راهی دیگر برای شناساندن منصور حکمت

هر ساله احزابی که خود را متعلق به جنبش کمونیسم کارگری میدانند، اقدام به برگزاری مراسم ها و فعالیتهای به یاد رهبر این جنبش منصور حکمت میکنند، این فعالیتها را نیزبه اسم شناساندن مباحث و تز های منصور حکمت انجام میدهند، اما هر کدام با شیوه ها و روشهای متفاوت.هراندازه فعالیت برای گرامیداشت منصور حکمت، از چهارجوب فعالیتهای حزبی پا فراترنگذاشته است و بیشتر در محدوده تشکیلاتهای این احزاب محصور میشود. اما نکته ای که شایان توجه و قابل موضعگیری میباشد این است که هر کدام از این احزاب بیشتر از منافع خط سیاسی و دیدگاههای خود منصور حکمت را معرفی میکنند، یا بهتر است که بگوییم تنها آن بحث از منصور حکمت را برجسته میکنند که برای خط سیاسی حزب شان سود مند میباشد. این فعالیتهایی که از طرف این احزاب در سالهای گذشته برگزار شده است بیشتر خوراک تشکیلاتی این احزاب بوده و نتوانسته است جهت معرفی منصور حکمت در سطح بسیار وسیع اجتماعی قدم بزرگی بردارد. همچنین بخش عمده این فعالیتها، سوگند خوردن اخلاقی به منصور حکمت میباشد برای حقانیت بخشیدن به خط سیاسی خودشان نه دنبال کردن یا ادامه دادن خط و متد منصورحکمت و معرفی او به عنوان رهبر و متفکر بزرگ مارکسیست معاصر.
اگر قرار باشد که منصور حکمت به شیوه واقعی معرفی گردد نباید اهداف حزبی در آن دخیل داده شود ، نباید مباحث و تزهای حکمت در جهت مقبولیت بخشیدن به سیاست های احزاب موسوم به کمونیسم کارگری تفسیر گردند. بدون شک هر حزبی میتواند و این حق را دارد که با خطوط سیاسی ، پراتیک وتئوری هایشان این را اثبات کند که دنبال رو متد منصور حکمت میباشند، اما هنگامی که مراسم یا اقداماتی به اسم شناساندن و معرفی منصور حکمت در دستور کار این احزاب قرار میگیرد میبایست از اهداف تنگ نظرانه و محدودگرانه دوری گزینند.
اگر بحث معرفی منصور حکمت به عنوان متفکر مارکسیست میباشد، یا معرفی آثار گرانبها و افزودهایش به مارکسیسم میباشد، بناربراین در این سطح ، منصور حکمت در تملک هیچ یک از این احزاب نیست و نباید حکمت را به عنوان توجیه کننده اهداف و مقاصد خود بکار بگیرند و هیچ حزبی این حق را ندارد خود را به عنوان میراث دار منصور حکمت بداند. واقعیت این است که بخش اعظم وفاداری به خط و متد منصورحکمت در گرو این است که احزابی که خود را متعلق به آن میدانند با سیاستها، پراتیک و دیدگاه های خود دنباله رو این خط و متد باشند. منصور حکمت تا آخرین لحظه های زندگی اش تمام جنبه های شخصیتی و سیاسی اش نمایان و شفاف میباشد و بعد از مرگش نیز نباید هیچ حزب و هیچ شخصی دیدگاه هایشان را به حساب سیاست ،عملکرد و تحیلیل های منصور حکمت بگذارد. والا منصور حکمت قربانی افق های محدود حزبی میشود در حالی که او متعلق به جنبشی عظیم و انسانهای آزادیخواه میباشد.
لازم است حکمت و گرایشی که دارد همانطوری که هست معرفی گردد، لازم است مثل متفکری مارکسیست و رهبر جنبش کمونیسم کارگری معاصر دیده شود مانند تمام متفکران و رهبران قبل از این جنبش. همانطور که با مارکس برخورد میشود که تمام احزابی که خود را مفسر کمونیست میدانند،حق این را دارند که نشان دهند میتوانند حزبی باشند براصول و عقاید مارکس، که مارکس در ارتباط با هیچ حزبی شناخته نمیشود.بلکه مانند یک متفکر و رهبر کمونیستی شناخته شده است که نقدی عمیق به نظام سرمایه داری گرفته و مسیر تغییر انقلابی را پیش رو گذاشته برای خلاصی از این نظام فلاکت بار. در این دوره هر کسی که بخواهد با مارکس آشنا شود، آثارش را جستجو میکند، میرود سرمایه و مانیفست و ایدئولوژی آلمانی را میخواند نه برنامه حزب کمونیست روسیه یا حزب کمونیست عراق. یا نمیرود استالین ،مائو، خروشف ، انور خواجه و حتی لنین و حکمت را مطالعه کند تا با مارکس آشنا شود.هر وقت کسی تمایل داشته باشد در مورد اقتصاد تحقیقاتی داشته باشد که مرتبط با سوسیالیسم باشد میرود کاپیتال را مطالعه میکند، نه مباحث کائوتسکی و تروتسکی در مورد سوسیالیسم. اما مارکس در سطح بین المللی شناخته شده میباشد که حتی برای مثال اگر حزب کمونیست روسیه دیدگاه ها و دورنمای خود را طوری مشخص کند که برای فهمیدن آثار مارکس میبایست حتما ادبیات ، پراتیک و مبانی فکری این حزب را مطالعه کند ،هیچ ارزشی نخواهد داشت و جامعه نیز این مسئله را در مورد مارکس از هیچ حزبی قبول نخواهد کرد. متعاقبا هر حزبی که خود را مارکسیست دان میداند،چه خوب و چه بد، چه کم و چه زیاد قطعا تاثیر بر جایگاه مارکس میگذارند، اما منصور حکمت که هنوز در سطحی محدود شناخته شده است،احزابی هم که خود را هم جهت با خط و سیاست منصور حکمت میدانند اگر نتوانند نقش مثبتی در شناساندن واقعی حکمت کنند حتما درخلاف آن نقش خوبی ایفا میکنند.، به همبن دلیل تاکید میکنم بخشی از وفاداری به این خط برمیگردد به اجتناب از این عملکردهای منفی.
برای مثال اگراز دید احزابی که خود را متعلق به کمونیسم کارگری میدانند به مسئله نگاه کنید دلیل تمام تشتت ها و انشعابات پی در پی بی مسئولانه از جانب این احزاب که گرقتار این معضل گردیده اند را به پای منصور حکمت میگذارند، در نتیجه تصویری بی نهایت غیر منصفانه و ناروا از حکمت و متد او بدست میدهند که آن را از جذابیت میاندازند.
مباحث و تزهای منصور حکمت غنی است و همه جانبه، که از دیدگاه واقعی مارکس به دنیا و معضلات آن مینگرد، مباحث حکمت طلوعیست برای کمونیسم مارکس در دوره بعد از مارکس و مارکسیست های وفادارش مانند لنین. منصور حکمت حلقه ای از پروسه تکامل و گسترش مارکسیسم است. از هر جنبه ای از همان متد مارکس افزوده های جدیدی بر گنجینه ی مارکسیسم گذاشته است، در مورد خیلی از مسائل براساس دوره آن و تحولات مرتبط با آن، از دیدگاه مارکس به این مسائل پرداخته و جواب داده است که زمانی از جانب مارکس و لنین مطرح نگردید است ،به آن پرداخته و چاره اندیشی کرده است. به مسائلی پرداخته که در ادبیات مارکسیسم گذشته و قبل از خودش کمتر برجسته بوده مانند مسائل مختلف در مورد کودکان و زنان یا مسئله ملی و ناسیونالیسم و اسلام یا بحث دمکراسی و تروریسم در دنیای هم دوره اش.
مبحث دیگر بر اساس چگونگی تحلیل و تفسیر کردن مباحث منصور حکمت و مخصوصا تز هایش در مورد انقلاب طبقه کارگر و وظایف آن است. من به این خاطر در بحث هایم روی یک نکته تاکید کرده ام آنهم به دلیل شناساندن منصور حکمت در جایگاه خود منصور حکمت است نه از دیدگاه احزاب. تزهای منصور حکمت در این عرصه یعنی جنبه انقلابی آن، آنجا که مرتبط است به قدرت گرقتن طبقه کارگر و انقلاب کارگری میباشد یک سری مباحث سلسله وار بدون انقطاع است که کاملا مرتبط با همدیگر میباشند. نمیشود یک بحث را جا انداخت و قطع کرد یا یک بحث دیگرش را به عنوان محوری و اصلی بودن معرفی کرد. منصور حکمت از بحثهایش در اتحاد مبارزان کمونیست تا مباحث آخرین لحظات زندگی اش روی یک محور و متد قرار داشته آنهم انقلاب کارگری طبقه کارگر به رهبری حزب سیاسی طبقاتی خود. حتی از ابتداترین تز گرفته تا میرسد به بحث حزب و قدرت سیاسی روی یک محور اصلی و به هم تنیده شده در جریان بوده است آنهم مسئله انقلاب سوسیالیستی به شیوه انقلاب کارگری.
محور اصلی تزهای منصورحکمت طبقه کارگر و انقلاب به رهبری حزب کمونیست کارگری میباشد.اما متاسفانه هر کدام از احزاب موسوم به کمونیسم کارگری براساس منافع دوره ای ومقطعی حزبشان گوشه ای از این مباحث را که در راه اهداف حزبشان یا در جدال با مخالفین یا رقبای خود به آن نیاز دارند گلچین و تفکیک میکنند که به صورت فاکتی از یک بحث کامل از آن بهره میبرند.
به بیان دیگر اهداف منصور حکمت را قربانی حزب مطبوعشان میکنند نه اینکه حزب خود را در جهت خطوط فکری منصور حکمت قرار دهند.برای مثال در چندین سال گذشته در میان کشمکش طیف های مختلف جنبش کمونیسم کارگری در مقیاس عظیم محدود به بحث حزب و قدرت سیاسی گردیده در حالی که حزب و قدرت سیاسی کمترین تاثیر در سیاست و پراتیک این احزاب نگذاشته است چه بسا آنچه که این احزاب در تخریبش فعال بودند قدرت سیاسی حزب و کمونیسمی بوده که با سالها زحمت و تلاش منصور حکمت معماری شده بود.زمانی که در عراق حزب کمونیست که تاریخی دو پهلو و سازشکارانه داشته است، به این معروف بود که از کوهی از آثار لنین آنها تنها کتاب “درباره سازش” لنین را مطالعه میکردند. در این دوره هم تفاسیر وبرداشتهای متفاوتی از حزب و قدرت سیاسی ارائه میشود وهر حزبی در خدمت منافع سیاست های خود از آن بهره میگیرد و مورد استفاده قرار میدهد بدون اینکه انعکاسی در پراتیک هیچکدامشان داشته باشد.
بنابراین مراجعه میکنم به اصل بحثی که مدنظرم بود آنهم شناساندن منصور حکمت و ادبیاتش در سطح جهانی میباشد.برای اینکه همچنانکه بشریت به مارکس نیاز دارد بی گمان به منصور حکمت نیز احتیاج دارند. متاسفانه تا این زمان منصور حکمت در این سطح شناخته شده نیست، تنها به شکلی محدود در ایران و عراق معرفی شده که هنوز خیلی از مباحثش به زبانهای رایج دنیا ترجمه نگردیده است. کمونیستها ورهبران کارگری ،زنان و … از این گنجینه عظیم در دنیا هنوز بی بهره هستند که میتواند قدمی باشد برای رهایی از استثمار و نابرابری موجود.
آنچه که تا به امروز در رابطه با مسئله منصور حکمت انجام شده درواقع اقدامی ناچیز و ابتدایی است ، این پروژه نیاز به فعالیتی عظیم دارد، نیاز به نگاهی مسئولانه دارد، مسئولیتی مهمی است بر شانه های کمونیستها و کسانی که خود را در جنبش او میبینند.
رعد سلیم
برگردان از کردی به فارسی: وریا نقشبندی