در یادمان عبدالعظیم صبوری

مقاومت و ایستادگی کمونیست‏های راستین نمودار تعهد و باوری عمیق آنان نسبت به منافع‏ی کارگران و زحمت‏کشان در عرصه‏های نابرابر طبقاتی‏ست. در جنبش ضد امپریالیستی میهن‏مان کم نبودند انسان‏ها و کمونیست‏هایی که دست رد بر سینه‏ی جانیان و دشمنان طبقاتی توده‏های محروم زدند و با مرگ خود نهال انقلاب را آبیاری نمودند. عبدالعظیم صبوری از این‏دست کمونیست‏هایی بود که هرگز در پیچ و خم‏های مبارزاتی پا پس نکشید و سر تسلیم فرورد نیآورد و در برابر مشکلات گوناگون و ابزار و آلات شکنجه‏ی سرکوب‏گران رژیم شاهنشاهی و جمهوری اسلامی ایستاد و جان خود را از دست داد. مبارزه‏ی قاطعانه با دو رژیم سراپا مسلح، رفیق عبدالعظیم را به عنصری متعهد و مصمم به منافع‏ی توده‏ها تبدیل ساخت و بموازات آن‏ها گام بگام و مرحله بمرحله، در کنار آرمان پر افتخار چریکهای فدائی خلق ایستاد و بر خلاف وادادگان سیاسی و تسلیم طلبان، در هر دوره‏ای راهِ رو بجلو را انتخاب نمود.

مبارزه با مزدوران رژیم شاهنشاهی، شرکت در اعتراضات مردمی ۵۷، فعالیت در کردستان، تحرک در جنگل‏های شمال ایران، مقاومت و ایستادگی در برابر زندانبانان و شکنجه‏گران رژیم جمهوری اسلامی و بالاخره پایداری در میدان تیر رژیم جمهوری اسلامی، کارنامه‏ی پر افتخار, سیاسی رفیق صبوری را تشکیل می‏دهد. رفیقی که با قامتی استوار، دشمنان طبقاتی توده‏های ستم‏دیده را به هیچ می‏گرفت و با ایمان به پیروزی راهش در صحنه‏های نبرد با دشمنان، از خود باکی نشان نمی‏داد. ساواک شاهنشاهی عبدالعظیم صبوری را در سن بیست‏و‏یک سالگی و آنهم به جرم آزادی‏خواهی دستگیر و روانه‏ی شکنجه‏گاه‏های مخوف خود می‏کند تا بخیال خود او را از آرمان‏های پرولتری‏اش منصرف سازد؛ امّا وی تا آخرین لحظه از ایده‏های انقلابی‏اش عقب نه نشست و بالاخره در اثر خیزش توده‏ها در سال‏های ۵۶ و ۵۷ از زندان آزاد می‏گردد.
رفیق عبدالعظیم صبوری بعد از آزادی از زندان شاهنشاهی بهمراه دیگر رفقای‏اش پروسه‏های متفاوتی را از سر می‏گذراند و هم‏زمان با احاطه‏ی ایده‏های انحرافی بر سازمان صف خود را از آن جدا می‏نماید و به همراه دیگر رفقایش در تشکیلات چریکهای فدائی خلق ایران – در سال ۵۸ – بر تداوم تئوری نوین جنبش کمونیستی پای می‏فشرد؛ به کردستان می‏رود و سلاح بدست می‏گیرد تا به جنگ با سرکوب‏گران رژیم جمهوری اسلامی بر خیزد. مدتی بعد و در اثر انحراف عملی – نظری "چفخا" از تئوری بنیانگذاران سازمان و این‏بار بهمراه چریکهای فدائی خلق (ارتش رهائیبخش خلقهای ایران) – در سال ۶۰ – راهی جنگل‏های شمال ایران می‏گردد تا بار دیگر دین خود را در قبال تئوری ظفرنمون انقلاب ادا نماید. فعالیت چهارده ماهه‏ در جنگل‏های شمال آزمون دیگری بود که به جرأت می‏توان گفت رفیق صبوری با سربلندی و با افتخار از آن بیرون بدر آمد.
 
بیست‏و‏یکم دی‏ماه مصادف است با پنجاه و هفت‏مین سالروز تولد رفیق عبدالعظیم صبوری. به همین دلیل بی مناسبت نیست تا به جای پرداختن به خصوصیات سیاسی وی، در زیر با هم، نگاهی به متد و برخورد کمونیستی‏اش که در جزوه "نقد گذشته اعضاء و هواداران سابق چریکهای فدائی خلق (ارتش رهائیبخش خلق‏های ایران)" آمده است، بی‏اندازیم و دریابیم که چگونه علی‏رغم پایداری‏اش به منافع‏ی کارگران و زحمت‏کشان، در مقابل انحرافات درونی، سخت‏گیر و بی گذشت بود. رفیق عبدالعظیم که مسئولیت تنظیم این جزوه را بر عهده‏ داشت بمانند هر انسان تحول‏گرا، بیرحمانه به نقد سیاست‏های انحرافی خودی و سازمان‏اش نشست و با صراحت کمونیستی اعلام نمود که: "می‏گویند بیان حقایق و قبول آن تلخ است. امّا اگر این درست است‏که این تنها کمونیست‏هایند که در پی یافتن حقیقت‏اند و اگر ما نیز مدعی آنیم، پس چه باک! بگذار حقایق را بروشنی گفته باشیم و تلخی آنرا باور کنیم. بگذار پیراهن چرکین خود را در معرض دید توده‏ها و انقلابیون صدیقی که بی تجربگی، توشه راه آن‏هاست بنمایش بگذاریم. زیرا یقین داریم که این تنها شرط جدی بودن ما در برخورد با مسائل است. تنها جلب شرط اعتماد توده‏ها نسبت به ماست. حال حتی اگر اپورتونیست‏ها بخواهند حقایق وجودی ما را توجیه بی‏عملی و پوشاندن حقایق درونی خود کنند".

۲۰ دی ۱۳۸۸
۱۰ ژانویه ۲۰۰۹

نقد گذشته:
درباره تشکیلات ما
هستهء اعضاء و هواداران سابق چریکهای فدائی خلق ایران (ارتش رهائیبخش خلقهای ایران)

آغاز سخن:
بررسی و ارزیابی فعالیت سازمان ما «از مقطع ۵۸ …» (۱) بروشنی این حقیقت را آشکار می‏سازد که بطور کلی ما مرتکب آن انحرافات و اشتباهاتی شده‏ایم که نه تنها هیچ تجربه تازه‏ای برای جنبش نوین کمونیستی به‏همراه نداشت بلکه اساساً تکرار همان انحرافات و اشتباهاتی است‏که به معنای وسیع کلمه بنیانگذاران جنبش نوین کمونیستی در ستیز با آن بخود تعیین و هویت بخشیده بودند. امّا واقعیت دردناک امروز ما بگونه‏ای اجتناب ناپذیر ما را بر آن می‏دارد تا بررسی و کنکاش در گذشته خود، این بار برخوردی جدی را بر خود هموار کنیم تا از آنچه که مرتکب شده‏ایم بی‏آموزیم و آنرا در خود جاری سازیم. قطعاً اگر بتوانیم از عهده شناختن و شناساندن آن بدرستی بر آئیم، می‏توان امید داشت روحی تازه در کالبد حرکت ما جای خواهد گرفت که در مسیر پر پیچ و خم حوادث قادر خواهیم بود در جهتی درست طی طریق کنیم.

سال‏ه
ا پیش از این، جریانات و گروه‏های متعددی بودند که در مقابل جریان خائن و سر سپرده حزب توده ادعای پیروی از مارکسیسم – لنینیسم را نمودند، امّا آن‏ها در عمل دچار آن انحرافات و اشتباهات اساسی شدند که تاریخ در مورد اینان نیز پیشینه سیاهی را نشان می‏دهد. آن‏ها در عاجز ماندن از درک جوهر مارکسیسم – لنینیسم جامعه ما را نه بمثانه شرایطی مشخص که قانون‏مندی‏های خاص آنرا باید شناخت بلکه با الگوبرداری از این یا آن تجربه تاریخی در صدد تغییر و واقعیت ….. دیگری بودند. این امر در عمل آن‏ها را تا خیانت به توده‏ها پیش برد.
امّا پیروی واقعی از م. ل برخورد دیگری را طلب می‏نمود. "شرایط صداقت انقلابی برخورد جدی با مسائل است". رهبران ما با قبول و پیروی از چنین اصلی بود که توانستند با ادراکات سطحی و دگماتیستی از اصول کلی م. ل مرزی قاطع بکشند (۲). و به تحلیل مشخص از واقعیت مشخص بپردازند. رفقا توانستند در پرتو م. ل حرکت قانون‏مند جامعه ما را بشناسند و به استراتژی و تاکتیک منطبق بر واقعیت عینی و اسلوب‏های معین فعالیت انقلابی در رابطه با آن دست یابند. تئوری مبارزه مسلحانه هم استراتژی هم تاکتیک بمثابه پایه تئوریک استواری برای مبارزه مسلحانه خلق‏مان توسط رهبر کبیرمان رفیق مسعود احمدزاده تدوین می‏گردد و در آن دقیقاً تا جائی‏که تجارب مجال پیش‏بینی به ما می‏دهد خطوط کلی روندی را که مبارزه مسلحانه توده‏ای شدن و آنگاه تحقق آزادی و سوسیالیسم در پیش دارد ترسیم می‏شود. امّا ما نتوانستیم (سال ۵۸) با پیروی از چنین اصلی با آن‏چه که رفقا مرزی قاطع و روشن کشیده بودند، وفادار بمانیم. بلکه با مبارزه‏ای در سطح و در ادامۀ آن، درجا زدن در پیش‏برد امر مبارزه در دام همان انحرافات و اشتباهات پیشین گرفتار آمدیم، بطوری‏که دو سال فعالیت سازمان با اپورتونیسم در همه جهات آن آغشته است.

دوره جدید فعالیت سازمان آن هنگامی آغاز می‏گردد که دیگر سازمان "چفخا" بطور کلی توسط اپورتونیست‏هائی از نوع حزب توده (سازمان اکثریت) اشغال شده بود (۳). آن‏ها بیشرمانه با چسبانیدن خود به سال‏ها خون و زحمت رفقای شهیدمان در برابر حمایت وسیع توده‏های خلق که به اعتبار همان سال‏های خون و زحمت به سازمان روی آورده بودند، با توجیه تغییر شرایط، تکامل تئوری م. م، عملاً و رسماً با رد تئوری مبارزه مسلحانه اینک زمینه‏های خیانت بزرگ‏تری را به خلق آماده می‏نمودند. شرایط پس از قیام و سیطرهء بلامنازع اپورتونیسم بر جنبش ما، در برابر کمونیست‏های واقعی (معتقدین به تئوری م. م) وظایف مشخصی را مطرح می‏نمود که باید بدان‏ها پاسخ می‏گفتند تا توده‏های وسیع حلق را که اکنون به عرصۀ مبارزه کشیده شده بودند. بر بستر آتش پراتیک زنده و سرنوشت سازی که در بطن تاریخ جریان دارد به میدان نبرد قطعی بکشانند.

در چنین شرایطی بود که ما با ادعای پیروی از تئوری م. م راه خود را از سازمان اپورتونیست‏ها جدا نمودیم و در صدد بر آمدیم به وظایفی که بر عهده پیشاهنگ واقعی نهاده شده بود پاسخ گوئیم. امّا در حالیکه پاسخ‏گوئی به ضرورت‏های زمان و مکان برخوردی جدی را از جانب ما طلب می‏نمود، در حالی‏که در پرتو م. ل و اصول تئوری مبارزه مسلحانه نیازمند بررسی دقیق از شرایط جدید بودیم. با دچار شدن به لیبرالیسمی همه جانبه نتوانستیم شرط صداقت انقلابی را بجا آوریم و با دست خود در منجلاب اکونومیسم غوطه‏ور شدیم. در واقع این درست بود که اینک (سال ۵۸) مبارزه بر سر نام "چریکهای فدائی خلف" یکی از اشکال مبارزه ایدئولوژیک – سیاسی ما را تشکیل می‏داد و ما موظف بودیم که چنین مبارزه‏ای را پیش روی خود بگذاریم. امبا عدم درک ما از جوهر آن‏چه که این نام در خود دارد، مبارزه بر سر این نام را آن‏چنان از محتوای انقلابی خود تهی ساخت و آن نتایج اسف‏باری را در مبارزه خلق‏مان سبب شد که دو سال فعالیت سازمان با تعیّن یک حرکت بغایت اپورتونیستی هم‏چون لکۀ سیاهی برای همیشه در تاریخ جنبش مسلحانه ثبت خواهد ماند.

حقیقت این بود که حرکت نوین ما واجد آن جهت و شرایط اساسی نبود که بتواند در برابر اپورتونیسمی که به دروغ منتسب نمودن خود براه سرخ رهبران شهیدمان، دست در دست رژیم وابسته کنونی در خفه کردن صدای اعتراض بر حق توده‏ها و به‏هرز بُردن انرژی انقلابی آن‏ها، از هیچ کوششی دریغ نداشت، پرچم چریکهای فدائی خلق را برافراشته نگه دارد. رفقائی که دور هم گرد آمده بودند (بحز دو تن) از زندانیانی بودند که پس از سال‏ها تازه آزاد شده بودند و پراتیک‏شان محدود به حصار زندان می‏شد. از طرفی شرایط مکانی و زمانی زندان نیز به آن‏ها اجازه یک مبارزه ایدئولوژیک زنده و همه جانبه را نمی‏داد (۴). آن‏چه که آن‏ها را در یک جبهه قرار داد تنها مبارزه ایدئولوزیک بر سر یک‏رشته مسائل نظری بطور کلی و پاره‏ای مبانی نظری مشی در مقابله با نقطه نظرات انحرافی شهید جزنی بود. البته ما پیش از آغاز حرکت خود بمثابۀ یک سازمان بحث‏های ناتمامی را نیز حول تعیین ماهیت دولت در پیشینه خود داریم. امّا سنگینی بار شرایط؟! (از جمله آن؛ اعلام اخراج اشرف دهقانی از سوی سخنگوی سازمان اپورتورنیست‏ها) به نفع لیبرالیسم ما پایان یافت و با انتشار "مصاحبه" تولد خود را اعلام نمودیم.

در واقع اگر انتشار "مصاحبه" تنها شروع مناسبی برای در غلطیدن به اکونومیسم بود. پروسه دو سال فعالیت سازمان آنرا به اپورتونیسم همه جنبه‏ای بدل ساخت
که دیگر از انرژی و توان انقلابی اثری نمانده بود. زیرا منجلابی که خود با دست خود برای خود ایجاد نموده بودیم، تأثیرات مخرب خود را در همه سطوح فعالیت سازمانی بجا گذاشت و سازمان را به موجود درمانده‏ای بدل نمود که تنها با چسبیدن به گذشتۀ خون‏بار سازمان و لاف و گزاف‏های بی پایه و اساس می‏توانست حفظ شود.
همان‏گونه اشاره شد آشفتگی و انحرافات ما در همه جنبه‏ها و حوزه‏ها عمیق و کاری بود. بطوریکه در هیچ زمینه‏ای نمی‏توانیم ادعائی داشته باشیم. زیرا بسنده کردن ما به احکام کلی مارکسیسم – لنینیسم و اصول تئوری مبارزه مسلحانه و بدنبال آن عدم دقت ما در واقعیت عینی جامعه، آن وظایفی را پیش‏روی ما نهاد که نه بر پایۀ درک ضرورت‏های عینی پیشرفت تاریخی بلکه با اسیر شدن در شرایط موجود و بلند پروازی‏هایی که هیچ ریشه‏ای در زمین نداشت، تنها می‏توانست مبین یک وظیفه و پاسخ‏گوئی به یک "ضرورت" باشد و آن صرفاً مطرح شدن بود. در حالی‏که آن‏چه در عمل می‏کردیم به حساب تئوری م. م می‏نوشتیم! این‏که می‏بایستی در برابر اپورتونیسم حاکم بر جنبش قدعلم می‏کردیم و خود را می‏شناساندیم، تردیدی نداریم. امّا چگونه شناساندنی مدنظر کمونیست‏هاست؟ مگر نه این است‏که مبادرت به چنین امری تنها در پاسخ‏گوئی به ضرورت‏های زمان و مکان می‏توانست عملی گردد؟ حال، اگر به چنین پرسشی پاسخ آری دهیم و سپس به بررسی و ارزیابی فعالیت سازمان خود به نشینیم، محق نیستیم که بگوئیم ما نیز این چنین کرده‏ایم! بلکه در پرتو لیبرالیسم حاکم ما هر چه بیش‏تر از هدف ادعائی خود دور افتادیم و آن‏چه که هدف واقعی ما گشت بسان اپورتونیست‏ها، تنها مطرح شدن و هر چه بیش‏تر مطرح شدن بود. این چنین بود که سازماندهی و نقشه‏های فعالیت ما نه بر اساس تربیت و آمادۀ نمودن خود و توده‏ها برای مبارزۀ قطعی و سرنوشت ساز (برپائی و گسترش جنگ، حرکت در جهت آزاد سازی مناطق) بلکه همواره مقطعی، موقت و بطور کلی بر اساس حفظ وضعیت موجود تنظیم می‏شد.

البته سنگینی بار واقعیت عینی توانست بر گرده صداقت انقلابی رفقای ما، تأثیر خود را بنهد و آن‏ها را به برخوردی جدی بکشاند و به بررسی گذشته نکبت‏بار سازمان به نشینند و آنرا به یک فهم انتقاد از خود واقعی (تصفیۀ سال ۶۰ و حرکت در جهت بازگشائی جبهه شمال) بدل نمایند. امّا بررسی فعالیت سازمان پس از تصفیه نیز بیانگر آن است‏که ما در خصوص مناسبات تشکیلاتی (بجز در مقطع کوتاهی) نه تنها موقعیتی نداشتیم بلکه بدلیل تجربۀ کم رفقای ما در امر سازماندهی و اشتباه در این مورد، پس از شهادت رهبران بزرگ سازمان و تعداد دیگری از رفقای با ارزش‏مان در میدان‏های نبرد، این‏بار دچار آن‏چنان اپورتونیسم سر سختی گردیدیم که آن‏همه خون و تلاش بی‏وقفه رفقا یک‏باره به هیچ گرفته شد و کل فعالیت سازمان زیر سیطرۀ آن از حرکت انقلابی خود باز ماند.
فقدان دید انقلابی که اساساً از گذشته به ارث برده بودیم که به یک معنا خود (رهبران باقی‏مانده) نیز تجلی زنده آن محسوب می‏شدند و توسل جستن آن‏ها به برخوردهای بغایت کثیف خرده بورژوائی، چسبیدن به اهرم‏های تشکیلاتی به‏هر قیمت و ناسزاگوئی‏ها، بستن "اتحادهای نامقدس" در پی انکار آن حقایق انکار ناپذیری بودند که واقعیت وجودی ما بر آن‏ها دلالت می‏نمود. سازمان در مدار چنین اپورتونیسمی حقیقتاً از هستی انقلابی تهی و تبدیل به مرده‏ای شد که امروز دیگر نه صحبت از برخورد با اشکالات نواقص و انحرافات آن برای تصحیح و تقویت سازمان بلکه بحث بر سر ساختن بنای نوین بر ویرانه‏های است‏که امروز به حکم ضرورت باید به آن دست یازیم. از اینروست که ما سعی می‏کرده‏ایم با بررسی و نقد پنج سال فعالیت سازمان (فعالیت تشکیلاتی) در خطوط کلی و اساسی آن، از تجربه‏ای که پشت سر نهاده‏ایم درس بگیریم. بگذار آنانی‏که خود از مسببین این خرابی‏اند با آویزان کردن کاغذهای الوان بر روی این خرابه در خیال خود دل‏خوش باشند که پرچم "چریکهای فدائی خلق" را برافراشته نگاه داشته‏اند؟!

هر گاه صحبت از یک تشکیلات کمونیستی به میان می‏آید، انسان انقلابی بلادرنگ وحدت اراده و اتحاد عمل را در ذهن خود – به تصویر می‏کشد. اتحاد عمل انقلابی که در پرداختن به واقعیت‏های عینی، جهتی هم‏سو و هدف انقلابی واحدی را دنبال می‏کند. زیرا غیر از آن نمی‏توان در راه صعب و دشوار، پر سنگلاخ و ناهموار مبارزه طبقاتی بر یکایک مشکلات فائق آمد. نمی‏توان پراتیک انقلابی را متصور شد که بتوان بر بستر آن توده‏ها را آگاه، بسیج و متشکل نمود تا به قلل پر تلالو آزادی و پیروزی نائل آمد. اگر به پذیریم که یک تشکیلات کمونیستی تنها بر بنیاد وحدت اراه، وحدت عمل و انضباطی خدشه ناپذیر، قادر است نقش خود را در قبال طبقه و توده‏ها انجام دهد، پرسیدنی است‏که این مهم چگونه شدنی است؟ مسلماً باید گفت نه! و ما نیز طالب آن نیستیم. بلکه آن‏چه که برای ما دارای اهمیت است در محتوی و غنای رابطه‏ای است‏که بین عناصر ایجاد می‏گردد. به عبارت روشن‏تر ما بر آن‏چنان رابطه‏ای تکیه داریم که آگاهی بر آن حاکم باشد. آگاهی بر اهداف و وظایف انقلابی که در صدد انجام آنیم. هر چه این آگاهی غنای بیش‏تری بخود بگیرد، خود بخود اتحاد در فعالیت‏های عملی، پایه‏ای مستحکم‏تر و خود بخود روح انضباط پذیری جای بیش‏تری را اشغال می‏کند. آن نظم و انضباط حقیقتاً آهنینی را بوجود خواهد آورد که در برابر سیل مشکلات و ناه