کمونیزم کارگری و تناقض های برابری طلبی(بخش سوم)

مقدمه:

سری بحثهای اخیرم در موضوع برابری طلبی(۱و۲)، واکنشهای متعددی را باعث شد(۳و۴) چه در سایتها و چه در فیسبوک که طبعا عرصه بسیار وسیعتریست . برخی از فعالین جوان کمونیست کارگری خصوصا در ایران، از این بحثها استقبال کردند و لزوم آنها را تاکیید کردند. دوستانی هم بودند که دچار “ابهام” شدند یا ابهامات قبلی که داشتند، بیشتر شد و اعلام کردند که مواضع من در مورد برابری طلبی ، “شبیه نظرات فریدمن” است! حتی ادعا کردند که من گفته ام که برابری طلبی برای انسانها “ضرر دارد” یا انسانها “خودخواهیشان تغییر نمی کند”!

فکر می کنم بیشتر آنها که انتقاد داشته اند ، شاید به دقت بحثها را دنبال نکرده اند. پیچیدگی موضوع ، بکارگیری بحثهائی که به هر حال از ریشه رفتارشناسی تکاملی مطرح شده و از “منابع معمول چپ سنتی” استخراج نشده را باید لحاظ کرد. همینطور اون “احساس کفر ستیزی” که بعضی ها را بدجوری بدبین به هر کلمه من کرده است! خوب اینها باعث می شود که گاها تلاش برای فهمیدن مباحث، نفله مشکلات شخصی شود و گرد و خاک درگیریهای گذشته فکری، ذهن و عقل آدمها را کدر کند.

اما من فکر می کنم باید صبور بود و بیشتر و بیشتر توضیح داد.تاکیید کرده بودم که مقولات مورد قبول همه ما کمونیستها و چپها باید بازنگری دائم شوند چرا که ما بطور واقعی خواهان تغییر این جهان وارونه هستیم و لذا باید به سلاح علم مجهز باشیم و درک خود را دائم مورد سنجش عقل و علم قرار دهیم. این تلاش را من با بضاعت خودم انجام می دهم. طبعا ادعای داشتن حرف آخر را هم ندارم. اما مدعی هستم که کاریست درست و اصولی و امیدوارم این تلاشها به شیوه ای جمعی تر و انسانی تر پاسخ گیرد.

در این مقاله من بیشتر به سوالات و ابهاماتی می پردازم که خصوصا در فیسبوک توسط خوانندگان مقالاتم ارائه شده و فکر می کنم مهم باشد رویش برگشت. طبعا تکرار می کنم که این بحقها باز خواهند ماند و مشمول تجدید نظر می باشند

(۱)ضمینه های مادی برابری طلبی و تحول این پدیده:

در بحثهای قبلی توضیح دادم که گرایش برابری طلبی، دو گرایش اصلی را در خود دارد. یکی خودخواهی و دیگری دگر خواهی.مهم اینست تاکیید کنیم که هیچ دگرخواهی نمی تواند کاملا از خودخواهی تهی باشد و برعکس خودخواهی بعنوان یک گرایش رفتاری ، طبعا با درجاتی از دگرخواهی همراه است. حتی خودخواه ترین آدمها، بالاخره عزیزانی دارند و ارتباط عاطفی حتی محدود به فرد دیگر، “دگرخواهی” را تا حدی شامل می شود.

سوال برای رفتارشناس تکاملی اینست که چه ترکیبی از این دو گرایش تحت چه شرایطی غالب است. یعنی در اکثریت جمعیت مفروظ بعنوان رفتار غالب تکرار می شود؟ رفتارشناسان تکاملی همانطور که گفتم، بر این عقیده اند که در شرایط جامعه مبتنی بر انتخاب اصلح (جامعه طبقاتی و جامعه دارای منابع محدود) گرایش رفتاری که بتواند امر بقا را ضمانت کند ، عبارتست از گرایش خودخواهی مشروط. یعنی گرایشی که چیزهای خوب را اول برای خودش بخواهد و بعدا برای دیگران. همانطور که توضیح دادم این گرایش بر بستر جامعه طبقاتی ، گرایش غالب است و دو گرایش دیگر یعنی آلتریزم و خودخواهی مطلق گرایشات اقلیت می مانند. ریچارد داوگین توضیح می دهد که تکرار محاصبات کامپیوتری نشان داده که دو گرایش مغلوب یاد شده به فرض اینکه غالب فرض شوند، طی چند نسل، مجددا گرایش خودخواه مشروط را به حکومت می رساند. به عبارت دیگر گرایش خودخواه مغلوب، نتیجه شرط جامعه ای است که مبتنی بر نابرابری است. جامعه نابرابر گرایش خودخواه مشروط را بازتولید می کند!

فهم این یافته بسیار مهم برای هواداران برابری بسیار مهم است. انتخاب گرایشات رفتاری نه بر اساس انتخاب اخلاقی بلکه بر اساس اصل تنازع بقا انجام می شود. طبیعت اصلا روی اخلاقیات استوار نیست، بلکه این اخلاقیات است که طی نسلها با قوانین طبیعی مجبورند سازگار شوند و یا تغییر کنند!

(۲)تناقض نهفته در برابری طلبی:

اگر بپذیریم که در جامعه نابرابر، برابری طلبی هرگز نمی تواند بعنوان گرایش غالب، تداوم یابد و همواره در شکل بسیطش بخاطر خصلت آلتریستی خود در اقلیت می ماند، اگر بپذیریم که این خصلت غالب، از دلایل بسیار مهم تداوم جامعه نابرابر است،آنموقع باید سوال کنیم که پس چگونه می شود جامعه برابر را ساخت ؟ بواقع جامعه نابرابر ، گرایش حفظ خودش را بازتولید می کند و جامعه ، خودش در مقابل برابری مقاومت می کند! آنها که دهه ها از زندگیشانرا برای برابری مبارزه کرده اند، با این مقاومت درونی جامعه آشنا هستند. پدیده ای بسیار آشناست!

جوامع نابرابر تنها بخاطر اقلیتی که حاکم هستند و ارتش دارند و پلیس و نیروی سرکوب و فریب، روی پای خود نیستند!خود نابرابری ، گرایشات رفتاری حامی خودش را بازتولید می کند!از دید من مقاومت اصلی در مقابل برابری طلبی اتفاقا همینجاست! زمانی لنین بعد از انقلاب اکتبر گفته بود که “عادت توده ها بزرگترین مانع تغییر است”. این حکم دقیقا مشاهده درستی است. این “عادت توده ها” بواقع همان گرایش رفتاری است که طی قرنها و قرنها یاد گرفته شده و به ذخیره ژنتیک رفتاری انسان منتقل شده و تغییر ماهوی را بسیار مشکبتر می کند. همینجاست که بسیاری از چپها و کمونیستها در مقابل این مقاومت درونی جامعه گیج می شوند و نا امید و گاها عصبانی! گاها این مقاومت را نادیده می گیرند و همه مشکلات را به گردن حاکمان و دستگاه سرکوب و تیلیغاتیشان می اندازند.

لذا تناقض واقعی برابری طلبی همینجاست. جامعه نابرابر، شرایط برابری طلبی را بسیار مشکل می سازد و برابری طلبان هر قدر عمیق تر برابر ی طلب می شوند ، تعدادشان کمتر می شود و اکثریت جامعه در مقابلشان قرار می گیرد و بخشی می شود از اینرسی مقاوم به تغییر!

(۳) آیا برابری طلبی در جامعه نابرابر امکان دارد؟

پاسخ را باید در سطح مختلف داد:

اولا: بسته به اینست که چه سطحی و عمقی از برابری طلبی را نشانه گرفته ایم.برابری طلبی در سطح و اشل کوچکتر همیشه در جوامع نابرابر هست. حوزه خانواده و محله و همکار و شهر را در مقاطعی شامل می شود. کوتاه مدت است و گذرا. حول محور منافع خود و حوزه اطراف انسانها می چرخد. وقتی صحبت از حوزه وسیعتر بشود و در اشل زمانی طولانی تر نگاهش کنیم، کمیاب تر می شود! تعداد کمتری مشمول تمام شرایطش می شوند!

دوما:در مقاطع تاریخی معینی، یعنی دوران انقلابها، برابری طلبی به سطح وسیع کشیده می شود.انسانها در دوران انقلابی بیشتر از “حود” می گذرند و در جمع حل می شوند. همه آنها که انقلابها را شاهد بوده اند به این “اعجاز” و تحول رفتاری جامعه اعتراف دارند.

سوما: در بدترین شرایط اجتماعی ، هنوز برابری طلبی رادیکال و عمیق در بخشی از جامعه که آلتریزم را نمایندگی می کنند، منجمله کمونیستها (اما نه فقط کمونیستها)، برابری طلبی نمایندگی می شود.

اهمیت حضور برابری طلبی در جامعه نابرابر چیست؟ آیا این حضور حضوریست اخلاقی؟آیا چون اخلاقا خوبست، ادامه می یابد؟خیر! برابری طلبی در اشل عمیق و رادیکالش در جامعه برابر هست به همان دلیل که گرایش غالب هست! به همان منطق که گرایش عالب جامعه، خودخواهی مشروط است، برای بقا، جامعه نیاز به برابری طلبی رادیکال دارد! اما چرا؟

(۴)ایستادن کنار برای طلبی در جامعه نابرابر

کمونیستها بعنوان بخشی از جنبش برابری طلب، رادیکالترین پاسخ را به مسئله نابرابری ارائه داده اند. ریشه نابرابری را در مناسبات اقتصاد سیاسی نشان داده اند ، آنجا که نابرابری بازتولید می شود یعنی در تولید و توزیع اجتماعی.آنجا که قدرت سیاسی سازمان می یابد و دورش فرهنگ نابرابر شکل می گیرد و اخلاقیات خودش و گرایش رفتاری خودش را بازتولید می کند.

هر کمونیستی که برای لغو برابری تلاش کرده، مزه برخورد به دیوار مقاومی که نه  فقط حاکمان ساخته اند بلکه محکومان نگهش داشته اند، چشیده. ایستادن در کنار برابری طلبی، کاریست دقیقا خلاف جریان. جریانی که نیروها و مولفه های مختلفی ساخته اند و روند پایان جامعه نابرابر را به تاخیر انداخته اند بگونه ای که نسلهاست که پیکار برای پایان جامعه نابرابر تبدیل شده به دویدن دنبال سرابی فرار!

(۵)ویژگی دیدگاه کمونیزم کارگری در برخورد به مسئله نابرابری طلبی

از دید من کمونیزم کارگری در برخورد به مسئله برابری طلبی خصوصا از مسیر کمونیزم کلاسیک و قدیمی جدا می شود. تعریف انسان، همانطور که در مقاله قبل اشاره کردم این دو را از هم جدا می کند. انسان در کمونیزم کارگری ، انسان “پرولتری” و تصعید یافته و منتخب نیست. خصائل ویژه ندارد که در لباس “طبقه کارگر” محدود بشود. انسان در تعریف کمونیزم کارگری همان خصلتهائی را دارد که علم عموما برمی شمارد. یعنی پدیده ای که خواستش بسیار نزدیک است و برای خودش ابتدا می جنگد و رویاهای عجیب و غرب جهانی ذهنش را پر نکرده. این انسان حقیقی که درگیر زندگی روزمره اش هست و مسائل مشخصش کاملا فردیست . گاها خواستهایش جمعی تر می شود و شکل جنبش مطالباتی بخود می گیرد. کمونیزم کارکری در اون قرار حاضر می شود. قراری که جنبش مطالباتی مشخص را به نقطه نبرد سیاسی تعالی می دهد و در اکثر موارد هم این تعالی بسیار گذراست. مردم در خیابانها نمی مانند حتی در کنار هم برای خواستهای مطالباتیشان هم بطور بلند مدت ممکنست نمانند. مردم دنبال اعتقادات شیرین نمی دوند. گاها انتخاب می کنند انتخابی عملی تر را و حاملان رویاهای بزرگ را شوکه می کنند!

اینرا منصور حکمت بارها گوشزد کرده که مردم اگر ما را نبینند و پاسخهای ما را عملی نبینند حتما کس دیگر را انتخاب می کنند و می روند خانه هاشان و ما را با همه حرفهای قشنگی که زده ایم تنها می گذارند!

کمونیزم کارگری متشکل از فعالین کمونیستی است که در جامعه طبقاتی نمی توانند به اکثریت تبدیل شوند. اما می توانند در قرار با جامعه ای که اکثریتش خودخواه مشروط است، تکان اولیه ای را ایجاد کنند که عبارتست از شرایط انقلابی و وقتی اون شرایط را با ایستادن در قرار سر مطالبات مشخص صنفی و موردی و موقت و همساز کردن و همجوشی این مطالبات، سازمان دادند، فراروئی جنبش انقلابی را ابزاری کنند تا جامعه متکی به استثمار انسان پایان یابد و گرایش رفتاری حامی آن هم دگرگونه شود.

جامعه ای که اکثریت اعضایش برابری طلب باشند امکانپذیر است. اون جامعه، جامعه کنونی نیست. جامعه ای است که انسان محور است و انسانها دیگر لازم ندارند تا در مرزهای خودخواهی هایشان سنگر بگیرند و هم را بدرند.مادیت ساختن جامعه انسانی، از انسان، انسان خواهد ساخت و تولد انسانیت تحقق پیدا خواهد کرد. باید برایش کوشید.

خلاصه کنم:

آیا بحثهای مطرح شده من ربطی به فریدمن دارد؟ ایا من دارم از “مضر بودن برابری طلبی” صحبت می کنم؟! فکر می کنم هر خواننده صادقی بتواند این ادعاهای پوچ را رد شده ببیند! تلاشی که من در این چند مقاله داشتم این بود که مقداری در مبحث برابری طلبی بکاوم. امیدوارم این تلاش باعث تعمیق بیشتر راهی شود که همه ما فعالین راه آزادی و برابری داریم می پیمائیم و توشه ای باشد برای تسهیل این راه.

منابع دیگر:

 (۱)سعید صالحی نیا: آیا درک نابرابری و اعتراض بر علیه نابرابری در حیوانات هم هست؟(مقدمه ای بر شناخت برابری)

http://www.azadi-b.com/arshiw/?p=36595

(۲)سعید صالحی نیا: توضیحی بیشتر در مورد مقوله برابری طلبی(بخش دوم)

http://www.azadi-b.com/arshiw/?p=36624

(۳)سعید صالحی نیا: “عضو عجیب حزب کمونیست کارگری ایران” و آقای شباهنگام و “مدالهایش”!

http://www.azadi-b.com/J/2012/10/post_403.html

(۴)شاهو پیرخضرائیان: کوتاه، در جواب رشید شباهنگام

http://www.azadi-b.com/J/2012/10/post_404.html