بحران اقتصادی و اتحادیه های کارگری در کانادا

موقعیت اتحادیه های کارگری در کانادا با موقعیت اتحادیه های کارگری و یا بقول معروف جنبش اتحادیه ای (سندیکالیسم) در سطح جهان تفاوت فاحشی ندارد. به همین خاطر، به نظر من بحران سندیکالیسم در غرب، افق سندیکالیسم در کشورهای به قول معروف “حوزه فوق سود” را نیز کور و عقیم کرده است. بمناسبتهای مختلف قبلا به این موضوع پرداخته ایم. در نتیجه این نوشته در این موضوع وارد نمی شود. در عوض با اشاره ای کوتاه به ترجمه آزاد مطلبی بنام “فرهنگ اعطاء امتیاز به شرکتها، کار جنبش اتحادیه ای را ساخته است” از Sam Gindin که در روزنامه پرتیراژ تورنتواستار چاپ شده بود، نگاهی به وضعیت اتحادیه های کارگری کانادا خواهیم انداخت.
اخیرا دولت استان انتاریوی کانادا لایحه ای به مجلس این استان برده است که اگر تصویب شود، که انتظار می رود چنین شود، سفره کارگران این استان خالی تر خواهد شد. این لایحه در نظر دارد که کسری ١۵ میلیارد دلاری بودجه استان را با کاهش دستمزد کارگران بخش وسیعی از نیروی کار این استان، تأمین کند. فضای جامعه به شدت اعتراضی است. این اعتراضات را همانند یونان و اسپانیا فعلا در خیابانها نمی بینیم؛ اما خود را به شیوه های دیگر نمایان کرده اند. دولت ایالتی در یکی از انتخابات محلی که سنتا به نماینده حزب محافظه کار رأی می دادند، این حوزه انتخاباتی را بخاطر خشم مردم از فشار بر معلمان و زمزمه بردن لایحه ای به مجلس برای جلوگیری از اعتصاب معلمان، به کاندید حزب سوسیال دمکرات باخت. حزب لیبرال، حزبی که هم اکنون قدرت پارلمانی را در دست دارد، در نظرسنجی ها به شدت افت کرده و در همین نظرسنجی، شانس قدرت گرفتن حزب سوسیال دمکرات بیشتر شده است. قصد این را ندارم که چنین جا بیاندازم که گویا رأی دادن به حزب سوسیال دمکرات همطراز اعتراضات خیابانی در یونان و اسپانیا است، اما به چپ چرخیدن جامعه را می توان به طرق مختلفی سنجید که منفورتر شدن احزاب ریاضت اقتصادی یکی از این انواع ابراز خشم توده هاست! همچنین اخیرا نتیجه یک تحقیق از جانب گروههای غیرانتفاعی غیردولتی، خبر از این می دهد که اگر جوانان کانادا همانند جوانان کشورهای اروپایی رادیکالیزه شوند، نباید تعجب کرد.
اشاره کردم که دولت ایالت انتاریو قصد دارد لایحه ای به مجلس ببرد که کسری بودجه اش را با کاهش دستمزد کارگران تأمین کند. در واکنش به این لایحه، فعالین کارگری نگران این هستند که جنبش کارگری واکنش درخوری نشان ندهد. در عوض رؤسای اتحادیه ها نگرانی شان از جنس دیگری است. رئیس یکی از بزرگترین اتحادیه های کارگری کانادا، OPSEU به نام Smokey Thomas در واکنش به این لایحه به رادیو سراسری کانادا می گوید که نگران این است که این فشارها باعث سر آمدن تحمل کارگران بشود و به خیابانها بریزند. آدمهای زیادی اکنون دیگر دلشان را به داشتن این نوع اتحادیه ها خوش نمی کنند. در چند سال گذشته و سر هر بزنکاهی، رؤسای اتحادیه های کارگری کانادا هم بستر هیأت حاکمه بوده اند. در واکنش به اعتراض به سران G٨، رئیس کنگره کار کانادا، رسما معترضین را اوباش خواند! اتحادیه های کارگری در کانادا و مشخصا جا خوش کرده ها در پستهای بالای آنها، بیشتر از هر زمانی “بیزنیسی” بودن خود را به نمایش گذاشته اند. در این راه حاضر شده اند که صدای طبقه سرمایه دار رسا از زبان آنها شنیده شود. ترس از اعتراض کارگران، شرکت در تحقیق برای سنجیدن درجه خشم جوانان، اوباش خواندن مردم شرکت کننده در اعتراض جی ٨، فقط چند نمونه از این وضعیت است. در این مورد باید بیشتر نوشت.
١۵ اکتبر ٢٠١٢
***
ترجمه آزاد بخشی از نوشته سام گیندن

سام گیندن در مطلب خود می گوید: در اواخر دهه ١٩٧٠، قبل از شروع دوره اعطا امتیاز به شرکتها، بخش آمریکای اتحادیه کارگران اتوموبیل سازی (UAW) حدودا ٧٠٠ هزار نفر در ٣ شرکت اصلی ماشین سازی جنرال موتورز، فورد و کرایزلر عضو داشت. در هر دوره از مذاکرات دسته جمعی بعد از آن، این اتحادیه در برابر وعده اینکه شرکتهای مزبور “امنیت شغلی” برای کارگران خود تأمین خواهند کرد، امتیازاتی را به این شرکتها داد. امروز، سه دهه بعد از این نوع بازی در آوردن‌ها، UAW تنها ١١٠ هزار عضو دارد. بخش کانادائی این اتحادیه در مقابل این نوع جهتگیری برای مدتی مقاومت کرد. همین موضوع باعث شد که “اتحادیه اتوموبیل سازی کانادا” (CAW) از بخش آمریکایی آن جدا شود. برای مدتی بخش کانادائی آن در موقعیت بهتری قرار داشت، اما امروز CAW فقط ٢١ هزار عضو دارد؛ در حالیکه در اواخر دهه ١٩٧٠، هفتاد هزار عضو داشت. سام گیندن اشاره کوتاهی به افزایش (دو برابر شدن) بارآوری تولید در بخش ماشین سازی در کانادا و آمریکا می کند و اشاره می کند که در عین حال دستمزدهای واقعی در آمریکا کاهش یافته و فقط بطور ناچیزی در کانادا افزایش یافته اند.
او می گوید: برای کارگرانی که تازه در شرکتهای مزبور استخدام می شوند، وضعیت حتی بدتر هم شده است. کارگری که اکنون در یکی از سه شرکت اصلی اتوموبیل سازی در آمریکا استخدام می شود، با دستمزدی به مراتب پایین تر از کارگری که نیم قرن پیش استخدام می شد، در رابطه با تورم در نظر گرفته شده، دستمزد می گیرد. در کانادا دستمزد واقعی کارگر تازه استخدام شده ١٢ درصد کمتر از دستمزد کارگر تازه استخدام شده دوره جدائی CAW از UAW خواهد بود. در آن زمان کارگر تازه استخدام شده بعد از ١٨ ماه می توانست به سطح بیشترین دستمزدی که شرکت به کارگرانش پرداخت می کرد، برسد؛ در حالیکه اکنون باید ١٠ سال انتظار بکشد تا به چنین سطحی برسد.
یکی از درسهای مهمی که سام می گوید از این وضعیت می توان گرفت این است که “این دیگر کوچکترین اعتباری ندارد که گویا استراتژی اعطای امتیاز نهایتا ما را به رسیدن به زندگی بهتری رهنمون خواهد کرد. نه تنها اعطا امتیاز به شرکتها باعث افزایش نابرابری و مطرح نکردن مطالبات می شود، بلکه طفره رفتن از مسائلی است که طرحش به ایجاد شغلهای بیشتری می انجامد.” درس مهم دومی که او به آن اشاره می کند این است که: پتانسیل بالای بارآوری در این بخش با محدود کردن پتانسیل تولید بیشتر اتوموبیل آزاد نمی شود.
بعد از این دو درس او به درس مهم دیگری اشاره می کند. می گوید: بدون جان تازه بخشیدن به جنبش کارگری، فکر کردن به تحرک مهمی در این جهتگیری سخت است. می گوید اتحادیه ها باید بطور ریشه ای به ساختارهای خود بیاندیشند که بعنوان نمایندگان کارگران ظاهر شوند. می گوید ضجه و زاری کردن درباره حمله دولت و شرکتهای بزرگ کافی نیست. قبول دستمزد نابرابر در ازای کار برابر به کارگران جوانی که آینده و جان تازه گرفتن اتحادیه ها به آنها وابسته است، آنها را با اتحادیه ها بیگانه خواهد کرد. می گوید این نبود همبستگی در محیط کار، وعده همبستگی وسیع بیرون و ورای محیط کار را بی اعتبار می کند.