یک دیالوگ در پیتزایی*(۳)

آخرین قسمت
با علاقه فراوانی گفتگوهای نشست ۵+۱ را که در مورد توافق احتمالی در خصوص محدود کردن برنامه های اتمی ایران است، هم در مسکو و هم در ترکیه دنبال می کنم. گرچه مطلقا نمیتوان هیچ گونه امیدی برای رسیدن به یک توافق اصولی از جانب ایران را انتظار داشت، بلکه برعکس جمهوری اسلامی در واقع با شرکت در این نشستها، برای خود فقط وقت میخرد تا بتواند با تغییر در آرایش سازمانی و داشتن یک پوزیسیون بهتر در مقابل فشار غرب از یک طرف و مقابله با فشار مردم عصیان زده از جانب دیگر، سیاست از این ستون به آن ستون فرجی است را دنبال کند.
اما از سوی دیگر گسترش تحریم های اقتصادی و فشارهای مختلف ناشی از کمبود مایحتاج اولیه در همه سطوح مردم را به یک فلاکت رو به تزاید و نابودی کامل سوق میدهد. همزمان و در کنار آن سایه شوم تهدید های جنگی در صورت عدم توافق در این نشستها بر زندگی روزانه مردم حضور محسوسی نهاده است.
تجربه تحریمهای اقتصادی برای بزانو در آوردن دولتهای مرتجع و استبدادی یک تجربه شناخته شده است که غرب و بویژه امریکا در بکار گیری آن ید طولایی دارد. بیش از ده سال تحریم اقتصادی عراق در زمان صدام حسین خود یک کابوس دهشتناک برای مردم آنجا بود. بویژه برای کودکان و خانواده های کارگری و زحمتکش که هستی بسیاری از آنان را بر باد داد.
***
این روزها بیش از پیش نگران و مضطرب هستم. اخباری از ایران میرسد که حکایت از فشار و وناامیدی بیش از حد مردم از گرانی و عدم امنیت و بیکاری وسیع و روزانه کارگران و بقیه مردم است. در عین حال اخباری که از صفهای طولانی و گسترده برای اولیه ترین مایحتاج روزانه مردم به خارج میرسد نشان میدهد که مردم بخش بزرگی از اوقات خود را در صفهای طولانی برای خرید نان و تخم مرغ و غیره بسر میبرند. هر چند خبر تظاهرات و راهپیمایی مردم نیشابور بسیار امید بخش و خوشحال کننده بود اما این بخودی خود نمیتواند روح ناآرام مرا تسکین دهد. ساعات آخر روز جمعه خسته از کار و با حالتی کسل وار سری به پیتزایی ممدآبه میزنم.

من: سلام
ممدآبه: سلام. چرا الان میایی، ما داریم کم کم تعطیل می کنیم.
من: گرسنه ام نیست. نیامدم غذایی بخورم. همین طوری حالم گرفته است. دوست داشتم فقط سری بزنم اینجا. اگر حال و حوصله داشته باشی یه وقت دیگه، یه وقتی که تعطیل هستی خوبه که بتونیم همدیگر رو ببینیم. راستی شما تعطیلی هم ور میدارین آره؟
ممدآبه: آره بابا ما یکشنبه ها تعطیل هستیم. اگه دوست داشته باشی میتونیم با هم باشیم.
من: آره چرا که نه خیلی هم خوبه نظرت چیه همین یکشنبه همو ببینیم.
ممدآبه: آره خوبه یکشنبه ساعت ۵ تو کافه مرات آبه.
من: خیلی هم خوبه پس من رفتم تا بعد.
***
یکشنبه ساعت ۵ بعد از ظهر همدیگرو تو کافه مرات آبه – یک کافه ترکی- می بینیم. من یک افسن – آبجوی ترکی- سفارش میدهم. اون هم یک لیوان راکی – ودکای مخصوص ترکیه- . همهمه و سروصدای نسبتا زیادی تو کافه شنیده میشه. مشتری ها هم به ترکی و هم به سوئدی و بعضا با صدای بلند حرف میزنند و بعد هم قاه قاه می خندند. با وجود اینکه فضای شلوغ و نسبتا شادی برکل کافه حکمفرماست اما کمتر لبخندی روی لب های من نقش می بندد . چند دقیقه ای همینطوری به سکوت سپری میشود.
ممدآبه: چته ؟ انگار چند روزه حالت گرفته است. کسالتی چیزی که نداری؟ آنروز آخر وقتی که اومده بودی هم یک طورهایی نامیزون بودی نه؟
من: آره خیلی حالم خوش نیست. چند روزیه کلا کسل و بی حالم. انگاری که روز بروز بدتر میشم. بهمین خاطر دوست داشتم تو رو بیرون ببینم . کمی راحت تر و بیشتر گپ بزنیم. راستش بیشتر نگران و ناراحت وضع مردم تو ایرانم. وضع خیلی آشفته و نگران کننده است. یه چیزی میگم یه چیزی میشنفی. مردم در واقع به پیسی و استیصال دارند میفتند. رژیم هم داره تقریبا سیاست اقتصادی دوره جنگ با عراق رو دوباره بر قرار میکند.
میدونی تو اون دوره اول که عراق محاصره اقتصادی شد ما آنجا بودیم من به چشم خودم آنچنان فقر و فلاکت و سه روزی را دیدم که تا آخر عمرم تصویرش همراهم خواهد بود. اصلا نمیتونم فراموش کنم که مردم بدبخت و سیه روز عراق تو اون دوره چی کشیدن . بچه ها زنها نه نه اصلا نگو اصلا.
ممدآبه: خب حالا منظورت اینه که همین وضعیت ممکن تو ایران بوجود بیاید. اگر این محاصره اقتصادی ادامه پیدا بکنه یا مثلا جنگ بشه و یا چی میدونم هر سناریوی سیاه دیگه ای؟
من: آره دیگه ترس و هراس من از اینه.
ممدآبه: آره من هم حق میدم بتو که نگران و دلواپس باشی. تحریم اقتصادی بخصوص اگر دراز مدت بشه یعنی از پا در آوردن عامه مردم بخصوص اون فقیر بیچاره ها اون طبقه سومی ها و گرنه دولتی ها که ککشون هم نمی گزه اونا همیشه دارند که بخورند. اصلا این وضع رو اونها خودشون به اینجا کشوندن و گرنه اگر بتونن با غرب کنار بیان نه فقط تحریم نمیشند بلکه تقویت هم میشند همین اخبار امروز رو دنبال کن وببین که بعضی از بانکداران امریکایی از قبل دادن جنس و کالا به ایران چند میلیارد به جیب زدن حتی میگن بعضی هاشون از نزدیکان خود اوباما بودند. این دیگه رسوایی کامل اینو همه میدونند.
اما بگذار اینو هم بگم که غرب و بخصوص امریکا هیچ وقت با ایران جنگ نمی کند. هر چند اینو میگن که تودل اونا رو خالی کنند و اونارو بترسونن و تو دولتی ها تفرقه و چند دستگی بوجود بیارند. اصلا سیاست تحریم رو در پیش گرفتن که جنگ نکنند و در وهله اول این بنظر من معقول تره. اینو هم بهت بگم که حتی اگر جنگی هم صورت بگیره بخاطر این نیست که این دم و دستگاه رو جارو کنند – هر چند کلا جنگ و تحریم به نفع خود رژیم هم هست. چونکه باین بهانه مردم بیشتر و بیشتر در مضیقه اقتصادی و در تنگنای سیاسی و اجتماعی قرار می گیرند- . همین طور بخاطر اینه که از رشد حق طلبی و افراط گری مردم و کلا چپ جامعه که صلح طلب و عدالت خواه هستش جلوگیری کنند. به مصرو تونس نگاه کن. آدم میتونه درس های زیادی از آنجا بگیره .
غرب و بخصوص امریکا صد البته خواهان یک جمهوری اسلامی منعطف تر و رام ترند که راحت بتونند باهاش کنار بیان. به پاکستان و نوع اخیر آن ترکیه نگاه کن. آنها اصلا خواهان هیچ تغییر بنیادی و اساسی در ترکیب حکومت هایی مثل مصر و ایران نیستند. چون میدونی تحول و تغییر اصلا کاسه و کوزه هاشون رو خراب می کند و تا بیان آن وضعیت رو دوباره سامانی بدن بعضی موقعها سالها طول میکشد. اما بگذار اینو هم نگفته نگذارم که اینا خواهان تغییردر روش حکومت کردن هستند.
پیروی از روش آنها و گوش کردن به حرفهاشون بخصوص موی دماغشون نشدن بهترین سیاست است که میتونه به اونها خدمت بکند. میدونی همین موش دونی ها و موی دماغ شون شدن توی منطقه از طرف جمهوری اسامی چقدر براشون گرون تمام شده . اما اینا آخرش یه طورهایی این حیون وحشی رو رام می کنند. من تقریبا یقین دارم که جنگ منگی این روزها علیه ایران در کار نیست.
من: چی میگی ممدآبه مگه به عراق حمله نکردن. مگر به افغانستان حمله نکردن. مگر همین الان به سوریه نیرو و تجهیزات جنگی نمی فرستند. اینو دیگه عالم و آدم میدونند. من میترسم که حمله به ایران مثل حمله به عراق بشه. اول چند سال تحریم اقتصادی و ازپا درآوردن مردم و بعدش هم جنگ و ویرانی و آنچه که دنبال اون میاد. بنظر من این یک تاکتیک و روش اوناست. اول فرسوده می کنند و بعدش هم جنگ و بعد تسلیم. بیچاره از مردم ما که دچار این سرنوشت شدند.
ممدآبه: آخه نه عزیز من. نه جان من. هر گردی که گردو نیست. عراق و افغانستان که مثل ایران نیست. خودت میدونی که تو سیاست دو وضعیت مشابه وجود ندارد. هر وضعیت و بحرانی خاص خودش و راه حل خودشو داره. نه مردم ایران مردم عراق و افغانستان اند و نه زمانه اون زمانه است. مردم ایران تو این صد سال اخیر چند تحول اجتماعی و انقلابی رو پشت سر گذاشته اند. همین آخری همین انقلاب ۵۷ دنیایی از تجربه و تهور به جا گذاشته است. شوخی نیست که مردم ایران تو این انقلاب نه فقط شاه و دارودسته اش رو فراری دادند ، بلکه کل دستگاه حکومتی رو تغییردادند و مهمتر اینکه خودشون هم عوض شدند و با چشم های خودشون دیدند که چه همتی کردند و تو اون دوره کوتاه در واقع یک راه صد ساله رو طی کردند. کاری که انقلاب مصر با این عظمت خودش نکرد. تازه همه میدونند که این تحولات دو ساله اخیر که میگن بهار عربی اصلا از تحولات و این جنبش ۸۸ تو ایران شروع شد. بعلاوه حاصل این همه تلاش و فداکاری بالاخره احزاب و سازمان های مترقی و مدرنی هستند که مردم میتونند به آنها اعتماد کنند. و هدایت و رهبری خودشون رو به آنها بسپرند.
وانگهی امریکا هم اون قدر قدرتیش مثل سابق نمونده. از سال ۲۰۰۸ باینطرف بحران بعد از بحران داره اون روضعیف و ضعیف تر میکنه. تازه اروپا هم حرف اونو مثل همیشه نمی خونه . حالا از روسیه و چین هم میگذریم. آخه اونا خودشون یه پای قدرت ویه محورند تو این منطقه و براحتی نمی گذارند که امریکا و متحدینش به ایران حمله نظامی بکنند.
گذشته از همه اینا یک حمله احتمالی هوایی اسراییل به تاسیسات اتمی ایران، نظیر آنچه که به تاسیسات اتمی سوریه و یا عراق زمان صدام حسین کرد خیلی فرق میکنه با یک جنگ تمام عیار مثل جنگ ایران و عراق که هشت سال طول کشید. از این هم که بگذریم ، به قول خودشون این اولین گزینه و انتخاب غرب نیست. اونا تا همینجا هم تو مساله بغرنج و پیچیده سوریه دچار سرگیجه و کشمکش هستند. نه جانم وضعیت ایران با هیچ کشوری در منطقه قابل مقایسه نیست.
***
کمی سرم را از چهره ممدآبه بر میگیرم وبه اطراف میچرخونم. کافه ظاهرا شلوغی و همهمه ساعات اولیه خودش رو نداره. فقط ۴-۵ میز پر و شلوغ از مشتریها باقی مانده است. به ساعت دیواری کافه که از فرط قدیمی بودن گردوغبار و دود سیگار روی آنرا به راحتی میتوان دید نگاه میکنم. حدود سه ساعت است که ما اینجا نشسته ایم و گپ میزنیم. من بی هوا دو باره به میز خودمان نگاه میکنم. از چهارمین آبجوی من فقط کمی ته لیوان بلند آن باقی مانده است. ممدآبه هم سه لیوان راکی را با مخلفات دور و بر بشقاب آن سرکشیده است. انگار که حرف بیشتری برای زدن نداریم. اما بنظر میرسد که گپ مان ناتمام مانده است.
من: خب میگی چی حالا. چی میشه کرد. در حال حاضر همین تحریم اقتصادی که دامنه اش روز بروز بیشتر داره میشه خودش داره مردم رو از پا در میاره وای بحال آنروزی که جنگ بشه. دولت سعی میکنه مثل جنگ با عراق همه آحاد ملت رو حتی با این فلاکت و بدبختی که ظرف این سی وچند سال بارمردم کرده دوباره وادار به تحمل جنگ بکنه و گوشت دم توپ خودش. تازه بعضی از این جریانات و حزب های سیاسی رو هم پشت سر خودش میاره. مثل سلطنت طلبان که خواهان تمامیت ارضی هستند وقبلا هم تو دوره هایی اعلام حمایت کردند. و یا حتی بعضی احزاب چپ. ملی و مذهبی ها که جای خود داره آنها حتما میان.
ممدآبه: راستشو بخواهی من خودم هم نمیدونم که دقیقا چیکار باید کرد. اما اینو میدونم که تو دنیا از این تجربه ها زیاده. تو همین صد صدوپنجاه سال اخیر آنقدر اتفاقات و جنگهای بزرگ و کوچیکی تودنیا پیش اومده که آدم میتونه خیلی درس بگیره از اونا. مثلا همین انقلابی که تو روسیه شد. مردم آنجا همگی گوشت دم توپ تزار نشدند. بالاخره بودند نیروها و احزابی که حاضر نبودند که همراه تزار بشند. آنها برعکس عمل کردند. اول تزار رواز تخت آوردند پایین وفراری دادند وبعد از این راه در مقابل دشمنان خارجی هم ایستادند و کلا جنگ رو بنفع خودشون فیصله دادند. و مردم رو راحت کردند. خب من هم میدونم تو یک همچین اوضاع وانفسایی هستند احزابی که میروند طرف حکومتها و اینها هم کم نیستند. اما اون رهبری که میتونه مردم رو خوب هدایت بکنه میتونه دسیسه این احزاب رو هم خنثی بکنه و اونها رو به حاشیه برونه. این هم یک هنر که باید یک رهبری بدونه و یاد بگیره.
من: در حالیکه آخرین جرعه های آبجوی خودم را بالا میکشم با حالتی رضامند و در عین حال متفکر رو به ممدآبه میکنم و میگم: می خوای دیگه پاشیم و بریم؟
ممدآبه: آره دیگه وقتشه که بریم.
هوشیار سروش ۱۲ سپتامبر ۲۰۱۲
* برای پیدا کردن یک تسلسل منطقی، توصیه میکنم که قسمت سوم را بعد از دو قسمت اول و دوم بخوانید.