دائی جان ناپلئون امروزی !

حکایت دائی جان ناپلئون معرف حضور همه باید باشد . برای کسانی که نمیدانند کوتاه بگویم که : دائی جان ناپلئون یک شخصیت سینمائی است . دراین اثرهنری که نامش هم همین دائی جان ناپلئون است ؛ دائی جان ناپلئون پیرمردی است که تمام اتفاقات پیرامون خودش را به گردن عامل بیرونی ویا انگلیسی ها میاندازد . پیرمردی که تمام وقایع زندگیش براساس ذهنیات خودش ، شکلی گرفته که خودش دوست دارد و نه دنیای واقعی !
عزیز پاکنژاد عضو فعلی شورای مجاهین ؛ که برادر زنده یاد شکرالله پاکنژاد هم است و سوار بر نام برادر طی طریق میکند….مطلبی دارد تحت عنوان تئوری توطئه و….. !

http://www.hambastegimeli.com/index.php?option=com_content&view=article&id=38283:—l-r—-&catid=11:2009-09-22-08-59-59&Itemid=15

قسمت گیرندگی من فقط به یک پاراگراف آن برمیگردد :
….اینها و بسیاری دلایل دیگر حاکی از آن است که سرنوشت و آینده میهنمان در چشم انداز نزدیک، باید توسط خود مردم رقم زده شود و اراده ای خارجی برای تحقق سرنگونی این رژیم نه متصور است و نه موجود. شورای ملی مقاومت در تمامیتش همین اعتقاد را داشته و دارد و سیاست های مبارزاتی خود را با تکیه بر قدرت مردم و مشروعیتی که از آن می گیرد تنظیم می نماید. نتیجه اینکه رفتن در وادی «تئوری توطئه» برای توجیه ادعاهای خود در تفسیرخروج مجاهدین و شورا از لیست سیاه، ناشی از ضعف و بزدلی سیاسی است……

بقیه اش جدی نیست یعنی خالی از هرگونه جدیت است . جدی نیست چون آب از سرچشمه آلوده است . شورای مسعود رجوی هیچوقت به مردم و عنصراجتماعی تکیه نکرده است و تاریخا چشمش در رسیدن به قدرت سیاسی به قلاب شدن از بالاست . دنیای سیاست واقعی دست برقضا دنیای خارج از ذهن پاکنژادها و بقیه اعضای شورای مجاهدین است . بدون تردید هنوز کسانی هستند که دنیای سیاست را با همان سبک دائی جان ناپلئون میبینند ! اما متاسفانه خیلی افراد و یا جریانات دیگر هم هستند که دنیای سیندرلایی را با زمین واقعی سیاست اشتباه گرفته اند . اینکه مخاطب نویسنده چه کسانی هستند…مهم نیست ولی مهم است که نویسنده خودش را چگونه میبیند و از عجایب دنیای سیاست عقب نماند ! کل جماعت انگشت شمار غیرمجاهد شورای رجوی ؛ بعد از سالیان تبدیل به موجوداتی شده اند دو گانه سوز ! معلوم نیست پروانه هایی هستند که خواب انسان شدن میبینند و یا آدمهایی که حسرت پروانه شدن داشته و دارند !؟

دردنیای واقعی مسئول شورای مقاومت یعنی آقای مسعود رجوی ، تمامی انرژیها واعتمادهای همراه خودش را به چاه ویلی برد که حالا خیلی ها آرزو میکنند ای کاش دنیای رجوی هم همان دنیای دائی جان ناپلئونی بود ! که دراین صورت تخریبش و تبعات منفی آن کمتر از شرایط امروزی بود . دردنیای کارتونی و سیندرلایی رجوی و بقیه شورائی ها ، قرار بود همه با استراتژی و خط ارتش آزادیبخش به تهران برسند ، ولی حالادرکویر لوت هستند ودریغ از ذره ایی شجاعت که بپرسند چرا ؟

دردنیای دائی جان ناپلئون ؛ همیشه مقصری هست که طرف خودش را تخلیه و راحت کند و دنیای سیندرلا یعنی که همیشه درآرزوی چیزهایی باش که واقعییت پیدا نمیکند . دردنیای سیندرلایی رجوی شب قدرلیبی باید تبریک گفته میشد و بعد جهت یادآوری بگویم ؛ آقای رجوی با لباس نظامی از ناتو طلب یاری میکرد و شب قدر مردم ایران را با ارتش ناتو آروز میکرد و شورای کذایی هم درتمام طول زمان و مکان فقط کف میزد ! دردنیای کارتونی رجوی ؛ ناتو درمانده و دست به تخم مانده است تا از همین ایده رجوی کمک بگیرد…..! ولی دنیای واقعی سیاست یعنی همه گزینه ها….گزینه هایی که از ذهن دور است ولی عملی ست !

همین امروز در تحولات سوریه، غرب با چراغی بی فروغ در دست، بدنبال نیروهایی نیست که با سیاستها و «ارزشها» ی مورد قبولش همخوانی داشته باشند، بلکه شرایط منطقه ایی سوریه و پارامترهای کلان و متعدد دیگری ازجمله صلح خاورمیانه واسرائیل و سرنوشت حکومت اسلامی مطرح است والا مثل لیبی ۴۰ روزه سروتهش را هم میآوردند . حالا هم منتظر سرفصل انتخابات امریکا و جهت گیریهای قدرتهای جدید جهانی نشسته اند . دنیای واقعی یعنی همه عوامل و پارامترها …. دردنیای واقعی خروج امریکا از عراق ناشی از مشکلات و ضعف “هم” بود اما برخلاف دنیای سیندرلایی گاگولهای سیاسی قطعا یک فرار وشکست نبود !

انسان متفکر و مستقل دردنیای واقعی سوال میکند که چرا امروز اینجا هستیم ؟ آیا همه اش تقصیر وزارت اطلاعات و حکومت اسلامی و سیاست غرب است و یا ….. ؟ آیا نیازی به توضیح و تشریح هست ؟ سوال خوب است ؛ به شرطی که جدی باشد . آدم ضعیف و بزدل سیاسی و ساندیس خور ولایت در تبعید ( امام مسعود رجوی ) هم یحتمل معتقد است الان وقتش نیست !

برای طیف روشن فکر خیلی افت دارد که مثالهای کودکانه زده شود . آقا جان شما از سال ۱۳۶۰ سوار اتوبوسی شدید که راننده و مسئولش آقای رجوی بوده است . قرار بود این راننده همه را به تهران ببرد و امروز همه را درکویر لوت پیاده کرده و با کمال پررویی هم میگوید که اینجا تهران است . عمه من هم که سیاسی نباشد سوال میکند که : مرتیکه من تهران را میشناسم ! جواب بده اینجا کجاست و بعد از ۲۵ سال چرا اینجا ؟ مشروعییت و مبارزه و اینا پیشکشت…..حالا کف کن !

طرف پرسید آقا میدان آزادی از کدم طرف است ؟ مخاطب جواب داد باید بپرسی….. ! طرف هم گفت احتمالا درحال جفت گیری نیستم !

اسماعیل هوشیار

۲۱٫۱۰٫۲۰۱۲
www.tipf.info