آیا درک نابرابری و اعتراض بر علیه نابرابری در حیوانات هم هست؟(مقدمه ای بر شناخت برابری)

مقدمه:

کلیپی در فیسبوک اخیرا دست بدست می گردد که بر اساس مطالعات دکتر فرانتس دوال استوار است(۱و ۲). دکتر فرانتس دوال از اکادمیسینهای رفتار شناس حیوانات است. ایشان از گروه رفتارشناسانی است که مدعی هستند زیشه های رفتاری حیوانات متکامل مثل میمون و سگ همانست که در انسانهاست. بحثهای جالبی ایشان دارد در مورد متدهای حل اختلاف در حیوانات، همکاری در حیوانات،از خود گذشتگی در حیوانات و همینطور رویگرد به ناعدالتی در حیوانات. مطالعات ابشان در رفتار شناسی میمونها در کلیپ “اعتراض به نابرابری در میمونها”(۱) را من موضوع این مقاله قرار می دهم. طبعا این بحث مثل سایر بحثهای پایه ای من صرفا گشایشی است بر این مقوله و امیدوارم موضع بحثهای عمیقتر عزیزان خواننده قرار گیرد:

(۱)ادعای وجود حساسیت در مقابل نابرابری در میمونها توسط دکتر فرانتس دوال

دکتر دوال آزمایش ساده ای را انجام می دهد که در آن دو میمون بطور همزمان در مقابل کار واحد ، میوه های متفاوتی را دریافت می کنند. یکی خیار دریافت می کند که ظاهرا مزه پائینتری دارد و دیگری انگور که برای میمون مطبوع تر است.(۱). در این مشاهده میمونی که خیار دریافت می کند با مشاهده میمون دیگر که انگور دریافت می کند، عصبانی می شود و با پرتاب خیار و امتناع از خوردن آن، اعتراض می کند. او ه زبان اشاره نشان می دهد که انگور می خواهد. تکرار این مشاهده هم همین رفتار را نشان می دهد.

دکتر دوال نتیجه می گیرد که این رفتار بواقع یک رفتار اعتراضی است در مقابل بی عدالتی و نابرابری در میمون و نتیجه می گیرد که اولا حس بی عدالتی و نابرابری در میمونها وجود دارد و دوما اعتراض به آن هم در آنها قابل مشاهده است و در آخر بحثش به شکل نیمه شوخی احتمالا مخالفت در مقابل وال استریت را توسط انسانها، ریشه اش را همان احساس درک نابرابری در میمونها می داند.

(۲)ایراد انطباق مشاهدات رفتارشناسی حیوانات و تفسیر آنها

تاریخا علم رفتارشناسی انسان، به اتکا به مطالعات آزمایشگاهی روی حیوانات خصوصا از دهه ۵۰ میلادی سرعت گرفت. این نوع مطالغات عمدتا روی یادگیریهای شرطی و غیر شرطی متمرکز بود و بعدا با ورود به عرصه کاربرد مواد شیمیائی در تغییر رفتار ، مشاهدات بالینی به سطح بسیار عمیقتری کشیده شد و امروزه روانشناسی مولکولی و ژنتیک و کاربرد تصویربرداریهای عملکردی، روانشناسی و روانپزشکی را به خط مقدم دانش پزشکی کشانده است.

از معضلات رفتارشناسی تکاملی و اتولوژی(انطباق رفتارشناسی حیوانات به انسان) اینست که وقتی به پله های بالاتر رفتارها می رسیم که انگیزه ها و احساسات و ادراک را هدف بررسی قرار می دهند، “تفسیر رفتارهای حیوانات” مشکل ساز می شود. اینکه خود حیوان بواقع چه انگیزه ای برای فلان رفتار معین دارد و در مغزش چه می گذرد کار بسیار پیچیده ای است و مشاهده گر با توجه به معقود بودن حلقه مشاهده مستقیم، مجبور است گاها از الگوهای شناخته شده خودش یا انسانها بنوعی “پل بزند” به الگوهای رفتاری حیوانات! این می شود که مثلا از “سایکوز” در کرمها صحبت می کنند در حالیکه اثبات وجود سایکوز در حیوانات و خصوصاا حیوانات فاقد کرتکس پیچیده بسیار مشکل و منطقا ناممکنست!

از دید من ، مشاهده دکتر وال در این آزمایش کوچک، دچار همین خطای تحلیلی است. ایشان مفهوم نابرابری را از انسان غرض گرفته و بدون سنجش منطقی، به میمون منتقل کرده است. چرا؟ چ.ن الگوی عمومی ایشان یا فلسفه پشت تئوری ایشان اینست که ریشه های رفتارهای انسانی در میمونها و حیوانات عالی یافت می شود. چون باید یافت شود ، ایشان می یابد! این از تله های تئوریسازیهای علمی است.آنچه به عنوان هدف تحقیقی قرار بود بهش برسند، بخاطر اعتقاد محقق ، می شود تله او و تله مخاطبینش!

اجازه بدهید بیشتر وارد مقوله برابری طلبی بشویم:

(۳)مفهوم برابری طلبی و آنچه میمونها می کنند:

آنچه این میمون می کند اعتراض است به اینکه چرا انگور بهش ندادند.اگر انگور بهش بدهند ساکت خواهد شد.این بطور واقعی قابل روئیت است. اما آیا این معنیش “برابری طلبی است”؟

اینکه میمون انگور بخواهد و خیار را رد کند، بطور سالجکتیو اینست که او  و این مهم است ، او همان انگور را می خواهد که در دست میمون دیگر دیده. این یعنی خواستن چیز خوب که در دست دیگری است.  این بهتر خواستن برای خود از ریشه ای ترین گرایشات رفتاری همه جانوران است. همانست که ریچارد داوکین در کتاب ژن خودخواه چهر دهه قبل بیان کرده بود. بهتر را برای خود دانستن ، امری است که برای بقای فرد لازمست.مدل عمومی رفتاری برای بقا عبارتست از “چیز خوب برای من اگر بیشتر ماند ، برای دیگری”. یعنی “اول من و بعد دیگری”. ای مدل ، مدل غالب رفتاریست و اکثریت منحنی گرایش رفتاری را اشغال می کند.

بخش کوچکی از گرایش رفتاری را (نزدیک به ۱۵ در صد) گرایش آلتریستیک یا دگرخواه تشکیل می دهد. در سوی دیگر منحنی هم گرایش خودخواه قرار دارد که فقط “برای خود” عمل می کند.

با در نظر گرفتن بحث داوکین، میمون مشاهده بالا، دقیقا رفتاری می کند متعلق به بخش غالب گرایش رفتاری ، یعنی بطور سابجکتیوریال بدنبال انگور است و برایش اعتراض می کند. همین! از جلو تر رفتن از دید من “تفسیر سازی” است. دلیل منطقی و اثباتی برای از این جلوتر رفتن نیست!

اما راستی برابری طلبی چه خصلتی است و چه مجموعه علائمی آنرا از “خود خواهی مطلق یا مشروط” جدا می کند؟

(۴)وجوه برابری طلبی و ماهیت آن:

ریچاد داوکین، و رفتارشناسان تکاملی دیگر بر این عقیده هستند گه دگر خواهی مطلق یا آلتریزم، یک گرایش اقلیت است.اگر اکثریت بشود اساسا حیات به خطر می افتد. محاسبات کامپیوتری با استفاده از تئوری بازیها همینرا تایید می کند. جامعه زیستی نمی تواند با اکثریت شدن گرایش آلتریزم ادامه یابد. برابری طلبی از نمونه های گرایش آلتریستی است.

از دید من برابری طلبی، خصلتی است که در انسان دارد آنهم بتدریج گسترش می یابد. مفهومی است بسیار پیچیده و متداخل و از جهتی حرکت است در جهت مخالف حرکت قانون بقا در طبیعت. چرا که برابری اساسا در طبیعت هدف نیست و طبیعت بر اساس نابرابری و کشاگش برای انتخاب اصلح عمل می کند.

برابری طلبی در مثال مشاهده دکتر دوال، سه شرط را باید شامل شود:

اولا: میمونی که انگور ندارد باید اعتراض کند که داشته باشد

دوما: میمونی که انگور دارد باید اعتراض کند که آن “دیگری” هم انگور داشته باشد

سوما: میمون سومی اگر مشاهده گر باشد باید به نابرابری میان آن دو میمون اعتراض کند ، صرف نظر از اینکه خودش انگور داشته باشد یا نه

من مدعی هستم که الگوی کامل برابری طلبی اگر سه رکن و شرط ذکر شده را نداشته باشد، اساسا برابری طلبی نیست. چیز دیگریست! آیا مشاهده دکتر وال این سه شرط را داراست؟! فکر نمی کنم! دکتر وال صرفا میمونی را نشان می دهد که انگوری را که میمون دیگر دارد، می خواهد! همین! این عین خودخواهی است! همین! خودخواهی میمونی که خیار گرفته اینجا دارد اثبات می شود و دکتر دوال آنرا به جنبش اعتراض وال استریت وصل می کند!

(۵)برابری طلبی نیاز به چه سازمان مغزی دارد؟

از محدودیتهای تئوریهائی که تلاش دارند ، گرایشات رفتاری حیوانات را مستقیما به انسان وصل کنند اینست که جهش عجیب و خارق العاده بین مغز انسان را با مغز نزدیکترین حیوانات یعنی میمونها، منکر می شوند. مغز انسان به جهت پیچیدگی یک جهش کاملست. نه تنها بخش کلامی مغز انسان، بلکه بخشی که قدرت تصور  و قدرت تجزیه تحلیل را به انسان داده (لب فرونتال).

نرونهای آینه ای در مغز میمونها در حد بسیار محدودی رشد کرده اند. این نرونها مسئول ایجاد تصویر آینه ای از رفتار و احساسات اولیه میمونهای دیگر در مغز هستند. به واقع هم میمونها توان حس احساسات دیگر میمونها را تا حد محدودی دارند اما توان نرونهای آینه ای آنها بسیار محدود است و خصوصا این نرونها با بخشی که تصور عمیق زمانی و مکانی ایجاد می کند و میمون را قادر کند که ایجاد تصور برابری یا نابرابری کند ، امکان پذیر نیست. بواقع اینجا محدودیت میمونها را باید با اتکاء به علم آناتومی مقایسه ای یافت.

در مقابل مغز میمونها، بخش مربوط به نرونهای آینه ای در سرتاسر تئوکرتکس انسان ریشه دوانده و انسان را قادر می کند که تصویر ذهنی از احساس دیگری بسازد که این تصویر از مرز زمان و مکان می گذرد و عمق پیدا می کند. درک نابرابری نیاز دارد به این تعمیق در زمان و مکان. یعنی توان ایجاد مقایسه نه تنها با آنچه جلوی چشم هست بلکه آنچه جلوی چشم نیست، چه در مکان و چه در زمان. ایجاد تعمیم و بسط مفهوم آنچه به فردی و جمعی تعلق دارد و آنچه تعلق ندارد و تلفیق تصویری احساس فردی و جمعی.

بخش مهم دیگر که باید در مغز حاضر باشد تا مفهوم نابرابری شکل بگیرد و مرحله اعتراض به آن شکل بگیرد عبارتست از بخش مربوط به نظامهای ارزشی در نیمکره راست مغز. این بخش نیز در میمونها بسیار ضعیف و ناکاراست و توان ساختن نظامهای ارزشی پایدار را ندارد.

نتیجه:

من معتقدم در انسان هم این درک نابرابری تازه دارد شکل می گیرد. همینکه دکتر دوال هم این اشتباه فاحش را در تفسیر برابری طلبی می کند، نشان اینست که تا چه اندازه انسان معاصر ، هنوز در درک برابری لنگ می زند. برابری طلبی را عموما با “خواست بهتر برای خود” یکی می گیرند و وقتی این “خود” خواستش را گرفت اکقر آدمها می روند دنبال کارشان! لذا “برابری خواهیشان” تا سر کوچه رسیدن خودشان به آنچه می خواستند، تمام می شود! بامزه است که دکتر وال این مشاهده ساده را اینچنین “تفسیر می کند”! اما غمناک است که به چه راحتی انسان اکادمیسین قرن بیست و یکم هم لنگ می زند، بماند که رفقای “برابری طلب” ما هم در فیسبوک از ایشان سند می آورند تا ثابت کنند که “زیر پوست میمونها” هم برابری طلبی جوش می زند! اینجاست که باید هشدار داد ، همیشه مستقل فکر کردن کار بهتریست اگر بشود!

منابع دیگر:

(۱)کلیپ:میمونها به حقوق نابرابر اعتراض می کنند

http://www.youtube.com/watch?v=g8mynrRd7Ak

(۲)دکتر فرانتس  دوال:

http://en.wikipedia.org/wiki/Frans_de_Waal

(۳)سعید صالحی نیا: آزادی بی قید و شرط بیان، قانون، اخلاق و ریاضی انتخاب طبیعی سری بحثهای پایه ای

http://www.rowzane.com/index.php/articles-archiev/80-saeed-salehi/10194-1391-03-26-18-47-03.html

(۴)سعید صالحی نیا: مختصری در موضوع سانسور و انواعش در حاشیه بحث آزادی بدون قید و شرط بیان

http://rowzane.com/index.php/articles-archiev/80-saeed-salehi/9949-1391-02-29-17-55-29

(۵)سعید صالحی نیا: تابو و عبور از تابوها، چرخه ای بی پایان؟

http://www.rowzane.com/index.php/articles-archiev/80-saeed-salehi/8743-1390-10-16-12-19-44.html