معنای پشت کردن حماس به جمهوری اسلامی

تاکید خالد مشعل رئیس دفتر سیاسی حماس بر اینکه “اردوغان نه فقط رهبر ترکیه بلکه رهبر جهان اسلام است” و اینکه “حزب عدالت و توسعه نمونه موفق اسلام مدرن و میانه رو است” فاصله گرفتن قطعی و اساسی حماس از جمهوری اسلامی را مورد تاکید قرار میدهد. روشن تر از این نمیشد اعلام کرد که حماس حسابش را از جمهوری اسلامی جدا کرده است. مشعل این سخنان را روز یکشنبه ۳۰ سپتامبر در کنفرانس حزب عدالت و توسعه در آنکارا بیان کرد. کنگره ای که در آن اردوغان به جمهوری اسلامی و روسیه و چین به دلیل حمایتشان از رژیم سوریه حمله کرد و از آنها خواست که دست از حمایت از سوریه بردارند. این نکته هم مهم و قابل توجه است که رهبران حماس اصرار دارند که همه کس این فاصله گیری را بوضوح متوجه شود. 
در چند ماه گذشته سازمان حماس بارها فاصله گیری خود از جمهوری اسلامی را بیان کرده بود. حتی یکی از رهبران حماس بنام احمد یوسف در ماه مارس گذشته گفت اگر میان اسرائیل و جمهوری اسلامی جنگی در بگیرد حماس در آن شرکت نخواهد کرد. اما اینجا خالد مشعل با دقت دست روی ریشه و پایه اتحاد و پیوند تاکنونی حماس با جمهوری اسلامی میگذارد. یعنی هم بر مساله “رهبری جهان اسلام” که رسما موضوع مورد بحثی در کنگره حزب عدالت و توسعه نبود، تاکید میکند و هم حمایت خودرا از “اسلام مدرن و میانه رو” بیان میکند. و به این ترتیب روشن میکند که حماس هم اسلام نوع جمهوری اسلامی را رسما کنار گذاشته است و هم رهبری خامنه ای بر جهان اسلام را رد میکند. اینها دو محور اساسی اتحاد استراتژیک حماس با جمهوری اسلامی بوده است. و رئیس دفتر سیاسی حماس بسادگی این را میگوید که استراتژی حماس عوض شده است و علیرغم کمکهای مالی دست و دل بازانه ای که از حکومت اسلامی میگیرد، دیگر حاضر نیست و به نفع خود نمیداند بعنوان یک بازوی جمهوری اسلامی شناخته شود. (در ادامه به وضعیت “اسلام مدرن و میانه رو” که این روزها خیلی در بورس است اشاره میکنم)
فکر میکنم هرکس که رویدادهای سیاسی را دنبال کرده باشد بداند و بیاد بیاورد که وابستگی حماس به جمهوری اسلامی و سیاست این حکومت، با خیزش سال ۸۸ ترک برداشت، با انقلابات منطقه این ترک به بسیار عمیق شد، و با خیزش و انقلاب در سوریه به شکافی جدی تبدیل گردید. مساله اساسی اینست که حماس دیگر به صلاح خود نمی بیند که با جمهوری اسلامی و کل محور ارتجاع اسلامی که این حکومت نمایندگی میکند تداعی شود. حماس و همه مدافعان وطرفداران جمهوری اسلامی و اسلام سیاسی با خیزش میلیونی مردم در سال ۸۸ علیه جمهوری اسلامی، و انقلابات منطقه و سراشیب حکومت بشار اسد در سوریه و شکستهای تروریسم اسلامی و امثال اینها، بشدت زیر فشار بوده اند و حماس میخواهد خودرا از این فشار مهلک که میتواند به بحران و تلاشی آن منجر شود خلاص کند. اینکه چقدر میتواند عملا خودرا از تاریخ خویش جدا و خلاص کند بحث جداگانه ای میطلبد و فعلا مورد بحث ما نیست. مساله اینست که سیاست حماس بوضوح شکست جمهوری اسلامی و اسلام سیاسی را به هر ناباوری نشان میدهد. نشان میدهد که سرازیری حکومت بشار اسد میتواند بطور جدی سرازیر جمهوری اسلامی و کل اسلام سیاسی نیز باشد.
آنچه ما آنرا “اسلام سیاسی” میخوانیم مدتهاست که به سراشیب افول و شکست افتاده است. و ما اینرا در دو سه سال گذشته تاکنون در نوشته ها و مصوبات مختلف گفته ایم و نشان داده ایم. و منظور از “اسلام سیاسی” همه نیروها و جریاناتی است که میخواهند قوانین و احادیث و سنتهای اسلامی را بعنوان قوانین حاکم بر جامعه به هر درجه ای که بتوانند تحمیل کنند و در کشورهای مختلف حکومت های اسلامی از نوع جمهوری اسلامی و طالبان و غیره سر کار بیاورند. در دو سه دهه گذشته جمهوری اسلامی عملا در راس جنبش اسلام سیاسی در جهان قرار داشته و جریاناتی مثل حماس و حزب الله و تروریستهای اسلامی مشابه آنها، در راستای سیاستهای آن عمل کرده اند. القاعده و طالبان و گروههای تروریستی مشابه هم رگه دیگری از اسلام سیاسی هستند که در عین حال که با جمهوری اسلامی اختلافات و رقابتهایی دارند، هوای یکدیگر را داشته اند و به یکدیگر به انحاء مختلف ساپورت و قدرت داده اند. گزارشهای متعددی دال بر این بود که سران القاعده تا مدتها در ایران زندگی کرده اند و جمهوری اسلامی آنها را از زیر ضربات نیروهای غربی خارج کرده است. اسلام سیاسی در واقع با به قدرت رسیدن جمهوری اسلامی بود که در گوشه و کنار جهان سر بلند کرد و طی دو سه دهه گذشته جهان را به تیرگی و عقب گرد تهدید نمود و جنایات عظیمی را خلق کرد که هیچگاه در تاریخ بشر فراموش نخواهد شد.
این جنبش کثیف و ضد انسانی و عهد عتیقی، در چند سال اخیر ضربات سنگینی خورده است. اینکه به همه مردم جهان روشن شده است که جمهوری اسلامی مورد نفرت اکثریت عظیم مردم در ایران است، ضربه کاری ای به اسلام سیاسی در جهان بود. شکستهای پی در پی القاعده و تروریسم اسلامی نیز این افول اسلام سیاسی را تشدید کرد. و اکنون سراشیب حکومت بشار اسد که یک متحد استراتژیک جمهوری اسلامی بوده است، ضربه محکم دیگری بر پیکر اسلام سیاسی و جمهوری اسلامی است. در این شرایط است که برای حماس عملا غیر ممکن است که در موضع تاکنونی خویش باقی بماند. و گرنه طولی نخواهد کشید که متلاشی خواهد شد. در همین ماههای اخیر در لبنان و منطقه فلسطین کشاکشها و درگیری های خونین و تندی میان مخالفان جمهوری اسلامی و بشار اسد، با طرفداران آنها در گرفت که نشان میداد که اکثریت مردم علیه جمهوری اسلامی و بشار اسد هستند. در کل هر شکست و عقب نشینی جمهوری اسلامی و اسلام کثیف سیاسی یک پیروزی برای کل بشریت است.
“اسلام مدرن و میانه رو”؟
با شکست اسلام سیاسی، جریانات اسلامی با سرعتهای مختلف به سنگر “اسلام مدرن و میانه رو” روی می آورند. و تصویری که میدهند اینست که گویا “اسلام میانه رو” دارد رشد میکند و پیش میرود و دوره، دوره اسلام میانه رو است. یعنی این طور وانمود میکنند که اتفاق مهمی نیفتاده است فقط خط و سیاستشان را عوض کرده اند، یا کمی عوض کرده اند. ژورنالیستها و تحلیلگران سطحی و نظریه پردازان رنگارنگ بورژوا نیز فعالانه به القای این سناریو کمک میکنند. گویا دوره دیگری شروع شده است که دوره عروج و رشد “اسلام میانه رو و مدرن” است. منظور از اسلام مدرن و میانه رو هم اسلام طرفدار غرب است. قرار است آنچه آنرا “کشورهای اسلامی” مینامند یک دوره طولانی مدت هم در چنگال اسلام میانه رو قرار گیرند. الگوی موفق این چرخش هم ترکیه و حزب عدالت و توسعه است و رهبر آنهم بقول خالد مشعل و دیگران رجب طیب اردوغان است. و روی کار آمدن مرسی و اخوان المسلمین در مصر هم بعنوان نمونه دیگری از همین روند تصویرمیشوند.
آنچه من اینجا میخواهم فقط اشاره کنم و در آینده سعی میکنم مفصل تر به آن بپردازم اینست که “اسلام مدرن ومیانه رو” در واقع روی دیگر شکست اسلام سیاسی است. جریانات و نیروهای اسلامی شکست خورده به این سنگر عقب می نشینند تا اسلام که یک ایدئولوژی ارتجاعی بورژوایی است را از نابودی نجات دهند. و در این سنگر تا آنجا که توازن قوا به آنها اجازه میدهد به عرصه جامعه دست درازی کنند. اسلام مدرن و میانه رو یعنی اسلامی که دیگر اسلام نیست. جرات کشت و کشتار ندارد. جرات سنگسار و اعدام ندارد. جرات دخالت در سیاست را ندارد. قدرت تحمیل سنتها و قوانینش به جامعه را ندارد. و با هر عقب نشینی اسلام سیاسی، این “اسلام” مثلا مدرن هم دچار عقب نشینی میشود. در ترکیه این اسلام میانه رو و مدرن نیست که به موفقیت هایی دست یافته است. بلکه اقتصاد ترکیه است که مثل برزیل و روسیه و برخی کشورهای دیگر به پیشرفتهایی دست یافته است. اسلام میانه کاری که کرده این بوده که جرات نکرده و امکان نیافته است در اقتصاد و سیاست دخالت کند! و هرجا هم که خواسته دخالت کند نیروهای سکولار جلویش ایستاده اند. و توازن قوا میان جبهه سکولار و مدرن و ارتجاع اسلامی، است که یک وضعیت “میانه” و مدرن ایجاد کرده است. منظورم اینست که موفقیت های دولت اردوغان به دلیل اسلام به اصطلاح مدرن و میانه اش نیست. بلکه به دلیل اینست که یک جریان اسلامی زیر فشار گرایشات مدرن جامعه ترکیه هرس شده است و نهایتا این پتانسیل را از خود نشان داده است که زیر فشار مردم مدرن، تا حد زیادی دندان روی جگر بگذارد و سنتها و گرایشات و ایدئولوژیش را چندان در سیاست دخالت ندهد. این بطور خلاصه تمام ماجراست.
نکته مهم اینست که بنظر من عمر اسلام میانه چندان طولانی تر از تروریسم اسلامی و اسلام “تندرو و میلتانت” نیست. و با شکست قطعی و نهایی اسلام سیاسی، یعنی سرنگونی جمهوری اسلامی و جارو شدن کامل بساط نیروهایی امثال طالبان و القاعده، دوره اسلام “میانه” و “مدرن” و (هر پسوند دیگری) هم بسر میرسد. یعنی اینها کاملا به حاشیه رانده میشوند و در حاشیه جامعه و به دور از سیاستهای اجتماعی، محدود و مهار میشوند. در همین ترکیه با اولین بحران نظام سرمایه داری این کشور، مثل هرجای دیگری حزب حاکم یعنی حزب اسلامی عدالت و توسعه به احتمال زیاد از قدرت کنار زده میشود.
به طور خلاصه دوره کنونی دوره شکست جنبش ارتجاعی و ضد انسانی اسلام سیاسی است. این جنبش هنوز قدرت جنایت و فاجعه آفرینی دارد و هرچه بیشتر مردم از آن دور میشوند و مقابل آن می ایستند، ظر فیت جنایتکاریش بیشتر بروز میکند، اما هرروز و هرروز محدودتر و ضعیف تر و حاشیه ای تر خواهد شد. بورژوازی تلاش میکند “اسلام میانه و مدرن” را بعنوان آلترناتیو اسلام سیاسی در صحنه نگه دارد. اما همانگونه که گفتم این پروژه تغییر زیادی در حرکت جوامع به سوی دوری از مذهب و مذهب سیاسی نخواهد داد.*