گرفت و این تعریف برازنده آن مقاومت و دفاع مردم از خود بود. با پیشروی ضد انقلاب، جمهوری اسلامی، شهرها را از دست مردم و سازمان های سیاسی خارج کرد و نوع مبارزه همگانی علیه رژیم هم، به بستر اصلی جنبش های اجتماعی خود بازگشت و فرم آن عوض شد. پس از تسلط رژیم در ایران، هر جنبشی به ابزارها، سنت ها و اهرم های خود چه برای رفع ستم ملی و چه جهت مبارزه با رژیم متوسل می شود. در کردستان نیز دو نیرو که به ظاهر ستون فقرات(جاک) بودند، نه تنها با هم اتحاد نکردند، بل وارد جنگ نظامی با همدیگر شدند. امروز یک سر آنچه (جاک) می نامند پژاک، احزاب دمکرات، کومه له ها؛ و سر دیگر آن ما کمونیست ها هستیم که آب سیاست هایمان به یک جوی نمی رود. لذا القاب جاک به جنبش های موجود در کردستان واقعی نیست، طبقاتی نیست و متضاد است. جریاناتی که تغییر و دگرگونی ها را نمی بینند، تنهاهدفشان مشروعیت دادن به ناسیونالیسم از هر دو سو است.

این واقعیت دارد که در مقطع انقلاب۵۷، مردم کردستان علیه لشگر کشی جمهوری اسلامی مقاومت کردند. ناسیونالیسم کرد در ایران با حمله نظامی جمهوری اسلامی به کردستان، جان تازه گرفت. این حکومت اسلامی بود که در ٢٨مرداد ١٣۵٨ جنگ مسلحانه را به این مردم تحمیل کرد مساله کردستان پیچیده شود و گام ها جامعه را از رسیدن به یک راه حل انقلابی به عقب کشید. ناسیونالیسم کرد در کنار جریانات رادیکال برخاسته از انقلاب۵۷، شریک مقابله با این لشگر کشی شد و به این خاطر اعتباری برای خود کسب کرد. مردمی که در جریان قیام مسلح شده بودند و طعم آزادی را چشیده بودند، دیگر بسادگی به سیاست های سرکوبگرانه رژیم تن نمی دادند و نمی خواستند دستآوردهای خود را از دست بدهند و از شعارها و مطالباتی که با انقلاب مطرح شده بود، دست بردارند. این جنگ از جانب رژیم جهت باز پس گرفتن دستآوردهای انقلاب۵٧مردم ایران بود. تصمیم قاطع کمونیست های کردستان به مقاومت هم جهت حفاظت از آزادی و تداوم انقلاب بود. ٢٨ مرداد، روز زورآزمائی انقلاب و ضد انقلاب، دروازه عبور رژیم جهت سرکوب و در هم شکستن سازمانهای رادیکال و تثبیت ارزش های بی ارزش اسلامی به جامعه و از زاویه کمونیست ها، کردستان سنگر دفاع از انقلاب، سنگر نه گفتن به کل حکومت اسلامی بود. این مبارزه و مقاومت هیچ گونه نماد حقانیتی برای جنبش ناسیونالیسم کرد نیست. تاریخ مبارزه ناسیونالیسم کرد با رژیم جمهوری اسلامی، همزمان تاریخ سازش و (لبیک گفتن ها) وی با او نیز هست. دو جنبش ناسیونالیسم و کمونیسم و دو نیروی آنها در کردستان پس از غالب شدن مناسبات سرمایه داری در این منطقه ، به طور همزمان در حال کشمکش و جنگ هم با حکومتها و هم در مقابل هم در جنبش مبارزه سیاسی- نظامی مردم کردستان حضور داشتند. ناسیونالیسم کرد نمی توانست مدعی “حق” ملت کرد باشد؛ ادعای مبارز بودن و همراه مردم بودن را داشته باشد اگر از قافله عقب  می ماند. طبعا مرز چپ و راست مردم در این دفاع و مقاومت، با دیوار چین از هم جدا نشده بود. اینک ازهردو سو ناسیونالیست ها میخواهند آن مبارزات را به حساب ناسیونالیسم و کرد بودن مردم کردستان بگذارند ، مسلماً ناسیونالیسم در این جریان نقش داشت، اما نقش به کج راه بردن و گمراه کردن مبارزه کارگری. اتفاقاً این برخورد سرکوبگرانه رژیم بود که جو و فضای دیگری را بر روند مبارزه سیاسی مردم تحمیل کرد و مبارزه مسیر دیگری را طی کرد، که در نتیجه شکست انقلاب بود و جنبش ناسیونالیسم کرد در کردستان ایران فرصت سر بلند کردن را پیدا کرد.

با توجه به رایکالیسم و میلیتانسی که این حرکات همگانی داشت، میشد آن زمان آن را جنبش انقلابی یا جنبش مقاومت مردم کردستان در مقابل لشگر کشی جمهوری اسلامی نامید. اصطلاح (جاک) برای آن مقاومت مشخص در آن زمان مشخص، در صف آرای انقلاب و ضد انقلاب در آن روزهای معین ایران و کردستان تا حدودی جایز بود و مثل امروز زیاد گمراه کننده نبود. اما چند سال پس از آن واقعه، هیچ کدام از مولفه های تشکیل دهنده (جاک)، به شکل زمان انقلاب نماند. حرکات، کشمکش ها و نشست و برخاست امروز طبقات مختلف در کردستان تداوم آن مقاومت معین نیست،طبقات مختلف تغییر کرده و مولفه ها عوض شده اند و باید هر کدام آز آنها را بر اساس مختصات مشخص امروزی آنها بازشناسی و اسم گذاری کرد. کردستان اسم مرکبی از یک جامعه با طبقات کارگر و بورژوا، یک جغرافیا، یک سر زمین با تاریخ مبارزه طبقات علیه همدیگر در آن است. (پسوند کرد) ماهیت ارتجاعی راه حل ناسیونالیسم به مساله کرد، یا تضاد طبقات با هم را از بین نمی برد. امروز تنها جنبش طبقه کارگر به معنای مضمونی کلمه چه علیه جمهوری اسلامی و چه علیه نیروهای بورژوازی در (جاک) رادیکال و انقلابی است. همچنان جنبش انقلابی عربستان یا جنبش انقلابی فارس وجود ندارد، جنبش انقلابی کردستان هم وجود ندارد. چون کردستان یک جامعه است. بنابه تعریف جامعه طبقات دارد و هیچ جنبشی نیست که همزمان جنبش انقلابی هر دو طبقه اصلی جامعه باشد. هرجنبشی، جنبش طبقه خویش است. جنبش ناسیونالیستی یا جنبش انترناسیونالیستی، جنبش طبقه کارگر یا ضد طبقه کارگر. (جاک) به جنبش کارگر چه ربط؟ یا باید جاک را جنبش کارگری بنامیم! یا جنبش بورژوایی را انقلابی خواند. اگر به کارگر مربوط است، در این صورت باید گفت جنبش طبقه کارگر کردستان است. اگر جاک را جنبش کارگری بنامیم، آنگاه باید آن را جنبش انقلابی هم خطاب کرد.

در عصر سرمایه داری و بخصوص پس از شکست کمونیسم بورژوایی، ناسیونالیسم پرچم تمام شاخه های جریانات بورژوایی چه در حاکمیت و چه در اپوزیسیون در سطح جهانی است. بنابر این، خطاب کردن جنبش ملی بعنوان جنبش انقلابی، تطهیر ماهیت ارتجاعی جنبش ناسیونالیستی موجود درکردستان است. در همچنین مقاطعی و در این زمینه ها است که باید مبارزه و صف مستقل طبقاتی کارگر را از جنبش های ملی متمایز کرد. و گرنه گفتن طوطی وار و کلیشه ای (طبقه کارگر علیه بورژوازی باید مستقل باشد) در روزهای آفتابی به چه درد می خورد؟ در عصر سرمایه داری، غیر از جنبش طبقه کارگر، جنبش انقلابی دیگری در کار نیست. جاک، در ضدیت با جنبش کارگری، جنبش رهایی زن و سکولاریسم در کردستان است. طرفداران پوپولیست این عبارت، جهت وصف مبارزات کارگر در کردستان با جمهوری اسلامی، هنوز با ادبیات ۳۲ سال پیش می نویسند، صحبت می کنند و خاطرات خویش را نقل می کنند. آنها در تفکیک این جنبش ها، تکاملی نداشته اند و فکر می کنند زمان هم ایستاده است. البته تنها در این زمینه نیست که ارزشهای ملی مخ کادرهای پوپولیست کومله را جامد و فریز کرده، بلکه در یاداشت نویسی، خاطرات و مقالات نویسی، در مکالمه روزمره با مردم هم کلماتی چون “شهید” فلان، سید فلان ، “کاک” فلان و “الله و الله” موج می زند. اگر آنها را در مجالس، مراسم و اماکن اجتماعی مشاهده کنید، زیاد متوجه تفاوت ادبیات، فرهنگ و نشست و برخاست شان با سایر اعضای احزاب و سازمانهای دیگر و بعضاً با انسان های مذهبی نمی شوید. هستند کسانی که چندین صفحه را به تعریف و تمجید از کومله سیاه می کنند، حتی صوری و برای چاشنی “رادیکال نشان دادن ناسیونالیسم چپ هم شده، یک مورد از کمونیسم، سوسیالیسم و انقلاب کمونیستی ذکری نمی کنند.

انگار، همین که یک پدیده در یک فرایند (انقلاب ۱۳۵۷) موقعیتی پیداکرد، دیگر در مسیر پروسه تاریخی هر چه بسر آن آمد، هر تحولی از سرگذرانده باشد … باز مانع نمیشود تعدادی آن اصطلاحات و عبارات را امروز هم تکرار کنند. آنان بدون اینکه به مضامین، ریشه و محتوای جاک توجه کنند که اصولاً موضوعی که کلمات برای بیان آن ساخته شده اند، بیان کننده خود واقعیت هستند؟ آنان هنوز جاک را جهت توصیف همه جنبش های اجتماعی در کردستان، استعمال می کنند. در پروسه زمان این اصطلاحات خود به نرمی تبدیل شده و از بس تکرار آن، به نیروی عادت، هویت و پرچم سیاسی این پوپولیست ها تبدیل شده است کسی سئوال نمی کند که آیا هنوز بکار بردن جاک با محتوای درونی و یا مادی پشت آن مطابقت دار یا خیر؟ جاک توسط این طیف فقط یک عبارت توصیفی و ظاهری نیست، اشتراک هویتی و خویشاوندی با مضمون راه حل ارتجاعی نامبردگان در کردستان نیزدر این استعاره مستتر است.

آیا تاکنون از خود پرسیده اید جاک یعنی چه؟  مساله تا به شاخه های کومه له مربوط است، پاسخ می تواند اینچنین باشد: از آنجا که در کردستان ستم ملی وجود دارد و تمام طبقات و اقشار جامعه از آن رنج می برند، خواست رفع ستم ملی به بستر اصلی یک جنبش همگانی و توده ای در کردستان تبدیل شده است. این ستم ملی توسط حکومت های سرمایه داری جهت ایجاد تفرقه بین کارگران و زحمتکشان اعمال و ابقا می شود. اشکال ظاهری اعتراضات توده ستمکش کردستان به این ستم و به حکومت های بانی این ستم، هر چه باشد، ماهیت آن انقلابی است. این جنبش، ضمن درخواست رفع ستم ملی، صرفاً به خواست ملی محدود نمانده و مضمون آن را از یک جنبش صرفا همگانی ملی، به (جاک) تغییر ماهیت داده است. اکثریت جمعیت جامعه کردستان را کارگران و زحمتکشان تشکیل می دهند و آنها شرکت گسترده و نقش اساسی در این جنبش همگانی دارند. کارگران و زحمتکشان کرد در این جنبش همگانی ذینفع هستند. این تنها خودآگاهی جریانات ملی گرا نیست که بر این حرکت سیطره دارد، آراء و جهانبینی کارگری نیز در کنار خودآگاهی بورژوازی ملی گرا بر آن جاری است. از آنجا که کارگران و زحمتکشان دارای خواست رادیکال هستند، جنبش را نیز رایکال وانقلابی نموده اند. بدلیل وزنه چشمگیر کارگران و اقشار تهیدست در جاک نیروهایی که مساله ملی را هویت سیاسی و زمینه رشد خود تعریف می کنند، حاشیه ای و خنثی شده و یا خواهند شد. از این  پس، جنبش ملی نه تماماً متعلق به بورژازی و ناسیونالیسم کرد، بلکه یک جنبش انقلابی متعلق به همه مردم کردستان اعم از کارگر و بورژوا است!

سطور فوق پاسخ نظری و دفاع تئوریک شاخه های کومله و تمام ناسیونال–چپ های کرد به تعاریف مبارزه کارگران و زحمتکشان بعنوان بخشی از جاک می باشد. من با تمام جریاناتی که جاک را جهت توصیف و معرفی مبارزات جاری طبقات مختلف در کردستان (چه علیه رژیم و چه با همدیگر) در جریان است بکار می برند، اختلاف شدیدی دارم. اولاً نرخ شرکت کارگران و اقشار تهیدست در جاک کم یا زیاد، ماهیت آن یکی است. اگر نرخ شرکت کارگران زیاد باشد، این نشانه رشد نفوذ آراء و افکار بورژوا- ناسیونالیست کرد در میان آنان و کمبود شفافیت و تمایزات خود با آنهاست. ماهیت انقلابی یا غیر انقلابی هر جنبشی را رابطه آن با کار و سرمایه تعیین خواهد کرد. شرکت توده وسیع مردم در جنبش غیر انقلابی، ماهیت آن را عوض نخواهد کرد. برای نمونه اگر ۹۹% مردم فلسطین جهت رفع ستم ملی از حماس و جنبش اسلامی حمایت کنند، این اقدام ١% بیانگر مترقی بودن جنبش اسلامی حماس نیست، بلکه این جنبش اسلامی است که الگوی خود را به الگوی مردم تحت ستم فلسطین تبدیل نموده است. یا جنبش اسلامی مجاهدین افغانستان هر چه از “قلب” توده های کارگر و تهیدست افغانستان سر چشمه گرفته باشد، جنبشی انقلابی نیست. هیچ مولفه ای در مبارزه طبقاتی غیر کمونیستی تر از این نیست که یک جنبش را صرفا بر حسب ترکیب آحاد شرکت کننده آن کارگر یا غیر کارگر باشد سنجید ومعین نمود. چون تمام جنبش های ارتجاعی تاریخ معاصر از کارگر و محرومان جامعه تشکیل شده است.

ما کمونیست ها لازم است همیشه در بکاربردن کلمات و اصطلاحات نیز تمایز و شفافیت اهداف سیاسی و طبقاتی خود را با همه شاخه های بورژوازی حفظ کنیم. حتی بفرض بی دقتی در استفاده از واژه ها و عبارات مناسب هم، بکار بردن جاک، شایسته توصیف مبارزه کمونیستی با بورژوا- ناسیونالیسیت فارس و کرد در کردستان و ایران نیست. باید از استعمال اصطلاحات چند پهلو، گنگ و متعلق به طبقات دیگر، آگاهانه و بشدت خود داری نمائیم. جاک یکی از آنها است. از این رو من به سهم خود اجازه نخواهم داد تاریخ سه دهه مبارزه ما کمونیست ها، کارگران و زحمتکشان با جمهوری اسلامی و با بورژوازی کرد، بحساب (جاک) که گفتم یک سر آن احزاب دمکرات، سازمان خبات، عزدین حیسنی، سپاه رستگاری، پارت آزادی کوردستان و پژاک تا حزب کومله کردستان ایران و همه شاخه های دیگر کومله را تشکیل می دهد را در یک کیسه بگذارند و منافع کارگر را بسود آن مصادره نمایند. مساله تا به مبارزات کارگران و زحمتکشان جامعه بر میگردد، ناسیونال–چپ های کرد مجاز نیستید از کیسه خلیفه ببخشند. اسم جنبش طبقه کارگر، جنبش طبقه کارگر است. اسم جنبش آزادی زن و جنبش خلاصی فرهنگی هر کدام باسم خود معرفند. جنبش کارگری، جنبش مبارزه کارگران و زحمتکشان است و مشخصات خود را دارد، تاریخ و سنت، رهبران و نظریه پردازان خود را دارد.  اکنون که مشخص است جاک یعنی چه، درک آن بغرنج نیست که متوجه شویم در نقطه مقابل جنبش طبقه کارگر، جنبش آزادی زن و جنبش خلاصی فرهنگی قرار خواهند گرفت.

شما امروز از هر حزب، سازمان و شخصیت بورژوا- ناسیونالیست کرد سئوال کنید که اسم جنبش آنان چیست، این تعریف (بزوتنه وی شورشگریانه ی خه لکی کوردستان له دژی حکومت) که همان جاک است را تحویل شما خواهند داد. به شما خواهند گفت: اینکه ما هر کدام از احزاب دخیل در این جنبش ممکن است در این یا آن مساله، اهدافی متضاد و متمایزی از دیگری داشته باشیم، ولی وقتی پای جاک به میان آید، مسائل اصلی را فدای مسائل فرعی نمی کنیم. ما خود را متعلق به این جنبش و این جنبش را متعلق به خود می دانیم. ما باید همگی یک منافع عمومی که منافع ملت کرد (جاک) باشد را نمایندگی کنیم. خاصیت افسانه ای این جنبش بگونه ای است که مرز میان تمام قوانین مبارزه طبقات متخاصم را از بین می برود و به محض ورود به آن، نه بورژوازی آن جامعه، بورژوازی غیر انقلابی است، و نه ناسیونالیسم آن ارتجاعی و نه جریانات مذهبی مرتجع هستند! ناگهان این جنبش رادیکال شده، از ناسیونالیست، سوسیالیست و مرتجع مذهبی همه انقلابی می شوند. جاک آب تطهیری است که همه را غسل داده و از ۳۲ سال پیش تا به امروز این جنبش انقلابی بوده، انقلابی مانده و برغم حضور تمام جریانات ضد کارگر و مرتجع درگیر در آن، هنوز انقلابی مانده است! در این تبیین، نوک تیز مبارزه کارگر کرد علیه تمام احزاب بورژوازی دخیل در این جنبش نیست، تنها علیه حکومت های اشغالگر کردستان است.

مضاف بر مبانی نظری و تئوریک کمونیسم کارگری راجع به مساله نامبرده، من مشخصا طی نوشته هایی در نقد احزاب دمکرات، ماهیت (راست و چپ) آنان در دنیای معاصر را بطور کلی روشن نموده ام. از روی شواهد عینی محرز است که نیروهای نامبرده، خواستار رفع ستم ملی نیستند، بلکه مساله ملی فلسفه وجودی و هویت سیاسی و طبقاتی آنان را تشکیل میدهد. نامبردگان ستم ملی را پرچم اهداف سیاسی و هویت طبقاتی خود جهت معامله بر سر سهم خود و سر پوش گذاشتن بر تضاد منافع طبقه کارگر با بورژوازی بدست گرفته اند. تاریخ ضدیت اینها با کارگر به قدمت عمر آنها می باشد. آنها خواهان تئوریزه کردن، ازل و ابدی کردن، هویت ملی، تمایزات ملی، تفرقه ملی و تعمیق نمودن آن ها را بمثابه زمینه های رشد خویش و انکار تضاد منافع کارگر کرد با بورژوازی کرد هستند. این گونه تصویر دادن از مبارزات مردم، بخشی از استراتژی آنها جهت تحمیق کارگر و زحمتکش است. ادبا، شعرا، نمایندگان مجلس(فراکسیون کرد) سازمانها و شخصیت های داخلی و رسمی و حکومتی، بخشی دیگراز صحنه گردانان و پای ثابت این جنبش هستند.

تبیین پشت عبارت جاک، مرز روشنی میان این نیروها نمی کشد، لذا این تبیین بشدت غیر مارکسیستی است. استعمال جاک، ابزاری در دست ناسیونالیست ها جهت گمراه کردن کارگر و پنهان کردن ماهیت نیروهای بورژوا- ناسیونالیست و شفاف نکردن تضاد منافع آنان با بورژوازی است. پروژه جلب و تشویق کارگر به زیر پرچم مبارزه ملی و خوداری از تشکیل صف مستقل رایکال و انقلابی، جدا از جنبش بورژوا- ناسیونالیست کرد است. این تعریفی است که احزاب دمکرات و… در تمام سطوح همیشه به خورد کارگر می دهند. شاخه های ناسیونالیسیت چپ در کومله ها، علیرغم همه این فاکت ها، آیا هنوز به چیزی به اسم جنبش انقلابی کردستان معتقد هستند؟

٢-  پشت کلمه ایران، ناسیونالیسم فارس نهفته است

خطرناکترین، مقتدرترین و مرتجع ترین گرایش ناسیونالیستی در ایران، ناسیونالیسم فارس است. بخاطر امکاناتی که در اختیار دارد، چالنج کردن آن از سایر گرایشات ناسیونالیستی در ایران سخت تر است. این گرایش هر چه شعار “اتحاد اقوام ایرانی”، حفظ تمامیت ارضی و ضرورت اتحاد “برادرانه” همه ایرانیان را سر دهد، بفرض پذیرش خودش بعنوان برادر بزرگ توسط برادران کوچک تر است. نامبرده پروژه های وسیع و همه جانبه خود را در پوشش کلمه ایران که هر جریان سیاسی ای آن را به منظوری بکار می برد، دنبال می کند. ناسیونالیسم حاکم و در اپوزیسیون بعنوان یک طبقه (بورژوازی)، خواهان تأمین سلطه خود بر ایران جهت تصاحب ارزش اضافی تولید شده توسط طبقه کارگر ایران است و برای متحقق کردن این هدف دست به هر اقدامی می زند. اگر تصور کند خواسته هایش با شعار “همه ما ایرانی هستیم” متحقق می شود، خاک زیرپای هر مرزبان غیور! مرزهای ایران است، با جنگ حاصل شود، فرمان جهاد خمینی- بنی صدر در٢٨ مرداد ١٣۵٨علیه مردم کردستان را صادر می کند، با همراهی با آمریکا و کراوت بستن حاصل شود، کراوات می زند و الترناتیو “الماسی برای فریب،  اولاف پالمه سنتر، کنگره  ملیتهای ایران فدرال و کنفرانس بروکسل” را تشکیل می دهد. با حکومت مذهبی حاصل شود، ریش می گذارد و خمینی را توی ماه می کند، منتظری، عبدل کریم سروش و…را فیلسوف می کند! با تهدید حاصل شود، تهدید می کند، با رواج دادن فرهنگ مبتذل تحقیر ترک ها، عرب ها و…حاصل شود، فرهنگ تحقیر تولید می کند. استعمال کلمه ایران و اتحاد مردم ایران از نظر ما کمونیست ها سرسوزنی ربطی به آن ایران ندارد.

ناسیونالیست های طیف دوم، چه آنانیکه (نخبگان) این اتحاد را محکوم و چه آنهائیکه حمایت کردند، از زاویه اصول ناسیونالیسم عظمت طلب ایرانی به مساله برخورد کرده اند. هم مبنای محکومیت اتحاد و هم حمایت از حدکا و حکک و مبانی متد برخوردشان، ضرورت وحدت ملی، تمامیت ارضی و یکپارچگی کشور است. یکی با پرچم “حق ملل در تعین سرنوشت خویش” و فدرالیسم، میخواهد دل تجزیه طلبان را بدست آورد و دیگری با تهدید و اتحاد اجباری و رواج دادن ناسیونالیسم فارس . هیچ کدام ادعانامه، مبانی و اصول ناسیونالیسم که آفریننده ملت است را رد نمی کند. قطبین طیف دوم البته با مهارت بیشتری در پی فروختن منافع طبقه بورژوا به اسم منافع عموم به طبقه کارگر هستند. در همین رابطه آیا عبارت ناسیونالیسم عظمت طلب ایرانی(نعا) جهت نقد این طیف دوم درست تر است یا ناسیونالیسم فارس؟ بحث خود را ارائه می دهم.

فکر می کنیم باید این عبارت (نعا) به ناسیونالیسم فارس تغییر کند. میدانم اصطلاح ناسیونالیسم فارس بجای ناسیونالیسم عظمت طلب ایرانی، برای خیلی ها اصطلاحی تازه است. در مبارزه نظری تا به امروز مارکسیست ها، بندرت به این گونه اصطلاح بر می خوریم. و به این خاطر شاید یک سری از استدلالات امروز ما دقیق بنظر نرسد و حتی غیر عادی باشد. در این سطح، مساله مهم طرح بحث است که باید کسی جایی آن را شروع می کرد. مطمئن نیستم عکس العمل نیروهای سیاسی بخصوص طیف های چپ به این بحث چگونه خواهد بود. اما مطمئن هستم این بحث مثل هر بحث مارکسیستی دیگر، در پروسه رفت و برگشت، پخته تر و منسجم تر می شود. قطعا در خاتمه منجر به خود آگاهی بیشتر جنبش کمونیستی در مقابل جنبش ناسیونالسیم خواهد شد.

ناسیونالیسم عظمت طلب ایرانی یعنی چه؟ اولین مشکل من با این تعریف این است که این تعریف در را باز می گذارد که دست آخر مشخص نشود کی صاحب اصلی، حقیقی و حقوقی این ناسیونالیسم در عرصه زبان، فرهنگ و سازمان های سیاسی در ایران است؟ این تعریف به مساوی هر ایرانی را در بر می گیرد و در عین حال هر ایرانی هم می تواند شانه از زیر بار آن خالی کند هر جایی بخواهد پلتیک بزند، آن را بخود نگیرد و فرض کند منظور از(نعا) وی نیست، بلکه اشخاص و جریانات (موهوم) دیگری است. برای نمونه قضیه در مورد ناسیونالیسم کرد اینطور نیست. اگر شما به آنان انتقاد داشته باشید، احزاب و افراد با دفتر و دستک، با اسم و رسم مشخص صدایشان بلند می شود و شما می دانید با کی طرف هستید. فکر می کنم اگر بجای ناسیونالیسم عظمت طلب ایرانی، ما بگوئیم ناسیونالیسم فارس، راحت تر علاوه بر حکومتیان، صدای سلصنت طلبان، سازمانهای ملی مذهبی، مجاهدین خلق، کل جریانات خانواده توده – اکثریتی ها و ناسیونال- چپ های ایرانی را در خواهیم آورد.  آنگاه مشخصاً و مستقیما انسان متوجه خواهد بود که با کی طرف و متحد کدام نیرویی در ایران است. (نعا)، تعریفی بسیار کلی از ناسیونالیسم است. مثلاً آیا ناسیونالیسم، ترک و عرب در ایران بخشی از ناسیونالیسم ایرانی هستند؟ اگر چنین است، چرا لازم است عنوان کرد و ترک وعرب به آنان اضافه کرد؟ اگر نه، آیا آنها غیر ایرانی هستند؟ این کلی گویی بسود یکی از آنان یعنی ناسیونالیسم فارس تمام خواهد شد. اینکه اصطلاح (نعا) توسط کدام جریان وارد فرهنگ چپ جامعه ایران شده و کدام نیروهای اجتماعی آن را برای کدام مرحله تاریخی استعمال می کرده و می کنند، موضوع امروز ما نیست. اما تا به امروز کمونیست ها این اصطلاح را جهت نقد گرایش ناسیونالیسم ایرانی بکار برده اند. اما به دلائلی این اصطلاح در نقد ناسیونالیسم مورد بحث امروز ناکار آمد است.

تحولات صد ساله گذشته جهان و ایران، فاکتورهایی را در زمینه مورد بحث دگرگون کرده است. زمانی که عبارت (نعا) را برای توصیف ناسیونالیسم ایرانی اختراع کردند، شاید پاسخگوی آن واقعیت در گذشته بود. اما امروز چنین نیست. از نظر شکل ظاهری و تبلیغی و ترویج در نقد مساله، وقتی یک ” ناسیونالیست طرفدار(نعا) اصطلاح عظمت طلب ایرانی را می شنود، از شنیدن آن، احساس خوشنودی خواهد کرد. در استانداردهای جامعه، عظمت طلب چیزی منفی مانند نژاد پرستی و غیر مدنی و وحشی بودن آن جنبش را به ذهن شهروندان متبادر نمی کند. “عظمت طلب” مگر چه اشکالی دارد که عظمت طلب بود؟ چه چیزی از عظمت طلبی عظمیم تراست؟ بکاربردن(نعا) جامعه را پلاریزه نمی کند و نوک حمله مستقیم کمونیست ها را به ناسیونالیسم فارس کند می کند. به این خاطر غیر مستقیم تصویری می سازد که باید بپذیریم ناسیونالیسم کرد، ترک، عرب و بلوچ ایرانی نیستند و به این خاطر لازم است پسوند ناسیونالیسم کرد، ترک، عرب و بلوچ به آنان اضافه کرد و هر کدام را با اسم و مشخصات قومی آنان خطاب کرد و نقد نمود. و یا اگر آنها را ایرانی به حساب آوریم، دادن پسوند کرد، ترک و عرب به آنها زائد است. اگر پسوند کرد یا ترک را برای متمایز کردن انواع دیگر ناسیونالیسم از ناسیونالیسم عظمت طلب ایرانی به کار ببریم، ولی پسوند فارس را برای ناسیونالیسم فارس به کار نبریم، به نحوی از انحا لبه تیز نقد ما متوجه آن نمی شود و کسی انتقاد ما را مستقیماً به خود نمی گیرد. مگر نه این است که ما هم طرفدار اتحاد مردم ایران هستیم؟ تمایزات ما با آنان در چیست؟ در مبحث ناسیونالیسم یا باید از قوم نام نبرد و تمام ناسیونالیست هایی که در ایران هستند را به هیچ اسم مشخصی خطاب نکرد؛ و یا نمی توان از ناسیونالیسم اقوام دیگر اسم برد ولی در مورد یکی از آنها استثنا قائل شد و عبارت “عظمت طلب ایرانی” را جایگزین آن کرد. این در عمل امکانی به آن می دهد که ماهیت ضد کارگری خود را از دیگرناسیونالیست ها پنهان کند و در واقع ماسکی برای ناسیونالیسم فارس پشت کلمه ایران است و باعث ارفاق ضمنی به ناسیونالیسم فارس و تبرئه آن می شود. ناسیونالیسم فارس می تواند در مخفیگاه ایران خود را  امن احساس کند. بخاطر اینکه ایران کشوری است اقلیت های مختلف زبانی در آن مسکونند و ناسیونالیسم هر یک از آنها را به اسم ناسیونالیسم کرد، ترک، عرب و بلوچ خطاب می کنیم و تنها به یکی از آنها که میرسد، ناگهان از ناسیونالیسم فارس نامی برده نمی شود، نزد مردمی که از جانب این ناسیونالیسم تحقیر می شوند، تا حدودی احساس دبل استاندار در رفتار ما ایجاد می کند. شاید استدلال شود البته که منظور ازناسیونالیسم عظمت طلب ایرانی، همان ناسیونالیسم فارس است. خوب، اگر چنین است، چه دلیلی دارد به اسم و مشخصات واقعی خود، آن را خطاب نکرد؟ این جلیقه ی نجات ناسیونالیسم فارس است، میخ اینجاست و شما چکش را جای دیگر می کوبید!

از آنجا که ناسیونالیسم زبان را دستاویزخود می کند و مثلاً ناسیونالیسم روسی، انگلیسی و عربی که زبان را نیزدر خود مستتر دارد، نقد ناسیونالیسم روسی، کل ناسیونالیسم روس را در بر میگیرد. اما چون قوم و زبانی به اسم عظمت طلب ایرانی وجود ندارد، مخاطب و نماینده ناسیونالیسم ایرانی در بعد زبان، جغرافیا و حکومت مشخص نیست.  ناسیونالیسم نمی تواند بدون محمل و پوشش زبان، جغرافیا و حکومت خود را تعریف کند. شخصیت (نعا) در بعد زبان، جغرافیا و حکومت چه کسی است؟ (نعا)  تمام کنه مطلب در نقد این گرایش خاص را نمی رساند و تمام واقعیت جامعه ایران را گویا و شفاف بیان نمی کند. بنا به تعریف ناسیونالیسم پرچم طبقه بورژوا در هر جامعه سرمایه داری بنام قوم خویش جهت رشد خرافات ملی بنام آن قوم  وملت است. خرافات ملی انتگره این مکتب و بخش لایتجزای داده ها فرهنگ طبقه حاکم می باشد. مبانی ارکان ملت عبارت از زبان مشترک، سرزمین و … را سوار بر دوش قوم می کنند. این در حالی است که عظمت طلب ایرانی اسم هیچ قومی معین و هیچ زبان معینی در ایران نیست. شما دارید چیزی را نقد می کنید که کسی با آن مشخصات، مستقیما خود را طرف حساب شما نمی کند و راحت جاخالی می دهد.

صفاتی چون جاهل، متعصب، متجاوز، غارتگر و استثمارگر، در استاندارهای اجتماعی صفاتی منفی هستند که بدون توضیح تا حدودی پیام مطلب را می رسانند. اما در مقیاس مبارزه توده ای (عظمت طلب)، صفتی منفی نیستند.  تنها الیتی متوجه بار منفی عظمت طلبی ایرانی می شوند. توده وسیعی که حامل ویروس ناسیونالیسم فارس هستند، با شنیدن (عظمت طلب ایرانی) هیچ احساس شرم و قباحتی از آن نمی کنند. استعمال آن برای کسانی که مخالف ناسیونالیسم عظمت طلب ایرانی هستند نیز، نمایندگی عمق بیزاری از ناسیونالیسم ایرانی را نمی رساند.  همچون این که واژه دمکراسی عمق آزادیخواهی کمونیستی را نمی رساند، و بجای دمکراسی کلمه آزادی، یا برابری اقتصادی شفاف تر از دمکراسی است، عبارت نعا هم گویا و شفاف صاحب اصلی ناسیونالیسم پنهان فارس را نمی رساند و چهره آن را پشت کلمه ایران فاش نمی کند. ضمن اینکه به کاربردن عبارت (نعا) می تواند غلط نباشد، اما جامع و کامل هم نیست. برازنده نقد سر راست ما به آن گرایش نیست. من فکر می کنم در چالنج کردن این پدیده باید بیشتر از ناسیونالیسم فارس بجای(نعا) استفاده کرد. چون سر راست تر می گوید که می خواهد کدام گرایش و کدام نیروهای مشخص ناسیونالیستی را چالنج کند. ذکر ناسیونالیسم فارس بجای نعا، طفره نمی رود و نوک حمله نقد خود را به طرف جریانات حاشیه ای پراکنده نمی کند. در اصطلاح نعا، بناحق وزنه ” ناسیونالیسم ایرانی” بر سر ناسیونالیسم ترک، عرب، بلوچ و حزب دمکرات به یکسان سرشکن می شود. اما در دنیای واقعی فقط یکی از اینها گرایش ناسیونالیسم واقعی (نعا) را نمایندگی می کند و بس؛ و آن ناسیونالیسم فارس است که اسم آن ذکر نمی شود. اطلاق عنوان(نعا) به جریانات و گرایشات غیراز ناسیونالیسم فارس در ایران، واقعی نیست. نمی توان ناسیونالیسم کرد، ترک و عرب را یک بار بمثابه ناسیونالیسم کرد، ترک و… بر روی پای خودشان و یک بار در هیئت ناسیونالیسم عظمت طلب ایرانی نقد کرد. زیرا آن ها در نقطه مقابل هم قرار دارند. نامبردگان موجودیت خود را در ضدیت با دیگری تعریف می کنند  نه دردفاع ازهمدیگر. اگر صاحب حقیقی و حقوقی ناسیونالیسم عظمت طلب ایرانی همان ناسیونالیسم فارس است، بهتر است به اسم خودش آن را خطاب کرد. در غیر این صورت، تبلیغات افشاگرانه ما، جریانات حاشیه ای را اصلی و ناسیونالیست های اصلی را فرعی می کند. اگرغیر ازاین است، ضرورت قید ناسیونالیسم کرد و یا ترک چه موضوعیتی دارد؟ یعنی گفتن ناسیونالیسم عظمت طلب ایرانی کفاف حال همه ناسیونالیست های داخل ایران خواهد بود. اگر با به کار بردن (نعا) نمی توان ناسیونالیسم کرد را با اسم و مشخصات خود نقد کرد، عینا با گفتن ناسیونالیسم عظمت طلب ایرانی هم نمی توان شفاف و گویا ناسیونالیسم فارس را نقد کرد. ما ناسیونالیسم های دیگر را باسم و رسم خود خطاب می کنیم: گویا و شفاف می نویسیم و می گوئیم ناسیونالیسم کرد، ناسیونالیسم ترک، ناسیونالیسم عرب و بلوچ؛ اما به ناسیونالیسم فارس که می رسد آن را به عظمت طلب ایرانی تغییر نام می دهیم. و این نقد متمرکز ما را علیه مهم ترین گرایش ناسیونالیستی در ایران، پراکنده، نامنسجم و کند می کند. خمیر مایه ناسیونالیسم (نعا) چیست؟ اگرارکان متشکله آن را تجزیه کنیم، زبان، سنن، فرهنگ، تاریخ چیست و نیروی انسانی اش کیانند؟ سازمانها و احزاب صحنه گردان آن کدامند؟ قائل شدن این تبصره ( نعا) بجای ناسیونالیسم فارس، تلویحا قبول این ایده است که پنداری در ایران تنها سم ناسیونالیسم کرد و یا ترک جامعه را آلوده کرده است، وبیماری ای بنام ناسیونالیسم فارس وجود ندارد. و مستقیماً به نقد آن نپرداختن خیلی به سود ایشان خواهد بود.

درعصری که تمام گرایشات بورژوایی چه در حاکمیت و چه در اپوزیسیون، مبانی اصلی ناسیونالیسم شان را با تکیه بر زبان مادری، تاریخ ملی، فرهنگ اصیل و هویت قومی اشان بناء کرده اند؛ اما گویا یک گرایش ناسیونالیستی دیگری وجود دارد که بر آنها تکیه نمی کند. بجای آنها (ایران همه ایرانیان) را نشانده است. اما باید گفت که کدام گرایش بجای چسبیدن به قوم خویش (ایران همه ایرانیان) جهت رشد ناسیونالیسم خود نشانده است؟ اگر بخواهیم ایران را توضیح بدهیم، تعریف آن از کلیت به اجزا چیست؟ عطف توجه  به ناسیونالیسم کرد، ترک، عرب و بلوچ؛ ولی سکوت در قبال دیگری، یعنی چیزی به اسم ناسیونالیسم فارس نداریم. حتی اگراز روی سهل انگاری و بی دقتی در تعیین آن باشد، باز گارد کمونیست ها و کارگران را در مقابل مهم ترین گرایش ناسیونالیستی در ایران شل می کند و باعث آلوده شدن بیشتر جامعه به سم ناسیونالیسم خواهد شد و از نظر معنوی یک برتری به ناسیونالیسم فارس می دهد. در این تبیین، گویا مثلا حزب دمکرات حامی (نعا) است! بر عکس این تبیین، حدکا تنها یکی از احزاب سیاسی است که ناسیونالیسم کرد را نمایندگی می کند و نعا را رقیب خود می داند. اگر حدکا اینجا و آنجا ژست از “هر ایرانی ایرانی تر” بخود میگیرد، باین خاطر است تا از سوی رقبای ناسیونالیسم فارس بعنوان شریک درجه چندم پذیرفته شود و به “ملت کرد خدمت” کند!

گفتم من مخالف فناتیک بکاربردن ناسیونالیسم عظمت طلب ایرانی جهت نقد آن نیستم، مخالف بکارنبردن وسکوت در بکارنبردن ناسیونالیسم فارس هستم. زیرا شخصیت حقیقی و حقوقی و صاحب نعا در زمینه زبان ملی، پرچم ملی و تاریخ ملی، ناسیونالیسم فارس است. اگر ما مشخص نکنیم صاحب حقوقی و حقیقی این ناسیونالیسم کیست، امتیازی به آن است. در کنایه گویا “نعا” همان است ولی بدلائلی لازم نیست او را به نام خود وی نقد و خطاب کرد. ممکن است کسانی بگویند نعا غیر مستقیم همان ناسیونالیسم فارس می باشد و قید فارس به دلائلی لازم نیست. سئوال این است به کدام دلائل؟ ذکر آن به ضرر کیست؟ دل کدام گرایشات و اشخاص را نگران خواهد کرد؟ شفاف سازی این مساله بسیار مهم است. مثلاً در مورد آزادی عقیده و بیان کسانی بودند می گفتند: “عیسی به دین خود موسی به دین خود”. شاید این عبارت از نظر گوینده معنی آزادی عقیده و بیان هم بدهد، اما هیچ وقت جای ذکر “آزادی مذهب و بی مذهبی” در اسناد قانونی و رسمی کشور را پر نمی کند. عیسی به دین خود و موسی به دین خود، باندازه “آزادی مذهب و بی مذهبی” گویا نیست. عیسی به… در جوامع مذهب زده چون کشورهای خاورمیانه می تواند تداعی کننده آزادی و انتخاب دین باشد و نه آزادی بی دینی و کفرگویی در قلمرو آزادی بیان بطور کلی. راجع به ناسیونالیسم عظمت طلب ایرانی هم بدون ذکر صاحب اصلی و شخصیت حقیقی آن، صرفا با ذکر نعا بسنده کردن، کافی نیست. ناسیونالیسم فارس از ریشه نعا را تغذیه می کند و می پروراند و باید نقد ما با آن هم از ریشه متوجه این گریش باشد. جمع خطاب کردن گرایشات ناسیونالیسم، باعث میشود گرایش ناسیونالیسم مشخص فارس از زیر نقد کمونیستی ما در رود.

بخاطر کم کاری جنبش کمونیستی در این زمینه مشخص،تلقی اغلب مردم ایران ازناسیونالیسم بنوعی فقط محدود به زمان سهم خواهی از حکومت مرکزی، یا محدود به آنانی که جهت فدرالیسم و تجزیه کشور و تشکیل دولت مستقل تلاش می کنند،است. ناسیونالیسم حاکم برکشور که ادعایی بر تجزیه کردن ندارد، را نمی بینند. نزد نیروهای ناسیونال- چپ ناسیونالیسم مسلط و در حاکمیت را به اندازه ناسیونالیسم کرد برای جامعه مضر نمی دانند. اگر ناسیونالیسم حاکم مطالبات ناسیونالیسم در اپوزیسیون را جهت رشد خود مطرح نمی کند، به این دلیل است که از قبل به همه آن مطالبات (دولت متمرکز، ایجاد حوزه جغرافیایی معین برای تولید و باز تولید، زبان رسمی، پرچم و استقلال) که ناسیونالیسم محکوم در راه کسب آن است، دست یافته و فی الحال در اختیار دارد. لذا برای اشاعه ناسیونالیسم اش، احتیاج به ظاهر شدن در لباس اپوزیسیونی، فدرالیست چی، تجزیه طلب وخواهان تشکیل دولت مستقل ندارد و مشخصات اصلی آن با مشخصات ناسیونالیسم کرد و ترک فرق می کند.

همانگونه که مکانیسم های جامعه سرمایه داری جهت پنهان کردن تضاد منافع کارگر با سرمایه دار (مثلا ناسیونالیسم کرد) را تولید می کند، همچنان در مورد تولید ناسیونالیسم فارس نیزعمل می کنند. اگر میخواهید غلظت ناسیونالیسم (فارس) ایرانی بسنجید کافی است به خلیج، نگویید خلیج فارس، بگوئید خلیج عربی، یا خلیج کردی. یا تاریخ ایران کوروش و سیروس و نادر شاه… را تاریخ “تمدن” ایران بحساب نیاوریم، بلکه تاریخ حکومت های ظالم و مستبد و نامربوط به نسل امروز مردم ایران آنطور که بوده به مردم معرفی نمائیم. در این زمینه هاست دز ناسیونالیسم فارس- ایرانی مشخص و متوجه میزان ویروس موجود در آن خواهیم شد. برای درک سهل تر مساله، مثالی از نقد ما به جنبش دمکراسی خواهی بیاوریم:

نقد ما به جنبش دمکراسی این است که دمکراسی اصول خود را بفرض حفظ جامعه موجود و حفظ ارزشهایش که بر مبنای تقدس مالکیت خصوصی استوار است بناء می نهد. در دمکراسی هدف برچیدن سیستم تولید و باز تولید سرمایه داری نیست، بحث تنظیم چگونگی رابطه آزادانه وبهره مند شدن از آن سیستم است. در دمکراسی هدف حذف پول از بازار و جامعه نیست، هدف آزادی همه افراد در بدست آوردن آن است. در دمکراسی هدف نقد خرافات مذهبی نیست، هدف آزادی همه افراد در پراتیک کردن دین است. و بالاخره در دمکراسی کار به ماهیت دست بردن به ماشین دولتی پارلمانتاریسم به مثابه ابزار و امکان یک طبقه نیست، هدف استفاده هر کسی به اندازه قدرتش از این ماشین است. خلاصه طبقه حاکم در دمکراسی هیچی از دست نمی دهد، چون هر کسی باندازه توانش وارد میدان اجرای دمکراسی می شود؛ هم بورژوا آزاد است موقعیت خود را به کارگر تغییر دهد و هم کارگر آزاد است خود را به موقعیت بورژوا ارتقاء دهد، ولی در دمکراسی قانونمندی بازی، بورژوا و کارگر شدن سر جایش می ماند! و به این خاطر بورژوازی ما، دمکراسی خواه می شود. و این روح و جوهر نابرابری جنبش دمکراسی خواهی و بورژوایی بودن و نه جنبشی برای  آزادی بشر است.

پس لازم است روی بار کلمه ایران تعمق کرد.کدام ایرانی، کدام ایران؟ اگر پاسخ اینها را از خود مشخص نکنیم، ناسیونالیسم ایرانی با کلمه ایران تمام برتری ناسیونالیسم فارس را برای خود محفوظ می دارد. منظور ناسیونالیسم فارس از ایران چه باشد را باید معنی کرد تا زیر آن خود را پنهان نکند.گویا فقط دیگران (کرد و ترک وغیره) ظرفیت گرایش ناسیونالیستی دارند، ناسیونالیسم فارس چون خوهان تجزیه و… نیست با آنان فرق می کند و تماما ناسیونالیسم خود را زیر کلمه ایران پنهان می کند. برای وی کلمه ایران معادل زبان رسمی کشور فارسی است، پرچم کنونی پرچم رسمی کشور است و سرزمین کنونی تمامیت ارضی و اسامی تاریخی ملک مطلق ایران مفروض است.

 وقتی ما ناسیونالیسم ترک، عرب و کرد را نقد می کنیم، ناسیونالیست فارس باید بسیار خوشحال باشد، ولی بشرطی که موجودیت اش بخطر نیافتد و اسمی از آن برده نشود! هربارکه شما می گوئید ما خوهان اتحاد همه مردم ایران هستیم، نه تنها با شما موافق است که همه ناسیونالیست های دیگر را نقد خواهد کرد و خواهان وحدت و یکپارچگی ایران که آن را ملک خود میداند ، خواهد بود، بلکه با کلمه ایران قند در دهان وی آب می شود و آن را با حفظ تمامیت ارضی ترجمه می کند. نامبرگان هم “ضد” ناسیونالیسم (غیر از ناسیونالیسم خودشان) می شوند، چون تمام ارزشهای ناسیونالیسم فارس کنونی موجود است: از نظر ناسیونالیسم فارس، زبان فارسی، زبان رسمی ایران است، پرچم کنونی، پرچم ایران و مفاخر تاریخی “پرشیا” تاریخ همه ما ایرانیان است. استعمال ایران برای وی یعنی اینها. استعمال ایران توسط آنان درست بسان استعمال کردستان برای ناسیونالیسم کرد بار ناسیونالیستی دارد. ایران مال همه ایرانی ( اعم از فارس،عرب و کرد است) تنها روپوشی برای پوشاندن هژمنی ناسیونالیسم فارس بر دیگران است. این واقعیت که۴٠% زبان فارسی اقتباس از عربی و ریشه عربی دارد، بخودی خود مانع شدت خصومت ناسیونالیسم فارس با عرب نمی شود. چون ناسیونالیسم پرچم سیاسی است و مساله تنها زبان نیست. وقتی به وی بگوئید زبان رسمی نداریم، پرچم ملی ایران نداریم، تاریخ گذشته ایران، تاریخ پادشاهان، هیچ ارزشی برای کارگرندارد و افتخارات پادشاهان و میراث آنان، برای کارگران و کمونیست ها پشیزی نمی ارزد. مذهب رسمی نداریم و ایران کنونی فقط حوزه اقتصادی حکومت بورژوازی ایران است و برای من کمونیست هیچ افتخاری ندارد. امتحان کنید، آنگاه ناسیونالیسم ایشان گل می کند. بکار بردن کلمه ایران برای ما به چه منظوری و برای ناسیونالیسم فارس به چه منظوری است. سوزنی به کوه صبوری ناسیونالیسم اش (ایران مال همه ایرانیان است) بزنید تا مثل بادکنک بترکد. اینان حتی تغییر خط فارسی به اروفارسی (لاتین) را بر نمی تابند. کسی تا خود زبان مادریش غیر فارسی نباشد، بدلیل نیروی عادت متوجه غلظت ناسیونالیسم فارس در زندگی روزمره اجتماعی شهروندان ایران تحت حاکمیت حکومت های سرمایه داری چه پادشاهی و چه جمهوری اسلامی ایران نمی شود. بزیر کشیدن جمهوری اسلامی ایران و منزوی کردن جریانات طرفدار نظام پادشاهی از طریق زدودن و خالی کردن زیرپای این ارزشهای قلابی میسراست.

بکار بردن کلمه ایران برای ما به چه منظوری است؟ منظور یک کمونیست از بکاربردن کلمه ایران، با منظور یک ناسیونالیست از “ما ایرانی هستیم” کاملاً فرق می کند. برای یک کمونیست نه سرزمین ایران مقدس است، نه زبان فارسی و نه تاریخ کوروش و سیروس… وحکومتهای ظالم و مستبد ایران مقدس اند. ما نه براساس تهدید و فشار اکثریت بر اقلیت وحدت مردم ایران را حفظ خواهیم کرد و نه با تجزیه ایران کسی را تهدید. در هر صورت قطب نما، نقطه عزیمت و مبنای وحدت ما، منفعت کارگر، کمونیسم و انسانیت است. در زمینه مبارزه سیاسی، ما همیشه از این اصل بنیادی مارکسیستی که “جامعه طبقاتی” است شروع می کنیم. در این جهانبینی شهروندان در کنارهم فقط داوطلبانه زندگی می کنند. مردم با هر زبانی تکلم کنند، زبان رسمی آنهاست. تا به مساله زبان اداری کشور مربوط باشد، در بین زبانها، یک زبان اداری مناسب (شاید انگلیسی) توسط نمایندگان کنگره شوراهای مردم ایران تعیین خواهد شد. ما براساس اتحاد داوطلبانه ساکنین ایران، نه با تهدید و زور ، وحدت طبقه کارگر را حفظ میکنیم. ایران فردا، ایرانی بر اساس برابری کلیه شهروندان است. ایرانی که طی پروسه تاریخی مردم آن در کنارهم زندگی کرده اند و باهم بوده اند که این پروسه تاریخی روابطی بین آنها ایجاد کرده است. این رابطه به هر دلیل تاریخی ای که بوجود آمده باشد، اکنون یک واقعیت عینی پیوند زندگی اجتماعی مردم شده است. در پاره ای آن پیوند حکم می کند که همه باهم برای آزادی و برابری متحد شوند و نه هر کدام خرج خود را از بقیه جدا کنند. “کارگران جهان متحد شوید” مبدا حفظ وحدت ماست. هر وقت هر کدام از این مولفه ها عکس (زندگی داوطلبانه) باشد، هیچ کدام از آن دلائل تاریخی و پیوند زندگی اجتماعی مقدس نیستند. با توجه به نکات فوق منظور یک کمونیست از بکاربردن کلمه ایران با هدف یک ناسیونالیست صد در صد فرق می کند. منظور کمونیست ها هیچ کدام از مفاهیمی که ناسیونالیسم فارس بنشانه هویت برتر ایرانی بیان می کند نیست. ما باهم برای آزادی و برابری ،متحد شدن را چسب وحدت طبقه کارگر ایران و نه حفظ تمامیت ارضی و اسامی تاریخی میدانیم. حتما یک سری از دلائل تاریخی و پیوند زندگی اجتماعی به طبقه کارگر هر کشوری کمک می کند تا قدم را به سوی پایان دادن به استثمار و نابرابری و ایجاد جامعه شایسته آسانتر بردارند. ولی برای ما همیشه قطب نمای حرکت منافع طبقه کارگر است. در قلمرو هویت سیاسی- طبقاتی، اگر من کرد نیستم، شما هم فارس نیستید. فارسی صحبت کردن بار مضمونی مثبت و کردی صحبت کردن بار منفی ندارد.  تکلم به زبان کردی نه افتخار و نه تحقیر است. ولی در ادامه می بینیم که مساله برای ناسیونالیسم فارس بسان ناسیونالیسم کرد و… چنین نیست.

 ادامه دارد