پیرامون توافقنامه‌ سازمان زحمتکشان و حزب دمکرات

توافقنامه‌ “سازمان زحمتکشان” و “حزب دمکرات” موجى از نفرت و کینه‌ جریانات فاشیستى علیه‌ مردم ستم دیده‌ کردستان را برانگیخته‌ است. جالب اینجاست که‌ برخى از این گروھاى شوینیستى، در “پالمه‌سنتر” و دیگر نشست ھاى که‌ “غرب” جھت اپوزسیون سازى برگذار کرده‌ و مى کند – ھم پیمان “حزب دمکرات” و ھم چنین “سازمان زحمتکشان” بوده‌ و مى باشند. متاسفانه‌ بعد از موضعگیرى این فاشیست ھا، ھنوز اطلاعیه‌اى از جانب امضاء کنندگان “توافقنامه‌” مبنى بر فاصله‌ گرفتن از “سازگارا”ھا و … مشاھده‌ نشده‌ است.

اما در کنار عربده‌کشى و خط و نشان کشیدن شوینیست ھاى رنگارنگ، “چپ”ھاى کاغذى ھم ساکت ننشستند و این جریانات اینترنتى ھم،‌ به‌ سھم خود و مانند ھمیشه‌ به‌ تئورى بافى روآورده‌ و کوشیدند در فضاى ایجاد شده‌، موضوع اعمال ستم بر مردم کردستان را به‌ نفع مرکزگرایان دور بزنند. البته‌ این دو نگرش، براى کارگران و زحمتکشان کردستان – تازگى نداشته‌ و کماکان ھم ندارد. زیرا در طول تاریخ، این نوع مسائل مداومأ تکرار شده‌ و ھم اکنون ھم درب بر ھمان پاشنه‌ قدیمى یعنى فاشیسم و مرکزگرایى مى چرخد. پر واضح است است که‌ نوک حمله‌ فاشیست ھا، امضاء کنندگان “توافقنامه‌” نیست زیرا مى دانند که‌ این دو جریان نه‌ از پان ایرانى ھا فاصله‌ گرفته‌ و نه‌ تمایل به‌ جدایى دارند. در اصل مسئله‌ اینھا ابراز دشمنى با ستم دیدگان کردستان است.

من بر این باورم که‌ این فاشیست ھا و ھم چنین تربچه‌ھاى پوک، با نوشتن مقالات به‌ سوراخ ھایشان رانده‌ نمى شوند بلکه‌ آچمز کردن آنھا مستلزم سازمانیابى مدرن و تداوم مبارزه‌ متحدانه‌ و سرتاسرى است. بنابراین، تنھا در مسیر ذکر شده است که‌ فاشیست ھاى رنگارنگ و شرکا،‌ دست از‌ تھدید، پرخاشگرى، جنگ و … بر مى دارند. البته پرخاشگرى، تھدید و جنگ ھاى سیستماتیک اینھا، تاریخأ نتوانسته‌ و مطمئأ در آینده‌ نیز نمى تواند اراده‌ مبارزاتى محرومان این جامعه (کردستان انقلابى) ‌ را تضعیف نماید. با این توضیح، مبحث را حول “توافقنامه‌” این دو جریان و پیامد ناشى از آن بر جامعه‌ کردستان را پى مى گیرم.

ابتدا این را بگویم که‌ توافق سیاسى احزاب و یا ھمکارى در خصوص پاره‌ى مسائل مبارزاتى و … حق طبیعى ھمه‌ى جریانات سیاسى است و مادم که‌ خطرى براى شھروندان به‌ ھمراه‌ نداشته‌ باشد، از نظر من ھیچ اشکالى ندارد. اما بنابه‌ ماھیت سیاسى که‌ این دو جریان دارند و با توجه‌ به‌ تمام راه‌ھاى نامشروعى که تابحال طى کرده‌اند،”توافقنامه‌”مورد نظر ھم در جھت رفع ستم ملى و به‌ کرسى نشاندن سعادت، خوشبختى و آرامش براى ستم دیدگان جامعه‌ کردستان، طراحى نشده‌ بلکه‌ برعکس، اینھا با تدوین چنین “توافقنامه‌”ى ٣‌ ھدف ذیل را تعقیب مى کنند.

  • نخست، مى خواھند به‌ دیگر نیروھاى فعال در جنبش کردستان، خود را “اقتدارگر” و احزاب “مادر” معرفى نمایند.
  • نکته‌دوم، کاربرد درونى دارد. زیرا در سالھایى اخیر، این دو جریان دستخوش تحولاتى از جمله‌ انشقاق و ناامیدى فراوانى شده‌اند. اکنون با انتشار این “توافقنامه‌”، از طرفى درصدند که‌ از تاثیرات منفى رویدادھاى ذکر شده‌ بکاھند و از سوى دیگر تلاشى است جھت زیر فشار قرار دادن شعبه‌ھاى جدا شده‌ى که‌ ھم اکنون بنامھاى “زحمتکشان” و “حزب دمکرات” فعالیت مى کنند. قابل ذکر است که‌ در ماھاى اخیر، “زحمتکشان” تماس ھاى تلفنى و حتى جھان گردى را گسترش داده‌ تا بلکه‌ طیف منفرد کومه‌له‌ را به‌ درون خویش بازگرداند و بعدأ بمنظور موضوع “تمامیت خواهیش‌” بگوید که‌ آنھا اکثریت فعالین کومه‌له‌ را ھمراه‌ دارند. در این رابطه‌، به‌ اطلاعیه‌ پیوستن ١٩ نفر از فعالین قدیمى “کومه‌له‌” به‌ این “حزب” و بحث ھاى حول آن، مراجعه‌ نماید.
  • موضوع سوم، تداوم پروسه‌ “آلترناتیو” سازى توسط غرب است. در این راستا، اینھا مى خواھند وفادارى خود به‌ منافع غرب را نشان داده‌ که‌ اگر معجزه‌ى مبنى بر سرنگونى رژیم اسلامى به‌ وقوع پیوست، آمادگى قبلى داشته‌ باشند و مثل ھم فکرانشان در شمال عراق، سوار موج رویدادھاى احتمالى دور آتى بشوند. در ادامه‌ نوشته‌، بطور مفصلتر به‌ اینگونه‌ موضعات ھم خواھم پرداخت. اما قبل از این، تمایل دارم به‌ چند نگرانى اشاره‌ کنم.

نگرانى اول

در جریان انقلاب ۵٧، “حزب دمکرات” جامعه‌ جوان و متحول کردستان را با پریود “جمھورى مھاباد” یکى گرفت و با این فکر کھنه‌ پا به‌ صحنه‌ سیاست جامعه‌ کردستان گذاشت و در اکثر شھرھا و دھات، جلسات،‌ سخنرانى و … برگذار کرد. و براى اولین بار، در مقابل بخش پیشرو جامعه قرار گرفت. تقابل افکار پیشرو با واپسگرایى، نتیجتأ به‌ چالش ھاى طبقاتى مبدل گشت و بسوى رفت که‌ سابقه‌ تاریخى، تعصبات، ناسیونالیسم، مذھب و … که‌ حزب دمکرات رویش تکیه‌ کرده‌ بود، عملأ نتوانست نیازھایش را متحقق سازد. لذا ‌این حزب براى دور زدن توازن قوایى پیش آمده و به‌ ھم زدن تعادل‌، باب “مذاکره‌” پنھانى با رژیم اسلامى را در پیش گرفت. در این عرصه‌ ھم، شونیست ھاى مرکزگرا، شرط و شروط مبنى بر حمله‌ به‌ نیروھاى سازش ناپذیر براى این حزب تعین کرده‌ و بلاخره‌ تداوم این بده‌ و بستان، این شد که‌ “دمکرات” به‌ نیروھاى سازش ناپذیر حمله‌ مسلحانه‌ کرد. جالب اینجاست که‌ این سیاست ھم تجربه‌ شد و “دمکرات”نه‌تنھا نتوانست راه‌ بجایى ببرد بلکه‌ با بحران جدید و لاینحل ترى مواجه‌ شد. اما با وجود اینگونه‌ واقعیت ھاى تلخ، این حزب کماکان در دنیایى خیالى بسر مى برد‌ و بدون ارائه‌ یک سند معتبر – ھمواره‌ مدعى ٨۵ درصد نفوذ در جامعه‌ کردستان را دارد‌‌ و در کنار این حرفھاى دھان پر کن، ھنوز ھم راه‌ بده و بستان پنھانى با حکومت مرکزى، غرب و دیگر جریانات مرتجع منطقه‌ را دنبال مى کند!

از کسى پوشیده‌ نیست که‌ تمام این تلاش ھاى غیر دمکراتیک، بدین منظور طراحى شده‌ و مى شود که‌ حزب مربوط، اراده‌ تودھاى ستم دیده‌ را درھم بشکند و خودش به‌ قدرت برسد. در طول ۴ دھه‌ى اخیر، بخش پیشرو جامعه‌، بطور بى وقفه‌ نقشه‌ھاى دمکرات را بمثابه‌ زنگ خطر به‌ جامعه‌ ھشدار داده‌ و با صراحت نیز بیان داشته‌ که در فلسفه‌ وجودى این حزب – چیزى بنام دمکراسى درونى و بیرونى وجود نداشته‌ و ندارد. دیکتاتور منشى این حزب، با فرھنگ کنونى جامعه‌ کردستان که‌ سرشار از آزادیخواھى مى باشد، کاملأ مغایرت دارد. در واقع، تنگ نظرى و واپسگرایى به‌ باور و فرھنگ این تشکیلات تبدیل شده‌ و تنھا جامعه‌ پیشرو و متحد قادر به‌ واکسنه‌اش مى باشد.

حزبى که‌ “رفقایى” چندین ساله‌ خودش را بخاطر بیان نظرات، به‌ رگبار مى بندد، حزبى که‌ با دخالت نیروھاى “آسایش” حکومت اقلیم کردستان، بارھا خلع سلاح شده‌ و بجایى اسحله‌ به‌ چاقو پناه‌ مى برد، حزبى که‌ براى شریک شدن در قدرت،‌ پشت درھاى بسته‌ و بدون اطلاع مردم کردستان، وارد معامله‌ با حکومت مرکزى مى شود، حزبى که‌ اجازه‌ نمى دھد جریان مخالف و جدا شده‌ از نام “حزب دمکرات” استفاده‌ کند، چطور فردا اجازه‌ مى دھد که‌ مخالفینش در سطح جامعه‌ آرامش داشته‌ باشند و عرض اندام نمایند؟

نگرانى دوم

جریان “زحمتکشان”، ھم از نظر سیاسى و ھم از لحاظ ساختار تشکیلاتى، تفاوت چندانى با “دمکرات” ندارد. به‌ ھمین دلیل، تمام خصلت ھاى غیر دمکراتیک در درون اینھا ھم مرتبأ تولید و باز تولید مى شود. در این خصوص، تنھا با چند نمونه‌ اکتفاء مى کنم.

موقع اوجگیرى اختلافات درون حزب کمونیست ایران، این گروه‌ با ١٩ نفر نیرو خواھان فیفتى فیفتى تقسیم کردن کومه‌له‌ بود. این گردنه‌گرى، بخاطر این بود که‌ بعدأ به‌ پروسه‌ جدایى که‌ از قبل در پیش گرفته‌ بودند، مشروعیت ببخشند. بلاخره‌ با ھمین تعداد از کومه‌له‌ انشعاب کردند و مشى جدیدى که‌ ١٨٠ درجه‌ با فلسفه‌ وجودى کومه‌له‌ کمونیست متمایز است، اتخاذ کردند. جالب اینجاست، در شرایطى که‌ از نسخه‌ “دمکراسى نوین” دم مى زدند، اردوگاه‌ کومه‌له‌ را با آر.بى.جى و رگبار مسلسل مى بستند و گاه‌ گاھى ھم به‌ بھانه‌ بد مستى و … افرادشان را روانه‌ اردوگاه‌ این سازمان‌ مى کردند. اما دیرى نگذشت، اختلافات در درون این جریان‌ اوج گرفت و این بار لوله‌ اسحله‌ھایشان را بسوى سینه‌ ھمدیگر نشانه‌ گرفتند. این بحران مى رفت که‌ یک فاجعه‌ انسانى را به‌ بار بیاورد. اما نیروھاى “آسایش” سلیمانیه‌ وارد اردوگاه‌ شدند‌ و از طریق گزینه‌ خلع سلاح، آنھا از یکدیگر جدا کردند.‌ قابل ذکر است که‌ ھم اکنون دو جریان بنام “زحمتکشان” یکى مخالف رفرم و دیگرى موافق رفرم وجود دارد. سوال این است، جریانى که‌ ساده‌ترین چیز مبنى بر “رفرم” درون تشکیلاتى را نمى پذیرد و بخاطر جایگاه‌ تشکیلاتى، فضاء را پیش روى “رفقایش” ناامن و جنگى مى کند، چه‌ ضمانتى دارد که‌ فرداى بعد از سرنگونى رژیم، بقیه‌ مخالفین در سطح جامعه‌ را تحمل کند؟ باتوجه‌ به‌ نکات ذکر شده‌، مردم کردستان حق دارند که‌ نگران آینده‌ خود باشند. این دو جریان، ھنوز از اشتباھاتى که‌ تابحال مرتکب شده‌اند‌، رسمأ انتقاد نکرده‌اند. از این رو، خیلى ھا از این نگرانند که‌ در فرداى بعد از سرنگونى رژیم فاشیستى، این موضوعات مثل آتش زیر خاکستر در سطح جامعه‌ شعله‌ور مى شود. در آن روزھا، نیروھاى “آسایش” سلیمانیه‌ و ھولیر، حضور ندارند. پس کى جلوى جنگ ھاى احتمالى فردا را مى گیرد؟

امپریالیسم و ناسیونالیسم کرد

بورژوازى کرد ھم در قالب احزاب و ھم در سطح بازار و … ھمواره‌ عاشق الگوھاى غربى – شوینیستى بوده‌ و در طول تاریخ نیز سعى کرده‌ که‌ بمثابه‌ جاده‌ صاف کن آنھا عمل نماید. این رویکرد، تصادفى نیست بلکه‌ ریشه‌ در نگرش و فلسفه‌ وجودى بورژوازى کرد، دارد. اگر توجه‌ کرده‌ باشید، ھیچ شعبه‌ى از ناسیونالیسم کرد، خواھان برچیدن ستم ملى نبوده‌ و نیست. اساس زیگ زاگ زدن و روى آوریشان به‌ غرب و ارتجاع منطقه‌ نیز، دقیقأ در راستایى رسیدن به‌ قدرت و داشتن سھمى ولو کوچک در سرمایه‌گذارى و بارآورى کار است. اینھا نمى خواھند که‌ تودھاى ستم دیده‌، از پاین و در قالب تشکل ھاى مدنى و توده‌اى، خود را سازمان دھند. بر عکس، تمایل دارند که‌ از بالاى سر جامعه‌، قدرت را تصرف نمایند. براى نمونه‌، این روزھا بورژوازى کرد، جھت خاک پاشیدن به‌ چشم محرومان – مداومأ از کارایى الگوھاى غربى مبنى بر “دمکراسى” و “حقوق بشر” دم مى زند تا بلکه‌ به‌ ھر نحوى شده‌‌، ذھن تودھا را براى عراقیزه‌، افغانیزه‌ و یوگوسلاویزه‌ کردن ایران آماده‌ کند. در این خصوص، بد نیست که‌ نگاھى ولو گذرا به‌ این جوامع داشته‌ باشیم.

اولأ، در جامعه‌ “آمریکا” و به‌ تبع آن در کشورھاى اروپاى غربى که‌ این ھمه‌ ژست رعایت حقوق بشر را بخود مى گیرند، چیزى بنام حقوق بشر و دمکراسى وجود ندارد. ثروت این جوامع، زیر چنگ کمتر از ٢٠ نفر است و این تعدادند که‌ در اصل و پشت صحنه‌ حکومت ھا و قوانین این جوامع را تعین مى کنند.

دومأ، آن مقدار چیزھاى ناچیزى‌ که‌ ھم اکنون در دسترس، محرومان این کشورھا قرار دارد، از روى دست و دل بازى بورژوازى نبوده‌ و نیست بلکه‌ حاصل چالش ھاى تاریخى در این کشورھا‌، براى نمونه‌ خیزش ھاى کارگرى و توده‌اى که‌ به‌ انقلاب کموناردھا و انقلاب ١٩١٧ انجامید، است. متاسفانه‌ بعد از پایان جنگ سرد، توازن قواء عوض شد و بورژوازى براى باز پس گرفتن مطالبات تحمیل شده‌، دست به‌ کار شد و ھم اکنون شھروندان این جوامع را تحت شدیدترین فشارھاى کمر شکن قرار داده‌ است.

سومأ، تمام نھادھاى مدنى و کارگرى که‌ دوره‌ى بورژوازى را تحت فشار قرار داده‌ بودند، اکنون رھبریشان به‌ فساد کشیده‌ شده‌ و در خیلى موارد زیر سیطره‌ نھادھاى امنیتى مى چرخند. چھارمأ، در این جوامع (غرب)، ھم اکنون تماس ھاى تلفنى ھمه‌ شھروندان تحت کنترل دستگاھاى امنیتى است و تمام سالن ھاى جلسات نیز با دوربین ھاى مدار بسته‌ مجھز شده‌‌ تا بورژوازى حاکم نبض جامعه‌ را بطور دائم در دست داشته‌ باشد. علاوه‌ بر آنچه‌ که‌ ذکر شد، قدرت و قوانین بگونه‌ى نھادینه‌ شده‌ که‌ پاینى ھاى جامعه‌، عملأ ایزوله‌ شده‌اند و ھیچ نقشى در تصمیم گیریھا ندارند. در کنار این مسائل ھم، خودکشى، بى مسکنى، فقر و فلاکت اقتصادى، خودفروشى و … بطور تکان دھنده‌ رو به‌ افزایش مى باشد.

این چه‌ دمکراسى و حقوق بشرى است که‌ ثروت جامعه‌ در اختیار کمتر از ٢٠ نفر مى باشد؟ این چه‌ حقوق بشرى است که‌ انسانھا بخاطر فلاکت اقتصادى مریضى نفسى مى گیرند و نھایتأ دست به‌ خودکشى مى زنند؟ این چه‌ دمکراسى و حقوق بشرى است که‌ در این جوامع ملیونھا بى مسکن وجود دارد؟ این چه‌ عدالتى است که‌ اکثریت شھروندان توان مسافرت عادى را ندارند؟

در بیرون از مرزھا ھم، امپریالیسم ھمواره‌ کارش چپاول، انسان کشى، فروش اسلحه‌ و ایجاد ناامنى براى جوامع فقیر و در حال توسعه‌ بوده‌ است. فراموش نکنیم، ھمین امپریالیسمى که‌ امروز دم از “صلح” مى زند، دیروز براى حفظ بقایش از بمب اتم استفاده‌ کرد و ھنوز ھم یادگاریش در زاد ولدھا قابل مشاھده‌ مى باشد. این مدافعان “حقوق بشر”، گاز شیمیایى در اختیار صدام گذاشتند و شھروندان ھلبجه‌ را کشتند. ھمین ھا، خمینى جلاد را آوردند و ایران را به‌ زندان و جھنم بزرگ تبدیل کردند. این جنایتکاران، “بن لادین” و “طالبان” را درست کردند و جان ھزاران انسان آزاده‌ را گرفتند و این حمام خون کماکان ادامه‌ دارد.

برخلاف پاپوش دوزى ناسیونالیسم کرد، امپریالیسم دوست و پشتیبان خواست مردم کردستان نبوده‌ و نیست. در این رابطه‌ لازم نیست که‌ به‌ فاکت ھاى تاریخى بپردازیم زیرا فیش ھاى کنونى، ‌گواه‌ واقعیت ھا مى باشند. در این خصوص، از کردستان عراق شروع کنیم. در سال ٩٠، شانس استثنایى براى مردم این دیار بوجود آمد اما امپریالیسم و شرکا، آن را به‌ کابوس مبدل کردند. آنھا در گام اول، ناسیونالیست ھا را به‌ مصاف ھم بردند و بعد از راه‌ اندازى جنگ و خون ریزى تمام عیار، کردستان را به‌ دو اداره‌ تقسیم نموده‌ و ھژمونى اش را به‌ ایران و ترکیه‌ واگذار کردند. در کردستان ترکیه‌ ھم چنان پشت فاشیسم ترک را گرفته‌اند که‌ آنھا‌ ١٨ ملیون انسان کرد زبان را “ترک ھاى کوھى” مى نامند. در شرایط فعلى، جھت به‌ حاشیه‌ راندن حقوق حقه‌ مردم، فضاء را بگونه‌ى جنگى کرده‌اند که‌ تمام نگاه‌ھا به‌ پ.ک.ک خیمه‌ بشود. انگار که‌ اگر پ.ک.ک نباشد، فاشیسم ترک تن به‌ حقوق مردم مى دھد؟ این جریان (پ.ک.ک) ھم بجاى تن دادن به‌ نیازمندى محرومان مانند ناسیونالیست ھاى شمال عراق راه‌ وابستگى به‌ کشورھاى منطقه‌ و دستیابى ھر چه‌ بیشتر به‌ قدرت تشکیلاتى را در پیش گرفته‌ است. اینھا از اینکه‌ به‌ آلت دست “بشار اسد” و دیگر حاکمان منطقه تبدیل شده‌اند، ھیچ باکى ندارند. در چھارچوب کردستان ایران ھم، امپریالیسم جھت به‌ فساد کشاندن جنبش انقلابى، در تلاش است که‌ از‌ ناسیونالیسم کرد، استفاده‌ ابزارى کند. این کوشش براى این است که‌ پروسه‌ رفع تعین سرنوشت به‌ تعویق بیافتد.

امپریالیسم تاریخأ تصمیم گرفته‌ که‌ ستم بر مردم کرد، ھمواره‌ باید تداوم داشته‌ باشد و اگر در این سیاست شوم ھم شکست بخورد و برخلاف اراده‌اش مسئله‌ کرد زبان ھاى این دیار، بسوى استقلال برود، مطمئأ آنھا در سازمان ملل و شورایى امنیت، بلوکه‌اش خواھند کرد. حالا سوال این است،‌‌ آیا تودھاى کارگر و زحمتکش کردستان، اجازه‌ مى دھند که‌ غرب و احزاب ناسیونالیست کرد، جنبش و خواست ھاى بر حق و انقلابى این جامعه‌ را بیش از این مورد معامله‌ قرار بدھند؟

اقتدار

پشت “توافقنامه‌” این دو جریان، نوعى از اقتدارگرى مشاھده‌ مى شود. در این خصوص، اشاره‌ به‌ نکاتى‌ را لازم مى دانم. در دنیاى واقعى، پدیده‌ى اقتدارگرى را مى توان به‌ دو دسته‌ تقسیم کرد.

  • جریانى که‌ با اراده مستقیم تودھاى جامعه‌ تولید و باز تولید مى شود و سکان جامعه‌ را به‌ بدست مى گیرد، مى تواند بمثابه‌ اقتدارگر عمل نماید.
  • جریانى که‌ در شرایط غیر متعارف و از طریق توطئه‌ سر کار بیاید، مى تواند بمثابه‌ اقتدارگر عمل کند و در این رابطه‌ نمونه‌ھاى فراوان وجود دارد.

جریان اولى، معمولأ ھراسى از اندیشه‌ و نگرش ھاى گوناگون ندارد. برعکس، در قبال تمام نظریه‌ھا و گروھاى کوچک و … خود را مسئول مى داند. علاوه‌ بر این، امکانات لازم در اختیارشان قرار مى دھد تا بگونه‌ شایسته‌ خود را ارتقاء بخشند. این فرمولبندى با اھداف و عملکرد نویسندگان “توافقنامه‌” ھمخوانى ندارد؟ چون اینھا نه‌ مردمى اند، نه‌ به‌ جریانات کوچکتر احترام قائلند و ھمواره‌ به‌ دمکراسى نیز‌ باور نداشته‌اند. جریانى که‌ به‌ تفنگ و زورگویى پناه‌ مى برد،‌ جریانى که‌ از بالاى سر مردم مى خواھد به‌ قدرت برسد، اقتدارگر مثبت نیست.

به‌باور من، این”توافقنامه‌”‌در دراز مدت و بخصوص بعد از سرنگونى رژیم اسلامى پایه‌دار نخواھد بود. زیرا به‌محض اینکه‌ یکى از اینھا روزى احساس کند که‌ ھمسنگرش در سطح جامعه‌ اقلیت است، بلافاصله‌ “توافقنامه‌” را زیر پا مى گذارد و موضوع ١٨٠ درجه‌ تغییر مى کند. اینطور چیزى ھم در کردستان ایران و ھم در کردستان عراق، تجربه‌ شده‌ است.

براى نمونه‌، با سرنگونى حکومت “پادشاھى”در سال ۵٧، توازن قوایى کوتاه‌ مدت در کردستان ایجاد شد. در این مقطع، شوراى محلات، شھرھا و ھم چنین “ھیئت نمایندگى خلق کرد” درست شد. کومه‌له‌ و حزب دمکرات دو نیروى عمده‌ این ھیئت بودند. حزب دمکرات، در عمل به‌ ھیئت نمایندگى و به‌ تبع آن به‌ دخالت مستقیم تودھاى محروم باور نداشت. از این رو، یک پایش در ھیئت نمایندگى و پاى دیگرش در جلسات پنھانى به‌ منظور سازش و مماشات با رژیم تازه‌ به‌ قدرت رسیده بود.‌ بلاخره‌، مرکزگرایان اسلامى با دادن وعده‌ھاى دروغین و “تمامیت خواه‌” جلوه‌ دادن “دمکرات”، نه‌تنھا پروسه‌ مبارزه‌ براى رفع ستم ملى را به‌ تعویق انداختند بلکه‌ موفق شدند جنگ تمام عیارى ھم بین نیروھاى دخیل در سیاست این دیار شعله‌ور سازند.

چه‌ باید کرد؟

واقعیت این است که‌ دردھا و رنج ھاى مضاعف بر‌ ستم دیدگان کردستان، با اراده‌گرایى و نسخه‌ھاى از دور پیچیده‌ احزاب و سازمان ھاى مختلف، فاروغ نمى شود. لذا جھت ادایى احترام و خدمت کردن به‌ این انسان ھاى محروم و ستم دیده‌، دو کار مبرم را باید انجام داد. نخست، به‌ پروسه‌ سرنگونى رژیم فاشیستى سرعت بیشترى باید داده‌ شود زیرا تا این رژیم سر کار باشد، ھیچ چیزى پیش نمى رود. در پیوند با سرنگونى، نگاه‌ھاى متمایز وجود دارد. یکى بیرون راندن قوایى اشغالگر و ارتجاعى در کردستان را از لوله‌ تنگ و تداوم مبارزه‌ مسلحانه‌ مى بیند. این گزینه‌ پر ھزینه و تحمیلى‌، تاریخأ تجربه‌ شده‌ ولى مشکل این جامعه‌ کماکان لاینحل باقى مانده‌ است. دیگرى بر این باور است که‌ تودھاى ستم دیده‌، قادر به‌ سرنگونى رژیم و یا بیرون راندنش از کردستان نیستند. لذا تنھا گزینه‌ را حمله‌ غرب مى داند. این ھم در شمال عراق، امتحان شده‌ و عملأ مسئله‌ ستم بطور بغرنج و لاینحل باقى مانده‌ است. سومى، راه‌ حل را تکیه‌ بر جنب و جوش تودھاى محروم و ھمکارى آنھا در سطح سرتاسرى مبنى بر سر کار آوردن یک حکومت برابرى طلب و یا سکولار مى دادند. من شخصأ به‌ این سومى باور دارم. چون در جریان انقلاب، ماشین اقتصادى جامعه‌ صدمه‌ نمى بیند. چون در مسیر طبیعى انقلاب، متجاوزى نیست و مردم از ترس بمباران و … به‌ زیر زمینى ھا نمى روند. چون در جریان انقلاب و بخصوص وقتى که‌ میلیونھا انسان چرخ ھاى تولید را بستند و به‌ خیابانھا بریزند، آنگاه‌‌ موشک ھاى رژیم از کار میافتد. در چنین شرایطى، لازم است که‌ نیروھاى انقلابى – در کنار ھم و بطور مسئولانه‌ وضعیت را تشخیص دھند و عملأ کمک کنند که‌ انقلاب مسیر طبیعى خود را طى نماید.

اگر اپوزسیون، به‌ اینگونه‌ى که‌ ذکر شد، پا به‌ میدان مبارزه‌ مشترک بگذارد، تردیدى نیست که‌ ھمه‌ى خلاقیت ھا و ظرفیت ھاى بالقوه‌ى‌ جنبش انقلابى بکار میافتد و‌ پروسه‌ رفع ستم ھم روى ریل واقعى خود قرار مى گیرد. اما ھر گونه‌ تک روى از جانب جریانات سیاسى، به‌ حساب نیاوردن ھمه‌ى پتانسیل ھاى جامعه‌ و به‌ تبع آن ھمه‌ نیروھاى مبارز، به‌ باز شدن پاى امپریالیسم و دخالت مرکزگرایان مى انجامد و عملأ جامعه‌ را دور دیگر با تنش و ناامنى مضمن رودرو قرار مى گیرد. متاسفانه‌ “تواققنامه” این دو جریان‌، نه‌تنھا از ھمکارى با شوینیست ھا فاصله‌ نگرفته‌ بلکه‌ راه‌ دخالت غرب را نیز باز کرده‌ و علاوه‌ بر این، حاوى پیامى است که‌ دیگر احزاب و سازمانھاى سیاسى در کردستان، باید جواض عرض اندام خویش را از آنھا بگیرند!

این خود محور بینى، تنھا بیان یک نوع پراگماتیسم مشمئز کننده‌ است زیرا اینھا در ھیچ مقطع تاریخى اکثریت جامعه‌ را ھمراه‌ نداشته‌اند. این طرز تفکر غیر دمکراتیک، نه‌تنھا ارمغانى را نمى آورد بلکه‌ کاستى ھاى این دو جریان را چند برابر افزایش مى دھد. مطمئنأ حذف فیزیکى نیروھاى سیاسى، براى “حزب دمکرات” و “سازمان زحمتکشان” مقدور نیست. از این رو، بھتر این است که‌ آنھا خواب و خیال را با واقعیت قاطى نکنند. بنظر من، رمز موفقیت این است که‌ اپوزسیون ضمن حفظ تمایز خویش، به‌ ھمدیگر احترام بگذارد. نیاز جامعه‌ در این است که‌ ھمه‌ى نیروھاى مبارز، چه‌ در قالب حزبى، تشکل ھاى مدنى و … ، دور سکتاریسم، تک روى و تنگ نظرى را خط قرمز کشیده‌ و تنھا به‌ اتحاد تودھاى محروم بیاندیشند.

این حرف ھا، زمانى شور و شوق مبارزاتى در سطح جامعه‌، بوجود میاورد که‌ ھمه‌ى نیروھاى مبارز دور ھم جمع شوند و منشور مشترکى حول سرنگونى رژیم و نحوه‌ به‌ تحقق رساندن مسئله‌ رفع ستم ملى، تدوین و به‌ امضاء جمعى برسانند. اینطور منشور و تفاھمى، دریچه‌ تمام شکاف ھا را مى بندد و در عمل به‌ مثابه‌ پادزھرى کشنده‌، در مقابل مداخله‌ امپریالیسم، مرکزگرایان داخلى و منطقه‌ى عمل خواھد کرد. اینطور منشور فرضى که‌ اشاره‌ شد، نباید از تفاھومنامه‌ احزاب و سازمان ھاى سیاسى فراتر برود زیرا این شھروندان جامعه‌ است که‌ حرف آخر را مى زنند. از این رو، باید فضاء و میدانى جھت دخالتگرى مستقیم تودھاى محروم باز گذاشته‌ شود.

کومه‌له‌ به‌مثابه‌ یک سازمان کمونیستى، در دوران قیام ۵٧، فعال راستین این عرصه‌ھاى مبارزاتى‌ بود. متاسفانه‌ در سال ھاى اخیر، سیاست “چپ” کاغذى بر این تشکیلات سایه‌ افکنده‌ و عملأ زیر ظرفیت کار کرده‌ است. بسیار حائز اھمیت است که‌ این سازمان، به‌ مشکلات پیش روى خود بیشتر فکر کند و در راستایى سیاست ھا و تاکتیک ھاى انقلابى و توده‌ایش – براى نمونه در تداوم تحصن ھاى شھرى‌، شوراى شھرھا، شوراى محلات، راه‌پیمایى سنندج – مریوان، دو اعتصاب تاریخى اخیر و … بار دیگر کل ظرفیت، تجربیات و جایگاه‌ اجتماعیش بکار گیرد و تولد دیگرى به‌ روند مبارزه‌ کارگران و زحمتکشان ببخشد.

١٠ اکتبر ٢٠١٢

صدیق جھانى