آیا اسب تروا روانه میدان شده است؟ (٢)

ebrahim_pouyan@hotmail.com

در محکومیت دیدار نمایندگان گروه غفارپور/آجرلو با سفارت جمهوری اسلامی ایران در سوئد 

توطئه های جمهوری اسلامی ایران علیه اپوزیسیون خارج از کشور و از جمله در سوئد قدمتی طولانی دارد که گرچه بارها همزمان از روش های گوناگونی استفاده شده است، اما  رژیم در هر مرحله ای بنا بر اقتضای شرایط بر روش معینی تمرکز یافته است. ما در این نوشته سعی میکنم چهار تاکتیک رژیم که هر یک در مرحله ای برجستگی خاصی یافته را افشا کنیم و جامعه ایرانی را به هشیاری در برابر این توطئه ها فر یخوانیم.

 

۱٫ ترور و عملیات جاسوسی: در نخستین دوره و به ویژه در نیمه دوم دهه ۸۰ و نیمه اول دهه ۹۰،  ترور فیزیکی مخالفان شیوه اصلی رژیم برای درهم شکستن اپوزیسیون در خارج از کشور بود. ترور فعالان سیاسی نظیر صادق شرفکندی و یارانش در برلین، عبدالرحمان قاسملو و حمید چیتگر در اتریش، کامران هدایتی و عفت قاضی در سوئد، غلامرضا کشاورز در قبرس، رضا مظلومان و شاهپور بختیار در پاریس و ترور دهها تن دیگر در ترکیه و دیگر کشورها، نمونه هایی از اتخاذ این روشن بود.

 

 پس از عملیات تروریستی میکونوس در ۱۹۹۲ در آلمان و به ویژه حکم دادگاه میکونوس علیه برخی از سران رژیم و انتقاد به سهل انگاری دولت های اروپایی، شرایط برای عملیات تروریستی در خارج از کشور دشوارشد. یکی از این  "سهل انگاری ها" ماجرای عبدالرحمان بنی هاشمی است که هنگام سازماندهی عملیات ترور در سوئد دستگیر و سپس آزاد می شود و در پی آن با فراغت کامل عملیات تروریستی میکونوس در آلمان را سازماندهی و اجرا می کند. این امر چنان رسوایی برای دولت سوئد و دیگر دول اروپایی در پی داشت که به ناگزیر به مقابله فعالتر با عملیات تروریستی رژیم در خارج از کشور پرداختند. برای نمونه با مداخله سازمان امنیت سوئد (سپو)، طرح ترور جلیل گادانی از رهبران کرد عقیم ماند و رضا تسلیمی مامور جمهوری اسلامی از سوئد اخراج شد. در پی آن، عرصه بر عملیات تروریستی رژیم در سوئد نیز تنگ تر شد و از نمیه دوم دهه ۹۰ این نوع عملیات در خارج از کشور به طور چشمگیری کاهش یافت.

 

با این همه از نیمه دوم دهه ۹۰ به این سو برغم کاهش ترورها، فعالیت های جاسوسی به قصد نفوذ، کسب اطلاعات و تهدید مخالفان و ایجاد انواع مزاحمت ها برای فعالان اپوزیسیون و یا خانواده های آنان در ایران پایان نگرفت، بلکه بر کم و کیف آن افزوده شد.  گرچه این رویه نیز بارها افشا و خنثی شد که به چند مورد آن اشاره میکنیم: ۱ افشای عملیات نفوذی جمشید عابدینی در سازمان مجاهدین در سوئد. ۲ افشای کماندوهای مرگ و عملیات نفوذی رضا تسلیمی و محسن رشیده زاده در  صفوف حزب دمکرات کردستان ایران، که  شرح آن توسط اسکار هدین روزنامه نگار سوئدی در سال ۲۰۰۲ و ۲۰۰۳  از تلویزیون سوئد  به اطلاع همگان رسید. ۳  افشای عملیات جاسوسی و نفوذی حمید فروغی و هوشنگ امیر مستوفی در میان بلوچ های مقیم سوئد و اسکندیناوی که خبر آن در روزنامه افتون بلادت در نوامبر ۲۰۰۳ انتشار یافت. ۴ افشای عملیات جاسوسی حسن ارزانی دیپلمات سفارت در ۲۰۰۴ علیه سازمان مجاهدین که به اخراج وی منجر گشت. ۵ افشای فعالیت های مجید صادقی در میان پناهندگان ایرانی و دریافت پول از سفارت که گزارش آن در روزنامه مترو در دسامبر ۲۰۰۶ منتشر شد. در کلیه  این موارد، سفارت مرکز اصلی سازماندهی عملیات جاسوسی بوده است و اپوزیسیون در افشای آن نقش مهمی داشته است.

 

 در این دوران به موازات عملیات جاسوسی و خبرچینی در خارج ازکشور، رژیم کوشید با برنامه های تلویزیونی "سراب" و یا با تمسخر فعالیت های اپوزیسیون در صفحه "بازار مکاره" کیهان هوایی،  روزنامه صبح و کیهان شریعت مداری اپوزیسیون ایرانی در خارج از کشور را تخطئه و منزوی کند. اما این تلاش ها نیز آنچنان که رژیم انتظار آن را داشت کارا نشد و با واکنش سنگین اپوزیسیون ایرانی خنثی شد.

 

۲٫ "دیالوگ" با ایرانیان خارج از کشور: با برجسته تر شدن اهمیت و وزن حضور ایرانیان در خارج ازکشور و بی ثمری سیاست ترور و جاسوسی و تخطئه علنی اپوزیسیون، رژیم بتدریج  سیاست دیگری در پیش گرفت. زیرا که روشن شد سیاست پیشین، بیش از آنکه به ترساندن اپوزیسیون و مردم منجر شود به رسوایی و انزوای جهانی حکومت انجامیده است. در پی آن در دوره  جدید، جمهوری اسلامی ایران کوشید به جای سیاست ترور و یا بسنده کردن به جاسوسی و کسب اطلاعات و نفوذ پنهانی در بین اپوزیسیون، سیاست نفوذ علنی را درپیش گیرد. به ویژه با آغاز دوران ریاست جمهوری خاتمی، طرح تلاش برای گسترش نفوذ علنی جمهوری اسلامی ایران، از طریق سرمایه گذاری برای جذب ایرانیان و برقراری "دیالوگ" با آنان در خارج از کشور، در الویت قرار میگیرد. در همین راستا برای نمونه آقای قشقاوی سفیر جمهوری اسلامی ایران در سوئد تلاش کرد تا با ترتیب دادن جلسه ای با گروهی از ایرانیان طرفدار اصلاحات  در پارلمان سوئد، ژست گفتگو با اپوزیسون در سوئد را باب کند که بدلیل واکنش نیرومند ایرانیان سوئد این طرح نیز به شکست انجامید. علاوه بر آن روشن بود که سازماندهی قتل های زنجیره ای در داخل و "گفتگو" در خارج، شانسی برای پیشبرد این سیاست باقی نمی گذارد.

 

۳ غیر سیاسی کردن ایرانیان و برپایی شبکه های غیر رسمی نزدیک به حکومت: در دوران دوم ریاست جمهوری خاتمی و با گسترش بی اعتمادی ایرانیان خارج از کشور به امکان پذیری اصلاحات، رژیم به تدریج در می یابد شانس همراه کردن بخشی از اپوریسیون خارج از کشور با رژیم  و دیالوگ آشکار با ایرانیان تبعیدی بشدت کاهش یافته است . هم از این برای گسترش نفوذ خود در پی آن برآمد تا روش سیاست زدایی وسیاست گریزی در مردم را رواج دهد. به ویژه در این دوره است که رژیم در پی تشکیل "شورای عالی ایرانیان" و خرج پول های هنگفت، می کوشد ا
یرانیان را از اپوزیسیون دور کرده و به تدریج شبکه های غیر رسمی هواداران خود در خارج از کشور را گسترش دهد. این سیاست در دوره اول ریاست جمهوری احمدی نژاد به اوج میرسد. تحلیل سردمداران جمهوری اسلامی ایران این بود که بخش اعظم ایرانیان خارج از کشور در منطقه "خاکستری" بسر میبرند. به این معنا که آن ها نه هوادار اپوزیسون و نه هوادار حکومتند. از این رو جمهوری اسلامی ایران می بایست از طریق برپایی  نهادها و شبکه های غیر سیاسی و همچنین بر پا کردن رادیو و تلویزیون در خارج از کشور نظیر انجمن سلماس و رادیو سلام در استکهلم، ایرانیان را از حوزه نفوذ اپوزیسیون دور نگه داشته و در دراز مدت آن ها را به خود نزدیک سازد.

 

 پایه این سیاست،  استراتژی تلاش برای تبدیل دشمن به مخالف، مخالف به بیطرف، و بیطرف به دوست بود. در همین راستا شبکه های لابی گری جمهوری اسلامی ایران در خارج از کشور بسیج شدند و فعالتر از گذشته، تحت پوشش  نهادهای اجتماعی، رفاهی و فرهنگی به فعالیت پرداختند. البته در دوران نخست ریاست جمهوری احمدی نژاد تغییراتی در رهبری "شورای عالی ایرانیان" شکل گرفت. حتی احمدی نژاد طی نامه ای در سال ۲۰۰۸ به مراجع ایرانی در آلمان، بر اهمیت برخورد فعالتر "شورای عالی ایرانیان"  برای جذب ایرانیان خارج از کشور و اتخاذ سیاست تهاجمی تاکید کرد.

 در همین دوره با بالاگرفتن خطر حمله نظامی به ایران، لابی های جمهوری اسلامی نیز با استفاده از مخالفت ایرانیان با جنگ، به فعالیت "سیاسی" روی آورده و به گسترش فعالیت های "دیپلماتیک" برای نزدیکی ایران و غرب دست زدند.

 

اما به رغم  برخی پیشروی های جمهوری اسلامی در خارج از کشور در مرحله سوم، بسیاری از این شبکه ها افشا شدند و تلاش برای سیاست زدایی از ایرانیان خارج از کشور به ویژه در دومین دوران ریاست جمهوری احمدی نژاد با شکست مفتضحانه ای روبرو شد.

 

۴ توطئه برای بی اعتبار ساختن اپوزیسون و ارسال اسب تروا به درون: با کاهش خطر جنگ و بالا گرفتن جنبش اعتراضی در ۷ ماه اخیر و دفاع فعال ایرانیان خارج از کشور ازجنبش داخل، سناریوی "غیر سیاسی" نگه داشتن ایرانیان خارج از کشور و یا جلب آنان شکست خورده است. آخرین نمونه آن، تلاش مذبوحانه احمدی نژاد در سفرش به دانمارک در دسامبر ۲۰۰۹ بود که تنها توانست تعداد بسیار کمی از خود فروختگان ایرانی را جمع کند.  تجربه دیگر کشورها نیز نشان میدهد دولت های دیکتاتور آن هنگامی که سیاست سرکوب اپوزیسیون نا کارا میگردد، سیاست بی اعتبار ساختن اپوزیسیون از درون به یکی از مهمترین راه کار های شان بدل میگردد.

 

 در این مرحله چهارم که کشور با بزرگترین بحران سیاسی و اعتراضات میلیونی مردم روبرو شده است، رژیم سیاست فرار به جلو را اتخاذ کرده است. یعنی هرچه جمهوری اسلامی  ایران در رویارویی و سرکوب جنبش بالنده مردم ایران در ۷ ماه گذشته ناکام مانده است، هراسناک تر از گذشته به سیاست تخطئه مخالفین و توطئه علیه آن روی آورده است.

 به عبارت روشنتر اکنون رژیم برغم برخی از هشدارها در باره امکان از سرگیری عملیات ترور در خارج، توان چندانی برای ترور مخالفان خود در خارج از کشور را ندارد. همچنین دیگر قادر نیست با برنامه های تلویزیونی سراب و بازار ه مکاره و کیهان شریعتی و نظایر آن، کسی را بفریبد  و یا کسی را با خود همراه کند. تلاش برای غیر سیاسی  کردن جامعه ایرانی در خارج از کشور نیز به جایی نرسیده است و رژیم در منزوی ترین دوران حیات خود قرار گرفته است.

 از این رو در این مرحله جدید، سیاست دیگری برای خنثی کردن تلاش های مخالفان برجستگی یافته است و آن ارسال اسب تروا به درون اپوزیسیون و تلاش برای بی اعتبار و لوث کردن فعالیت های آن است که در بخش نخست این مقاله به آن اشاره کردیم. پایه این سیاست بر این استوار است که با توجه به نقش ایرانیان برون مرز در دفاع از جنبش مردم درایران، اگر شانسی برای پیشروی رژیم وجود ندارد، دستکم باید مانع رشد نفوذ  اپوزیسیون و اتحاد همگانی و گسترده ایرانیان برون مرز شد. از این رو رژیم با گسترش جو بدبینی و ایجاد شک و شبهه به فعالیت های مخالفان شناخته شده اپوزیسیون، رواج شایعه پردازی و دامن زدن به فضای مسموم، علم کردن گروه های ناشناخته و لوث کردن فعالیت های مخالفین، می کوشد اپوزیسیون و تبعیدیان ایرانی را از درون خلع سلاح کند.

 

رژیم جمهوری اسلامی ایران در این دوره از دو سیاست برای خنثی کردن مبارزه ایرانیان خارج از کشور استفاده میکند. یکی ساختن اپوزیسبون قلابی نظیر آنچه رژیم شاه و ساواک در گذشته  با برپایی گروه عباس شهریاری و گروه ستاره سرخ و امثال آن به آن مبادرت ورزیده بود. دیگری سیاست  شایعه پردازی علنی و مخفی علیه این و آن به قصد تضعیف  مبارزات همبسته ایرانیان است. آخرین نمونه علنی این توطئه ها، معرفی سران گروه حکمتیست به پلیس اینترپول به عنوان تروریست است.

 

در عین حال جمهوری اسلامی ایران می پندارد با همگانی شدن مبارزات در ۶ ماه گذشته، اپوزیسیون امکان شناسایی  اشخاص ناشناخته ای که رژیم خود برای لوث کردن مخالفان روانه میدان می کند را ندارد. در این امر واقعیتی نهفته است. اما مش