سیاهپوست از رودخانه سخن می گوید / اشعاری از لانگستون هیوز

“سیاهپوست از رودخانه سخن می گوید”
اشعاری از لانگستون هیوز
به ترجمه: زهره مهرجو

(۱) “آزادی”
“آزادی از طریق سازش کردن،
یا ترس..
بدست نمی آید؛
نه امروز، نه امسال،
و نه هیچ زمان دیگری!..
حق من برای ایستادن روی پاهایم؛
و سهمی از زمین داشتن،
باید بهمان اندازه ای باشد،
که دیگران می توانند!..
* * *
از شنیدن اینکه دیگران می گویند:
“بگذارید چیزها زمان خود را طی کنند..”،
خسته می شوم!..
فردا روز دیگریست..
من آزادی را پس از مرگم نمی خواهم،
من با نان فردا؛
نمی توانم زندگی کنم!..
* * *
آزادی
بذر نیرومندیست؛
که در نیازمندیهای بزرگ ما،
کاشته می شود!..
* * *
من نیز در اینجا زندگی می کنم!..
من هم مثل تو،
آزادی می خواهم!..”
(۲) “سیاهپوست از رودخانه سخن می گوید”
“من رودخانه ها را می شناسم:
من رودخانه هایی را،
به قدمت عمر جهان؛
و پیرتر از جریان خون
در رگهای انسان..
می شناسم!..
روح من به وسعت عمق رودخانه ها بزرگ شده!..
* * *
وقتیکه سپیده دمها هنوز جوان بودند؛
من در رودخانه فرات آبتنی می کردم!..
کلبه ام را در نزدیکیهای کنگو بنا کردم،
و در آن بخواب می رفتم..
به رودخانه نیل چشم می دوختم،
و پیرامیدها را در بالای آن برپا ساختم..
هنگامیکه آبراهام لینکلن به اورلند جدید می رفت،
صدای آواز “می سی سی پی” را شنیدم؛
و سینه گل آلودش را
که در آفتاب طلائی می گشت،
دیده ام!..
* * *
من رودخانه ها را شناخته ام:
رودخانه های قدیمی و تیره رنگ..
و روحم به وسعت عمق آنها بزرگ شده!..”
منابع دیگر:
“آزادی” – لانگستون هیوز:
http://www.poemhunter.com/poem/democracy/
“سیاهپوست از رودخانه سخن می گوید” – لانگستون هیوز:
http://www.angelfire.com/super/outsider/poetry/langstonhughes.htm
“رؤیاها.. اشعاری از لانگستون هیوز شاعر آمریکایی” – زهره مهرجو:
http://www.rowzane.com/index.php/annonce-archiev/82-reports/11001—q——-q