پیشروی “انقلاب سوسیالیستی” در کانادا! در حاشیه هورا کشیدن های “انقلابی” برای بسته شدن سفارت ایران در کانادا

تا این لحظه تعدادی از ایرانیان خارج کشور، از راست تا چپ ناسیونالیست، از طریق نوشته و مقاله خوشحالی خود را از بسته شدن سفارت جمهوری اسلامی ابراز داشته اند. تعداد کسانی که این خبر سرحال شان کرده بیشک بیش از این تعداد است. از میان احزاب و گروههای سیاسی چپ و راست خوشحال از این اقدام، به نظر میرسد اکثرا به دلایل روشنی شادی خود را مخفی کرده اند؛ امروز هالوترین های سیاست نیز از هم جهتی اردوی غرب در مقابل جمهوری اسلامی و سوریه در جهت سرکار آوردن قدرت های مطیع در این کشورها آگاهند. همه میدانند توجیهات کانادا در بستن سفارت جمهوری اسلامی یک دروغ روشن است. اینکه جمهوری اسلامی جنایتکار وضد انسان و بشر و تروریست است، را بخش هایی از یاران سابق این نظام و شرکای تا دیروزشان هم انکار نمی کنند. اما سوال این است که کانادا و هر کشور مدافع دروغین حقوق بشر چرا روزهایی که جمهوری اسلامی هزار هزار میکشت، به فکر حقوق بشر نبود؟ چرا وقتی زهرا کاظمی را کشتند سفارت جهوری اسلامی را نبست؟ اصلا اگر قرار است سفارت  کشورهای ناقض حقوق بشر بسته شود، چرا سفارت چین و عربستان و همه متحدین جانی غرب در دنیا نباید همراه جمهوری اسلامی بسته شوند؟ همه میدانند که ادعای مقابله کانادا با سیاست صدور و حمایت از تروریسم جمهوری اسلامی  هم زیادی پوچ است. در اینصورت چرا آمریکا و قدرت هایی که ارتش شان در چهارگوشه جهان و در طول سالهای طولانی ترور و کودتای نظامی و کشتار سازمان داده اند و تروریست تربیت میکنند، نباید سفارت های شان فورا بسته شود؟ مگر تروریست های همین امروز اسلامی در شکل سلفی و اخوانی و القاعده ای در سوریه را همین جبهه “حقوق بشری” تامین مالی و نظامی نمیکند؟

اینها را همه هواداران دخالت غرب در ایران میدانند و سکوت شان از خبری که قند در دل شان آب میکند، به خاطر دوری از پاسخ به این تناقضات و ادعاها، در عین حال عدم پذیرفتن علنی مسئولیت در قبال دخالت غرب در ایران و آینده آن است. اینها نمی خواهند در چشم مردمانی که نگران آینده جامعه اند، به عنوان پیش قراولان دعوت غرب به دخالت معرفی شوند. نتیجه دخالت های غرب در افغانستان و عراق و لیبی و سوریه را همه می بینند. در چنین وضعیتی حتا افراطی های هوادار حمله آمریکا و اسرائیل هم شادی شان را در سکوت برگزار میکنند.

 

یک استثنا

در این میان البته دو جریان هم خانواده چپ متفاوت اند؛ حزب کمونیست کارگری و عموزاده کوچکترشان حزب اتحاد.

اولی طی یک اطلاعیه رسمی حزبی و دومی در اطلاعیه کمپینی که برای “بستن” سفارتهای جمهوری اسلامی دارند، این اقدام را در خدمت به اهداف سیاسی خود ارزیابی کرده و ستوده اند. مدتها قبل، از زمانی که این دو سازمان سیاست “بستن سفارت های جمهوری اسلامی در خارج” را در دستور روز تشکیلات های خود گذاشتند، نوشتم که تنها امید و نیروی اینها برای این کار نیروهای ناتو و غرب است. اینها منتظر پیشروی های قدرت های غربی میمانند و روز خود با هورا کشیدن برای پیروزی های آنها “دخالت فعال سوسیالیستی” میکنند. علت پیش قدم شدن اینها در کف زدن برای پیشروی های قدرت های غربی در مقابل جمهوری اسلامی، نه فقط هواداری افراطی از دخالت غرب در ایران که اساسا “بی غمی” اینهاست. اینها حاشیه ای ترین های ناسیونالیسم پروغرب ایرانی اند. به همین دلیل به جامعه و گرایش اصلی و اجتماعی این رگه سیاسی بی ربط تر و نتیجتا غیر اجتماعی ترند. و باز به همین دلیل نسبت به سرنوشت آتی جامعه کوته نگر، نامسئول و به زبان عامیانه “بی غم” اند.

بقیه چپ ها چی؟

کسی از این چپ قادر نیست برگردد به اینها بگوید برای تسخیر سفارت های جمهوری اسلامی توسط غرب هورا نکشید، پیشروی بخشی از ارتجاع سرمایه به کارگر و سوسیالیسم بیربط است، در چشم کسی به اسم کمونیست خاک نپاشید.

در غیر اینصورت، همین دو سازمان آقایان تقوایی و جوادی میتوانند برگردند و بگویند مگر خود شماها هم مثل ما برای ایران بعداز جمهوری اسلامی طرح این دوره تان را نریخته اید؟ مگر انقلابیگری شما هم به خاطر امید بستن به همین تحولات مهم!! نیست؟ اگر چنین نیست، گروه های شما برای کدام اوضاع ائتلاف میکنند و نقشه میریزند و میخواهند سوسیالیسم را هم به شعار میلیونی تبدیل کند؟

چنین انتقاداتی همه “انقلابیون” چپگرای سنت ضد رژیمی را خلا سلاح میکند. فضای این “انقلابیگری” به جایی رسید که رفقایی که ما را ترک کردند هم، اولین پلاتفرم شان برای پیوستن به این فضای “اانقلابی”، طرح توده ای کردن شعار جمهوری سوسیالیستی در متن این منجلاب و همین اوضاع و احوال به حساب ایفای نقش “فعال” بود.

حزب حکمتیست “منفعل” است!

بلوک این چپ که در باد غرب خوابیده است، حزب حکمتیست را منفعل ارزیابی میکند. توقع اینها از ما برای ایفای نقش فعال در “انقلاب” شان، اساسا از توهم شان در مورد خط سیاسی و استراتژی ماست. توهم این چپ به ما و توقع برای همراهی کردنشان، برای شخص من جای تاسف است.

 حزب حکمتیست فقط علیه جمهوری اسلامی نیست. ما علیه سناریوهای سیاه مد نظر امروزه “جهان آزاد” برای کشورهای با حاکمیت یاغی از غرب هم، همان اندازه خصومت آشتی ناپذیر داریم. نتیجتا حزب حکمتیست در این وقایع نقش منفعل در “انقلاب” دیگران را ندارد، بلکه در مقابل اینگونه ضدانقلابات با تمام توان سنگر گرفته است.

انتقادات احتمالی به ما در این رابطه:

اولین “افشاگر” طبق روال معمول خوش عقل ترهایشان، میتواند هوادار حکمتیست ها از جمهوری اسلامی باشد. در مقابل چنین اداعاهایی، در این یادداشت کوتاه، به قول مثل فارسی جواب ابلهان سکوت است.

میتوانند انتقاد کنند که مگر شما انزوای جمهوری اسلامی در سطح جهانی را نمی خواهید؟ چرا، ما نه فقط انزوا که برای سرنگونی اش می جنگیم. اما هوادار هر نوع سرنگونی نیستیم. ما علاقه ای به قدرت گیری بدیل های مورد علاقه غرب و پیشرفت سناریوی آنها در مقابل جمهوری اسلامی نداریم، به این دلیل ساده پیشروی غرب پیشروی بدیل مورد علاقه خودشان و پروسه تقویت ارتجاع دیگریست. برای چنین امری چرا کمونیست باید برایش سربازی کنند و هورا کشان سمپاتی مردمان ستمدیده را برایش فراهم نمایند؟ برای انزوای جمهوری اسلامی مدل آفریقای جنوبی دوره آپارتاید نژادی را نمونه می آورند، که دنیا علیهش بود. اینها فراموش میکنند که آن انزوا بخشا در اثر قدرت فوق العاده کنگره ملی آفریقا (ANC) در سطح جهانی و داخل کشوری بود. امروز هیچ جریان نه فقط چپ که لیبرال و نیمه لیبرال هم نه در داخل کشور و نه در خارج، هیچ نقطه ای از این کره خاکی یک بلوک قدرتمند فشار بر جمهوری اسلامی نیست. در مقابل، تنها بلوک آماده و دارای نقشه، همین قدرت های غربی در متن جدال امپریالیستی برای تقسیم مجدد جهان اند. تقلای آنها برای انزوای جمهوری اسلامی نه به خاطر اسلام گرایی و استبداد آن، که برای اخذ امتیاز و مطیع و سر به زیر کردنش در مقابل غرب است. در حالیکه انزوای آپارتاید آفریقای جنوبی برای فشار به سیاست تبعیض نژادی اش بود، نه گرفتن امتیاز سیاسی.

فاکتور دیگری که حکومت تبعیض نژادی در آفریقا را زیر فشار گذاشت، تنها قدرت کنگره ملی آفریقا نبود. حکومت تبعیض نژادی از جنس حکومت های برده داری در دینای امروز بود که برای خود گرایشات اصلی بورژوازی جهانی هم یک نقطه ضعف در سیستم زیر سایه رهبری آنها بود. آنهم در دوره بعداز جنگ سرد و فروپاشی دیوار برلین که غرب نگران قدرتگیری یک دولت چپگرا نبود.

بعلاوه، موضع امروز غرب در مقابل اسلام و حکومت های اسلامگرا نه تنها خصومت با سیاست های اسلامی و استبدادی آنها نیست، بلکه آنهارا برای مقابله با “خطر” چپگرایی در جامعه خیلی هم لازم دارد. در همین سوریه که “انقلاب” مدل غرب در جریان است، مگر به جز اسلامیون نیروی دیگری مسلح و تقویت شده است؟ مگر در لیبی “انقلابی” ارتجاع اسلامی جامعه را به کمک غرب به قهقراتر نبرده و اسلامی تر نکرده است؟

بطور خلاصه امروز دنیا شاهد تقابل دو بلوک امپریالیستی برای تقسیم مجدد جهان است. در چنین شرایطی حرکت و مبارزه انسان کارگر و زحمتکش و جبهه سوسیالیستی بدون یک مرزبندی سیاسی روشن با هر دو بلوک، سربازی برای یک جبهه دشمن است. هورا کشیدن های جریانات ناسیونالیست پروغرب برای بستن سفارت ایران در کانادا، شرکت فعال و “سوسیالیستی” اینها در همین بستر و در متن همین فضای ارتجاعی است.

—————————-

ضمیمه:

لینک بیانیه های مورد اشاره در این یادداشت؛

درباره بسته شدن سفارت جمهوری اسلامی در کانادا/ حککا– 

http://www.rowzane.com/index.php/annonce-archiev/82-reports/10978-1391-06-19-07-29-56 .

بیانیه کمپین بین المللی بستن سفارتخانه های جمهوری اسلامی

http://parsdailynews.com/104885.htm

.