درباره آزادی بیان !

چنین بنظرمی رسد ، که آزادی بیان و اندیشه در شرایط کنونی و با توجه به تجارب جنبش کارگری و کمونیستی، دیگر چیزی ست بر همگان واضح و آشکار ، که بدون آن هیچ حکومتی و جامعه ای را نمی توان دمکرات و آزاد دانست . و هر گرایشی که چنین نیندیشد و خود را عقل سلیم بداند و بخواهد آن را به دیگران  تحمیل کند : اولأ هیچگاه به این هدف نائل نخواهد شد. دومأ آدمیان را وادار می کند، آنطور که می اندیشند بر زبان نیاورند و آنچه را که بر زبان می آورند اندیشه دیگری باشد .
این چنین اندیشد ن و چنین قصدی داشتن از سوی هرکسی ، بسیار نادرست و خطا ست .
اما واقعیات سرسختند و نشان از آن دارند که هنوز هم متاسفانه خیلی ها ، در جنبش چپ ما به این اصل ابتدائی بی اعتقادند و یا آنرا با قید و شرط های پذیرا هستند . آنها چنین اعتقادی دارند ، که برای آزادی بی قید و شرط می توان تا قبل از به قدرت رسیدن طبقه کارگر مبارزه کرد . ولی از فردای به قدرت رسیدن کارگران دیگرنمی توان آزادی بی قیدو شرط رابرای عموم شهروندان جامعه برسمیت شناخت.  آنها می گویند :” اگر از رمانتیسم بودن های آنچنانی دست برداریم ،اگرباخود رو راست باشیم و ریاکاری را کنار بگذاریم …برقراری دیکتاتوری پرولتاریا و سرکوب دشمنان آزادی و آزادیخواهی معنایش این نیست که تریبون را باز در اختیار سرمایه داری گذاشت و ریاکارانه خود را طرفدار آزادی بیان نشان داد ، بلکه منظور عدم آزادی فعالیت سیاسی و نظری برای آنها ( سرمایه داران و وابستگان آنها ) و از بین بردن موانع برای برپایی جامعه دیگریست . مارکسیم از سیاست های دیپلماتیک دور بوده و صریح و روشن موضعش را در قبال طبقات و آزادی و عدم آزادی آنها در این دوران بیان کرده است . فقط افراد بریده از مارکسیسم و مبارزه طبقاتی و مجذوبان دموکراسی غرب و آزادی هایش می توانند از نبودن آزادی برای سرمایه داران در آن دوره بنالند و ماسک آزادی خواهی دروغین بر چهره بزنند.. (۱)” چنانکه مشاهده می کنیم  چنین دوستانی نمی توانند این را پذیرا باشند ، که آزادی بیان در دوره گذارو دولت کارگری ،برای عموم شهروندان وجود داشته باشد و اگر کسی چنین خواستی را بیان دارد،می گویند: اولأ با خود روراست نیست ودومأ ریاکار است . این دسته از دوستان به زور می خواهند  مقرر سازند و چنین قصدی دارند که با سرکوب حق اندیشدن را از دیگران بگیرند تا همه مثل کارگران بیندیشند . آنها چنین تصور می کنند که طبقه کارگر پیروز نباید، چنین حقی را برای سرمایه داران ونیروهای وابسته به آن قائل شود ، آنها ازسرمایداران می خواهند همانند کارگران بیندیشد و بر زبان رانند . چیزی که حتی اگر آرزوی طبقه کارگر در قدرت نیز باشد ، عملی شدنی نیست . چرا که  ” فکر آدمیان به همان اندازه گوناگون است که ذائقه ها یشان “(۲) . وقتی که چنین است چگونه چنین کاری مقدور می باشد . آیا ما با اینکار شکوفائی نظری راکه از برخورد عقاید متنوع می تواند حاصل آید ، خفه نمی کنیم ؟ آیا ما با چنین کاری عقایدمان را به دیگران تحمیل نمی کنیم  و از آنها نمی خواهیم که مثل ما بیندیشند و بر زبان آورند .آیابا چنین کاری از ذهن عمومی نمی خواهیم که به شیوه واحدی وجود داشته باشد؟ و به قول کارل مارکس از گل سرخ نمی خواهیم همانند گل بنفشه ببوید؟ روشی راکه حزب  بلشویک  عملی کرد نگاه کنید . آنها پس از کسب قدرت همین شیوه رابکار گرفتند . آیا توانستند به هدفشان دست یابند ؟ آیا تجارب دولت های ایدئولوژیک که نهایت تلاششان این بود ه و که فکر و اندیشه خود را به کل جامعه تحمیل کنند ، برای مان کافی نیست ؟
از این رو حق مقدس آزادی بیان  در هیچ جامعه ای نباید محدود باشد . واین نه تنها برای به قدرت رسیدگان (حکومت کنندگان) بلکه برای حکومت شوندگان نیزصادق است و نباید از آن ترسی داشت که اگر حکومت شوندگان تریبون در اختیار داشته باشند  ، می توانند  قدرت از دست رفته شان را بازگردانند . حتی اگر چنین چیزی عملی گردد ، نشان از آن دارد که حکومت کنندگان صلاحیت حکومت کردن را ندارند .
بنابراین اگر هدف سازماندهی جامعه ای آزاد و دمکراتیک برای تمام انسانهاست . نباید آنرا به فردای فرداها موکول کرد وچنین پنداشت ، که در مرحله اول آزادی برای کارگران و زحمتکشان و در مرحله دوم برای تمام انسانها . وقتی که این موضوع  در جوامع بورژوازی وبادولت های بورژوازی ،تا اندازه ای  تحقق یافته است . پس در جامعه مورد نظر ما (سوسیالیستی) نیز می توان آنرا متحقق ساخت و بطور همه جانبه تروکامل تر برقرار کرد .
این تصور که پس از به قدرت رسیدن کارگران ، تنها برای کارگران آزادی بیان را مجاز بدانیم  و برای دیگر اقشارو طیف های که در جامعه وجود دارندچنین چیزی را مجاز نشماریم  ، نشان از آن دارد که ما حق  اندیشیدن و برزبان آوردن را از دیگران سلب می کنیم . اگر لنین وبلشویکها چنین مسیری را طی کردند ، ما نباید راه رفته آنها را  تکرار کنیم . و آنرا به نظرات مارکس وصل کنیم و به دولت کارگری ربط بدهیم ، چیزی که پس از انقلاب اکتبر عملی شد ، یک تجربه شکست خورده است ، و یکی از علت های این شکست را می توان همین پشت کردن به اراده توده ای نام برد .  و در یک کلام ما راه رفته آنها را نخواهیم رفت ، تجربه را تجربه کردن خطاست .  ۱۵/آبان/۱۳۸۸         ۵/۱/۲۰۱۰
۱-ازمقاله –ماکسیسم وآزادی بیان/نوشته بهروز شادی مقدم/از سایت مبارزان کمونیست .
۲- از کتاب آزادی پندارو آزادی گفتاردر یک حکومت آزاد /نوشته باروخ اسپنوزا /ترجمه سیروس آرین پور