فیلم مستند چهار سوار سرنوشت

نشانه های انحطاط و افول امپریالیسم
این مستند پر جنب و جوش ولی کوتاه توسط راس اشکرافت مستند ساز مشهور در سال ۲۰۱۲ کارگردانی شده و در مورد نشانه های زوال و فروپاشی امپراطوریها یا در شرایط امروزی، امپریالیستم سخن می گوید. در کتاب انجیل هر یک از این سوارکاران نشانه یکی از پدیده های شوم جنگ، قحطی، طاعون و مرگ بوده و به زعم اشکرافت در دنیای مدرن یا پسامدرن امروزه این چهار سوار آخرالزمان که ما را تهدید میکنند، اقتصاد مبتنی بر بدهی، خشونت سازمان یافته، فقر مطلق اکثریت ساکنین کره زمین و تسریع فروپاشی زیست محیطی بوده و بانیان آن بانکداران و سیاستمداران شیادی می باشند که در تبانی با همدیگر و سودپرستی نفرت برانگیزشان دنیا را به ورطه فساد و جنایت کشانده و خود سیستم را نیز به بن بست گرفتار نموده اند. برای مثال همچنانکه در دوران پایانی امپراطوری روم باستان، دولتمردان برای شیره مالیدن سر مردم و حفظ قدرت خود نمایش گلادیاتورها و ارابه رانی برگزار میکردند، دولتهای کنونی نیز دیپلماسی ورزش و سکس – موزیک را به مثابه یکی از ارکان حفظ و تداوم سلطه خویش و اغفال مردم بکار میبرند یا همانطور که در دوران نزع امپراطوری ساقط شده ترکهای عثمانی پیش آمده اکنون نیز پای ثابت اکثر برنامه های تلویزیونی، آشپزی و سرآشپزهای رنگارنگی میباشند که علاوه بر تکرار مکرر خاستگاه تاریخی غذاها، مقدار و میزان کالری و کلسترول غذاهای هورمونی – ژنریک فعلی را در قالبی لوکس و البته برای جبران عقده های شدید حقارتی و کمبود شخصیت تحمیل شده بر شهروندان در بوق و کرنا میکنند. همچنین یکی دیگر از این نشانه ها، مصرف بیش از حد منابع توسط نسلهای قبلی میباشد که تا حدودی از رفاه نیم بند بوجود آمده در دهه های گذشته توسط کاپیتالیسم در کشورهای پیشرفته صنعتی بهرمند بوده اند و حال که این افراد با دنیای معنوی و اخلاق تا حدود زیادی فاصله گرفته اند، همچنان سعی در بیشتر عمر کردن و مصرف گرایی افراطی دارند
میلتون فریدمن : سوسیالیسم برای سرمایه دارن …!
در این مستند مصاحبه های کارگردان با ۲۳ نفر از تحلیل گران، متخصصین، طرفداران پر و پا قرص نظام عقلانی حاکم بر دنیای امروزه و منتقدینی همچون نوام چامسکی، فیلسوف و آنارشیست معروف آمریکایی، گنجانیده شده است. البته همچنانکه روزنامه گاردین اشاره نموده « بسیاری از مسایل مطرح شده توسط فیلم در سایه و بصورت دوفاکتو بوده و لزوم پرداختن به جزئیاتِ کلیاتِ مطرح شده یکی از ملزومات اساسی برای درک بهتر اوضاع و اندیشه های کارگردان و مصاحبه شونده ها می باشد » ولی بهرحال اشکرافت در توجیه این حرکت دو پهلو میگوید : میخواهم از الصاق اتیکت کمونیستی – مارکسیستی به خود و مستندم جلوگیری نموده لذا سعی شده با هواداران و سرکردهای بلند پایه فعلی یا اسبق سیستم هم مصاحبه نمایم که البته این اظهار نظر دلیل محکمه پسندی برای توجیه پارادوکس بوجود آمده در بخش اول فیلم که در آن به وضوح از به بن بست رسیدن و ظهور نشانه های زوال سیستم کنونی سخن می گوید با بخش پایانی که خط اصلاح و انجام رفرمهای ساختاری در وضعیت کنونی را برجسته و پر رنگ می نماید، نبوده و بیننده را در خلسه قضاوت در مورد اصلاح طلب یا رادیکال بودن خود باقی میگذارد.
جایگزینهای پیشنهادی فیلم برای وضعیت بحرانی موجود
فیلم راهکارهای متفاوتی برای عوارض گریبانگیر سیستم کنونی حاکم ارایه میکند که مهمترین شان عبارتند از: لغو سیستم پولی کنونی یا فیات که در آن پشتوانه پول بجای طلا، اعتبار سیاسی – اعطایی دولتها می باشد، برگشت به سیستم پولی با پشتوانه یا مبتنی بر استاندارد طلا که در گذشته برقرار بوده و همچنین لغو اجازه بانکها در چاپ پول فیات و ارجاع مجدد این مهم به دست دولت، تمرکز بر دریافت مالیات بر استخراج منابع طبیعی که انسان نقشی در تولیدشان نداشته و مالیات بر مصرف بجای مالیات بر تولید و نیروی کار، لغو بدهی های داخلی یا ملی که دولتها با نرخ بهره بالا در اختیار شهروندان گذاشته اند، همچنین بخشش بدهی های خارجی دولتها از جمله وامهای سنگین و با شرایط باز پرداختی وحشتناک بانک جهانی و صندوق بین المللی پول که برای قبضه کردن کشورهای موسوم به جهان سوم در اختیارشان قرار داده شده، لغو سیستم مبتنی بر لابیگری کنونی که در آن بازاریان سیاستمداران را زر خرید نموده و برای ایجاد تسهیلات قانونی در کمک به پول در آوردنشان از آنها استفاده میکنند، تعدیل یا رفع انحصار سرمایه داران بر دانشگاهها، مدیا و رسانه ها، اتاقهای فکر و جلوگیری از تبانی و اشتراک مساعی بورس بازان و لاتاریستهای وال استریت با شرکتهای چند ملیتی و کارتلهایی همچون گلدمن ساکس، هالیبرتون و غیرهم، استفاده اصولی و اخلاقی از منابع طبیعی و کمک به حفظ و بقای آنها برای نسلهای آینده و دست آخر اصلاح سیستم به بن بست رسیده یا بزعم فیلم بحرانی کنونی از طریق ایجاد جرح و تعدیل های پیشنهادی بالا و در نتیجه کاهش شکاف طبقاتی رو به افزایش کنونی در بین جوامع بشری.
حقیقت ماجرا در بطن بن بست فلسفی کنونی
چند سالی از بن بست یا آنچه که مدیای رسمی دوست دارد بحران اقتصادی بنامد، میگذرد و در تبیین وضعیت موجود تحلیلهای زیادی از منتها الیه چپ تا ماوراء راست ارایه شده است. بیشتر جر و بحث های راستگراها و مدافعین سیستم کنونی در راستای همان توجیهات و دیدگاههای رسمی حاکم بر ژورنالیسم نوکر غربی بوده که سعی میکنند حقانیت کذایی خویش را یا از فروپاشی شوروی پیشین و برنده شدن لیبرالیسم مبتنی بر بازار آزاد کنونی و یا از راه مقایسه نمودن وضعیت موجود با بحرانهای ادواری کاپیتالیسم در گذشته بدست آورده و راه برون رفتی برای خلاص شدن از سردرگمی موجود پیدا کنند. این روش مقایسه ای سالهاست به قرارداد نانوشته مدیای کشورهای پیشرفته صنعتی تبدیل شده و در بسیاری موارد توانسته سرکردهای غربی را به مقاصد خویش برساند. برای نمونه میتوان به وضعیت حقوق بشر و بخصوص حقوق زنان ( حقوق منفک و عاری شده از اخلاق یا همان حقوق عقلی – ابزاری ) اشاره نمود که در حال حاضر تنها دلیل محکمه پسند آنها برای اثبات وجودِ کل به اصطلاح آزادیها و حقوق مربوط به زنان، از مقایسه کردن وضعیت موجود در جوامع غربی با اوضاع و احوال زنان در کشورهای موسوم به جهان سوم و بخصوص خاورمیانه و دولتهای استبدادی اش بدست می آید، زنان کشورهای مسلمان را با نقاب و نقاره به تصویر کشیده و همزمان عدسی دوربین را به داخل دیسکو و پلاژهای سواحل اسپانیا می کشانند، جاییکه زنها اجباری بر پوشیدن مقدار و سبک خاصی از لباس ندارند و از راه مقایسه، این ذهنیت را در ذهن بیننده بوجود می آورند: حال که زنان غربی در انتخاب پوشش آزادند و در دیگر کشورها سبک لباس بهشان تحمیل می شود لذا اینجا زنان آزاد و در آنجا در بند می باشند که البته کل ماجرا به اینجا میرسد که آزادی انسان زن محدود به چگونگی پوشش او گشته و کم لباسی برای زن مدرن امروزی به یک الگوی زندگی آزاد تبدیل شود…! بهرحال مدافعین نظم موجود در توجیه بن بست همه جانبه کنونی علاوه بر تقلیل آن به بحرانهای ادواری سعی میکنند تنها بخشی از کل ماجرا را و آنهم از دیدگاه خویش به تصویر کشیده و لذا همچنانکه شاهدیم بیشتر بحثها حول محور بحران و مشکلات اقتصادی و تا حدودی سیاسی بوده و خبری از مابقی مسایل و بحرانهای دامنگیر کل بشریت از جمله بحران اخلاقی – هویتی بوجود آورده شده، نیست. طیف دوم افرادی که در توضیح و ارایه راهکار یا آلترناتیو سیستم کنونی قلم فرسایی میکنند، چپ ها در کل می باشند که بزعم خویش و با رجوع به نوعی ارتدوکسی مارکسیسم و فرمولهای نبشته شده در لابلای ادبیات قرون گذشته سعی میکنند نوشداروی گمشده را پیدا کرده و بدینوسیله موتور انقلاب موعد را به حرکت در آورند، دگماتیسمی که این افراد به آن مبتلا شده اند نمی گذارد بحثهایشان از سطح اقتصاد به مثابه زیر بنا و اخلاقیات ، فرهنگ و بخصوص سیاست بعنوان روبنای سیستمهای تا کنون موجود فراتر رفته و لذا در این پریود مکرر بدنبال توجیه لازم برای ورشکستگی کاپیتالیسم حاکم می گردند، این در حالیست که بن بست کنونی قبل از هر چیز فلسفی بوده و در واقع بشریت در یکی از سخت ترین کشمکشهای تاریخی – اردوگاهی خود، آگاهانه یا نا آگاهانه سعی در خلاص شدن از دست سیستم شرور کنونی « راسیونالیسم ابزاری » با زیربنای فلسفی – عقلانی یا همان عقلانیت ابزاری داشته و در این نبرد سهمگین کارگرانِ با احساس و نه توده کارگران هم بعنوان بخشی از اردوگاه خیر و شعور و مانند دیگر اقشار تحت استثمار، کم و زیاد دارند سعی شان را برای بهبود اوضاع معیشتی و آزاد شدن از اختاپوس سرمایه میکنند. هر چند شناخت و ارایه تحلیل در رابطه با سیستم حاکم بر دنیای کنونی در حوصله این مختصر نوشته نمی گنجد ولی بهرحال برای دست یابی به یک آگاهی نسبی هم که شده باید برگردیم به دوران بعد از وقوع انقلابات موسوم به رنسانس و روی تعیین تکلیفی که ظاهرا با ایده آلیسم ما قبل رنسانس که در قالب رژیمهای مستبد مذهبی، مسیحی – یهودی بر اروپا حاکم بود، مکثی ولو کوتاه داشته و به این مسئله بیاندیشیم که آیا واقعا بشریت در آن دوران، با ایده آلیسم ( عشق و شعور) بوسیله ماتریالیسم نو ظهور( عقل ابزاری و مخلفاتش) تعیین تکلیف نمود یا برعکس با نوع کهنه، کلاسیک، بسیار آنتروپیک و با راندمان پایین عقلانیت بدوی – ابزاری وداع کرده و عقلانیتی هماهنگ تر و منطبق تر با خواست و نیازهای زندگی بعد رنسانس را وارد چرخه کاربست عملی نموده است؟. بعد از رنسانس، عقل سالاری و توضیح و تبیین مجدد جهان، زندگی و پدیده هایش از منظر ماتریالیستی مسئله روز شده و اندیشمندان آن دوره مانند کارل مارکس، دکارت ، اسپینوزا و غیره، هر یک با توجه به نیازها، افکار، مکاتب و ایده ئولوژیهای مختلف سعی در واکاوی هر چه بیشتر خودِ عقل و جهان پیرامون توسط آن و فراهم نمودن زمینه های کاربست شاخه های گوناگونش را در عرصه های مختلف انسان و زندگیش نمودند، از بزرگترین اشتباهی که انسان آن دوران بصورت عامدانه یا غیرش مرتکب شد، نامگذاری دوران ما قبل رنسانس به ایده آلیسم و برسمیت شناختن عوامل مذهبی بعنوان نمایندگان خدا و اخلاق در روی کره زمین و در نتیجه الصاق اتوماتیک وار جنایاتی که توسط آنها و کلیسا صورت گرفته بود به همان خدایی شد که نا خواسته به ابزاری در دست حاکمان آن دوره و وسیله ای برای توجیه ظلم و ستمهایشان شده بود غافل از اینکه مذاهب اولین ارگانهای دست ساخت عقل ابزاری توسط یکسری قدرت طلب همجی می باشند که روی نیازهای معنوی انسانها سرمایه گذاری کاملا مادی نموده و برای توجیه مظالم شان خود را به خدا و اخلاق آویزان نموده اند. بنابراین ماتریالیسم با محوریت انسان و عقل وارد عرصه های مختلف زندگی گشته و تقریبا از همان ابتدای راه، به دو گروه کلی و بزرگِ سوسیالیستها یا طرفداران اقتصاد اشتراکی با تابوی طبقه کارگر و کاپیتالیسم با اقتصاد بازار آزاد و تابوی سرمایه دار تقسیم شدند. از آنجا که هر دو گروه یا دیدگاه دارای زیرساختها و فونداسیون همسان فلسفی میباشند، تقریبا مشترکات شان بسیار بیشتر از تمایز و منافات شان بوده که برای نمونه میتوان گفت: نقطه عزیمت هر دو دیدگاه عقلانیت ابزاری بوده و به نحله های مختلف ماتریالیستی تقسیم شده اند، قدرت و قدرت طلبی در ذات هر دو دیدگاه نهادینه شده و باور عمیقی به رفتن در قدرت و تشکیل دولت و حکومت مدل خویش دارند، هر دو مدل باور عمیقی به داروینیسم بعنوان یکی از بزرگترین توطئه های علم ابزاری برای از بین بردن اخلاق و فراهم نمودن زمینه های سقوط و انحطاط انسانیِ انسان دارند که البته بخاطر فروپاشی شوروی پیشین و عدم قدرت گیری کمونیسم در کشور و بستری مناسب، بشریت نتوانسته تمامی پروسه های رشد ، بسط و انکشاف این دیدگاه را نظاره گر بوده و لذا همچنان که شاهدیم، کمونیسم هنوز هم با مقادیر زیادی شعار و برنامه های اخلاقی – انسانی از جمله عدالت اجتماعی، برابری، رفاه و دقیقا مانند شعارهای بورژوازی تازه بقدرت رسیده و انقلابی بعدِ انقلابات صنعتی، عجین شده و در واقع انرژی خود را از همین انساندوستی اش میگیرد، چیزیکه به نظرم همچنانکه در بالا ذکر شد بخاطر عدم طی پروسه رشد خویش در میدان عمل هنوز هم با آن می باشد و گر نه تهی شدن و پشت کردن آن را نیز بسان بورژوازی به همه اعتقادات و انقلابیگری های وعده داده شده دوران عروج و جوانیش را میدیدیم زیرا سرچشمه عدالت ، انسانیت و آزادی، شعور و احساس آدمی می باشد و عقل ابزاری و از کنترل شعور خارج شده که جزو خصوصیات ذاتی ماتریالیسم میباشد، نمی تواند این اهداف و آرمانها را برای انسان متحقق نماید. از دیگر وجوه مشترک بین این دو دیدگاه، سکولاریسم می باشد که نتیجه عملی سکولاریسم مدل کاپیتالیستی را در روزگار کنونی بالعین می بینیم و میدانیم بند ناف رژیمهای راسیونالیست غربی به مذهب و مخلفاتش بسته است و کمونیسم هم بغیر از راهکارهای ایده ئولوژیکی خویش و علیرغم نفی کامل مذهب بعنوان نماینده خودخوانده اخلاق، توجه یا سرمایه گذاری خاصی برای تأمین نیازهای معنوی انسان و زندگیش مبذول نکرده است.
در آخر این موجز لازم به ذکر میباشد که بن بست کنونی شیوه تولیدی کاپیتالیستی و عدم وقوع انقلاب موعود کمونیستی – کارگری در چند سالی که از این بن بست میگذرد، نشان دهنده این واقعیت می باشد که آلترناتیو کمونیستی حداقل در دستور کار جوامع کشورهای فول سرمایه داری نبوده و اتفاقا همین سر درگمی باعث شده که علیرغم بروز نشانه های زوال و فروپاشی امپریالیسم که در این مستند به تصویر کشیده شده اند، نه تنها انقلابی بوقوع نپیوندد بلکه مترسک بورژوازی همچنان در قدرت سیاسی باقی بماند و توجه بقیه را به ایجاد یکسری جرح و تعدیلهای کم تا زیاد در سیستم کنونی جهان جلب نماید، کاریکه ممکن بودنش تماما زیر سوال می باشد.
مترجم فیلم : فریدون حسین زاده

داونلود فیلم مستند، چهار سوار سرنوشت با زیرنویس فارسی از لینکهای زیر
داونلود بهمراه زیرنویس فارسی
pare.1
www.mediafire.com/?puwad6ju59fpwcp
part.2
www.mediafire.com/?m29w7nngu71v8ec
part.3
www.mediafire.com/?cv636c57mhmu7jl
داونلود فایل زیرنویس فارسیِ بصورت جداگانه
www.filedropper.com/4savarsarnvesht
farsisubtitle.com/downloads/index.php?act=view&id=26157
داونلود فیلم بدون زیرنویس از تورنت زیر
isohunt.com/torrent_details/418178529/Four+Horsemen+2012?tab