داستان دو زندگی

گلوبالیزاسیون (جهانی شدن) چیست؟ گلوبالیزاسیون گرایشی (Trend) است که می خواهد جهان را در هم ادغام کرده و شدیدا به هم وابسته کند. گلوبالیزاسیون همچنین بعنوان شکسته شدن موانع سنتی بر سر اجازه دادن به حرکت آزادانه کالاها، اطلاعات، مردم و سرمایه از کشوری به کشور دیگری تعریف شده است. یعنی حوادث و رویدادهایی که مربوط به اقتصاد هستند، در یک بازار می توانند بر رویدادهای اقتصادی کشور دیگری تأثیر بگذارند و یا از آنها تأثیر بگیرند.

داستان زندگی اول
لی ژنگ (Li Zhang) دختری ١٨ ساله که یکی از ٧٠٠٠ دختری است که اکنون بمدت دو سال در کارخانه هویافونگ در منطقه دلتای رودخانه مروراید در چین مشغول بکار است. کارخانه ای که حاصل سرمایه گذاری مشترک سهامداران تایوانی و سازمان نیروهای مسلح هوائی، زمینی و دریایی چین، “ارتش رهایی بخش خلق”، است. روزکار لی ژنگ از ساعت ٧ صبح با سرود کارخانه و نرمش صبحگاهی شروع می شود. کارخانه مزبور همچون یک پادگان اداره می شود. لی ژنگ در یک خوابگاه دخترانه، همراه با ١۵ دختر دیگر زندگی می کند. کارخانه، غذا و بهداشت و دوا و درمان اولیه این کارگران را فراهم می کند. لی ژنگ هفته ای ۶٠ ساعت کار می کند. بعد از شیفت صبح و ١۵ دقیقه مهلت ناهار، و قبل از شروع شیفت بعدازظهر، لی ژنگ باید چرتی به نام Regulation nap بزند. لی لازم نیست برای کار خاصی از کارخانه زیاد دور شود. آریشگاه زیبایی و مغازه های فشن (Fashion) به کارخانه می آیند. لی ژنگ می تواند بدون پرداخت پول زیادی، هر هفته موهایش را آرایش کند. مدیریت کارخانه همچنین دیسکوئی برای کارگرانش دست و پا کرده است.
لی ژنگ هفته ای ١٢ دلار دستمزد می گیرد و سالانه یک بار با خرج کارخانه و با ترن سریع السیر، به خانواده اش سری می زند. لی یکی از استخدامی های ایالت Hunan است که حدود ٣٠ ساعت با قطار از کارخانه ای که در آن کار می کند، فاصله دارد. او اما در دو سال گذشته فقط یکبار به روستای محل تولدش برای سر زدن به خانواده اش سفر کرده است. والدین لی به پولی که او برایشان می فرستد تا زندگی شان اداره شود، متکی اند. لی به این امید به کار ادامه می دهد که روزی خود، کارخانه کفش سازی خودش را در ایالت و روستای خودش تأسیس و به همه روستائیان و بستگان خود کار بدهد.
لی چیز زیادی از گلوبالیزاسیون نمی داند. منتها با تمام سختی ای که ظاهرا بر او روا شده است، از تأثیرات آن بر زندگی اش قدردانی می کند. می داند که کفشهایی را که او تولید می کند، از یکی از ٣۵٠٠ فروشگاههای کفش فروشی در ایالات متحده سر در خواهند آورد. هویافونگ ٢.۵ درصد بازار آمریکا را در اختیار دارد. بدون گلوبالیزاسیون، لی ژنگ همچنان در روستای دور افتاده خود زندگی و مشغول کشاورزی می بود و احتمالا شوهر هم کرده بود. در کارخانه مزبور اما، آزادی و شغلی امن و با درآمدی خوب دارد. گلوبالیزاسیون فرصت ترقی را نیز به او داده است. با این همه لی ژنگ احساس می کند که گذشته و خانواده اش را از او گرفته اند.

داستان زندگی دوم
کالین واکر استاد تجارت بین المللی (International Business) در یکی از دانشگاههای شناخته شده استرالیاست. او دارای مدرک ارشد تجارت (MBA) از دانشگاه بارزگانی لندن (London Business School) و دکترای دانشگاه استانفورد است. در استرالیا، کالین برای تدریس دو کورس دانشگاهی در سال که مجموعا ٩۶ ساعت هستند، ٨٠ هزار دلار آمریکائی دستمزد دریافت می کند. او همراه دانشجویان ٢۵ هفته هم تعطیلی دارد. کالین در کنار ٩۶ ساعت، وقت زیادی را صرف تحقیق می کند. در ٢۵ هفته ای که کالین از دانشگاه تعطیلی دارد به یک شرکت چندملیتی آمریکائی مشاوره می دهد. جدا از پولی که از این مشاوره دریافت می کند، او از مسافرت با هواپیمای خصوصی شرکت لذت می برد.
گلوبالیزاسیون تأثیر عمیقی بر آموزش در استرالیا گذاشته است. کالین در کلاسهای درسش فرصت آشنائی با فرهنگهای زیادی، از جمله از کشور هند، چین، کشورهای آمریکای لاتین و اروپائی و همچنین استرالیا پیدا کرده است. کالین از سطح بالائی از امنیت شغلی و یا آنچه که به آن تصدی می گویند، برخوردار است. اگر مقالات تحقیقی لازم را منتشر کند و با شکایات زیادی درباره تدریسش مواجه نشود، بازنشستگی خوبی با مزایای بسیار عالی را در پیش دارد.
کالین با بی ام و (BMW) تازه اش از خانه ۵ خوابه خود در حومه شهر، ٣ روز در هفته به سر کار و باشگاه ورزشی رفت و آمد می کند. او با ۴٩ سال سن، سر حال و تندرست است و هرگز از کارش احساس استرس نکرده است.
کالین هم با آغوش گرم گلوبالیزاسیون را پذیرفته است. او استاد مهمان (Visiting Professor) در هنگ کنگ است و دانشگاه او شعباتی هم در مالزی و سنگاپور دارد. کالین ۶ بار در سال توسط هواپیما به این شعبات می رود و آنجا هم تدریس می کند. برای هر ساعتی که در این شعبات تدریس می کند ١۵٠ دلار اضافه دستمزد می گیرد. از اقامت در هتلهای لوکس و مسافرتهایی که باید بکند، لذت می برد و بر این عقیده است که این تجارب به بهبود و ارتقاء تدریس او و همچنین توانایی او در تحقیقاتی که می کند، کمک شایانی می کنند. با موبایل، کامپیوتر لپتاپ و مودومش با دنیا در مراوده است و هر جایی می تواند کار بکند و هنوز با محل کار و خانه اش در تماس باشد. دانشگاه وی هزینه شرکت در ٣ کنفرانس بین المللی سالانه او را تأمین می کند. سال گذشته برای شرکت در این کنفرانسها از لندن، توکیو و لاس وگاس دیدن کرد. با این همه کالین می گوید که کار ساده ای نیست که در عین حالی که در استرالیا زندگی می کند، با تغییرات جهانی در تماس لازم باشد.

حکایت دنیای ما
حدود ساعت ٣ بعدازظهر، بیش از ٣٠ چینی با لباسهای عایق ضدآب و چنگکهای مخصوص مشاهده شده بودند که با کشیدن قایقی به طرف ساحل در حرکتند. سفر طولانی و خسته کننده ای را برای یافتن صدفهای دو کپه (Cockles) شروع کردند. وقتی که ماهیگیران محلی طرفهای غروب به طرف خانه هایشان حرکت کردند، این ماهیگیران چینی همچنان مشغول کار بودند. شاید برای اینکه فقط ١.٨٧ دلار در ازاء روز کار ٩ ساعت دریافت می کردند. قیمت هر تن از صدفهای مزبور بین ٩٣۵ دلار تا ٣٧۴٠ دلار، بسته به کیفیتشان، می باشد.
تا صبح روز بعد، ١٩ تن از این ماهیگیران چینی بر اثر امواج غرق شده بودند. پلیس دنبال کسانی (gangmasters) که باور می رود از این ماهیگیران سواستفاده می کنند، می گردد. گفته می شود که گانگمسترها این چینی ها را در اطاقکهای کوچکی نگه داشته و در محیط بسیار آلوده ای نگه می دارند و آنها را دور کشور می گردانند تا از آنها برای کارهای سخت و شاقی مثل کشاورزی، بسته بندی غذا و دیگر ریزه کاریها استفاده می کنند.
این ماجرا نه در چین و یا ترکیه و پاکستان و ایران، که در ساحل شمالی انگلیس در فوریه ٢٠٠۴ رخ داده بود.

پسگفتار
نوشته بالا، ترجمه ای است آزاد از بخشی از کتابی به نام “گلوبالیزاسیون و نیروی کار” (Globalization and Labor) نوشته پیتر اندرویک (Peter Enderwick). وی استاد تجارت بین المللی در دانشگاه آکلند نیوزیلند است. بنظر می رسد که “کالین واکر” خود پیتر باشد. پیتر اندرویک در این کتاب سعی کرده است که گلوبالیزاسیون را از زوایای مختلفی توضیح دهد که آن پاراگراف کوتاه مربوط به توضیح خود مقوله “گلوبالیزاسیون” را باز کند؛ اما نهایتا در همان داستانهایی که از زندگی لی ژنگ و کالین واکر و همچنین حکایت غرق شدن ماهیگیران چینی توصیف کرده است، دور می زند. کتاب پیتر اندرویک، با در نظر داشتن اینکه مردم شعور دارند و می دانند که گلوبالیزاسیون چیست، و با کمی انتقاد از زیاده روی هایی که شده است، گلوبالیزاسیون را از دید شرکتهای چندملیتی توضیح می دهد. از نظر وی گلوبالیزاسیون برای همه خوب بوده است.
هفته پیش خبر خاکستر شدن ٣١۴ تن از کارگران دو کارخانه در پاکستان، یکی از مهمترین اخبار در سطح جهان بود. کمتر کسی را امروز می شود از چهارگوشه جهان پیدا کرد که در مغازه های سر کوچه اش، لباسهای نساجی و کفشهای ساخت پاکستان را پیدا نکند. کارخانجاتی که کارگرانش در یک چشم به هم زدنی خاکستر شدند. کارگرانی که از طلوع آفتاب تا غروب، برای چندرغازی، مثل لی ژنگ جان می کنند. این گلوبالیزاسیون اواخر قرن ٢٠ و اویل قرن ٢١ است.
من کتاب پیتر اندرویک را مدتی پیش خوانده بودم، اما با خبر جان باختن بیش از ٣١۴ کارگر دو کارخانه در پاکستان، به یاد گلوبالیزاسیون افتادم و سر دیگری به این کتاب زدم. سالها پیش در یک برنامه رادیویی، مستندی از زندگی کارگران مهاجر پاکستانی که از روستا کنده شده و راهی زندگی بسیار فقیرانه در کلبه هایی در حومه شهرهای پر جمعیت پاکستان شده بودند را، شنیده بودم. کارگری، زندگی اش را توصیف می کرد که حتی شنیدنش، بدون دیدن صورت گوینده، برای حتی کسی مثل من هم که زندگی کارگران و مردم فقیر و زحمتکش را سالهاست دنبال می کنم، دردآور بود. او می گفت که با این همه، این زندگی را صد بار به زندگی قبلی خود ترجیح می دهد. گوینده داستان می گفت که این ترجیح بخاطر خلاص شدن از قید و بندهای خفت و اسارتبار سنتی روستائی است؛ چرا که چه کسی می تواند با یک چنین زندگی هولناکی خوشنود باشد.
پیتر اندرویک می گوید که لی ژنگ امیدوار است که روزی خود بتواند کارخانه ای مثل کارخانه ای که در آن دارد جان می کند، در روستای محل تولدش تأسیس کند و همسایه و فک و فامیلش را به کار بگیرد! اگر لی ژنگ این را به پیتر اندرویک گفته است، معلوم است که متوهم است. در گزارش CLB که تاکنون ٣ بخش از آن را ترجمه کرده ام نیز آمده بود که بعضی از کارگران مهاجر بعد از چند سال کار در شرکتهای چندملیتی، خود صاحب کارگاه و کارخانه ای در زادگاهشان می شوند. چنین چیزهایی خاک پاشیدن محض به چشم کارگرانی است که مثل لی ژنگ هفته ای ١٢ دلار درآمد دارند و با این ١٢ دلار نه تنها خود باید زندگی کند، بلکه شکم خانواده اش را نیز سیر کند. چین حدود ١ میلیارد و ٣٠٠ میلیون جمعیت دارد و از این تعداد، میلیونها نفر کارگرانی هستند که با موقعیتی مثل موقعیت لی ژنگ مشغول گذران زندگی هستند. واضح است که انسانها به امید زندگی ای بهتر به زندگی ادامه می دهند؛ اما این بدان معنا نیست که همه این کارگران به این امید به کار و زندگی ادامه می دهند که خود روزی کارخانه دار بشوند!؟
نکته جالب دیگری که در ترجمه بالا هست، این است که ادعا می شود لی ژنگ زندگی بهتری دارد و گلوبالیزاسیون زندگی اش را بهشت کرده است! به گفته پیتر اندرویک، لی ژنگ از این زندگی پادگانی راضی و خشنود است! منتها کالین واکر که شرح زندگی اش رفت، با غر و لند و اکراه از وضعیت بهشتی که گلوبالیزاسیون برایش فراهم آورده، حرف می زند.
دنیای ما اما حکایت دنیای آن ١٩ ماهیگیری شده است که برای زنده ماندن باید روزانه با جانشان ریسک کنند. ظاهرا یک چنین زندگی ای عادی شده است. عادی است که عده ای قلچماق جان ٣١۴ نفر را به آسانی گرفتن جان ٣١۴ پشه، به بازی بگیرند و در یک چشم به هم زدنی خاکسترشان کنند! ٣١۴ نفر انسان شریفی که زندگی شان فدای حرص و طمع سرمایه شد، دیگر به خانه برنمی گردند. ٣١۴ نفری که دیگر بر سر سفره خانواده حاضر نخواهند شد. کودکان ٣١۴ نفری که دیگر در آغوش گرفته نخواهند شد. دنیای ناامنی که برای انسان کارگر جز زنجیری بر پای، چیزی به ارمغان نیاورده است. این شده است حکایت دنیای ما!
١۶ سپتامبر ٢٠١٢