صورت مساله را متوجه باشیم (در باره توافقنامه بین مصطفی هجری و عبداله مهتدی)

یادداشت های روزانه- ۴۲، سیزده سپتامبر ۲۰۱۲

صورت مساله را متوجه باشیم

(در باره توافقنامه بین مصطفی هجری و عبداله مهتدی)

به نظر میرسد “بند و بست”ی که بین عبداله مهتدی و مصطفی هجری انجام شده است و اما به نام “توافقنامه بین احزاب کردی” کردستان ایران به بازار آمده است، صورت مساله واقعی و پشت پرده را برای خیلی ها عوض کرده باشد. در اوضاع و احوال مشخصی که نه مصطفی هجری نماینده کلیت حزب دمکرات کردستان ایران را دارد و نه آن ماندیت، و در شرایطی که بطریق اولی عبداله مهتدی حتی هنوز بر سر مصادره نام “کومه له” سیر ناکامی هایش را ادامه میدهد، بحث از “توافق” بین دو حزب و یا نیروی واقعی، ره به ناکجا آباد است. بحث رفته است بر سر “مساله ملی”، و “جایگاه این دو حزب کردی” در رابطه با ساختار آتی جامعه ایران و جایگاه و منزلت حقوق مدنی شهروندان و توازن این حقوق عام و جهانشمول با نقش “هویت ملی و قومی” در “قانون گذاری” محلی و سراسری. اکثر کسانی که چه در قالب فردی(مثل احمد اسکندری) و یا جمعی( بیانیه “بخشی از نخبگان ایران” و اعلامیه حزب مشروطه ایران) در این رابطه و له و علیه چنان “توافقنامه” ای نوشته اند، این صورت مساله عوضی را پذیرفته اند. سوال و قضیه، اما، از بنیان متفاوت است. مصطفی هجری در اوضاع فعلی نماینده حزب دمکرات کردستان( با و یا بدون پسوند “ایران”) نیست، و عبداله مهتدی حتی فاقد مشروعیت سیاسی برای مصادره نام کومه له است. اولین اشتباه صف موافقان و مخالفان آن “توافقنامه” از همینجا شروع میشود.

اشتباه دوم که به نظر من از اولی مهلک تر است، پذیرفتن “توجیه سیاسی” آن توافقنامه کذائی، یعنی بحث و جدل و تقابل سیاسی و از روی باورها و اعتقادات واقعی بر سر مقولاتی مثل مساله کرد، تعمیم دلبخواهی و غیر موجه یک مساله واقعی سیاسی به مساله موهوم “اقوام و ملل تحت ستم ایران” و کشاندن مساله به “تجزیه طلبی” و یا “تمامیت ارضی خواهی”، “حق ملل در تعیین سرنوشت” و یا حقوق شهروندی مردم ایران است. راه اندختن بساط شیون و ضجه و زاری بر سر مساله و “ستم” ملی و قومی، و شام غریبان راه انداختن بر سر تعلقات قومیگری و امتیاز طلبی ناسیونالیستی، به جائی نمیرسد. هیچکس مجاز به حاتم بخشی نیست و از نظر پرنسیپ و اخلاق سیاسی مختار نیست که با یک کیسه کردن همه گرایشات پیشرو و سوسیالیستی و ناسیونالیستی و اسلامی و سلفی و مکتب قرآن و “پیشمرگان” مسلمان و کرد در بسته بندی “کردهای ستم دیده”،  آب مطهری بر سر و روی کل مرتجعین “ملت تحت ستم” و از جمله همین عبداله مهتدی بریزد. کسی که تصاویر اخیر چنین موجوداتی را که بازو در بازوی “تمامیت ارضی خواهان” و “سردار مدحی” (تاجر الماس مشهور و عنصر نفوذی وزارت اطلاعات!)، “سرود ای ایران ای مرز پرگهر” سر دادند، دیده است، علی القاعده باید بداند “مساله کرد”، فقط پوشش چنان بند و بستها و دسیسه چینی های پشت پرده است.

از سوی دیگر بقیه “احزاب کردی” آن توافقنامه را تلاشی در جهت “تمامیت خواهی” مهتدی و هجری لقب داده اند و به نظر من این تشخیص “زمینی”تر است. واقعیت این است که تقسیم قدرت بین دو حزب “اتحادیه میهنی” جلال طالبانی و “پارت دمکرات کردستان” بارزانی ها در کردستان عراق، و این حالت ناپایدار وضعیت حقوقی مردم کردستان عراق، پایه مادی و انگیزه واقعی برای کپی کردن نقشه تقسیم قدرت برای کردستان ایران، در آینده با و یا بدون جمهوری اسلامی، با یا بدون تمامیت ارضی خواهانی از قماش نوری زاده و مدحی است. پلاتفرمی که به نحو رندانه ای در زرورق “ایران فدرال” پیچیده شده است. چنین تقسیم قدرت در فضای کاملا متفاوت کردستان ایران با نفوذ عمیق و ریشه داری که گرایشات پیشرو و سوسیالیستی در اعماق زندگی مردم دارد، آنهم بین دو فرد که تازه باید مشروعیت سیاسی شان را به صفوف خودشان ثابت کنند، از موهوم، موهوم تر است. فکر میکنم کسی که این حقایق را میداند، اما بروی خود نمی آورد، ریگی در کفش دارد.

این رندی، از جانب هجری، که در هر حال “جناح”ی از حزب دمکرات کردستان را، حتی با فرض وجاهت قانونی و مشروعیت آن، بطور واقعی نمایندگی میکند، اگر محلی از اعراب داشته باشد، برای عبداله مهتدی نام دیگری جز شیادی ندارد. چرا که او، نه از نظر سیر تاریخ شکل گیری و تکامل و تحولات کومه له، و نه حتی از جانب سازمانها و محافل و افراد و طیف وسیعی که خود را “کومه له” مینامند، فاقد کوچکترین مشروعیت تاریخی، قانونی، رسمی و سازمانی و حتی در ابعاد فردی برای نمایندگی کردن پدیده ناموجود و ضدتاریخی”حزب کردی کومه له” است.

دوستان گرامی!

مواظب کلاه برداران سیاسی باشید! اگر آمده اند خانه شما را آتش بزنند، اجازه ندهید کبریت و فتیله و بنزین را پنهان کنند، و به شما بگویند بیائید در مورد نما و دکور ساختمان و “حق” مسکن بحث کنیم. این ساده نگری برای کسانی که پیراهنی را در راه مبارزه سیاسی و اجتماعی و در دوایر و مراکز جدل بین “تفکر و تعقل”ها پاره کرده اند و خود را نخبگان جامعه ۷۰ میلیونی ایران نامیده اند، زیادی خام است. به نظر من تکرار فاجعه به قدرت رسیدن حاشیه ای ترین گرایش سیاسی اسلامی در جامعه ایران، این بار با “جدی گرفتن” و لانسه کردن مدافعان و متعصبین هویت موهوم “فدرالیسم قومی و ملی”، دیگر نابخشودنی است.

iraj.farzad@gmail.com